مقام معظم رهبری از پدرشان می گویند؛ خاطرات امام خامنه ای

خانه / با ولایت / امام خامنه ای / مقام معظم رهبری از پدرشان می گویند؛ خاطرات امام خامنه ای

پدرم روحانی معروفی بود، امّا خیلی پارسا و گوشه‌گیر… زندگی ما به‌سختی می‌گذشت. من یادم هست شب‌هایی اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیّه می‌کرد و… آن شام هم نان و کشمش بود

نان و کشمش
پدرم روحانی معروفی بود، امّا خیلی پارسا و گوشه‌گیر… زندگی ما به‌سختی می‌گذشت. من یادم هست شب‌هایی اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیّه می‌کرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.

392729_825بی‌رغبتی به افزایش زخارف دنیایی
از جمله خصوصیاتی که هم مرحوم والد و هم مرحوم مادر ما داشتند و واقعاً از چیزهای عجیب بود و هر وقت فکر می‎کنم، در کمتر کسی نظیر این را می‌بینم، بی‎رغبتی آنها به افزایش زخارف دنیایی بود. همۀ ما واقعاً باید این خصوصیت را تمرین کنیم.

مرحوم شهید قاضی طباطبایی، امام جمعۀ تبریز، سال 51 اینجا آمده بود؛ رو کرد به ما و گفت “من چهل سال قبل با پدرم از تبریز به مشهد آمدم و برای دیدن آقا سری به ایشان زدیم. آقا در چهل سال پیش همان جایی نشسته بود که الآن نشسته، و من همان جایی نشسته‎‌ام که پدرم نشسته بود، و این اتاق و این خانه کمترین تغییری نکرده است”. یک نسل عوض شده بود، اما ایشان مثل همان چهل سال پیش بود. وقتی اخوی (حسن آقا) می‎خواست داماد شود، چون جایی نداشتیم، آن اتاق را خراب کردند و از آن، دو اتاق کوچکتر ساختند. زیرزمین پایین یک در داشت. در آن‌جا حمامی درست کردند و خانه شد حمام‎‌دار. البته آن موقع، دیگر ماها نبودیم. آن‌وقت جای میهمانها در اتاق بزرگ بود. 71/1/16

392726_520خانه پدری
منزل پدری من که در آن متولد شده‎ام ــ تا چهار ــ پنج سالگی من ــ یک خانه 70‌ــ60 متری در محّله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق و یک زیرزمین تاریک و خفه‎ای داشت. هنگامی که برای پدرم میهمان می‎آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین می‎رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه‎ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.
392728_454خانه والدین رئیس‌‎جمهور
در این خانه [پدری]، هشت سال پدر و مادر رئیس جمهور وقت زندگى کردند. بنده رئیس جمهور بودم و امکانات این کشور تا حدودى که در اختیار رئیس جمهور بود، در اختیار بنده بود؛ اما این پیرمرد و پیرزن کوچکترین توقعى نداشتند که چون پسرشان رئیس‎جمهور شده، این خانه را تبدیل به احسن کنند یا دستى به سر و صورتش بکشند. پدرم تا سال 65 و مادرم تا انتهاى دوران ریاست جمهورى در همین خانه زندگى مى‎‌کردند؛ اما این خانه کمترین تغییرى در جهت کامل شدن پیدا نکرد؛ این براى جمهورى اسلامى مایۀ افتخار و مباهات است. اگر این خانه از این جهت حفظ شود، خوب است؛ والّا از جهت خشت و گل و یا از این جهت که این‌جا محل تولد یا بزرگ شدن فلانى است، حفظ آن ارزشى ندارد. البته فضل این کار به من برنمى‌‎گردد؛ به آن دو بزرگوار برمى‎‌گردد که به‌معناى واقعى کلمه زاهد و به زخارف و ظواهر دنیا بى‌‎رغبت بودند. 75/4/14

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *