ناگفته هایی از زندگی مهاجر الی‌ الله آیت الله مؤیدی قمی؛از زبان فرزندانشان

خانه / مطالب و رویدادها / مصاحبه و گفتگو / ناگفته هایی از زندگی مهاجر الی‌ الله آیت الله مؤیدی قمی؛از زبان فرزندانشان

حجج‌اسلام محمدعلی مؤیدی و محمد‌حسین مؤیدی در این گفتگو به تبیین شخصیت علمی و معنوی مرحوم آیة‌الله مؤیدی قمی پرداختند و با اشاره به  چگونگی ورود ایشان به سلک روحانیت گفتند: وقتی حاج‌آقا کوچک بودند، همراه پدرشان برای شرکت در نماز حضرت آیة‌الله نجفی مرعشی می‌رفتند و چون پدربزرگ ما بسیار مقید به نماز جماعت بود، لذا در اثر همین همراهی، ابوی ما جزو مکبرین نماز مرحوم آیة‌الله نجفی مرعشی شدند و از همان‌جا به حوزه عشق و علاقه پیدا کردند و در واقع همین مکبر بودن به نماز جماعت حضرت آیة‌الله نجفی مرعشی باعث شد که شوق‌ و ذوق و علاقه خاصی به حوزه پیدا کنند.

هم‌چنین مرحوم والد نقل می‌کردند: زمانی که طفل پنج ‌شش ‌ساله ای بودم به‌خاطر جو مذهبی خانواده و این‌که منزلشان نزدیک حرم بود، برای روضه به بیوت علما از ‌جمله منزل مرحوم آیة‌الله‌العظمی مرعشی نجفی می‌رفتیم. وقتی وارد مجلس ایشان می‌شدیم، آیة‌الله مرعشی تمام‌قد به‌پای من کودک پنج‌ شش‌ بلند می‌شد و کاری نداشت که شخص وارد شونده چه سنی دارد احترام یک مرجع و کسی که زعامت حوزه را دارد در من خیلی تأثیر گذاشت و همین برخورد باعث جذب من به حوزه شد. خود ایشان هم به همین سیره مقید بودند و هرگاه بچه کوچکی بر ایشان وارد می‌شد، به احترام او بلند می‌شدند.

* از روش تحصیل ایشان مطالبی به‌خاطر دارید؟

این‌طور که گاهی از سخنان خود حاج‌آقا می‌شنیدیم ایشان به مباحث کلاسیک اهتمام خاصی داشتند تا علوم روز را هم به‌خوبی یاد بگیرند و لذا وقتی طلبه شدند می‌فرمودند: من گاهی در یک سال سه‌پایه درسی را می‌خواندم و امتحان می‌دادم. به‌اصطلاح امروزی به‌صورت جهشی دروس را می‌خواندند و این نشان از نبوغ ایشان در یادگیری دروس و مباحث علمی داشت.

* آیا مرحوم والدتان در خانواده اهل علم بزرگ‌شده بودند و پدر ایشان نیز حوزوی بودند؟

پدر بزرگ ما مرحوم حاج میرزا محمود حاجی حسینی از کسبه قم بودند و منزل ایشان در گذرخان قرار داشت، لکن جد مادری ایشان مرحوم حاج‌آقا شیخ اصغر مؤید الشریعه شاگرد آیة‌الله حاج سیدمحمد حجت کوه‌کمری، بودند و علت این‌که فامیلی ابوی ما نیز از حاجی حسینی به مؤیدی تغییر کرده به همین علت است؛ ریشه این مسئله هم به کارهای سیاسی اجتماعی ایشان برمی‌گردد؛ زیرا بعداز زندانی‌های حاج‌آقا و تبعیدهای ایشان که مکرر ایشان را می‌گرفتند و زندانی می‌کردند به‌خاطر این‌که برای بارهای بعدی نگویند شما قبلاً زندانی‌ شده‌اید و تازه آزاد شده‌اید فامیلی خودشان را به‌واسطه آشنا داشتن در ثبت احوال به مؤیدی تغییر دادند.

* از خاطرات سیاسی ایشان در دوران مبارزه با رژیم ستم‌شاهی پهلوی مطالبی به‌خاطر دارید؟

در سال 1342 و در جریان نهضت امام خمینی ؟ق؟ ایشان به‌خاطر فعالیت‌های انقلابی که داشتند چندین بار دستگیر شدند و به زندان رفتند، از آن زمان برگزاری دعای توسل در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه  را پایه‌گذاری کردند. در زمانی که کسی جرئت فعالیت‌های انقلابی را نداشت و به زبان آوردن نام حضرت امام خمینی جرم بود، ایشان بعد از دعا به‌صورت عربی حضرت امام را دعا می‌کردند و شاه را به‌صورت دعای عربی نفرین می‌کردند، حجة‌الاسلام‌والمسلمین توحیدی داماد آیة‌الله بهاءالدینی نقل می‌کردند که ما در دعای توسل پدر شما در بالاسر حرم مطهر و بالاسر مشهد مقدس شرکت می‌کردیم، ایشان هم‌صدای شیوا و رسایی داشتند و هم مسلط به مضامین بسیاری از دعاها بود و نام مبارک امام را که خیلی از افراد جرئت نداشتند در سخنرانی بگویند به‌صورت کامل و رسا می‌بردند و دعای اللهم احفظ قائدنا الخمینی را می‌خواندند.

مرحوم والد بین ساواک به «کید کیده» معروف بود، چراکه دعای «کید کیده» ایشان بین انقلابیون مشهور بود. همیشه بعد از دعا و زمانی که نام حضرت ولی‌عصر را می‌بردند و همه بلند می‌شدند، در همان حین با تعویض عمامه سفید خود به مشکی، سریع از مجلس خارج می‌شدند، و  چند ماهی ساواک به دنبال دستگیری پدر بودند تا این‌که موفق می‌شوند. خودشان می‌فرمودند: در زمان دستگیری شناسنامه پسردایی من که شهرت او مؤید الشریعه بود در جیبم بود و وقتی مأموران ساواک شناسنامه را دیدند و من هم گفتم من حاجی حسینی نیستم و این شناسنامه من است مرا رها کردند و از آن به بعد به مؤیدی مشهور شدند، ولی در جلسات بعدی ایشان را گرفتند و چند باری زندان رفتند و تبعید شدند.

* از خاطرات دوران طلبگی مرحوم پدر مطالبی به‌خاطر دارید؟

 ایشان می‌فرمودند: «در حوزه از همان ابتدا نسبت به درس علاقه مند  بودم، اما باید در مغازه ابوی هم حاضر می‌شدم و در همان‌جا هم از هر فرصتی برای علم‌آموزی استفاده می‌کردم به‌گونه‌ای که اگر احساس می‌کردم شخص فاضلی به مغازه پدر آمده، از او استفاده علمی می‌کردم و به همین خاطر برخی از آقایان می‌ترسیدند از آن‌جا عبور کنند، چراکه گاهی در پاسخ دادن عاجز می‌شدند و به همین جهت پدربزرگمان ایشان را از ماندن در مغازه نهی می‌کردند که شما کاسبی من را خراب کرده‌ای و هرکسی می‌آید از او چیزی می‌پرسی، خلاصه ایشان را شخصی پرسشگر در کسب علوم می‌شناختند.

* اساتید مطرح مرحوم آیة‌الله مؤیدی چه کسانی بودند؟

ایشان ادبیات عرب اعم از مغنی، مطول و سیوطی و نیز حاشیه ملا عبدالله (منطق) و لمعه را نزد اساتید بنام حوزه علمیه قم همانند حضرات آیات؛ آیة‌الله سلطانی طباطبایی، مرحوم آیة‌الله مشکینی، مرحوم آیة‌الله ستوده و مرحوم آیة‌الله محقق داماد گذراندند و بعد از سپری نمودن دروس سطح، دروس خارج فقه و اصول را نزد بزرگانی چون؛ شیخ مرتضی حائری یزدی، آیة‌الله میلانی، آیة‌الله گلپایگانی، امام خمینی و آیة‌الله مرعشی نجفی و آیة‌الله اراکی آموختند. مرحوم والد غالباً در قم بودند و مدت محدودی نیز به نجف مشرف شدند و در ایام تبعیدشان نیز مدتی در مشهد بودند. غالب برنامه‌های ایشان در قم بود اگرچه در سال 1360 مدتی در زاهدان به‌عنوان نماینده امام حضور داشتند و در همان‌جا درس خارج کفایه می‌گفتند، ولی از سال 1364 به بعد ایشان به‌صورت رسمی درس خارج داشتند.

* سیره علمی استاد چگونه بود؟

ایشان مقید بودند هر درسی را که می‌گرفتند، بلافاصله آن را تدریس می‌کردند و زیاد هم تدریس می‌کردند و یک درس را بارها و بارها تدریس می‌کردند. گاهی به ایشان می‌گفتند: شما با این پایه علمی چرا این‌قدر لمعه درس می‌دهید؟ با این‌که از نظر علمی موقعیتی داشتند، حاضر نبودند بلافاصله به تدریس درس بعدی مشغول شوند اما علاقه داشتند که طلاب دروس پایه را از نخبه‌های حوزه بگیرند. هر وقت به ایشان می‌گفتیم شما چرا این‌قدر این درس را می‌گویید می‌فرمودند: اجازه بدهید آقایان دیگر دروس بالاتر را بگویند و این از تواضع علمی ایشان بود. مرحوم والد غالباً دروس منقول می‌گفتند، البته مدتی در دانشگاه زاهدان و دانشگاه علم و صنعت و خواجه ‌نصیرالدین طوسی دروس معارف دانشگاه را به فراخور مباحث عقلی آن‌ تدریس می‌کردند.

مرحوم پدر خیلی مقید بودند که تعطیلات کم باشد و غالباً از جامعه مدرسین و مدیران حوزه گلایه داشتند که چرا این‌قدر تعطیلات حوزه زیاد است و می‌فرمودند: ما برخی از دروس را در تعطیلات حوزه می‌خواندیم و تأکید فراوانی نسبت به مباحثه علمی داشتند. در اوایل طلبگی که وارد مدرسه آیة‌الله مجتهدی شده بودم، از بنده سؤال می‌کردند که آیا در درس‌ها مباحثه دارید؟ متأسفانه امروزه برخی از طلاب فقط با نوار یا جزوه دروس را می‌گذرانند و کاری به درس و مباحثه ندارند، به دانشجویان هم این را می‌گفتند که حتماً مباحثه داشته باشید و روش حوزه را در دانشگاه به دانشجویان تأکید می‌کردند.

* زندگی حجره‌نشینی ایشان چگونه بود؟

ابوی ما با توجه به این‌که در خانواده متمولی به دنیا آمده بودند و جدشان تاجر بود، اما ساده‌زیستی را همواره رعایت می‌کرد و می‌فرمود: ما در حوزه نان را با دوغ می‌خوردیم. از تجمل‌گرایی دوری می‌کردند و یکی از دلایل موفقیت ایشان رعایت همین نکات بود. با توجه به این‌که منزل والدین‌شان قم بود، ولی اکثر اوقات برای درس خواندن در حجره بودند و شاید هفته‌ای یک‌بار به منزل می‌آمدند و با این‌که مغازه پدرشان کنار مدرسه خان بود و در مدرسه خان و دارالشفا حجره داشتند، غالباً در مدرسه خان بودند.

* نحوه آشنایی مرحوم آیة‌الله مؤیدی با امام راحل چگونه بود و آیا از امام راحل  خاطراتی برایتان نقل کرده‌اند؟

بنده چندین بار راجع به امام از ایشان سؤال کردم. درباره مسایل سال 42 ایشان هم جزو طلبه‌هایی بودند که آزار و اذیت ساواک شامل حالشان شد. ارتباط ابوی ما با حضرت امام به این دلیل بود که در درس ایشان حاضر می‌شدند چراکه درس امام در قم مطرح‌شده بود و وقتی مرحوم امام از نجف‌اشرف به قم منتقل شدند، درسشان خیلی شلوغ شده بود و حاج‌آقا شاگرد فقهی و اصولی و سیاسی حضرت امام شده بودند و از زمانی که امام در مسجد سلماسی تدریس داشتند، ایشان جزو شاگردان امام  بودند و از همان مجالس درس با افکار امام مأنوس شده بودند و بعداز این‌که حضرت امام در درس فرموده بودند که چرا طلبه‌ها در قم مانده‌اند و با این اوضاع دیگر حوزه علمیه می‌خواهیم چکار کنیم ایشان از قم به تهران هجرت کردند و آن‌جا یک پایگاه مذهبی و فرهنگی به‌نام مسجد حسنی ایجاد کردند.

* آیا از خاطرات دوران تبعید و زندان خاطراتی از ایشان شنیده‌اید؟

ایشان در جریان مبارزه با رژیم ستم‌شاهی سختی تبعید، حبس و زندان را چشیدند و در زندان‌های مختلف مثل؛ زندان قصر، قزل‌قلعه، اوین و زندان کمیته به‌سر بردند. مدتی نیز در تبعید بودند، من‌جمله مدتی در سُنقُر، دامغان، نیشابور و بیجار در تبعید بودند و زندان‌ها و تبعیدهای گوناگونی متحمل شدند و با بسیاری از آقایان مانند آقای هاشمی رفسنجانی؛ شهید ربانی املشی و مرحوم طالقانی، مرحوم بازرگان و… هم‌سلول بودند. ایشان نقل می‌کردند گاهی وقتی ما را برای بازجویی می‌بردند به‌خاطر این‌که مطالب‌مان یکسان باشد به‌صورت عربی و به‌عنوان قرآن خواندن بازجویی‌ها را مطرح می‌کردیم و می‌گفتیم: اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم‌الله الرحمن الرحیم یا ایها الاملشی قل اذا سئل فلان فلان در جواب این‌گونه بگو و به بهانه خواندن قرآن در لابه‌لای آیات قرآن مطالب را به سلول کناری منتقل می‌کردند که از من این را پرسید و حواست باشد چیزی غیر از این نگویی.

* آیا خاطرات ایشان منتشر شده است؟

مطالب مربوط به مبارزان ایشان در خاطرات آیة‌الله هاشمی رفسنجانی، آقای دوانی و آقای گرامی آمده است، لکن کتابی را که مرکز اسناد انقلاب اسلامی از خاطرات ضبط‌ شده مرحوم والد در سال 1370 تنظیم و تدوین کرده و به امضای ایشان هم رسیده است هنوز منتشر نشده است، در آن کتاب مطالبی راجع به انقلاب یا راهپیمایی‌های بزرگی که ایشان هدایت می‌کردند بیان شده است از جمله این راهپیمایی‌ها تظاهرات 16 شهریور 1357 تهران است که منتهی به واقعه عظیم 17 شهریور و وقایع میدان ژاله تهران شد و آقای ناطق نوری هم می‌گفتند، ایشان یک‌ جایی ما را در جریانات راهپیمایی نجات دادند.

* سبک زندگی آیة‌الله مؤیدی چگونه بود؟

ایشان خیلی مقید به زهد بودند. زهد در بی‌توجهی به مناصب و مقامات سیاسی نیز از خصوصیات شخصیتی ایشان بود در اوایل انقلاب آیة‌الله موحدی کرمانی مسئول کمیته‌های شرق تهران و جامعه روحانیت تهران بودند و ابوی ما قائم‌مقام ایشان بودند و مسئول کمیته شرق تهران و همه کل کاخ‌های قصر فیروزه بودند و از طرف امام مسئولیت حفظ بیت‌المال را داشتند. همان موقع نیروهای کمیته با ماشین‌های سلطنتی رفت‌وآمد می‌کردند، ولی ایشان به‌هیچ‌وجه از آن ماشین‌ها استفاده نمی‌کردند و با ماشین عموی ما که یک پیکان بود رفت‌وآمد می‌کردند. در همان زمان حیوانات وحشی و اهلی در شکارگاه سلطنتی وجود داشت و بعضی‌ها آن‌ها را شکار می‌کردند و موقعی یک مقدار از گوشت آن‌ها را به منزل ما آورده بودند و ایشان به‌شدت ناراحت شده بودند و اعتراض کردند و گوشت را برگرداندند.

* از سیره عبادی استاد و فعالیت‌های اجتماعی ایشان برای ما بگویید؟

عبادت و نظم ایشان در زندگی عجیب بود. صبح‌ها یک ربع به هفت خدمت ایشان می‌رسیدم و برای درس سوار ماشین می‌‌شدند گاهی اوقات که دو سه دقیقه دیر می‌کردم می‌دیدیم ایشان منتظر هستند. گاهی ساک کتاب‌ها را جلوی در می‌گذاشتند و خودشان پیاده حرکت می‌کنند چراکه مقید بودند قبل از درس به زیارت حرم مطهر بروند. نکته دیگر این‌که تا دعای فرج خوانده نمی‌شد، درس را شروع نمی‌کردند. الآن که من درس‌های بیست‌وپنج سال پیش پدر را که شامل دروس تفسیر و نهج‌البلاغه را تنظیم و تدوین می‌کنم می‌بینم که از همان زمان مقید به خواندن دعای فرج در ابتدای کلاس بوده‌اند. نکته دیگر این‌که، به‌ یاد نمی‌آورم با ایشان به زیارتی رفته باشم و ایشان نشسته زیارت خوانده باشند، بلکه مقید بودند برای تمام ائمه زیارت جامعه کبیره را به‌صورت ایستاده بخوانند. گاهی من خسته می‌شدم و می‌نشستم، اما ایشان ایستاده می‌خواندند. در وصیت‌نامه خودشان ما طلبه‌ها را به زیارت رجبیه سفارش کرده‌اند و ماه رجبی نبود که ایشان برای زیارت رجبیه به زیارت امام رضا ؟ع؟ نروند. ایشان دو سه ساعت قبل‌از اذان صبح بیدار بودند و ما یادمان نمی‌آید که نماز شب‌شان قضا شده باشد، بیدار بودند حتی اگر به دلایلی شب دیر می‌خوابیدند دو ساعت و نیم قبل‌از اذان صبح  بیدار می‌شدند. خودشان  طبخ غذا را برای مراسم‌های مذهبی که در منزل ما بر قرار می‌شد، انجام می‌دادند و اوایل حتی خرید مجالس اهل‌بیت ؟عهم؟  را نیز خودشان انجام می‌دادند و بیت خودشان را هم وقف حسینیه کردند.

ایشان از فعالیت‌های اجتماعی هم غافل نبود و در مسجد حسنی تهران دیگران را به فعالیت‌های اجتماعی تشویق می‌کردند. در مسئله خدمت‌رسانی به طلاب و خانواده طلاب قم مشارکت داشتند که طلاب در سختی معیشت نباشند. بعداز شهادت ایشان، در مشهد جایی به‌عنوان دارالقرآن بود که به ما زنگ زدند که حدود 150 یتیم را  تحت پوشش داشتند و ما اطلاع نداشتیم. مرحوم والد مؤسسه خیریه‌ای را از سال 83 به نام «خیرات الابرار» تأسیس کردند که در قم و تهران و کرج و رودهن و بومهن و زابل چندین شعبه دارد.

* حضرت استاد راجع به تحول در حوزه چه رفتارهایی داشتند؟

یکی از توصیه‌های مؤکد ایشان، استفاده از فرصت تعطیلات حوزه برای علم‌آموزی بود، به قدری به استفاده از فرصت‌ها توجه می‌کردند که آن زمانی که ایشان در فیضیه درس می‌گفتند اولین نفری بودند که درس را شروع  و آخرین نفری هم بودند که درس را تمام می‌کردند. می‌فرمودند که ما خیلی از دروس را پنج‌شنبه‌ها خواندیم، در زمان حیات ایشان که پنج‌شنبه‌ها درس‌های فیضیه تعطیل بود درس ایشان برقرار بود؛ درس‌هایی مانند نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و رساله حقوق امام سجاد را پنج‌شنبه‌ها می‌گفتند که همه این دروس ضبط‌شده و ان‌شاءالله تبدیل به کتاب می‌شود. ایشان برای ایام تابستان هم می‌فرمودند: یکی از نظراتی که ما داریم این است که حوزه، در اطراف قم و جاهای خنگ سرمایه‌گذاری کند و طلاب را در ایام تعطیل به آن‌جا ببرد و مقید به «رحلة الشتاء و الصیف» بودند.

 نکته دیگری که ایشان خیلی مقید بودند، مسئله فراهم کردن بستر دروس جنبی مانند احادیث و نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن است. وقتی مهجوریت قرآن را حس کرده بودند درس خارج اصول را تعطیل کردند و تدریس نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن را هر روزه داشتند. در زمانی که ایشان رئیس مجمع عالی تفسیر حوزه بودند، خیلی تلاش کردند که درس تفسیر و نهج‌البلاغه از دروس اصلی حوزه باشد و برای تحقق این ایده بسیار تلاش کردند و در نتیجه این اصرار و تلاش بیش از سیصد نفر از اساتید در این دو سال اخیر درس تفسیر می‌گفتند و این‌ها از ثمرات تلاش‌های مجدانه ایشان بود.

* در مورد اهتمام ایشان به تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه، مطالبی به یاد دارید؟

 در گذشته اساتید از این‌که درس تفسیر بگویند خجالت می‌کشیدند و مقام علمی‌شان زیر سؤال می‌رفت، ولی از ابوی ما که سؤال می‌کردند چه درس می‌دهید؟ ایشان اول می‌فرمودند تفسیر قرآن، یعنی ایشان تفسیر قرآن را بر همه دروس حتی فقه مقدم می‌دانستند، لذا درس تفسیر قرآن اولین درس ایشان بود؛ یعنی اول درس تفسیر قرآن را داشتند و بعد درس خارج فقه. در همین اواخر که ملازم پدر بودیم و در درس ایشان شرکت می‌کردیم می‌فرمودند: برخی بزرگان به من اعتراض می‌کنند که باید تفسیر را ساعت یازده ‌تا دوازده بگویید چرا اول صبح می‌گویید شما گل وقتتان را تفسیر می‌گویید! ایشان از این‌گونه تفکرات در حوزه خیلی ناراحت بودند و می‌فرمودند: قرآن باید درس اصلی باشد.

مرحوم والد نسبت به مشکلات معیشتی طلاب علوم دینی چه دیدگاهی داشتند؟

در مسئله خدمت‌رسانی به طلاب اعتقاد داشتند طلبه باید طعم فقر را بچشد تا به‌جایی برسد، ولی خدمت‌رسانی به طلاب را واجب می‌دانستند، چراکه دید خانواده‌ها نسبت به مسئله ارتزاق تفاوت کرده است و ایشان رسیدگی به طلاب را برای تحول در حوزه یک اصل می‌دانستند.

* سلوک استاد در منزل چگونه بود؟

اخلاق ایشان در منزل ویژه بود، ایشان چهار پسر و دو دختر دارند که هر چهار فرزند پسر و دو دختر ایشان طلبه شده‌اند و دامادها و نوه‌های پسری و دختری ایشان نیز طلبه هستند و علت همه این‌ها سلوک اخلاقی زهد مآبانه ایشان است. الآن بچه‌های من که کوچک هستند معظم‌له با ایشان هم به‌گونه‌ای برخورد می‌کردند که جذب اخلاقیات ایشان می‌شدند. در منزل بسیار صبور بودند و اگر از بچه‌ها ناراحت می‌شدند، با صبر و متانت و گاهی با سکوت آن‌ موضوع را هضم می‌کردند، هم‌چنین نسبت به دخترها توجه خاصی داشتند و در برخورد با آن‌ها لطافت بیشتری بکار می‌بردند. در اختلافات و نزاع‌های فامیلی و گاه همسایه‌ها، حاج‌آقا محور حل این اختلافات بودند.

با توجه به فرارسیدن ایام حج اگر خاطراتی از ایشان در موضوع حج خصوصاً سفر آخری که منجر به شهادت ایشان شد به‌خاطر دارید برای مخاطبان هفته‌نامه افق حوزه بیان کنید؟

ایشان بیش از پنجاه سفر مسافر، خانه خدا بودند. همسر یکی از مدیر کاروان‌های کربلا نقل می‌کردند در یکی از سفرهایی که با ابوی شما حج واجب بودیم، ایشان به زوار این‌طور می‌گفتند که این‌جا هرچه از خدا بخواهید می‌توانید بگیرید و مکرر از خدا زیارت‌خانه خدا را بخواهید و می‌فرمودند من چهل حج از خدا خواسته‌ام. حاج‌آقا در چهلمین حج تمتع به شهادت رسیدند و قبل از سفر هم گفتند: این آخرین سفر حج من است و همشیره‌ها مصر بودند که ایشان حج نروند چراکه پایشان درد می‌کرد. اخوی ما می‌گفتند: حاج‌آقا شما با این موقعیت علمی که دارید و رساله شما هم چاپ‌شده خوب نیست به حج بروید و از رفتن ایشان ممانعت می‌کردند، اما ایشان پس از مشورت تصمیم به سفر گرفتند. اطرافیان در نهایت گفتند استخاره کنید، حاج‌آقا استخاره به قرآن زدند و مضمون آیه بسیار خوب آمده بود که فرمودند آیا شما می‌گویید من بهشت نروم؟! این راه، ‌راه بهشت است، لذا دعاهای ایشان این اواخر تغییر کرده بود هم دعای قنوت و هم دعای سجده ایشان عوض‌شده بود. پسرخاله ما آقای بطحایی نقل می‌کرد که در عرفات صدای هق‌هق گریه حاج‌آقا در خیمه از همه بلندتر بود. محور زندگی ایشان بندگی بود و این بندگی به قدری  آشکار بود  که مدیر کاروان ایشان نقل می‌کرد وقتی هواپیما می‌خواست پرواز کند، ایشان تا صدای اذان را شنید زیر پله هواپیما نماز اول وقت خودشان را خواندند.

* جریان شهادت پدر چگونه اتفاق افتاد؟

مرحوم والد قبل از شهادتشان یکی دو بار دستگیر شدند، یک‌مرتبه در مدینه دستگیر شدند در حالی‌که ملبس به لباس روحانیت بودند و شیعیان ایرانی و غیرایرانی دورشان جمع می‌شدند و افرادی که همراهشان بودند دست ایشان را می‌بوسیدند و به همین دلیل حاج آقا را دستگیر کرده بودند که شما جادو می‌کنید و افراد دور شما جمع می‌شوند و با پیگیری‌های بعثه مقام معظم از حبس خلاص شدند. مرحوم پدر نسبت به امیرالمؤمنین ارادت خاصی داشتند با این‌که ایشان سید نبودند اما روز عید، مجلس جشن می‌گرفتند و عیدی می‌دادند و به بزرگداشت عید غدیر تقید خاصی داشتند. در مکه هم که نزدیک عید غدیر بود، ظاهراً شیعیان کشورهای اطراف خلیج‌فارس آمده بودند و گفته بودند اهل تسنن به‌راحتی علمای خودشان را می‌بینند ولی ما در خفقان هستیم و دوست داریم شبهه‌هایمان حل شود و چند شب مجلس حل شبهه در رابطه با غدیر در شهر مکه برگزار کردند و در شب سوم نامه‌ای به ایشان دادند که جاسوس‌ها در مجلس هستند و ایشان را از درب پشتی فراری دادند و تا مدتی که جنازه ایشان نیامده بود ما احساس می‌کردیم که دستگیر شده باشند و احتمال این‌که در این سفر شهید شده باشند را نمی‌دادیم.

* به‌عنوان سخن پایانی، روابط ایشان با مقام معظم رهبری چگونه بود؟

ایشان خیلی مقید به طرفداری از ولایت و نظام و مقام معظم رهبری بودند و در وصیت‌نامه شخصی‌شان به ما راجع به مقام معظم رهبری و ولایت‌فقیه و نظام جمهوری اسلامی توصیه کرده‌اند که این‌جانب به فرزندان و همه مؤمنین سفارش می‌کنم که پشتیبان نظام جمهوری اسلامی باشید و از حضرت آیة‌الله‌العظمی خامنه‌ای تبعیت کنید. ایشان نسبت به کسانی که از مسیر ولایت زاویه می‌گرفتند زاویه می‌گرفت و مخالفت می‌کرد. هم‌چنین مسئله راهپیمایی‌ها را جدی می‌گرفتند و واجب می‌دانستند و با این‌که پایشان درد می‌کرد مقید بودند که شرکت کنند و من یادم نمی‌آید که راهپیمایی بوده باشد و ایشان شرکت نکرده باشند، ما را هم تشویق می‌کردند و می‌گفتند یک نفر هم یک نفر است. آقای بطحایی پسرخاله ما که در این سفر حج همراه ایشان بود می‌گفتند: در گرمای حجاز به من گفتند: بلند شو برویم این‌ها خیلی مقید نیستند برویم بحث برائت را داشته باشیم و تا این اندازه  به‌نظام حساسیت داشتند و جزو افرادی بودند که از اول، انقلابی بودند و انقلابی ماندند.

منبع: هفته نامه افق حوزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *