شعر ولادت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)

خانه / مطالب و رویدادها / شعر ولادت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)

ای نمازِ تو آفتابِ خدا
آخرین شاه بیت نابِ خدا
محور گردش زمین و زمان
آسمانی ترین نگاهِ جهان

فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد

دو خورشید جهان افروز در دو صبحگاه آمد

دو موسی از دو دریا یا دو یوسف از دو چاه آمد

دو رهرو یا دو رهبر یا دو مشعل دار راه آمد

دو شمع جمع بزم جان و رکن محکم ایمان

دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان

دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم

دو دریا را دو رخشان گوهر یکدانه پیدا شد

دو جان جان جان دو دلبر جانانه پیدا شد

دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد

دو شمع آفرینش یک جهان پروانه پیدا شد

دو سرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی

یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی

یکی سر الّه اکبر یکی وجه الّه اعظم

دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها

دو باب ا… احسانها دو بسم ا… عنوانها

دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ریحانها

دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهان ها

دو خالق را نماینده دو قرآن را سراینده

دو رحمت را فزاینده دو دلها را رباینده

یکی بر اولیاء سادس یکی بر انبیا خاتم

بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد

گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد

نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد

بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد

جهان گردیده آسوده ملک رخ بر زمین سوده

فلک بر زیور افزوده محمد چهره بگشودهز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم

فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد

ملک مهد محمد را به موج نور می بوسد

بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد

مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد

حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش

صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویشبه یاد لعل لبهایش کند رفع عطش زمزم

چو آمد آمنه کم کم به هم چشم خدا جویش

دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش

بناگه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش

منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش

سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد

لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شدکه ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد از هم

ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر

خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر

سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر

که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر

ببین لطف مؤید را بخوان دادار سرمد را

بدنیا آر احمد را محمد را محمد رابذکر حق کن استقبال از پیغمبر اکرم

دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او

نه عبد ا… زنده نه زنان آشنا با او

دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او

سخن می گفت فرزندش محمد در خفا با او

امیدش بود و معبودش وجودش بود و مولودش

محمد بود و مقصودش زهی از بخت مسعودشگرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم

ز یک سو رو به قبله مادرش حوّا دعا گویش

ز یک سو آسیه گلبوسه گیرد از گل رویش

ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش

ز یک سو دستهای مریم عذرا به پهلویش

که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد

جمال حق مجسم شد محمد ماه عالم شدبه استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم

در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلّد شد

در آن شب جلوه گر مرآت حسن حی سرمد شد

در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد

در ان شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد

چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد

چه غیبی در شهود آمد خدا را هر چه بود آمدکه او با هر دمش بر آفرینش جان دهد هر دم

چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را

نه آن نور مجسم بلکه وجه ا… اعظم را

فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را

ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را

مبارکباد لبخندت گرامی باد فرزندت

بهین عبد خداوندت محمد طفل دلبندتکه می خوانند مدحش را خدا و انبیا با هم

تو امشب آدم و نوح و خلیل دیگری زادی

ذبیح و خضر و داوود و کلیم برتری زادی

مسیحا نه مسیحای مسیحا پروری زادی

تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی

رسل در تحت فرمانش کتب یک جمله در شانش

هزاران خضر عطشانش صد اسماعیل قربانشمبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم

زمین مکه دیشب غرق در نور محمد بود

چراغ آسمان لبخند زن بر روی احمد بود

جهان آفرینش بهتر از خلد مخلد بود

تجلای خدا در چهره ی عبدی مؤید بود

مؤیّد باد قرآنش گرامی باد فرقانش

معطر باد بستانش جهان در تحت فرمانشبنای اوست در سیل حوادث کوه مستحکم

محمد ای چراغ روشنی بخش جهان آرا

بر افروز و بر افروزان بنور خویش دلها را

بلرزان با نهیب آسمانی کاخ کسری را

ندای تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را

تو ما را دانش آموزی تو مهر عالم افروزی

تو برق اهرمن سوزی تو در هر عصر پیروزیلوای توست با دست خدا بر دوش نه طارم

هماره بوی عطر خلد از خاک درت خیزد

همیشه نور توحید از فراز منبرت خیزد

ندای تفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد

فروغ دانش از کرسیّ درس جعفرت خیزد

ششم مولا ششم رهبر ششم هادی ششم سرور

ششم فرمانده داور ششم فرزند پیغمبرکه شش خورشید حق از سلب او تابیده در عالم

الا ای ام فروه آفتاب داور اوردی

محمد را محمد را کتاب دیگر آوردی

تعالی ا… که مثل آمنه پیغمبر آوردی

تو چون بنت اسد در دامن خود حیدر آوردی

بعصمت مادرش زهرا بصورت چون حسن زیبا

حسینی خو علی سیما امام باقرش باباکه با عید محمد عید میلادش بود توأم

کتاب من کتاب ا… و دین مصطفی دینم

تولای امیرالمزمنین عهد نخستینم

مرام جعفری و مهر آل ا… آئینم

نه کاری بود با آنم نه حرفی مانده با اینم

محب آل اطهارم علی را دوست می دارم

ز خصمش نیز بیزارم به یارش تا ابد یارمنباشد غیر حب و بغض ، دین و مذهب ((میثم))

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

*****************************

سکوت ِ تیره ی تاریخ سرگردان و حیران  بود

زمان خاموش تر در گوشه ی ذهنی پریشان  بود

جهالت ذهنِ انسان را چنان بی وقفه پر می کرد

که استدلال هم افتاده در  گرداب  هذيان بود

خدا یک واژه تاریک و نامفهوم بود وخشک

نماد ِ  بت ، امید ِ خانه های  بت پرستان بود

سکوتی ممتد و تاریک  ،در متنِ زمین می ریخت

گناه و  جهل و بُدعت ، سازِ خوش آهنگ ِ شیطان بود

نگاه  فصل ها روی زمین خشکیده می روئید

و بذر عشق    محروم از صدای پای باران بود

تب ِ  بانگ ابابیل از سکوت ِ آسمان بارید

و بعد از آن شروع  سالهایی بس  خروشان بود

خدا تابید بر روی زمین تا روشنی بخشد

به ذهن ِ تیره ی انسان ، و آن میلاد ِ عرفان بود

خدا از عرش بر بال ِ  ملائک  مهر  را پاشید

شب اعجاز میلاد محمد  ، عطف ِ انسان  بود

و بر روی زمین کاخ مدائن ها فرو می ریخت

شکوه جشن ِ میلاد محمد،    پایکوبان بود

شنیدند آسمانی ها که یک مرد یهودی گفت

بشارت داد موسی ، این شب میلاد پیمان  بود

تب ِ  آذر گشسب ِ پیر خاموشی گرفت آنگاه

نگاه ِ  روشن ِ چشم محمد بود و قرآن بود

شاعر : اکرم بهرامچی

*****************************

شب هفدهِ        ربیع الاول     شب شادیمونه

فلک چراغان      در آسمانها     یکی غزل خونه

احمد اومده   ،   به دنیا آی ملائکه می دونید!

وصی و رهبر همه اس بدونید

بیاین تماشا که عقب نمونید!

شادن عرشیان    ،   یکایک   ،   خندانن همه ی ملائک

یا محمد  یا محمد  یا محمد  صلوات  صلوات  صلوات  بر محمد

******

شب شادیمون        شب مجنونی     شب شور و حاله

بزن کف امشب     که از آسمون     ستاره میباره

دلبر اومده    ،   پیمبر خوب خدا رفقا

نبی ما وصی ما عاشقا

روح خدا یا حضرت مصطفی

مدینه شده   ،   چراغان   ،   نبی رسیده از آسمان

یامحمد یا محمد یا محمد  صلوات صلوات   بر محمد

******

شده بیقرار    آروم نداره    دلم کنج سینه

شاید انگاری   شده هوایی    برای مدینه

گنبد خضرا   ،    به ولله  دل هممون و برده

یه فکری کن برا این دل مرده

مُهر تو روی همه دلها خورده

ورودی عرش   ،   نوشته   ،   گلدسته هات سمت بهشته

یا محمد یا محمد  یا محمد صلوات صلوات بر محمد

شاعر : ایمان غلامی

*****************************

یا رسول الله یا محمد یا اباالزهرا

ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو، یا رسول الله

علم شرق و غرب عالم سطري از قرآن تو، یا رسول الله

آسماني ها زميني ها همه مهمان تو، یا رسول الله

گل کند جان مسيح از غنچه ي خندان تو، یارسول الله

خنده ي خورشيد ها از گوهر دندان تو، یا رسول الله

عقل ها مبهوت تو مجنون تو حيران تو

یا رسول الله یا محمد یا اباالزهرا

آسماني ها همه مرهون ارشاد توأند، یا رسول الله

دستگيران جهان محتاج امداد توأند، یا رسول الله

شهرياران بنده ي سلمان و مقداد توأند، یا رسول الله

انبيا يکسر بشير صبح ميلاد توأند، یا رسول الله

نورها بر قلبشان تابيده از فرقان تو، یا رسول الله

عقل ها مبهوت تو مجنون تو حيران تو

یا رسول الله یا محمد یا اباالزهرا

تو سراپا جانِ جانِ امّتي امّت چو تن

تن شود بي تاب اگر يک لحظه جان بيند مَحن

با اهانت بر تو، امت شد چو بحري موج زن

رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن

بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو

یا رسول الله یا محمد یا اباالزهرا

اي که کرده ذات معبودت حبيب خود خطاب

اي فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب

گر جسارت کرد بر تو ابلهي حيف از جواب

تو به وسعت فوق اقيانوس و او کم از سراب

با صداي سگ نگردد کم فروغ آفتاب

مي درخشد تا قيامت نور بي پايان تو

یا رسول الله یا محمد یا اباالزهرا

کيست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد

کيست تا مرد دو عالم همچو حيدر پرورد

کيست تا در بوستان وحي، کوثر پرورد

کيست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد

يا چو زينب دختري در حدّ مادر پرورد

اي اميرالمؤمنين پرورده ي دامان تو

یا رسول الله یا محمد یا اباالزهرا

یابن الزهرا، یابن الزهرا یا حضرت صادق

ای اساتید دو عالم طفل ابجد خوان تو

نور دلها تا ابد از مشعل عرفان تو

علم هستی گوهری از بحر بی پایان تو

عقل و عشق و روح محو و مات و سرگردان تو

آفرینش در کنار سفره ی احسان تو

جان جان عالم استی جان ما قربان تو

یابن الزهرا، یابن الزهرا یا حضرت صادق

تو ولّی اللهی آئینه ی پیغمبری

در شجاعت در فصاحت در بلاغت حیدری

فاطمه یا مجتبائی یا حسین دیگری

نور چشم سید سجاد ونجل باقری

هم ابو عبدالهی هم صادقی هم جعفری

صدق، شاهینی بود بر کفّه ی میزان تو

جان جان عالم استی جان ما قربان تو

یابن الزهرا، یابن الزهرا یا حضرت صادق

*****************************

بر عرش و زمین شمس درخشان آمد

از جانب مکه بوی ریحان آمد/

در قلب جهالت یک تشعشع از نور/

از بهر هدایت سوی انسان آمد

/از هیبت و نامش،طاق کسری لرزید/

بر آدمیان دلیل و برهان آمد/ب

ا تیر نگاهش،قرص ماهی را شکافت/

بی پرده بگویم خود فرقان آمد

/ناخواند کتاب و مکتبی نیز نرفت/

لیکن همه کار بر وی آسان آمد/

رب گفت بخوان نام خداوندت را/

او گفت به چشم و قصه پایان آمد/

او آمد و خلق را ز گمراهی راند/

کوهی ز بلا به سوی شیطان آمد/

ای ‘منتظر’ خفته به خواب غفلت

/برخیز و ببین علت قرآن آمد

شاعر : سید رضا فتوحی

*****************************

بر باد داده عاشقي خاكسترم را

وقتي تو را ديدم زدم قيدِ سرم را

ايل و تبارم كشته ي ايل و تبارت

نذر ِ تو كردم والدين و همسرم را

با بُردنِ نام ِ تو من معراج رفتم

فطرس شدم دادي به من بال و پرم را

بايد براي عاشقي تَركِ قرن كرد

من آمدم اينجا ببينم دلبرم را

كويِ تو را جارو زدم با اشك و مژگان

از من نگير اين ديده يِ رُفتگرم را

گريه نشانِ قلبِ پاك و صاف باشد

از دست دادم مدتي چشم ِ ترم را

غار ِ حرا يعني همان گوشه نشيني

بايد كمي خلوت كنم دور و برم را

***

پرسيد كه مُزد ِ رسالت را چه خواهي؟

گفتي نگه دار احترام ِ دخترم را

گفتي كه اين خانه همان عرش برين است

گفتي فقط حيدر اميرالمؤمنين است…

شاعر : رضا قربانی

*****************************

روزی که شور عشق راتفسیر کردند

ملک دل عشاق را تسخیر کردند

هستی زنور تو منّور شد در آن روز

تا آیۀ نام تو را تفسیر کردند

عکسی ز رویت را نشان مهر دادند

خورشید رامبهوت آن تصویر کردند

آوازۀ حُسن تو در آفاق پیچید

نام تو را یکباره عالمگیر کردند

روزی که آزادی به نام تو رقم خورد

ابلیش را در بند و در زنجیر کردند

خواب طلائی گرفتاران غم را

با روشنائی  رُخت تعبیر کردند

حکم شفاعت را بدستت گر سپُردند

از تو به پاس بندگی تقدیر کردند

می خواستم درمقدم تو هدیه آرم

نام محمّد را به لب تقریر کردند

ای گرمی طبع «وفائی» باقدومت

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

*****************************

هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی

همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی

همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه!

یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!

گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم

دلم کنار تو شد مُحرم، ندیده خوشتر از این جایی

چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب

که وحی شد به دل راهب همان ستوده عیسایی

به هیچ آینه جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر

شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی

به دختران نهان درگل، ببار ساقی نازک دل

ببار تا بشود نازل به قلب پاک تو زهرایی

به آرزوی نگین تو درآمده‌ست به دین تو

مسیح من! به کمین تو نشسته است یهودایی

قسم به «لیل» و به گیسویت، به ذکر «یاحق» و «یاهو»یت

به آیه‌، آیه‌ی ابرویت به آن دو چشم تماشایی

در این هزاره ظلمانی از آن ستاره که می‌دانی

برای این شب توفانی کمی بخوان دل دریایی!

بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من

طنین یک صلواتم من به شوق این همه زیبایی

شاعر : قاسم صرافان

*****************************

اتفاقی خاص در عرش عظیم افتاده بود

لرزه بر اندام شیطان رجیم افتاده بود

چون که بر پیشانی مولود پاک امنه

نقش بسم الله الرحمن الرحیم افتاده بود

در نخستین جزء قرآن هم به پایش با خضوع

معنی رمز الف با لام و میم افتاده بود

از ازل در آخرین جام می پیغمبری

عکس زیبای رخ طفلی یتیم افتاده بود

روی بام شهر مکه در شب میلاد نور

بقچه بوی گل از دست نسیم افتاده بود

سایه فرّ و شکوه جاودانش هم چنان

بر سر عیسی و موسای کلیم افتاده بود

مهر او، مهر وصیش، مهر دختش بی گمان

در دل هر صاحب عقل سلیم افتاده بود

بر سرش ز آن دم که پا بر عرصه هستی نهاد

سایه نور خداوند کریم افتاده بود

هر که با او یا وصیش بی دغل می رفت راه

در حقیقت بر صراط مستقیم افتاده بود

شاعر : علی اکبر بهرامیان

*****************************

ای نمازِ تو آفتابِ خدا

آخرین شاه بیت نابِ خدا

محور گردش زمین و زمان

آسمانی ترین نگاهِ جهان

شعرمن با تو چون محک بخورد

واژه ها یک به یک ترک بخورد

درمیان قبیله های عرب

بین احساسهای مرده ی شب

بین اندیشه های ویرانگر

و  خرافاتیان عصیان گر

وقتِ تعبیر خلق آدم شد

که جهان پر زعطر مریم شد

ناگهان آسمان دگرگون شد

ابرهای زمان دگرگون شد

کاخ کسرائیان به لرزه نشست

خنجر ظلمت شبانه شکست

و شِکفتی که بشکفد ایمان

و نمیرد صدای دخترکان

درشتابی پراز جهالت ها

خفته بودیم پشت عادت ها

مانده بودیم درمَنیَّت خویش

آمدی با خلوص نیت خویش

نرم و آهسته زنده مان کردی

وکریمانه بنده مان کردی

بارش رحمتی زجانب عشق

قطره قطره همه مراتب عشق

حُسن خلق تو انقلابِ خدا

خاتم المرسلین کتاب خدا

شاعر : فاطمه وثوقی

*****************************

أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا (انفال/ 46)

کافي‌ست دگر بگو مگو، اي ياران!

چون گل باشيد خنده رو، اي ياران!

هم رتبه ي فرمان «اطيعوا الله» است

فرمان «و لا تنازعوا» اي يارن!

*

خواهي دلت از غم نشود مالامال؟

خواهي نشود حقيقت آيا پامال؟

در وقت بيان حق، سخن بايد گفت

با لهجه ي عقلانيت و استدلال!

*

هر کس که تولا و تبرا دارد

در واقعه‌ها نگاه بينا دارد

وقتي که نتيجه اش شود «شيعه کشي»

«لعن علني» دگر چه معنا دارد؟

*

افسوس از اين گوهر نا سُفته ي ما

صد حيف ز جمعيت آشفته ي‌ ما

هيهات که بر زمين بريزد نا حق

يک قطره ي خون! به خاطر گفته ي ما!

*

اي دوست بکوش مهرپرور باشي

دلبسته ي آيه‌هاي کوثر باشي

کي گفته که در طريق وحدت بايد

با قنفذ و حرمله برادر باشي؟

*

ديديد چگونه دشمن تکفيري

از کشتن مسلمين ندارد سيري

در وقت مبارزه دگر بي ‌معناست

در خطِّ خودي منازعه، درگيري!

*

در مصر ببين دوباره ناکامي را

سرکوب‌گري و بي‌سرانجامي‌ را

با حربه ي اختلاف دشمن مي‌خواست

خاموشيِ بيداري اسلامي را

*

امام علي(ع) مي‌فرمايند: هيچ كس وجود ندارد كه به وحدت امّت محمّد (ص) و به انس گرفتن آنان به همديگر، از من دلسوزتر باشد.

نهج البلاغه، ترجمه دشتى، ص621

در حق طلبي هميشه با عزت باش

همواره براي دين خود زينت باش

مانند امام صبر! مانند علي!

اي دوست بيا منادي وحدت باش

*

خورشيد سعادت و يقين است علي

خيبر شکن و ناجي دين است علي

هرگز نشود نور حقيقت خاموش

محبوب «تمام مسلمين» است علي

*

در دين خدا راه ندارد تزوير

اسلام ببين چگونه شد عالمگير

اي تشنه ي راه حق! کجا مي‌گردي؟

سرچشمه ي وحدت است همواره غدير

یک دیدگاه

  1. مثنوی میلاد

    هِفده ی ماهِ ربیع و سالِ فیل
    شد ثنا خوان چشمه سارِ سلسبیل

    واژگون شد هَربُتی درهرکجا،
    لحظه ی مولودِ آن بَـدرُالدّجی

    رانده شد ابلیس دون از آسمان،
    درشبِ میلادِ آن آرام جان

    طاقِ کسری ناگهان ازهم گسست،
    چارده دندانه اش درهم شکست

    ساوه خشکید وسماوه شدپُرآب
    صد مَلَک مأمورِ اِیّاب وذهاب

    سَبعَه ی آتشکده خاموش گشت،
    بَعدِ ده قرنی که آذرنوش گشت

    موبدان آشفته خواب وخورشدند،
    گاهِ رؤیا اَسترو اُشترشدند

    نوری ازنجدو تهامه شد فراز،
    تا به مشرق رفت آن شب ازحجاز

    تختِ شاهان واژگون شد ناگهان
    لال شد هرپادشاهی از زبان

    موبدان وکاهنان نادان شدند
    ساحران درکارِخودحیران شدند

    این همه آیات توحیدی عیان
    شد نشان ازخاتم پیغمبران

    صد کرامت، معجزه، اِرحاصِ او
    خاصِ آن مولا شدو اِخلاصِ او

    خانه ی بِنتِ وَهَب امواجِ نور
    آمده روحُ القُدُس با شوق وشور

    نوری ازدامانِ بانوآمنه
    شدفروزان تا سما یک عالمه

    آمد آن شَمسُ الضُّحی، بَدرُالدّجی،
    مُصطَفی، کَهفُ التُّقی، غَوثَ الوَری

    با رکوع و سجده ای آن سروِ ناز
    سرفرازی کرده کودک در نماز

    مهربان ختم رُسُل عَبدِ خدا
    خُلقِ عُظمای تمام انبیا

    هان محمّد(ص)خاتم پیغمبران
    سروَرِ خَـلقِ زمین وآسمان

    آیتِ حق؛ رَحمَةٌ لِّلعالَمین
    آن شَفیعِ مُؤمِنات ومُؤمِنین

    عالِمِ ناخوانده درسِی ازکتاب،
    داده پاسخ هر سؤالِ بی جواب

    وهمِ انسانها نگنجد، کاین چه هاست
    مثنوی گویِ پیمبرها خداست

    عالَم از نور وجودش سرفراز،
    ذِکرِصلواتش بُوَد باهرنماز

    شافِعَت خواهی شود گر، در ممات،
    کُن دهان خوشبو به ذِکرِصَلَواة.

    مهدوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *