یادداشت به قلم دکتر رضا داوری | مذاکره برای کاهش عمق استراتژیک و استاندارد شدن رفتارهای منطقه ای ایران

خانه / اختصاصی هیأت / یادداشت به قلم دکتر رضا داوری | مذاکره برای کاهش عمق استراتژیک و استاندارد شدن رفتارهای منطقه ای ایران

در این مقاله که به قلم دکتر رضا داوری می باشد به مهترین موضوعات مرتبط با موضوعات فوق اشاره شده از آن جمله است 1) بستر های داخلی طمع ورزی دشمنان 2) اهداف منطقه ای مذاکره 3) کاهش اعتبار تهدیدات جبهه استکبار

مذاکره برای کاهش عمق استراتژیک و استاندارد شدن رفتارهای منطقه ای ایران

چکیده: نزدیک به چهار دهه است که مهار قدرت ، تغییر رفتار و استحاله انقلاب اسلامی ایران در دستور کار آمریکایی ها قرار دارد. از نگاه غربی ها، برجام می توانست نقطه آغازی برای کنترل نفوذ منطقه ای و تغییر ماهیت انقلاب اسلامی باشد.

   در تجزیه و تحلیل آمریکایی‌ها، برجام هسته‌ای اگر مقدمه‌‌ای برای برجام موشکی و منطقه‌ای و گرفتن منطقه از دست ایران نباشد، ارزشی ندارد چرا که فناوری هسته‌ای ‌تنها یک جزء تجدیدپذیر از قدرت ایران است.

 آنچه برای امریکا از خود برجام مهم تر است این است که ایران وارد دورانی از خودکنترلی وپذیرش استانداردهای آمریکا در همه حوزه هایی شود که واشینگتن آنها را برای خود تهدید می داند.

  امریکایی ها آشکارا تلاش می کنند از برجام ابزاری برای تبدیل شدن ایران به یک کشور به شدت محتاط و محافظه کار بسازند که به دلیل نیاز شدید به حفظ توافق و نگرانی از عدم تعلیق تحریم ها (با بازگشت تحریم ها پس از تعلیق) فشارها، تحقیرها، نقض عهدها و درشت گویی های آنها را تحمل می کند و دم بر نمی آورد. در واقع، اگر حفظ برجام به هر قمیت بدل به اولویت شماره یک امنیت ملی و سیاست خارجی ایران شود، همین اتفاق هم خواهد افتاد.

 از جنبه راهبردی، مسئله اصلی برای امریکا پس از توافق هسته ای این بوده است که حفظ برجام را بدل به اولویت شماره یک امنیت ملی ایران کرده و آن را به «استاندارد شدن تدریجی» رفتار ایران در همه حوزه های درگیری یا رقابت راهبردی با امریکا مشروط کند. در واقع، آنچه برای امریکا از خود برجام مهم تر است این است که ایران وارد دورانی از خودکنترلی وپذیرش استانداردهای امریکا در همه حوزه هایی شود که واشینگتن آنها را برای خود تهدید می داند.

 از یک سو آمریکا در تلاش بوده است تا با کاهش عمق استراتژیک ایران در منطقه (خط نفوذ منطقه‌ای آمریکا) بتواند «حصار استراتژیک» را در مرزهای ایران ایجاد کند تا قدرت ایران در تعامل با گروه‌ها و کشورهای محور مقاومت تحدید شود. رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خود با اعضای مجمع جهانی اهل بیت (علیهم‌السلام) فرمودند: «در منطقه هم آنها میخواهند نفوذ ایجاد کنند؛ حضور برای خودشان دست‌وپا کنند و اهداف خودشان را در منطقه دنبال کنند. ما به حول و قوّه‌ی الهی تا آنجایی که بتوانیم نخواهیم گذاشت این اتّفاق بیفتد. سیاستهای ما در منطقه، نقطه‌ی مقابل سیاستهای آمریکا است.»

از سوی دیگر آمریکا در تلاش بوده تا بتواند جمهوری اسلامی ایران را از داخل مرزهایش مجاب کند تا با سیاست‌های استکباری این کشور همگام شود (خط نفوذ داخلی). البته برخی نیز خواسته و ناخواسته در این زمین بازی می‌کنند. به نظر می‌رسد بهترین حالت برای آمریکا این است که جمهوری اسلامی به عنوان پرچم‌دار مقاومت در برابر نظم نظام سلطه، قواعد استکباری دهکده جهانی را قبول کرده و تن به تقسیم کار و نقشی بدهد که آمریکا برایش تعیین می‌کند. از این رو بسیار تلاش می‌کند تا در ایران نفوذ پیدا کند.

 دنیای غرب به رهبری آمریکا از زمان ریاست جمهوری کلینتون و با طراحی «مارتین ایندایک» و «آنتونی لیک» که نفوذ قابل توجهی در شورای امنیت ملی (NSC) آمریکا داشتند، محدودیت های استراتژیکی بی‌شماری را علیه جمهوری اسلامی ایران تدوین و بسیج کردند که هسته بنیادین آن مبتنی بر «رویکرد فشار برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران » بوده است.

روند مذاکرات هسته‌ای و توافق برسر برجام نشان داد که هدف آمریکا از این مذاکرات ، فراتر از موضوع هسته‌ای بوده است. مطرح کردن حمایت ایران از گروه‌های مقاومت در منطقه، برنامه موشکی ایران و تحولات عراق، سوریه و یمن و تلاش و اشتیاق برای گنجاندن این موضوعات در مذاکرات نشان‌دهنده این مسأله است که آمریکا یا از طریق ایجاد «حصار استراتژیک» برای ایران و یا از طریق تبدیل جمهوری اسلامی ایران به «پسر خوب دهکده جهانی»، تلاش دارد سیاست‌های خود را پیش ببرد.

در یک جمله راهبرد آمریکا در محیط امنیت ملی و سیاست خارجی «استاندارد کردن ایران» است. آمریکایی‌ها مدت‌هاست می‌دانند براندازی یکباره در ایران ممکن نیست. آنچه آمریکا در پی آن است- و از این حیث تفاوتی هم میان ترامپ و اوباما نیست- این است که رفتار ایران باید بتدریج تغییر کند. اولویت هم در این میان، با حوزه‌هایی است که آمریکا از آنها نگرانی فوری دارد.

 برای رسیدن به این هدف، نوعی ریل‌گذاری راهبردی آغاز شده با مضمون ساختن دوقطبی‌های «اقتصادـ امنیت ملی» که جامعه را از تبعات اقتصادی پیگیری برنامه‌های امنیت ملی نظیر برنامه موشکی و منطقه‌ای بترساند و سپس ایران را در فرآیندهای مذاکراتی وارد کند که منتهای آن اجرای مدل برجام (تعریف‌های دوطرفه، به رسمیت شناختن نگرانی‌ها، پذیرش استثنا بودن، اعتمادسازی، تبدیل کردن همکاری به عادت و تعطیلی برنامه در میان‌مدت) درباره برنامه موشکی و منطقه‌ای خواهد بود.

 برای اینکه چنین دوقطبی‌هایی قابل ساختن باشد، در محیط داخلی، همسو کردن، سرعت دادن و سازمان دادن به تغییرات اجتماعی و تبدیل آنها به تغییرات سیاسی در دستور کار قرار دارد. نتیجه این فرآیند، از دید آمریکا، انقلاب‌زدایی از ایران از طریق تولید دوقطبی‌های جعلی و تغییر محاسبات رهبران تحت فشار اجتماعی خواهد بود، چیزی که تصور می‌کنند در موضوع هسته‌ای اعمال شده و در موضوعات دیگر هم قابل تکرار است.این امر همزمان با تلاش جدی برای تغییر سبک زندگی در حوزه فرهنگ و جامعه و وابسته‌سازی اقتصادی به‌گونه‌ای است که «هیچکس در ایران نتواند هزینه تحریم جدید را بپذیرد.»

این توصیفات کوتاه، تصویری است اجمالی ولی دقیق از برنامه‌ای که آمریکا پس از برجام در ایران قصد اجرای آن را داشت ـ و دارد ـ این همان چیزی است که اوباما رئیس‌جمهور وقت آمریکا زمانی آن را «روح برجام» خوانده است. این حرف درستی است که برجام روحی دارد و جسمی. جسم برجام توافق نیمه‌جانی است که می‌بینیم. روح آن اما این است که ایران خودش به این ارزیابی برسد که انقلابی بودن به نفع آن نیست.

روح برجام، استاندارد کردن ایران و مهار آن در یک چارچوب بسیار بزرگ‌تر از برنامه هسته‌ای است. این چیزی است که اوباما 5 آگوست 2015 در دانشگاه امریکن آن را استراتژی «پیروزی بدون شلیک حتی یک گلوله» خواند. مهم‌ترین ابزار برای تحقق این هدف نیز بازی با ابزار تحریم‌ها در میان‌مدت و گروگان گرفتن گشایش اقتصادی برای وادار کردن ایران به توافقاتی فراتر از برنامه هسته‌ای است. اجازه بدهید صریح‌تر باشیم: روح برجام در واقع این است که آمریکا می‌گوید:«در موضوع هسته‌ای روی کاغذ امتیازهایی گرفتید حالا بیایید در موضوعات دیگر بدون اینکه امتیازی بگیرید همان کاری را بکنید که ما می‌خواهیم!»

 اما نتیجه و تجربه غرب از پیمودن صرف این رویکرد در سال های اخیر برخلاف انتظار آنها بوده است. عدم تغییر رفتار ایران به رغم محدویت های استراتژیک و افزایش فرصت ها و دارایی های راهبردی ایران در سطح داخلی و منطقه ای جزو اعترافاتی است که مقامات آمریکایی و اروپایی پس از توافق وین مکرر به آن اشاره داشته‌اند.

شناسایی این نقاط کلیدی در تغییر محاسبات غرب در برابر ایران و تدوین منطق هماوردی انقلاب اسلامی می تواند مسیر اینده ایران را در نحوه مواجهه با غرب مشخص سازد. از این رو، می توان به چند عامل و مزیت اصلی که سبب تغییر راهبردی سیاست های آمریکایی ها و رویکرد آنها به مذاکره در برابر مقاومت که در نهایت برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران تدارک دیده شده، اشاره کرد:

1- شکست های آمریکا در منطقه غرب آسیا به موازات تثبیت قدرت منطقه ای ایران؛ اولین نقطه تغییر سیاست­ها و راهبردها در رفتار آمریکایی ها و غربی ها از تقابل به تعامل و از طریق تلاش برای مذاکره با ایران اسلامی، مجموعه شکست­ها و ناکامی­های امریکا در تحقق طرح خاورمیانه بزرگ و کاهش روزافزون نفوذ و قدرت این کشور در منطقه استراتژیک غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) است.

نگاهی به روندهای سیاسی و امنیتی منطقه نشان می­دهد تحولات هیچ کدام از کشورهای منطقه، مطابق با خواست و سیاست های راهبردی ایالات متحده جلو نرفته است. آمریکایی­ها مرکز ثقل این ناکامی ها را جمهوری اسلامی می دانند. این شکست ها در کنار تثبیت نفوذ و قدرت منطقه ای ایران به رغم ایجاد تمام موانع راهبردی از سوی غرب، چاره ای جزء رویکرد به مذاکره برای غرب و آمریکا باقی نگذاشته است. غرب در قالب الگوهای عملگرایانه خود پذیرفته است که حل منازعات غرب آسیا جز با مشارکت جمهوری اسلامی ایران مقدور نیست و معادلات منطقه ای بدون حضور ایران شکل نمی­گیرد.

غرب به این باور رسیده است که کشش و جاذبه قدرت نرم افزاری ایران در منطقه، تنگنای گفتمانی بیشماری را برای آنها ایجاد کرده است و تنها تداوم رویکرد فشار و تهدید، اهداف راهبرد مهار آنها را در عرصه منطقه­ای محقق نمی کند. این تغییر محاسبه، به قدری عمیق بوده است که حتی برخی از محافل تحلیلی و تئوریسین های آمریکایی از لزوم مشارکت آمریکا با ایران برای مبارزه و کنترل داعش سخن می گویند.

2- اثبات ناکارآمدی گزینه نظامی علیه اقتدار و شکست ناپذیری ج.ا.ایران؛ این ناکارآمدی با ایجاد قدرت بازدارندگی ج.ا.ا که در سال­های اخیر با توجه به بومی سازی و ارتقای صنایع دفاعی و همچنین بلوغ و توانمندی متحدان استراتژیک انقلاب اسلامی در سطح منطقه ایجاد شده، صورتی واقع بینانه برای غرب پیدا کرده است. در تبیین این موضوع باید گفت یکی از عواملی که زیرساخت مناسبات بین ایران و غرب بویژه امریکا را شکل می‌دهد، رقابت نظامی و تکنولوژیکی است. این رقابت است که تا حد زیادی پتانسیل رویارویی‌ها و تحریم‌ها و گفتگوها و توافق ها و رقابت‌ها و معامله‌ها را تعیین می کند. مطابق با ارزیابی­هایی که کارشناسان نظامی صهیونیستی و آمریکایی انجام داده اند، اگرچه توانمندی­های ایران بویژه در حوزه دفاعی و نظامی با آمریکا به لحاظ کمیت و کیفیت برابر نیستند، اما در موقعیتی قرار دارد که بتواند برای سامانه­های جنگ نوین الکترونیکی امریکایی خطرساز شود.

اگر تنها بخواهیم اعتراف و اذعان دیگران که با حدس و گمان توانمندی های جمهوری اسلامی ایران را تحلیل می کنند، در اینجا ذکر بکنیم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. اما از باب نمونه، اشاره به تحلیل آنها مناسب است. پایگاه خبری المحیط می‌نویسد: تاوان حمله به ایران بشدت سهمگین خواهد بود. آیا ژنرال‌های آمریکایی و اسرائیلی نتایج آن را تاب می آورند؟ همچنین روزنامه “الشروق” کشور جزایر در گزارشی با عنوان “برگ‌های برنده و واکنش سهمگین ایران به حمله احتمالی آمریکا-اسرائیل» نوشت: پیش از آنکه وارد جزئیات طرح‌های جنگی [دفاعی] جمهوری اسلامی [ایران] برای مقابله با تجاوز احتمالی بشویم، در ابتدا به موقعیت نظامی و امکانات ژئواستراتژیک و سیاست‌هایی که به ایران امکان می‌دهد از همه برگ‌های بازی استفاده کند باید پرداخت. الشروق پس از اشاره به این موقعیت ها می افزاید: “علاوه بر این به فن‌آوری پیشرفته‌ای می‌پردازیم که ایران را قادر ساخته است تا قدرتی نظامی در منطقه باشد که نه تنها بتواند از خود دفاع کند بلکه بتواند با قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای و در رأس آنان با آمریکا و رژیم صهیونیستی مقابله کند.”

 این روزنامه الجزايري در پایان با اشاره به قدرت موشکی ج.ا.ا نوشت: “سامانه موشكي ايران قادر است در دقايق نخست درگيري، تمام قسمت‌هاي ناوگان دريايي آمريكا را در خليج فارس متلاشي و به لاشه كشتي و ناو جنگي تبديل كند.”

3- ناکامی در پیشگیری از فروپاشی رژیم تحریم های سخت و بی سابقه علیه ایران؛ سومین نقطه تغییر رفتار در غرب و تلاش برای مذاکره با ایران، پیشگیری از فروپاشی رژیم تحریم های سخت و بی سابقه علیه ایران است. این متغییر مهم در سازه تحلیلی- رفتاری غرب در ۳ سطح خرد، میانی و کلان دارای مؤلفه‌هایی به قرار ذیل می باشد: یک- مقاومت ملت ایران در برابر تحریم و شکست ناپذیری در برابر تحریم‌ها و عدم تحقق شکاف دولت- ملت و شورش مردمی(اظهارات جان‌کری در شورای روابط خارجی آمریکا در تاریخ ۳مرداد۹۴) ، دو- سازگاری اقتصاد ایران با شرایط تحریم با توجه به مدل اقتصاد مقاومتی(اظهارات جان کری در جلسه پرسش و پاسخ سنا در تاریخ ۳مرداد۹۴)، سه- شکست اجماع جهانی علیه ایران و عدم همراهی پایدار هم پیمانان آمریکا در تداوم رژیم تحریم های سخت علیه ایران با توجه به چالش ها و نیازهای اقتصادی آنان(اظهارات اوباما در گفتگو با نیویورک تایمز در تاریخ ۲۴ تیر ۹۴).

4- بلوغ و بالندگی دانش و تجربه ایرانیان در عرصه فناوریهای نوین؛ نقطه اوج اذعان آمریکا در این مورد بویژه دانش هسته ای، اظهارات وزیر خارجه این کشور در جلسه استماع کمیته امور خارجه مجلس نمایندگان آمریکا مبنی بر اینکه«ما نمی توانیم با بمباران دانش ایران را ازبین ببریم»، بوده است. امروزه فناوری هسته‌ای جایگاه یک منبع قدرت گفتمانی را برای ج.ا.ا ایجاد کرده است که این امر مهم جز با سیاست دوراندیشانه رهبری نظام اسلامی برای راه اندازی نهضت علمی و اراده جوانان خلاق ایرانی به دست نیامده است.

بسترهای داخلی طمع ورزی دشمنان

چه زمینه ها و بسترهایی در داخل وجود دارد که طمع دشمنان انقلاب بویژه آمریکا را برانگیخته تا از طریق مذاکره به موفقیت فرایند نفوذ به ساختارهای مختلف کشورمان امیدوار باشند؟

مقام معظم رهبری در دیدار با فرمانده و کارکنان نیروی دریایی سپاه فرمودند:” اگر خاکریز شما قابل نفوذ باشد، نفوذ می کنند.” در همین راستا به نظر می رسد استکبار به این نتیجه رسیده است که زمینه‌هایی برای نفوذ به ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی ایران در داخل، چه در خود ساختارها و چه در کارگزاران آنها وجود دارد که به فرایند نفوذ امید بسته است. از سوی دیگر، دشمنان انقلاب پس از سال­ها فهمیده اند که فرایند نفوذ، جادّه یک طرفه نیست و تاثیرگذاری، زمانی میسر است که بسترها و زمینه هایی در داخل کشور هدف وجود داشته باشد. در این رابطه می توان برخی زمینه ها و خاکریزهایی را که به زعم دشمن قابل نفوذ هستند، مورد شناسایی و پایش ویژه و حتی ترمیم قرار داد:

1- اتخاذ برخی رویکردها در سیاست خارجی؛ یکی از شاخص­های رفتاری دولت یازدهم به رویکرد سیاست خارجی و گزینش دیپلمات­های خاص برای این حوزه برمی­گردد. آقای روحانی چه در زمان تبلیغات انتخاباتی در سال92 و 96 و چه در زمان ریاست جمهوری همواره به گشایش و گسترش فضای تعامل بین ایران و جهان تاکید و راه کار حل بسیاری از مسائل داخلی بویژه ساماندهی اقتصادی را منوط به ارتباط با بیرون دانسته و می داند. این موضوع دولت واشنگتن را به طمع انداخته تا با استفاده از اهرم­های فشار فراهم شده در توافق برجام، به اهداف خود از طریق مذاکره فکر کند.

البته این مورد هم از کوته بینی آنها و عدم شناخت سلسله مراتب تصمیم گیری سیاسی در نظام مبتنی بر ولایت فقیه ناشی می شود که اولا دولتمردان جمهوری اسلامی ایران اقدامی نخواهند کرد که عزت مردم ایران پایمال منافع آمریکایی ها شود، ثانیا تصمیم گیر اصلی برای تغییر در سیاست خارجی نظام مقام معظم رهبری است که سه اصل عزت، حکمت و مصلحت را به عنوان مبانی تصمیم گیری نظام اسلامی در حوزه سیاست خارجی اعلام کرده اند.

2- حضور ساده اندیشان و سهل گیران در عرصه قدرت؛ رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران، موضوعات مطرح شده درباره رابطه با آمریکا را به فراست، ساده‌لوحانه و ساده‌اندیشانه دانستند و آن را به معنای زمینه نفوذ و باز کردن راه تحمیل تعبیر نمودند. اما در مقابل برخی در تلاشند به جامعه اینگونه القا کنند که دشمن به دنبال کسب اعتماد است، با ما دشمنی ندارد و موضوعات پیش آمده سوء تفاهمی ساده بین ایران و غرب است؛ باید به غرب اعتماد کرد و تنها در این صورت است که آنها راضی شده و مسائل به سادگی حل می‌شوند! خطری که این روزها در سایه ساده ‌لوحی برخی با آن رو‌ به رو هستیم، عبارت است از نوعی تحرکات به ظاهر صلح‌آمیز و بعضاٌ دوستانه و ایجاد بستر گسترده‌تر برای مبادلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که می تواند مقدمات تهاجم تمام عیار علیه نظام اسلامی را فراهم نمایند. محور آسیب پذیری در اینجا به مسئولیت ناپذیری یا عملکرد غیرمسئولانه برخی مدیران و مسئولانی بر می گردد که نگاه تقلیل­گرا به مساله داشته و یا اساسا به عمق تضاد دیدگاهی و راهبردی که بین جمهوری اسلامی ایران و غرب و آمریکا وجود دارد پی نبرده اند.

3- دلدادگان به غرب و وادادگان در برابر غرب؛ افراد و جریان های سیاسی که جاده صاف کن اندیشه های غربی و سبک زندگی غربی و مدیریت غربی در داخل هستند، بزرگترین سرمایه غرب برای نفوذ به حساب می آیند. طرح نظرات همسو با غرب و تئوری پردازی برای تعامل با غرب از اقدامات این گروه برای زمینه سازی نفوذ در داخل است.

نمونه گویای استحاله و زمینه‌سازی نفوذ از منظر تاریخی «نیکیتا خروشچف» نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی است که با مطرح کردن طرح «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» در واقع روند شکست یکپارچگی و اقتدار ایدئولوژیک را در حزب کمونیست کلید زد. پیش از آن، تز رسمی شوروی گسترش انقلاب جهانی با سیاق منشور حزب کمونیست بود اما طرح چنین موضوعاتی بدون در نظر گرفتن مقدمات و جوانب آن، موجب شد تا امپراطوری شرق متلاشی شده و به موزه‌های تاریخ سیاسی برود. اظهارات و مواضع برخی مسئولین کشور از جمله در پوشش شعار «تعامل سازنده» با دنیا نیز اگر به هشدار مراقبت دیده بان انقلاب توجه نشود، می تواند بسترهایی مورد نظر و دلخواه دشمن را فراهم نماید. تکرار محترمانه معیارهای ظالمانه جاری در جهان، توسط جریان طرفدار تعامل و تنش‌زدایی در کشور مبنی بر این که برای پیشرفت نظام باید از شعارهای انقلابی و آرمان گرایی‌مان دست کشید، با نظام جهانی کنار آمد و در چارچوب استانداردهای آن قرار گرفت، بخشی از زمینه سازی برای نفوذ است. در حالی که این نگاه، دقیقاً برخلاف نگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی است که معتقد بودند نظامات ظالمانه فعلی جهان باید برچیده شود و هیچ ساز و کاری که استکبار به رهبری آمریکا طراح آن است، نباید مورد پذیرش قرار گیرد. برخی مهره‌های وابسته به آمریکا برای عملی کردن پروژه‌ نفوذ، فضایی را طراحی کردند که تحریم‌ها بر اساس آن شکل گرفت، سپس اینگونه وانمود کردند که فشار اقتصادی، نتیجه ایستادگی سرسختانه در مقابل نظام جهانی است و چنانچه با سیاست تعامل سازنده با دنیا گفتگو کنیم، تحریم‌ها نیز برداشته می‌شوند. به عبارت دیگر، اگر تحریم‌ها فشار روانی در جامعه ایجاد نمی‌کرد و پیاده‌نظام استکبار نمی‌توانست فشار اقتصادی را با مسئله رابطه ما با نظام جهانی گره بزند در نتیجه جریان استحاله‌طلب نیز در داخل نظام قادر نبود عرض اندام نماید.

4- ایجاد فضای جدید تعاملی ایران با جهان؛ سخن از مذاکره و رابطه نیاز به بستری دارد که آن را توجیه عقلانی نماید. دامن زدن رسانه ها در داخل و خارج به این که دنیای امروز دنیای تعامل و رابطه است و تنها با پیوستن به موج جهانی تعامل است که کشورها قادر خواهند بود مشکلات و معضلات داخلی خود را حل نمایند، در زمینه سازی برای مذاکره موثر بوده است.

اهداف منطقه ای مذاکره

از جمله سطوح سناریوی نفوذ آمریکایی ها در شرایط پسا برجام، منطقه تعیین کننده غرب آسیا و شمال آفریقاست که با بیداری اسلامی آغاز شده در آنها از سال 2011 تا کنون، بر اهمیت سیاسی و موقعیت استراتژیک آنها به دلیل تحول پارادایمی در ضدیت با سیاست های امپریالیستی امریکا و صهیونیسم افزوده شده و کاخ سفید احساس می کند تمام سرمایه گذاری هایش در این حوزه بیهوده بوده و باید با خیزش اسلامی منطقه را ترک نماید.

البته در منطقه نیز با سیاست های سخت از جمله حمایت و پشتیبانی از گروهکهای تروریستی نظیر داعش خواستند جلوی بیداری اسلامی را بگیرند اما موفق نبودند. لذا در منطقه نیز احساس کردند از راه مذاکره با ایران اسلامی به عنوان کشوری که در جبهه مقاومت منطقه دارای نفوذ تعیین کننده ای است می توانند سیاست های خود را در منطقه با هزینه کمتری پیش ببرند. بنابراین می توان گفت امریکایی‌ها از این مذاکرات با ایران در منطقه چند هدف اساسی را دنبال می کنند؛

1- ایجاد ناامیدی در ملت های منطقه؛ غربی ها بویژه آمریکایی ها در صددند با شکستن اعتبار و الگوی الهام بخشی انقلاب اسلامی، در منظر ملت های به پا خاسته با تاسی از انقلاب اسلامی، این ناامیدی را ایجاد کنند که علیرغم قول و اطمینانی که مقام معظم رهبری داده که این نظام نه تنها هرگز ملتهای تحت ستم منطقه را رها نکرده و تنها نخواهد گذارد و بر سر حقوق آنها با هیچ کس معامله نخواهد کرد، جمهوری اسلامی خلاف این وعده عمل کرده و آنها را از حمایت­های این نظام مأیوس نماید.

2- مدیریت رفتار منطقه ای ج.ا.ا ؛ با توجه به مطالعات و مقالاتی که خروجی اتاق فکرهای امریکایی به شمار می آیند، می توان گفت دولت آمریکا برای پی بردن به اهداف آینده ایران و همچنین به منظور جلوگیری از برنامه هسته ای کشورمان حاضر به مذاکره با ایران شده است.

 در بحبوحه آغاز به کار دولت یازدهم آقای روحانی و طرح زمزمه­های مذاکرات هسته ای، «فارن پالیسی» در مقاله ای به قلم «ویلیام لوئرز» به تحلیل گزارشی با عنوان «پروژه ایران و مقاله «مایکل سینگ» از اندیشکده واشنگتن پرداخت. وی می نویسد: ” مقاله «مایکل سینگ» تحت عنوان «گام های بعدی در رابطه با ایران» به بررسی گزارش اخیر «پروژه ایران» که درصدد تشویق مقامات آمریکا به انجام مذاکرات بر آمده پرداخته است. اگرچه من با برخی از تحلیل های مقاله سینگ موافق نیستم، اما انجام مذاکرات با ایران را به صلاح آمریکا می دانم.

«سینگ» در مقاله خود تأکید می کند که آمریکا باید ایران را کماکان در فشارهای سیاسی قرار دهد. وی همچنین آمریکا را به انجام مذاکرات، قرار دادن خط قرمز علیه ایران و افزایش قدرت نظامی خود تشویق می کند. این در واقع موضع کنونی دولت آمریکا محسوب می شود.

 گزارش «پروژه ایران» بیان می کند که باقی نگه داشتن فشارهای سیاسی علیه ایران برای دستیابی به توافقات هسته ای بسیار مهم است. این گزارش تأکید می کند آمریکا تنها زمانی باید تحریم های خود را متوقف کند که ایران تضمین نماید هیچ گونه اقدام متقابلی علیه این کشور انجام نخواهد داد. تجربه نشان می دهد که برای پی بردن به راهبردهای ایران، دولت آمریکا باید حتما با این کشور وارد مذاکره شود. آمریکا به منظور افزایش منابع خود باید از اهداف و برنامه های ایران با خبر گردد.

«سینگ» معتقد است آمریکا باید از این تحلیل های گزارش «پروژه ایران» استفاده کند تا بتواند دریابد که آیا ایران برای حفظ قدرت خود درصدد دستیابی به توافقات هسته ای است، آیا این کشور قصد مقابله با بحران های کشورهای همسایه را دارد و آیا درصدد بازسازی خسارات ناشی از تحریم ها است. آمریکا با در دست داشتن اطلاعات بیشتر می تواند عملکرد بهتری را در مقابل ایران داشته باشد. بنابراین تصمیم­سازان فکری و راهبردی با تأکید بر اهمیت راهبرد دیپلماسی، قصد دارند دولت آمریکا را مجاب نمایند از طریق انجام مذاکرات به اهداف سیاسی ایران پی ببرد تا بتواند از پیشبرد برنامه های هسته ای این کشور جلوگیری نماید.”

3- شکست سازش ناپذیری؛ دوم اینکه با اعمال این فشار و تسلیم نمودن ایران در قبال خواسته های امریکا در مسائل منطقه به ملتهای دیگر نشان دهد که حتی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی که به مدت 38 سال در مقابل امریکا و استکبار جهانی، راست قامت ایستاده و سر تسلیم فرود نیاورده بالأخره و نهایتاً کدخدائی امریکا را پذیرفته و با امریکا سازش نموده است؛ تا دیگر یک الگوی موفق در مقاومت و سازش ناپذیری برای سایر ملت ها مطرح نباشد. این اهدافی است که امریکا برای خروج از باتلاق خود ساخته در منطقه تحت عنوان “تغییر رفتار جمهوری اسلامی” و “خروج این نظام از انزوا و بازگشت به جامعه جهانی” علناً مطرح می کنند؛ و این خیال خامی است که در مغز علیل سیاستگذاران و دولتمردان امریکایی درحال افول می گذرد.

4- کشاندن مذاکرات به مسائل غیر هسته ای؛ یکی دیگر از اهداف و انگیزه های آمریکا برای مذاکره با ایران، تلاش برای شکست و سست کردن خط قرمز نظام در خصوص کشاندن مذاکرات به مسائل دیگر از جمله مباحث منطقه ای و حقوق بشر است. اعضای تیم مذاکره بارها گفته اند که آمریکایی ها در خلال مذاکرات مسائل منطقه ای از جمله سوریه و یمن را پیش می کشند ولی ما به آن ها می گوییم فقط در مسئله هسته ای مذاکره می کنیم.

رهبر انقلاب در خطبه های عید فطر سال 94 فرمودند: “ما با آمریکا در مورد مسائل گوناگون جهانی و منطقه‌ای مذاکره‌ای نداریم؛ در مورد مسائل دوجانبه مذاکره‌ای نداریم؛ گاهی در موارد استثنائی مثل این مورد هسته‌ای، بر اساس مصلحت، مذاکره کرده‌ایم؛ این مورد هم فقط نبوده است، قبل از این هم مواردی بوده است که من در سخنرانی‌های عمومی قبلی به آنها اشاره کرده‌ام. سیاستهای آمریکا در منطقه با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد. ” با اینکه هنوز حسن نیت آمریکایی ها برای ما اثبات نرسیده و سرانجام جمع بندی مذاکرات هسته ای در دو کشور مشخص نیست عده ای در داخل همسو با آمریکا تلاش می کنند با بزک کردن چهره استکبار، مذاکرات هسته ای را فتح الفتوح خوانده و نظام را مجبور به مذاکره با آمریکا در مسائل دیگر بکنند.

5- ایجاد بازار پرسودی از صادرات تسلیحاتی به منطقه؛ به نظر می‌رسد اتخاذ دیپلماسی هسته‌ای با ایران در حاکمیت ترامپ بیش از منافع ظاهری در حوزه دیپلماسی، نفع حقیقی و بیشتری برای آنها داشته است. این منفعت حقیقی، سود صدها میلیاردها دلاری حاصل از فروش تسلیحات آمریکایی به کشورهای منطقه خاورمیانه است.

به عبارت دیگر، توافق قطعی با ایران هدف اصلی نیست. توافق واقعی «منافع جانبی» است که حین فرایند مذاکره با ایران به دست می‌آید و بسیار هم منافع بزرگی است. میزان فروش جت‌های جنگی، بالگردها، موشک‌ها و سایر مهمات در بازارهای منطقه‌ای که از تسلیحات آمریکایی اشباع شده سر به فلک کشیده و همه اینها به پشتوانه ناامنی حاصل از دیپلماسی ظاهری با ایران روی داده است. واشنگتن در صف معاملات دفاعی خود اکنون رژیم صهیونیستی، عربستان و سایر کشورهای عرب خلیج فارس را به صف کرده و همه اینها به پشتوانه ترس این کشورها از حل‌وفصل هسته‌ای احتمالی با ایران روی داده است.

اکنون آمریکا قرار است هواپیماهای اف35، بمب‌های سنگرکوب، بالگردهای سیهاک، موشک‌های هدایت‌شونده، موشک‌های دفاعی و سامانه‌های راداری مربوطه را به کشورهای سلطنتی خلیج فارس بفروشد. پس دور از ذهن نیست که بخشی از منشور چند وجهی اهداف آمریکا از مذاکره و دیپلماسی هسته‌ای اوباما با ایران را ایجاد بازار پرسودی از صادرات تسلیحاتی به منطقه تحت عناوین و بهانه‌هایی چون «کمک» و «دفاع» بدانیم.

کاهش اعتبار تهدیدات جبهه استکبار

دردناک‌ترین وضعیت برای یک قدرت شیطانی و زورگوی سلطه‌گر، آن است که ابزار نظامی و زورگویی‌اش، ناکارآمد و بی‌اثر گردد. اکنون دولت ایالات متحده امریکا در مقابل ملت بزرگ ایران، به چنین وضعیت دردناکی مبتلا شده است.

امریکایی‌های مدعی ابرقدرتی جهان که تصور می‌کردند، حداقل یکصد سال رهبری جهان و مدیریت بین‌المللی را  به صورت انحصاری در اختیار خواهند داشت، در سال‌های اخیر در منطقه راهبردی غرب آسیا، با شکست‌هایی سنگین و پی‌درپی مواجه شده‌اند.

امریکایی‌ها جمهوری اسلامی را، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین مانع سر راه بازیابی سلطه از دست رفته خود در این منطقه دانسته، بر همین مبنا به صورت مستمر از ادبیات تهدید به اقدام نظامی علیه ایران سخن می‌گویند. رژیم صهیونیستی هم روند تحولات در منطقه غرب آسیا را برای موجودیت و بقای خود خطرناک ارزیابی کرده، ایران را به خاطر پرچمداری این تحولات مرتب تهدید به اقدام نظامی می‌کند.

اما نکته بسیار مهم در این میان برای امریکا و رژیم صهیونیستی، غیر معتبر شدن تهدیداتشان در قبال جمهوری اسلامی و ملت ایران است. امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در سال‌های اخیر، در حالی ملت ایران را تهدید به اقدام نظامی کرده‌اند که خود می‌دانند، جرئت عملی‌کردن این تهدیدات را از طریق اقدام نظامی ندارند.

قدرت پاسخگویی ملت ایران به این تهدیدات و هر نوع ماجراجویی نظامی، دلیل اصلی ناتوانی امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در این موضوع است. غرب با محوریت امریکا اکنون به شدت نگران چنین وضعیتی است که پدیدآمده و آنان ناتوان از تحمیل اراده خود بر ایران هستند. فروریختن داعش که معنایی جز فرو ریختن غرب در منطقه ندارد، به شدت بر نگرانی‌های آنان افزوده است. داعش ابزار غرب و خصوصاً امریکا در منطقه برای پیشبرد سیاست‌هایشان بود. شکست داعش به رغم سرمایه‌گذاری‌های فراوان  جبهه متحد غربی، عبری و عربی، بخشی از قدرت توسعه یافته جبهه مقاومت با محوریت ایران را آشکارتر از قبل ساخت. این نمایش قدرت مقاومت در منطقه با روند افزایشی که دارد، روز به روز از اعتبار تهدیدات جبهه استکبار می‌کاهد.

بر همین اساس اولویت اول امریکایی‌ها در مقطع کنونی، تلاش برای معتبرسازی تهدیدات ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران است. آنان می‌دانند که اگر نتوانند تهدیدات خود علیه ملت ایران را معتبر سازند، هیچ نقشی در شکل‌دهی به معادلات، ترتیبات و نظم منطقه‌ای غرب آسیا نخواهند داشت.

دولتمردان و استراتژیست‌های ایالات متحده، برای معتبرسازی تهدیدات امریکا، روی تضعیف عناصر اقتدار جمهوری اسلامی تمرکز پیدا کرده‌اند. اقتدار موشکی، نفوذ منطقه‌ای و متحدین قدرتمندی چون حزب‌الله لبنان، از جمله عناصر اقتدار جمهوری اسلامی هستند که از نظر امریکایی‌ها باید دچار تغییر گردند.از این روی در ماه‌های اخیر، شاهد تلاش‌های گسترده‌ای از سوی امریکایی‌ها، صهیونیست‌ها، برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه و انگلیس و برخی از دولت‌های مرتجع عرب در منطقه‌ با محوریت آل‌سعود، برای رسیدن به این اهداف هستیم.

اما سؤال اساسی این است که آیا آنان می‌توانند از طریق اقدامات گسترده و خصوصاً اقدام در سه حوزه مورد اشاره، در امر معتبرسازی تهدیدات خود علیه ملت ایران موفق گردند؟ پاسخ به طور قطع منفی است. جبهه استکبار هرگز به آنچه در این حوزه‌ها می‌خواهد، دست نخواهد یافت./

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

 

4 نظرات

  1. سلام.خواستم بابت وبسایت خوبتون ازتون تشکر کنم و امیدوارم باعث
    ایجاد انگیزه براتون بشه

  2. سلام.مطالب سایت عالیه.ممنون از سایت مفید شما.موفق باشید.

  3. سایت‌تون قالب خیلی ساده ، خوب و
    همینطور تاثیرگزار هستش، خودتون نوشتید؟ میتونید راهنمایی کنید چجوری میتونم
    یه همچین قالبی درست بکنم؟

  4. سپاس از وب سایت و محتوای مفیدتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *