تمام اشعاری که ذاکران اهل‌بیت، امروز در محضر امام خامنه ای خواندند

خانه / اشعار / تمام اشعاری که ذاکران اهل‌بیت، امروز در محضر امام خامنه ای خواندند

همزمان با سالروز میلاد باسعادت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها، منتخبی از ذاکران، شاعران و فعالان حوزه هیأت، امروز با حضور در حسینیه امام خمینی با امام خامنه ای دیدار کردند که اشعار خوانده شده در محضر معظم له منتشر می‌شود.

تمام اشعاری که ذاکران اهل‌بیت، امروز در محضر امام خامنه ای خواندند

هیاتهمزمان با بیستم جمادی‌الثانی، سالروز میلاد باسعادت حضرت زهرای مرضیه سلام‌الله علیها، تعدادی از ذاکران، شاعران و فعالان حوزه هیأت از سراسر کشور، امروز یکشنبه با حضور در حسینیه امام خمینی رحمه الله علیه با امام خامنه ای دیدار کردند که اشعار خوانده شده در محضر معظم له منتشر می‌شود.

تمام اشعاری که ذاکران اهل‌بیت، امروز در محضر امام خامنه ای خواندند

مداح: رضا آتشبار

از بس که بود مثل پیمبر، شمایلش
گویی نهاد، آینه ای در مقابلش

دریای بیکرانهء عصمت که در جهان
تنها علی رسید به ادراک ساحلش

اوصاف او به سورهء کوثر خلاصه شد
زیرا به وحی نیز نگنجد فضائلش

روز ازل مراد “الست بربکم”
بار امانتی ست که زهراست حاملش

نازم به دامنی که نبی سر بر آن گذاشت
در ناملایمات، پی رفع مشکلش

نازم به کوثری که تبار رسول از اوست
ابتر، اگرچه خواند ز کین، ابن وائلش

شاعر: افشین علا

جشن طرب ونورزمیلاد تو داریم
درگلشن اندیشه گل یاد تو داریم

گردرهمه جاچشم به امداد تو داریم
ما عزّت خود ازتو واولاد تو داریم

در موسم میلاد تو میلاد خمینی
بایاد تو شد زنده کنون یاد خمینی

ماجز به ره مکتب توپا نگذاریم
درموج بلا مذهب خود را نگذاریم

ما برسر خون شهدا پا نگذاریم
اولاد تو را بی‌کس وتنها نگذاریم

این رهبرفرزانه که فرزند توباشد
سردر خط فرمان تو پابند تو باشد

شاعر:‌ هاشم وفایی

یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید…

جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید

یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید…

ازعرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید

می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژه‌های جهان مادر آفرید

شاعر: مهدی مردانی

مداح: محمد جواد جامعی

مسرور جان عالم از میلاد زهراست
شوری به جان دهر ازاین مژده برپاست

هم دختر نور است او هم همسر نور
او مادر نور است، نورش عالم آراست

اولاد نورش، نورسازان جهانند
با نورشان پیداست در عالم ره راست

از برکتش شد عشق در عالم فراگیر
عالم همه مدیون فرزندان زهراست

زهراست اوج لطف زن در خانواده
در خانه او نور مهر و عشق پیداست

عشق آفرینی و امید ومهر ورزی
شالوده هر دانه تسبیح زهراست

این خانواده هست الگوی جهانی
هست از تمامی فضایل بی‌کم وکاست

یک سو حسن دارد که آقای کریم است
یک سو حسینش این چراغ عالم آراست

در گوهر پاک وجود زینبینش
دلدادگی و صبر وحلم و مهر وتقواست

الگوی اسلامی برای زندگی شد
هرخانه ای که آشنا با مهر زهراست

این خانواده در مسیر انتظار است
چشم انتظار روی آن ماه دلاراست

این خانه روشن مدافع آفرین است
این گلشن تعلیم فرزندان پویاست

فرزند مکتب دیده در این خانواده
مثل سلیمانیست که سردار دلهاست

این خانه دارد عاشقی چون میرحسینی
اوکزشجاعت شهرت نامش به هرجاست

این خانه رشد خزایی‌هاست آری
این خانه رویشگاه مردان تواناست

فرزند صالح می‌شود فهمیده روزی
فهمیده بودن چاره هر مشکل ماست

یاچون سبیل اخلاقی عاشق که این سان
کم سن وسال است وشهید راه تقواست

فرزند صالح می‌شود لندی که روزی
با سربلندی می‌کند اینگونه قد راست

فرزندهای پاک فردا آفرینند
فردای این کشور به دست پاک آنهاست

فرزند عاشق می‌شود مرد شهادت
از نور مادر عاشقان را راه پیداست

شاعر: احمدرفیعی وردنجانی

کلیدواژه‌ها:

سبک زندگی اسلامی (از تاکیدات مدام حضرت آقا)
فرزند آوری
حاج قاسم سلیمانی
حاج قاسم میرحسینی (قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله و شهید شاخص کشور در سال ۱۴۰۰)
شهید سبیل اخلاقی (کوچکترین شهید کشور و سنی مذهب)
شهید محسن خزایی (شهید شاخص استان و اولین خبرنگار مدافع حرم که حقیر خیلی بهش مدیونم)

سیستانی:

تو که چله اومده بوی بهاره داری
مه و ندر تو بشا رنگ خدا ر داری

تا و دشت دل مه گلپر سوزه باغی
خود غنچه نوره جاور چلچراغی

تو که ماه مشته کوچه و خونه نوره
پش پو قدمه تو دونه و دونه نوره

فاطمه فاطمه یا فاطمه فاطمه
دس باد قبله پیغومه دار و ور تو

من و ار چی دارو بی‌بی فدای سر تو
دل دارو بانو پیغومه دارو بانو

در خونه که بیا سلومه دارو بانو
فاطمه فاطمه یا فاطمه فاطمه

مداح: سیدمهدی حسینی

سلام خدا و رسول گرامی
به اوج مقام تو که مستدامی
سرآغاز حسنی و حسن ختامی
تو حجی، منایی تو بیت الحرامی

فراتر ز توصیف ما در کلامی

عیان تر ز تو نیست! اما نهانی…
نشانی معراجی و بی‌نشانی
هر آنچه که ناید به وهمم، تو آنی
تو آهی، تو روحی، تو عشقی، تو جانی

تو حوریه ای یا که انسان، کدامی!؟

سلام ای مطهر سلام ای طهورا
سلام ای تولا سلام ای تبرا
سلام ای کنیز تو حوا و سارا
سلام و تحیات ما بر تو زهرا

به امید لطف و جواب سلامی

سلامٌ علی مطلع‌الفجرِ نامت
سلامٌ علی لیلة‌القدرِ شامت
سلامی به آن مادرانه سلامت
سلامی به مهدی، به ماه تمامت

به راهش گذاریم ای کاش گامی

به منظومه وحی باری تعالی
عیاری تو بر لیلة القدر و طاها
عیانی تودر کوثر و نور و اسرا
تو شأن نزولی به انا هدینا

تو منظورش از یطعمون الطعامی

تویی برتر از درک و فهم و گمان‌ها
تویی “اشهدُ انَّ” راز اذان‌ها
تویی غیرت ذاتی خطبه خوان‌ها
فدای مزارت همه بی‌نشان‌ها

تو امّ الائمه تو امّ الکرامی

روا شد پس از تو همه آرزوها
شکسته شد از شوق، بغض گلوها
شده بسته لبهای آن یاوه گوها
صدا زد پیمبر فداها ابوها

صدا زد که تو واجب الاحترامی

به تو عارفانی که مشتاق نورند
به تو عاشقانی که مست حضورند
به تو دیدگانی که از غم بدورند
به تو دخترانی که زنده به گورند

فرستاده اند عاشقانه پیامی

بیا تا درخشان کنی انجمن را
بیا تا نمایان کنی شأن زن را
بگو راه و رسم مقرب شدن را
ولای علی و حسین و حسن را…

تو روح قوام و تو اصل دوامی

زدی پرچم اقتدار علی را
سبب می‌شوی افتخار علی را
تو چرخانده ای ذوالفقار علی را
بنازم که خواندی شعار علی را

علیٌّ امیری علیٌّ امامی

نگیری زما لذت خادمی را
بنوشان به ما خدمت دائمی را
عنایات سبز بنی‌هاشمی را
نوشتی اگر مصحف فاطمی را

بیاور ز ما هم درآن زمره نامی

دعا می‌کنیم و اجابت گرفتیم
برای قیامت ضمانت گرفتیم
همه از تو برگ شفاعت گرفتیم
در خانه تو اقامت گرفتیم

برای کنیزی برای غلامی

الا ای فراتر ز پندار دل‌ها
بگو چیست جز عاشقی کار دل‌ها
پر از عطر یاس است گلزار دل‌ها
شهید نگاه تو سردار دل‌ها

سرافراز شد با تو در هر قیامی

نرفته غم از سینه یک لحظه بیرون
بشارت به دلهای ما داده این خون
بزودی شود کاخ ظالم دگرگون
به فرمان تو لشگر فاطمیون

به وقتش بگیرد چنان انتقامی

شب و روز میلادت ابر بهاریم
از آرامگاهت نشانی نداریم
چه می‌شد بیاییم و قدری بباریم
کنار مزار شما گل بکاریم

که بر زخم دلها شود التیامی

به یاد تو هستیم بانوی اسلام
کنار مزار شهیدان گمنام
دعا کن نمانیم اینگونه ناکام
شود جان ماهم فدایت سرانجام

تو مام شهیدان والا مقامی

شاعران: قاسم صرافان، احمدبابایی و جواد پرچمی

مداح: علی کرمی

پشت پرچین باغ بیداری
با نسیم سحر، شکفتم دوش

باز کردم دو پلک پنجره را
خیر مقدم به ماه گفتم دوش

ماه، رخ می‌نمود و می‌پوشید
از نگاهش، ستاره می‌جوشید

***

طبع من در بهار اندیشه
مثل پروانه بال و پر می‌زد

یا ز دست نسیم، دل می‌برد
یا به گل‌های باغ، سر می‌زد

تا مگر سر نهد به شانه عشق
بشکفد بر لبم ترانه عشق

***

کم کم از فیض گریه‌های سحر
باغ اندیشه‌ام به بار نشست

شعر من، در هوای پاییزی
سبز، در سایه بهار نشست

اثری دلنشین به آهم داد
به حریم مدینه راهم داد

***

گرم پرواز با پرستوها
بال در بال، تا حرم رفتم

تشنه عشق و آرزو بودم
تا به سر چشمه کرم رفتم

ناگهان کوه و چشمه و صحرا
همه گفتند یک صدا: «زهرا»

***

با تو شیرازه ای مبارک یافت
برگ برگ کتاب و عترت ما

با شمیمی ز عطر کوثرتان
سبز شد بوستان فطرت ما

با تو روح حیات پیوسته است
بی‌تو دروازه صفا بسته است

***

صبح شورآفرین میلادت
لحظه‌ها چون فرشتگان شادند

چار تن بانوی بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز کف دادند

داد فرمان، خدا به پیغمبر
که: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انحَر»

***

مثل «حوا» شمیم جنت را
«مریم» آنجا به یک اشاره گرفت

بوسه بر خاک پایت «آسیه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت

جز تو ای معنی «کلام ا…»
کیست شایسته «سلام ا…»؟

***

ای وجودی که در کمال شهود
هستی ات نورِ عالمِ غیب است

نام پاک تو بی‌وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عیب است

با علی نُه بهار پیوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی

***

به خدا، خانه گلین تو را
اشتیاق حبیب پُر کرده است

عطر ناب «لِیُذهِبَ عَنکُم»
بوی «امَّن یُجیب» پُر کرده است

حلقه زد گرد چهره ات چون ماه
هاله «اِنَّما یُریدُ ا…»

***

لطف سرشارت، ای عصاره وحی
خستگان را به مهر، تسکین داد

تا سه شب، قوت خویش را هر شب
به یتیم و اسیر و مسکین داد

در شگفت از تو قدسیان ماندند
سوره نور و هل اتی خواندند

***

چه کسی گمان می‌برد که خدا
به کنیز تو رتبه کم داد؟

فضه شد میهمان مائده‌ای
که خدا پیش از این به مریم داد

می توان با محبت تو رسید
به رهایی به روشنی به امید

***

نیمه شب‌ها که در دل محراب
ذکر آیات نور داشته‌ای

ای نمازت نهایت معراج!
عرش را پشت سر گذاشته‌ای

باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق زیر چتر تو بود

***

صلح سبز «حسن» که جاری شد
چشمه در چشمه از پیامت بود

نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قیامت بود

خطبه را زینب از تو چون آموخت
سخنش ریشه ستم را سوخت

***

ای دلت در کمال بی‌رنگی
از همه کائنات، رنگین‌تر!

بود بار امانت از اول
روی دوشت ز کوه، سنگین‌تر

تو منزّه ترینِ زن‌هایی
بر بلندای نور، تنهایی

***

با همان دست عافیت پرور
که پرستاری پدر کردی

از امام زمان خود، یاری
در هیاهوی پشت در کردی

سرمه دیده، خاک پایت باد!
همه هستی ام فدایت باد!

شاعر: استاد شفق

کشور مصون ز هر خطر از لطف مادر است
نامش هماره حامی این خاک و کشور است

ای قوم جهل و شک زده ظلمت رها کنید
ما را ز آفتاب ولا سایه بر سر است

تیر شما به دل نه، به گل خورده تا کنون
ما را زره محبت زهرای اطهر است

ما ملت امام حسینیم و اهل بیت
این خاک فاطمی است، علی دوست پرور است

شاعر: استاد علی انسانی

مداح: کاظم غفارنژاد

زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا، ‌ قدیمی‌تر
زنی از‌هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر

که قبل از قصه ‌»قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه

 نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد

 چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

مرا در سایه خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

 مدام او وصله می‌زد، وصله دیگر بر آن چادر
که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر
تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست

شاعر: سید حمید برقعی

عالم اهلی یازسا زهرانون جلالین سال و ماه
یتمز اتمامه وار اوندا ایله شان و عز و جاه

بو عزیزه بیر خانمدور وار جهاندا شهرتی
عالم امکاندا تک دور عزّ و جاه و شوکتی

بو خانم محبوبه دور عالمده حی داوره
مرتضایه زوجه دور ریحانه  دور پیغمبره

کنز عصمت ده اولان درّ شرفدور فاطمه
شأنه باخ دوقّوز آدیله متصف دور فاطمه

گر اولا مصحف پیمبر حقّه زهرا سوره دور
یرده اسمی فاطمه گویده آدی منصوره دور

صورتاً انسیه حورادی جسماً نوردور
حوری لر ایچره بهشته‌هانیه مشهوردور

.بیر آدی صدّیقه کبرادی بیر اسمی بتول
بیر آدی عذرا بیری زهرا اوزی فخر رسول

نور واحددی سالوبلار باطن اسمین ظاهره
خلق آرا مرضیه دور سسلر ملک لر طاهره

شاعر: اعظمی تبریزی

شاعر: محمدرضا طهماسبی

دختر خورشید و ماه زهره زهرا
آنکه کرامات او گذشته ز احصا

زهره مخوانش که گشته زهره کنیزش
دخت مخوانش که گشته ام ابیها

محرم رازش نبی راضی مرضی
سنگ صبورش علی عالی اعلی

پاک و مبری ز هرچه رجس و پلیدی
آن که ز آلودگی است پاک مبرا

تربت پاکش نهان ز دیده مردم
چون شب قدری نهفته در سه شب احیا

پنج بود نوبت نماز و ندانند
خلق ، کدامین نماز باشد وسطی

گر نود و نه بود اسامی باری
هست یکی زین میانه اعظم و عظمی

حاصل پیوند شاخ میوه و باران
سیب گلاب دل خدیجه و طاها

تاج سر هر دو عالمی تو و کافی است
چون تو یکی اسوه بانوان جهان را

 و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کنند فضه و اسما

آسیه را شد سپید ناصیه از تو
نزد تو آورده عذر مریم عذرا

گر طمع دیدنت نبود، زمین نیز
چشم تماشا نمی گشود به فردا

سوره کوثر به نام توست مزین
آیه تطهیر شد ز نام تو معنا

بسته به یک آه توست عالم و آدم
ای به فدای دمت هزار مسیحا

ره نبرد در بهشت روز قیامت
هر که تو بر نامه اش نکرده‌ای امضا

بهر نگهبانی از تو عرش فراهم
بهر پذیرایی از تو خلد مهیا

حب تو جنت شده است و بغض تو دوزخ
ای به قیامت معاندان تو رسوا

مگذر و بگذر ز دشمنان و محبان
خصم و محب تو خوار باد و مبادا

سوی تو آید رسول روز تحدی
سمت تو گردیده قبله لیله الاسرا

از پی دستاس توست چرخش گردون
زینت نعلین توست گنبد مینا

غایت خلقت تویی و جمله بهانه است
قصه سیب و بهشت و آدم و حوا

خود چه خبر گشته در مدینه که با شوق
جن و ملک می رسند بهر تماشا

چشمه کوثر به دست ساقی کوثر
شمس و قمر را نگر قرین شده یکجا

آنکه نبی جوشن کبیر تنش کرد
بر صف دشمن زده است یکه و تنها

وانکه به سائل دهد لباس عروسیش
چشم بپوشد ز رخت اطلس و دیبا

اذن همی‌داد باغبان و نشاندند
نخل تناور کنارلاله حمرا

کفو هم و جفت هم شدند کز اول
قسمت یکدیگرند حیدر و زهرا

خانه آنان بهشت کوچک و دنجی
گرچه نگنجد به کوزه جمع دو دریا

بانوی پر مهر آب و آینه و نور
خیر کثیر نهان دنیی و عقبی

کیست به غیر از تو با علی مترادف
غیر علی کیست با تو همسر و همتا

حیدر و صفدر امیر قلعه خیبر
آنکه محابا نکرده از صف اعدا

فاتح خندق ضمیر لحمک لحمی
آنکه به جز حق ز کس نداشته پروا

نفس نفیس نبی و جمع مکارم
هم رحما را در او ببین هم اشدا

اشجع از او را بگو شنیدی و دیدی
افضل از او دیده و شنیده ای آیا

هم شرفش بگذرد ز عرش الهی
هم نصبش می رسد به سید بطحا

وای اگر نام ذوالفقار بیاید
کیست که بر تن نگاه دارد سر را

سید و مولا و میر هر دو جهان است
هر که علی را گرفته سید و مولا

تا پدر خاک سهم مادر آب است
گشته سرشته به نور آب و گل ما

آینه با صفای رأفت رحمان
رحمت محض است آن صدیقه کبری

یکسره مکتوم مانده راضیه را راز
مانده پس پرده سر کشف معما

شاخه طوبی مبین که چادر بی‌بی
سایه مدام افکند به شاخه طوبی

جان جهانی فدای آنکه شبانه
بر سر سجاده اش نشست شکیبا

خیر طلب می‌کند ز فرط محبت
در حق همسایگان ز قادر یکتا

روزه گرفت و سه بار نان خودش را
داد به درویش و مستمند ز تقوا

سایه ز همسایگان بگیر که اینان
مشتی رندند و پست و جوقی غوغا

قدر تو همسایگان کجا بشناسند
حیف طلا که کنیش خرج مطلا

فاطمه خود فاطمه است من چه بگویم
اسم تو تنها به اسم توست مسمی

در همه گیتی نگشته مثل تو تکرار
در همه عالم نشد شبیه تو پیدا

در حد ما نیست مدح نام تو گفتن
مدح تو گوید مگر خدای تعالی

 ما نتوانیم حق وصف تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا

از پس مدح تو برنیامده جبریل
ماها بر ما مگیر لکنت ما را

ماها بر من ببخش اگر که نبوده است
چامه من چون حدیث نغز تو شیوا

عدت و عذرم همین قصیده سست است
این دو سه ناپخته بیت شبه مقفی

خود نظر مهر همو بود اگر بخت
شعر مرا برد تا ستاره شعری

دنیا حفظش نکرده اگر چه به ظاهر
هجده بیت است آن قصیده غرا

مداح: مهدی شوقی اردبیلی

فرزند اردبیلم، حَقّا اصالتیم وار
خصمه باشیم اگیلمز، میهنده وحدتیم وار
همشهری سلیمم، نوحیله الفتیم وار

اورگشمیشم بو عشقی اشعارِ یحیویدن
هم انور و تقایی ، شاهیُّ و منزویدن

___

در خط حیدرم من، مولایه نوکرم من
بو مملکتده فرصت، اغیاره ویرمرم من
یا فاطمه شعاریم بو ذکره ازبرم من

یا فاطمه دیینده، طوفان جهانه ساللوخ
بو ذکریلن، کفن پوش، بیر گون بقیعی آللوخ

__

خوش حالینه او کس که، فرمانبر ولیدی
اول پیرو ولایت ، بو ذکر، منجلی دی
زهرا ئوزی بو یولدا چون حامیِ علیدی

یاز دفتره جهاده، اسلامه یاوروک بیز
بیلسون تمام عالم ، سرباز حیدروک بیز

__

صدقیله حاج قاسم، گر گیچدی هر زادیندان
شهدِ شهادت ایچدی، سرمست اولوب دادیندان
باخ هیبته که دشمن قورخور گنه آدیندان

گول تک بو شیرمردون، عطری، گلور وطندن
لبنانیلن عراق و سوریه و یمندن

__

کیم پیرو ولایت اولسا دوامی واردی
الله یانیندا بیلسون عالی مقامی واردی
بو مکتب علینون خلقه پیامی واردی

بیز ایستروخ جهاندا عدل وعدالت اولسون
جان بر کفان حقدن دائم حمایت اولسون

شاعر: دکتر بهلول حبیبی زنجانی

ای دل کلید جنت در اختیار زهراست
گنجینه محبت در اختیار زهراست

کارش به خَلق یاریست، فیضش چو چشمه جاریست
باران و ابرِ رحمت ، در اختیار زهراست

او را علیست همسر، مولای اهلِ باور
سرمایه ولایت در اختیار زهراست

تکبیر یار گفته، لبیک‌ها شنفته
حقّا حریمِ حرمت، در اختیار زهراست

ایران خدا مدار است، آگاه و حق شعار است
این مُلک بااصالت در اختیار زهراست

از محشرم چه بیم است، مولای ما کریم است
پرونده شفاعت در اختیار زهراست

دلداده حقیرم، آماده ام بمیرم
این جان بی‌لیاقت در اختیار زهراست

شعر: استاد کلامی

مداح: حسین الاکرف

هیَ الزهــراءُ مِن معنـاها

تَـمُـدُّ الخُلــودا

ومِن قبل «الرحی» یَمنـاها

تُدیـر الوجــودا

تَجـارَتْ فی السَما

لتسقیْ الأنـجُـمـا

وفوقَ الأرضِ صلّیناها

قـیـامـاً قعــودا

لمْ تزالی تبعثینَ الضـوءَ فی کلِّ الجهـاتْ

رحمةَ اللهِ التی فی الأرض فاضَت رحَماتْ

کلما نادیتُ (یا زهــراءُ) فی أذنِ الحیــاةْ

ترکضُ الأنفـاسُ فی أشواقـها للصلواتْ !

دَنـا من قلبـکِ التنزیـلُ

فکنتِ القُطوفـا ..!

وفی أعتابـکِ «جِـبـریـلُ»

یطـیـلُ الوقـوفـا

دعـاکِ المصطفی

فکنتِ المصحفـا ..!

بمحرابِ اْسمِـکِ «الترتیــلُ»

یَـأُمُّ الحُروفـا ..!

حینما یومـاً رأیتِ الأرضَ کونـاً مُقـفِـرا

من ندی کفیکِ قد أجریـتِ فیـها أنـهُـرا

 باسمِکِ القُدسیِّ نادی اللهُ: یا خـیـر الـوری..

إنّـنّـا للحُـبِّ أعطینـاکَ «نهـراً کوثــرا»

حنـانُ الکـونِ أنتِ الـزهـرا

وکـونُ الحنـانِ

علی الأفقِ اقترحتِ الفجـرا

بلیـلِ الأمــانـی ..!

أیا سِـرَّ الوجــود

مـَـلأتِ الأرضَ جُــود

فأهدیتِ السما بالبُشری ..

أمـامَ الزمـانِ

لم تزالی فی دُجی ظلمائنا مشکاةَ نــورْ

ورحـاکِ فی یــد “المهـدیِّ” مازالت تـدور

من زمـان النشأةِ الأولی.. علی مَرأی الدُهور:

خُلقتْ «فاطمـةٌ» حتی نری وعدَ الظُهـورْ ..!

 شاعر: سیدعلوی الغریفی

منبع: فارس

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *