آرمان های اصلی قیام امام حسین علیه السلام

آرمان های اصلی قیام امام حسین علیه السلام

خانه / پیشنهاد ویژه / آرمان های اصلی قیام امام حسین علیه السلام

در واقعه کربلا حضور مثبت زنان در اردوگاه امام حسین چشمگیر است و نیز حمایت و یاری زنانی از سپاه دشمن; ولی نام زنی که به یاری یزیدیان برخاسته باشد و آنان را مدد رسانده باشد, نقل نشده است

آرمان های اصلی قیام امام حسین علیه السلام

تا اینجا چهار آرمان اصلی قیام امام حسین  علیه السلام   که تمامی آنها در راستای اعتلای انسانیت و رشد و کرامت انسان های است, برشمرده شد.

بسیاری از حرکت های اجتماعی, انقلاب ها و اصلاح طلبی ها, با آرمان و اهداف بلند و انسانی شروع می شود, اما آنچه در روش و عمل اتفاق می افتد, معمولاً سازگاری با اهداف و آرمان ها ندارد. نهضت حسینی اعجازش در همین است که روش به کار گرفته شده از سوی امام, صد در صد مطابق با آرمان و هدف او است. در روش و منش او چیزی نمی توان یافت که با آرمان و هدف نسازد, آن هم در اوج سختی, نبرد, خون, اسارت و…. اینک به نمونه هایی از این روش و منش انسانی اشاره می شود:

  1. صداقت و یکرنگی

عاشورا, نمایش مجسم و عینی باورهای دینی و خصلت های انسانی, در دشوارترین لحظات زندگی است. عاشورا می آموزد که در سخت ترین حالت ها می توان پایبند به آموزه های دین و صفات انسانی بود. آن جا که خطرها و دلهره ها بسیاری را به مصلحت سنجی و دوگانه زیستی وامی دارد, عاشورا افقی فراتر از آن یعنی صداقت و یکرنگی را به نمایش می گذارد; زیرا عاشورا زاییده مکتبی است که یکرنگی در عقیده را می پسندد و از نفاق بر حذر می دارد. یکرنگی در انگیزه و نیت را توصیه می کند و ریا را شرک می شمرد; یکرنگی در سخن را تعلیم می دهد و دروغ را کلید همه پلیدی ها می داند; یکرنگی در داد و ستد را می آموزد و غش را حرام می کند, یکرنگی در دوستی را سفارش کرده و خیانت را مذمت می کند. و….

عاشوراییان با خداوند, با امام, با امت و با دشمن با خویشتن, صادق و یکرنگ بودند. چهار تصویر زیر صداقت را در حادثه عاشورا نشان می دهد:

هنگامی که امام حسین  علیه السلام   می خواست از مکه حرکت کند در جمع دوستان و یاران سخن گفت و آنان را با وعده پست و مقام و ثروت و آسایش به قربانگاه نکشاند, بلکه فرمود: اَلا ومَن کان باذلاً فینا مُهَجَتَهُ مُوَطناً علی لقاءالله نَفسَه فَلیَرحل معنا فانّی راحل مُصبِحاً ان شاءالله.7

(بدانید, آنکه آماده است در راه ما بذل جان کند و خود را برای ملاقات خداوند, مهیا ساخته با ما کوچ کند; به راستی که من صبحگاهان با خواست خداوند حرکت خواهم کرد.)

هنگامی که امام حسین علیه السلام  بر بالین عباس آمد و او را غرقه در خون یافت گفت: اَلآن اِنکَسَر ظَهری.8 (اینک کمرم شکست.)

آن زمان که علی اکبر از رزمگاه بازگشت, به پدر گفت: العطش قد قتلنی وثقل الحدید اجهدنی.9 (تشنگی مرا از پای درآورده و سنگینی سلاح مرا بی تاب کرده است.)

امام حسین علیه السلام  یاران خود را در شامگاه تاسوعا گرد آورد و شهادت خود را به آنان خبر داد و آنان را برای بازگشت آزاد گذاشت.10 چنانکه رویای سحرگاه شب دهم را برای یاران بازگو کرد و حمله سگ های درنده را برایشان باز گفت.11

  1. عدالت در عمل

عدالت را به آسانی می توان بر زبان راند, به سادگی می توان نوشت, به سهولت می توان نمایش داد, اما به سختی می توان با عدالت زیست. از همین رو است که خداوند در قرآن هنگامی که از روزه, عبادت, و ذکر سخن می راند, با تعبیر (لعلکم تتقون)12 (شاید پارسا شوید) آن را ختم می کند. اما زمانی که به عدالت فرمان داده, آن را نزدیکترین, راه حتمی و قطعی به تقوا می داند.

اعدلوا هو اقرب للتقوی;13 (عدالت پیشه کنید, که نزدیک ترین راه به پارسایی است.)

اینجا دیگر سخن از شاید و لیت و لعل نیست, بلکه از یک فرمول قطعی خبر می دهد.

در حادثه عاشورا به جز خطابه های آتشین در مذمت ظلم و ستمگری و دعوت به عدل و انصاف نمونه ای برجسته و عینی از عدالت را می بینیم:

امام حسین علیه السلام  هنگامی که بر بالین فرزند ارشد خویش علی اکبر آمد, صورت بر صورت فرزند نهاد و گفت: (خاک بر دنیا پس از تو, چه چیزی این گروه را بر خداوند جسور و گستاخ کرده تا حریم پیامبر را هتک کنند.)14

و زمانی که برده ای سیاه به نام (واضح) از لشکر عاشوراییان بر زمین افتاد و امام حسین علیه السلام  را ندا داد, امام بر بالینش آمد و گونه بر گونه اش نهاد. این رفتار مایه مباهاتش شد و گفت: مَن مثلی و ابن رسول الله واضع خده علی خدّی. (کیست مانند من که فرزند رسول خدا گونه به گونه اش گذارده باشد.)15

آرمان های اصلی قیام امام حسین  علیه السلام

  1. گفتگو

خردمندان و فرزانگان, به سخن دیگران گوش می سپارند و تبیین باورها و توجیه رفتار خویش را عار ندانند. اینان گفتگو را بهترین راه نزدیکی انسان ها به یکدیگر می دانند.

در مقابل, آنان که برای خود شان و منزلتی ساخته و دیگران را کهتر به حساب آورند, نه به سخن دیگران گوش کنند و نه راضی شوند کردار و رفتار خویش را روشن کنند.

در حادثه عاشورا خصلت نخست را در حسین علیه السلام  و یارانش می بینیم. امام حسین علیه السلام  با نوشته ها و خطابه ها, از راز حرکت خویش پرده برمی دارد, انگیزه و مرام خود را باز می گوید, سبب نافرمانی از حکومت یزید را به زبان می آورد و….

همین رویّه را در یاران وی می بینیم. آنان نیز هریک خطابه هایی ایراد کرده و به تبیین مواضع و توجیه رفتار خود دست زدند.

جریان مقابل نه تنها حاضر نبود کار خود را موجه سازد, بلکه شنیدن سخن حق یاران حسین علیه السلام  را, کسالت آور قلمداد می کرد.

در روز عاشورا زُهَیْر در برابر لشکریان یزید قرار می گیرد و به تبیین مواضع می پردازد. شمر به سویش تیری پرتاب کرده و می گوید: ابرمتنا بکثره کلامک.16 (ساکت باش, ما را از زیاده گویی خسته کردی.)

بُرَیْر هم که از سربازان کهنسال امام حسین علیه السلام  و از استادان قرائت در مسجد جامع کوفه بود, نزد لشکریان عمرسعد آمد و شروع به سخن کرد. هنوز چند جمله بر زبان نیاورده بود که از میان جمعیت فریاد برآمد: یا بریر! فدا کثرت الکلام.17 (بریر! زیاده سخن گفتی.)

  1. ادب

سلوک اجتماعی بر پایه باور به شخصیت انسانی جدا از همه باورها, خصلت ها و طبقه اجتماعی را می توان ادب نامید. این همان است که امیرمومنان به مالک اشتر فرمود: مردمان یا برادر تواند در دینداری و یا همتای تواند در آفرینش.18

به دو پرده از ادب رفتاری در حادثه عاشورا بنگرید:

ـ روز هفتم محرم شمر, نزدیک خیمه های امام حسین علیه السلام  آمد و با صدایی بلند فریاد زد: این بنو اختنا؟ (خواهرزاده های ما کجایند؟) عباس و برادرانش کجا هستند؟ (شمر با مادر ابوالفضل خویشاوندی قبیله ای داشت). عباس علیه السلام  رو گرداند و پاسخی نداد. امام حسین علیه السلام  فرمود: پاسخ دهید گرچه فاسق باشد.19 (آنگاه عباس علیه السلام  و شمر به گفتگو پرداختند).

ـ در مسیر مکه به کوفه, حرّ با هزار سواره برای بستن راه امام حسین علیه السلام  خود را به آنان رسانید. وی ماموریت داشت, امام را به کوفه نزد عبیدالله ببرد.

پیمودن راه طولانی تشنگی را بر حر و همراهانش غالب کرده بود. امام حسین چون تشنگی آنان را دید, فرمان داد همه را سیراب سازید.

امر اصحابه ان یسقوهم ویرشفوا الخیل.20

(به یارانش دستور داد که آنها را سیراب کنند و اسبانشان را نیز سیراب سازند.)

  1. احترام به موقعیت و جایگاه انسان ها

وقتی امام حسین به منزلگاه شَرافْ رسید, حر با هزار سوار برای بستن راه و بازگرداندن از حرکت فرود آمد.

امام حسین پس از آنکه دستور داد آنان و اسبانشان را سیراب سازند, برایشان سخن گفت و از فلسفه حرکت خویش سخن راند و چنین بر زبان آورد که من خود بدینجا نیامدم, بلکه در پی دعوت ها و نامه های شما بود و اگر خرسند نیستید, بازگردم.

به هر حال, وقت نماز ظهر فرا رسید. حجاج بن مسروق اذان گفت. امام حسین علیه السلام  رو کرد به حر و فرمود: اتصلی باصحابک. (تو با لشکر خود نماز می خوانی؟) و حر گفت: لا بل نصلی جمیعاً بصلاتک21 (همه به امامت شما نماز می گذاریم.) اگر در آداب نماز جماعت از استحباب امامت حاکم, فرمانده, صاحب منزل و… سخن رفته است, امام حسین علیه السلام  حرمت یک فرمانده را نگه می دارد و او را مخیر می سازد و البته ادب حر نیز ستودنی است که با آنکه برای راه بستن آمده, اما نیکو حرمت سبط رسول خدا را پاس می دارد.

  1. احترام به پیمان ها

در منزلگاه عُذَیْب خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به امام حسین داده شد. و نیز گزارش دادند که مردم دل هایشان با شما است و شمشیرهایشان بر رویتان کشیده. طرماح به حضرت پیشنهاد کرد که از راه منصرف شوید و به سوی کوهی در منطقه ما حرکت کنید که از دسترس به دور است و ما برای شما بیست هزار رزمنده تعهد می کنیم که از شما دفاع کنند.

امام حسین علیه السلام   پس از تشکر و سپاس فرمود: ان بیننا و بین القوم عهداً ومیثاقاً و لسنا نقدر علی الانصراف.22

(میان ما و مردم کوفه پیمانی است که نمی توان از آن سرباز زد.)

و از این رو است که در روایت های بسیار, پایبندی به پیمان ها نشانه دینداری شمرده شده است.

امام باقر علیه السلام  در حدیثی فرمود:

انّا لنحب من کان عاقلاً, فهماً, فقیهاً, حلیماً, مداریاً, صدوقاً, وفیّاً.23

(ما دوست داریم کسی را که خردمند, فهیم, دانا, بردبار, سازگار, یکرنگ و وفادار به پیمان باشد.)

  1. پرهیز از جنگ افروزی

آنگاه که امام به سرزمین نینوا رسید, نامه عبیدالله بن زیاد به حر رسید که بر امام حسین علیه السلام  سخت گیرد.

در این هنگام زهیر به امام حسین گفت: نبرد با اینان برای ما آسان است از جنگیدن با لشکریانی که پس از این خواهند آمد.

امام حسین علیه السلام  در پاسخ فرمود: ماکنت ابداهم بقتال.24

(من نبرد را آغاز نخواهم کرد.)

امام حسین علیه السلام  گرچه به شهادت عشق می ورزید و از مرگ هراسی نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان, مایه زیبایی و زیور زندگی می دانست, اما به کشتن دیگران راغب نبود و از آن کناره می گرفت, مگر دیگران به نبرد دست زنند. و حسینیان نیز باید خصلت عشق به شهادت را از پیشوای خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونریزی خرسند نباشند که اصل و قاعده اولی, صلح است و نبرد و جنگ, صورت اضطرار زندگی است.

  1. شیوه دعوت

وقتی امام به منزلگاه قصر بنی مقاتل فرود آمد, چادر بزرگی برپا دید. پرسید از آنِ کیست؟ گفته شد از عبیدالله بن حر جعفی است که مردی متمول و ثروتمند بود. امام حسین حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد تا وی را به سوی حسین علیه السلام  فراخواند. حجاج چیزی همراه داشت. عبیدالله پرسید: این چیست؟ حجاج گفت: هدیه الیک وکرامه ان قبلته هذا الحسین یدعوک الی نصرته.25

(این هدیه ای برای تو است اگر بپذیری. اینک حسین تو را برای یاری فرامی خواند.)

عبیدالله گفت: وقتی از کوفه بیرون آمدم جمعیت بسیاری دیدم که برای نبرد با حسین مهیا می شدند و من توانایی یاری حسین را ندارم.

چون حجاج سخن عبیدالله را برای امام نقل کرد, امام حسین علیه السلام  با جمعی از یاران و خاندانش نزد او رفت.

  1. حضور زنان

حضور زنان و احترام به این حضور, از سوی امام حسین یکی از منش های انسانی این قیام است. حادثه عاشورا از آغاز تا پایان از حضور زنان برخوردار بوده و نیز بسیار تاثیرگذار بودند, و استاد مطهری, حادثه عاشورا را مذنث (مخفف مذکر و مونث) دانسته, یعنی حادثه ای مردانه و زنانه.

همسر زهیر دَلْهَمْ دخترعمرو, او را با توصیه و تشویق بسیار, به یاری حسین علیه السلام  وامی دارد و از او وعده شفاعت در آخرت می گیرد.26 گرچه نام زهیر آوازه تاریخ شد و از همسر وی کمتر سخن به میان می آید.

ام وهب دختر عبدالله همسر عبدالله بن عمیر کلبی, با برداشتن عمودی به تشویق شوهرش به نبرد می پردازد و می خواهد به همراه شوهر کشته شود که امام حسین علیه السلام  او را برمی گرداند و می فرماید بر زنان نبرد واجب نیست.27

و نیز وقتی کعب بن جابر بر بُرَیْر یورش برد, همسرش او را سرزنش کرد و گفت دیگر با تو سخن نگویم, تو دشمنان فرزند فاطمه را یاری دادی.28

مادر عمرو بن جناده که کودکی یازده ساله بود, او را به رزمگاه فرستاد و شوهر این زن در یورش نخست دشمن, به شهادت رسید. وقتی کودک از امام حسین اجازه خواست, حضرت فرمود پدرش کشته شده و شاید مادرش راضی نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است.29

چنانکه زنی از قبیله بکر بن وائل, هم تباری های خود را به جهت غارت رزمگاه امام حسین, سرزنش کرد.30

و زن خولی تا پایان عمر از اندوه و غم شهادت امام حسین علیه السلام  آرایش نکرد.31

نیز در برخی کتب تاریخ نقل شده که امام حسین علیه السلام  در آخرین لحظات زندگی به خواهرش زینب گفت:

ییا اُختاه لاتَنسینی فی نافله اللیل.32

(خواهرم مرا در نمازشب از یاد مبر.)

جالب است توجه شود که در واقعه کربلا حضور مثبت زنان در اردوگاه امام حسین چشمگیر است و نیز حمایت و یاری زنانی از سپاه دشمن; ولی نام زنی که به یاری یزیدیان برخاسته باشد و آنان را مدد رسانده باشد, نقل نشده است.

10 . اهتمام به گرفتاری ها

در غروب روز نهم که امام حسین علیه السلام  یارانش را گرد آورد و آنان را برای رفتن مخیر ساخت. به محمد بن بشیر حضرمی که پسرش در مرزهای ری به اسارت گرفته شده بود, فرمود: انت فی حَلٍّ من بیعتی فاعمل فی فکاک ولدک. (بیعت خود را از تو برداشتم برای رهایی فرزندت تلاش کن.) وی در پاسخ گفت: به خداوند چنین نکنم. آنگاه امام حسین علیه السلام  فرمود:

اذاً اعط ابنک هذه الاثواب الخمسه لیعمل فی فکاک اخیه.33

(پس این پارچه ها به فرزند دیگرت ده تا در راه آزادی برادرش از آن بهره برد.)

در پایان امیدواریم متولیان امور دینی در بزرگداشت این گونه شعائر بکوشند:

الف. حس مذهبی و دینی این حرکت و روح گرفتن آن را قوی سازند.

ب. این حرکت را با آگاهی بخشی و معرفت دهی همراه کنند.

ج. آن را از خرافات و بدعت های عوامانه بپیرایند.

د. در این مسیر زنده و سازنده, مانع و آفت, ایجاد نکنند.

هـ. مقدماتی فراهم آورند تا این حرکت در جریان های خاص سیاسی و جناحی وارد نشود, و رنگی جز رنگ حسینی به خود نگیرد.

تا ماهیت الهی و انسانی این قیام جاودانه همیشه و چونان گذشته درس آموزی های بیشتر, پرتوافکنی های گسترده تر را به همراه داشته باشد.

پی نوشت ها :

  1. مقتل الحسین, ص194.
  2. همان, ص338.
  3. همان, ص322.
  4. همان, ص258.
  5. همان, ص267.
  6. سوره بقره, آیه 21, 63 و183.
  7. سوره توبه, آیه 8.
  8. مقتل الحسین, ص325.
  9. همان, ص308.
  10. همان, ص284.
  11. نهج البلاغه, نامه 53.
  12. مقتل الحسین, ص285.
  13. همان, ص252.
  14. همان, ص214.
  15. همان, ص214ـ216.
  16. همان, ص222.
  17. بحارالانوار, ج78, ص245, ح56.
  18. مقتل الحسین, ص228.
  19. همان, ص223ـ224.
  20. همان, ص208ـ209.
  21. همان, ص293ـ294.
  22. همان, ص309ـ310.
  23. همان, ص314.
  24. همان, ص386ـ387.
  25. همان, ص391ـ392.
  26. اعلام النساء المومنات, ص381.
  27. مقتل الحسین, ص260.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *