شعر آفتاب در تنور

شعر آفتاب در تنور

خانه / اشعار / آرشیو موضوعی اشعار / شعر آفتاب در تنور

با هودجی از نور فرود آمده زهرا
دارد به جگر داغ ترین شعله جانکاه

حق داشت که تا بشکفد از دیدن آن سر
در حنجره اش ناله و بر روی لبش آه

شعر آفتاب در تنور

شعر آفتاب در تنور

مهمان تنور است سرِ ماه ترین ماه
آن سر که دل آینه ها داشت به همراه

بی همسفر خویش مرو قافله سالار
این یوسف زهراست که افتاده درین چاه

با هودجی از نور فرود آمده زهرا
دارد به جگر داغ ترین شعله جانکاه

حق داشت که تا بشکفد از دیدن آن سر
در حنجره اش ناله و بر روی لبش آه

یک شب شده مهمان تنور آن سرِ قدسی
صد جلوه گرفته ست ازو گوشه درگاه

لاٰ حَوْلَ وَ لاٰ قُوَّةَ اِلّٰا … ، سرِ خورشید
مانده ست جدا مثل همین واژه اللّٰه

هر آه بود رشته ای از شعله ی جانسوز
“یاسر” دل خود بسته به این رشته کوتاه

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *