آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیه السلام

آموزه های وحی در سیره اهل بیت بخش دوم

خانه / قرآن و عترت / قرآن / مطالب قرآنی / آموزه های وحی در سیره اهل بیت بخش دوم

با اندکی مطالعه در سیره اهل بیت علیهم السلام می توان به حضور گسترده آیات وحیانی قرآن در تمام زوایای زندگی آنان پی برد. آنان چنان قرآن را با زندگانی روزمره خود، عجین کرده بودند که کمتر حدیث یا روایتی را می توان از ائمّه اهل بیت علیهم السلام به دست آورد که در آن آیه، اشاره، شاهد و یا تفسیری از قرآن نباشد. آن بزرگواران از روز تولّد با آیات الهی زبان می گشودند و هنگام شهادت نیز کلام وحی بر زبان داشتند.

آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیهم السلام بخش دوم

گرامی داشتن همسر

احترام به همسر، یکی از نکات مهمّ تربیتی است که در پرورش صحیح فرزندان نقش دارد. امام باقرعلیه السلام در این زمینه با الهام از آیات قرآن به اعتراض یکی از یارانش پاسخ گفت. حکم بن عُتَیبه روزی برای ملاقات امام پنجم علیه السلام به منزل آن حضرت رفت. او امام را در خانه ای آراسته و زیبا یافت، در حالی که حضرت لباس های نو و رنگین پوشیده بود. حکم بن عتیبه از وضع زندگی امام باقرعلیه السلام به شگفت آمد و با نگاهی تعجّب آمیز، به آن حضرت و اطاق آراسته نظاره می کرد. پیشوای پنجم که افکار وی را از نگاهش دریافته بود، از او پرسید: ای حکم! نظر تو در مورد این گونه زندگی چیست؟ حکم عرض کرد: برای من زیبنده نیست در مورد زندگی شما سخنی بگویم و اعتراض داشته باشم؛ اما در میان ما، جوانانِ تجمّل طلب و تازه دامادها چنین می کنند. امام باقرعلیه السلام فرمود: ای حکم! «مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزقِ»(1)؛ «چه کسی زینت هایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزی های پاکیزه را حرام نموده است.» این زینت ها و زیبایی ها را خداوند متعال برای بندگانش قرار داده است.

آن حضرت در ادامه سخنانش توضیح داد: اما این خانه را که می بینی، خانه همسرم است و من چون تازه با او ازدواج کرده ام، به احترام وی به اینجا آمده ام و لباس زیبا پوشیده ام؛ ولی خانه خود من همان منزل ساده ای است که تو آن را دیده ای.(2)

آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیه السلام
آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیه السلام

شبهه تناقض در قرآن

روزی ابن ابی العوجا، یکی از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشی از هشام بن حکم، شاگرد ممتاز مکتب امام صادق علیه السلام در مورد قرآن مطرح کرد. او گفت: به نظر من در برخی آیات قرآن تناقض وجود دارد؛ چرا که از سویی در آیه سوم سوره نساء می گوید: «فَانْکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَی وَثُلَثَ وَرُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ فَوَ حِدَةً»؛ با زنان پاک (مسلمان) ازدواج کنید با دو یا سه یا چهار زن، و اگر می ترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید، پس به یک همسر اکتفا کنید.

از سویی دیگر در آیه 129 همین سوره عدالت را غیر ممکن می داند و می گوید: «وَلَن تَسْتَطیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَآءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ»؛ هرگز نمی توانید میان زنان به عدالت رفتار کنید، هرچند در این راه بکوشید.

با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اوّل، در می یابیم که «تعدّد زوجات در اسلام» ممنوع است؛ زیرا تعدّد زوجات، مشروط به عدالت است و عدالت هم ممکن نیست، پس تعدّد زوجات در اسلام، حرام است.

هشام از پاسخ این شبهه فروماند و از ابن ابی العوجا فرصت خواست و برای حلّ مشکل به مدینه شتافت. او از امام صادق علیه السلام پاسخ شبهه را سؤال کرد و حضرت فرمود: منظور از عدالت در آیه سوم نساء، عدالت در نفقه و رعایت حقوق همسری و طرز رفتار و کردار است و مقصود از عدالت در آیه 129 همین سوره، عدالت در تمایلات قلبی و مهر و محبّت است. بنابراین، تعدّد زوجات در اسلام حرام نیست و طبق شرایطی جائز است.(3)

اجتناب از سوء ظن

شقیق بلخی – که از عرفای نامدار زمان امام هفتم علیه السلام است – می گوید: در سال 149 ق. به قصد زیارت خانه خدا در «قادسیه»، به کاروان حجّاج پیوستم. در میان کاروان به جوانی خوش سیما و گندمگون برخورد کردم. او جامه ای پشمی به تن کرده و از کاروانیان به دور نشسته بود. پیش خود گفتم: این جوان شاید از صوفیه باشد و موجب زحمت همسفران خواهد شد! بنابراین به قصد پند و اندرز به نزدش رفتم. او مرا با نام، خطاب کرد و گفت: ای شقیق! خداوند می فرماید: «إِجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِ ّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِ ّ إِثْمٌ»(4)؛ «از گمان های بسیاری اجتناب کنید که برخی از گمان ها گناه است.» من از او جدا شدم؛ اما در این اندیشه بودم که چگونه از نام و اندیشه قلبی من باخبر بود. پس از طیّ مسیر طولانی به «واقعه» – منزلی در بین مکّه و کوفه – رسیدیم. او را دیدم که نماز می خواند در حالی که اعضای بدنش از خوف خدا می لرزند و اشک در چشمانش جاری است. منتظر ماندم تا از نماز فارغ شود و من از پندار نادرستم معذرت بخواهم. او نماز را تمام کرده و رو به من نمود و این آیه را قرائت کرد: «وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَنْ تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا ثُمَّ اهْتَدَی »(5)؛ «همانا من خطای کسی را که توبه کرده و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد و به راه راست بیاید، آمرزنده ام.»

بر تعجّبم افزوده شد. هنگامی که در مکّه چند نفر دور او را گرفته بودند، از یکی پرسیدم: این آقا کیست؟ آن شخص گفت: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است.(6)

فضیلت اهل بیت علیهم السلام در قرآن

 مأمون، جلساتی را با حضور امام رضاعلیه السلام و بسیاری از دانشمندان اهل سنّت و برجستگان سایر ادیان، برگزار می کرد. در یکی از آن جلسات سخن از فضیلت اهل بیت علیهم السلام به میان آمد. آنان از محضر امام هشتم علیه السلام درخواست کردند که از قرآن برای این نکته دلیل بیاورد. در شمار آیاتی که امام رضاعلیه السلام برای فضیلت اهل بیت علیهم السلام بیان کرد، این آیه بود: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(7)؛ «اگر نمی دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید.» امام فرمود: مراد از اهل ذکر، ما خانواده هستیم، اگر نمی دانید از ما بپرسید. برخی از دانشمندان مجلس گفتند: مقصود از اهل ذکر یهود و نصارا هستند! امام فرمود: سبحان الله! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خودشان دعوت کردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین کاری بر ما جائز است؟ هنگامی که آنان ساکت شدند و پاسخی برای امام رضاعلیه السلام نیافتند، مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا ممکن است این سخن را توضیح داده و تفسیر آیه را شفّاف تر بیان کنید! امام علیه السلام فرمود: بله، «ذکر»، رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است و ما (اهل بیت) اهل آن حضرت هستیم و این معنا در سوره طلاق به طور شفّاف بیان شده است. خداوند در آنجا می فرماید: « … فَاتَّقُواْ اللهَ یَأُوْلِی الْأَلْبَبِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنزَلَ اللهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا* رَّسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَتِ اللهِ مُبَیِّنَتٍ»(8)؛ «از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهیزید ای خردمندانی که ایمان آورده اید! زیرا خداوند «ذکر» را برای شما فرستاده؛ رسولی که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می کند.» پس ذکر، رسول الله است و ماهم اهل ذکر هستیم.(9)

روشن ترین دلیل امامت

قاسم بن عبدالرحمن ابتدا به مذهب زیدیه گرایش داشت، تا اینکه به شهر بغداد سفر کرد و مدّتی را در آنجا گذراند. او روزی در یکی از خیابان های بغداد مردم را دید که در شور و شوق و جنب و جوش هستند؛ بعضی می دوند و برخی در بالای بلندی ها جای گرفته اند و بعضی ایستاده اند و نقطه ای را تماشا می کنند. او از مردم پرسید: چه خبر شده؟ آنان گفتند: ابن الرّضا! ابن الرّضا! (یعنی حضرت جوادعلیه السلام فرزند امام رضاعلیه السلام می آید.) او در این اندیشه بود که بایستد و صحنه استقبال مردم را نظاره کند که حضرت جوادعلیه السلام سوار بر قاطری نمایان شد. قاسم زیر لب زمزمه کرد که: خداوند، گروه امامیه را از رحمت خود دور کند! آنها براین باورند که خداوند متعال اطاعت این جوان را بر مردم واجب کرده است؟ همین که این اندیشه از ذهنش خطور کرد، حضرت جوادعلیه السلام که نزد او رسیده بود، به او رو کرد و این آیه را قرائت فرمود: ای قاسم بن عبدالرحمن! «أَبَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ اِنَّا اِذاً لَفی ضَلالٍ وَسُعُرٍ»(10)؛ «(قوم ثمود گفتند:) آیا ما بشری از جنس خود را پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم، در گمراهی و جنون خواهیم بود.» وی پیش خود گفت: مثل این که او ساحر است و از دل من خبر می دهد؟! حضرت دوباره وی را مخاطب قرار داده، فرمود: «ءَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرْ»(11)؛ «تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگو و خود پسند است.» قاسم می گوید: وقتی این دلیل واضح و روشن را مشاهده کردم، از مذهب زیدیه دست برداشتم و یقین کردم که آن حضرت، حجّت خدا بر مردم است.(12)

توبه بعد از مشاهده عذاب

در عصر امامت حضرت هادی علیه السلام مردی مسیحی با زنی مسلمان ارتباط نامشروع برقرار کرده و مرتکب فحشا شد، پس شهادتین را گفت و اسلام آورد. مأموران متوکّل عبّاسی او را دستگیر کرده و نزد خلیفه آوردند. از میان دانشمندان حاضر، یحیی بن اکثم، شاخص ترین عالم دربار عبّاسی، حکم نمود که: مسلمان شدن او پلیدی کفر و زشتی عمل غیر شرعی وی را از بین می برد و اجرای حدّ شرعی بر او لازم نیست. عدّه ای دیگر از فقها گفتند: باید بر او سه بار حدّ جاری شود. برخی از علما نیز نظرات دیگری ارائه دادند. متوکّل که از اختلاف آرای علما متحیّر مانده بود، ناچار به حضرت هادی علیه السلام متوسّل شد و حکم حقیقی را از آن منبع دانش پرسید. آن حضرت با شنیدن ماجرا فرمود: «ُضْرَبُ حتَّی یَمُوتُ؛ آن قدر باید شلاّق زده شود تا بمیرد.» یحیی بن اکثم و سایر فقها اعتراض کرده، گفتند: یا امیر! چنین حکمی در کتاب خدا و سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم وجود ندارد. از او مدرک این فتوا را بخواه! هنگامی که متوکّل از امام علی النّقی علیه السلام مدرک خواست، حضرت با اشاره به آیاتی از سوره غافر برای او چنین نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ و وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ ی مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ ی وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَفِرُونَ»(13)؛ «هنگامی که عذاب شدید ما را دیدند، گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او می شمردیم، کافر شدیم. اما بعد از مشاهده عذاب ما ایمانشان سودی به حال آنان ندارد. این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده و آنجا کافران، زیانکار شدند.» متوکّل پاسخ امام را پسندیده و دستور داد آنقدر به آن مرد مسیحی شلاّق بزنند تا بمیرد.(14)

نامه ای به علی بن بابویه

 امام یازدهم در گفته ها و نوشته ها و دستورالعمل های خویش از آیات الهی بهره جسته و از کلام وحی به عنوان دلیل و شاهدِ مطمئن استفاده می کرد. آن حضرت در نامه ای که به علی بن بابویه – پدر شیخ صدوق قدس سره – نوشته، این معنا کاملاً مشهود است. آن حضرت بعد از ستایش پروردگار عالمیان می نویسد:

ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه پیروان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی – که خداوند تو را به آنچه رضای اوست، موفّق نماید و از نسل تو فرزندان شایسته برآورد – تو را سفارش می کنم به پرهیزگاری در پیشگاه خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات؛ زیرا نماز کسی که زکات نمی پردازد، پذیرفته نمی شود. و به تو سفارش می کنم که از خطای مردم درگذری و خشم خویش را فرو بری و به خویشاوندان صله و رسیدگی نمایی و با برادران مواسات کنی و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش، بکوشی. سفارش می کنم در برابر نادانی و بی خردی افراد، بردبار باشی و در دین، ژرف نگر و درکارها، استوار و با قرآن آشنا باشی؛ اخلاق نیکو پیشه سازی و امر به معروف و نهی از منکر کنی، خداوند متعال می فرماید: «لَّا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحٍ بَیْنَ النَّاسِ»(15)؛ «در بسیاری از رازگویی های آنان خیری نیست مگر کسی که (به این وسیله) به صدقه یا کار پسندیده یا اصلاحی میان مردم فرمان دهد.»(16)

تولّد نور

حکیمه خاتون، عمّه امام عسکری علیه السلام لحظات شیرین و دلنشین تولّد حضرت مهدی علیه السلام را چنین توصیف می کند:

هنگامی که حضرت صاحب الأمرعلیه السلام متولّد شد،نوری از وجود مبارک آن حضرت درخشید و آسمان ها را فراگرفت. کبوترهای سفید را مشاهده می کردم که از آسمان فرود می آمدند و بال های خود را بر سر و روی و بدن آن حضرت می مالیدند و پرواز می کردند. امام عسکری علیه السلام در آن حال از اتاق دیگر مرا صدا زد که: ای عمّه! فرزند مرا به نزدم بیاور! چون او را بغل کردم، متوجّه شدم ختنه شده، ناف بریده و پاک و پاکیزه است. بر بازوی راستش به خطّ آشکار نوشته شده بود: «جاءَ الحَقُّ وَ ذَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ ذَهُوقاً»(17)؛ «حق آمد و باطل نابود شد، البته که باطل نابود شدنی است.»

حکیمه خاتون در ادامه گزارش خود از لحظات تولّد امام مهدی(عجّ) می گوید: هنگامی که آن نوزاد مبارک را به نزد پدر گرامی اش بردم، وقتی که نظرش به پدر افتاد، سلام کرد. حضرت عسکری علیه السلام آن طفل سعادتمند را گرفت، چشمانش را بوسید و زبان خود را در دهان او گذاشت و دو گوشش را نوازش کرد و بر کف دست چپ خود، او را نشانید. حضرت آنگاه دست راستش را بر سر او مالید و خطاب به طفل فرمود: عزیزم! به اذن الهی سخن بگو! نوزاد نورانی، لب های مبارک را حرکت داد و فرمود: اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم،«وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُواْ یَحْذَرُونَ»(18)؛ «و ما اراده کردیم که بر مستضعفان زمین منّت نهاده و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را استوار سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را که از آن ترسان و هراسناک بودند، نشان دهیم.» پس به یکایک معصومان علیهم السلام درود و صلوات فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسید.(19)

منابع:

1. اعراف / 32.

2. کافی، ج 6، ص 446.

3. جلوه هایی از نور قرآن، ص 19.

4. حجرات / 12.

5. طه / 82.

6. بحارالانوار، ج 48، ص 82.

7. صافات / 130.

8. طلاق / 10 و 11.

9. عیون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 187.

10. قمر / 24.

11. همان / ص 25.

12. کشف الغمّه، ج 3، ص 216؛ معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 26.

13. غافر / 84 و 85.

14. وسائل الشیعه، ج 28، ص 141.

15 نساء / 114.

16 مستدرک الوسائل، ج 3، ص 64.

17. اسراء / 81.

18. قصص / 5 و 6.

19. الخرائج والجرائج، ج 1، ص 456؛ معجم احادیث المهدی، ج 4، ص 360.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *