آزادی و حجاب | بخش اول

خانه / آموزش / آزادی و حجاب | بخش اول

آزادی و حجاب | بخش اول

جُستاری پیرامون آزادی و حجاب

مقدّمه

مولای متّقیان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام می‌فرمایند: حق در توصیف و گفتار گسترده ترین چیزهاست امّا در عمل تنگ ترین چیزهاست. (1)

     به نظر می‌رسد که در موردِ مفهومِ آزادی نیز چنین باشد یعنی سخن در باب آن بسیار است لکن آزادی حقیقی و برخورداری از آن، جز برای اندکی از انسان‌ها حاصل نیست. و اکثر انسان‌ها آزاد نیستند.

     در جهانِ امروزِ ما آزادی بیشترین مدّعی را دارد یعنی انسان‌های زیادی ادّعای آزاد بودن می‌کنند لکن کمترین مصداق را انسان‌های آزاد دارند. مسأله این است که گاه انسان گمشده‌ای دارد و در پی آن می‌گردد تا آن را بیابد ولی گاه انسان گمشده‌اش را هم گم می‌کند و اصلا نمی‌داند که گمشده‌ای دارد. در باب مفهوم آزادی در قرن 21 همین مساله رخ داده است یعنی ما انسان‌ها آزادی حقیقی را فراموش کرده‌ایم و اصلاً متوجّه هم نیستیم که ما باید آزاد باشیم، بلکه با خیالات و توهّماتی از آزادی خود را فریب داده‌ایم و بهره مندی تن از لذّت‌ها و شهوات و باز بودنِ زبان برای گفتن‌ها و نگفتن‌ها را اوج آزادی دانسته‌ایم، در حالی که از آزادی روح غافل مانده‌ایم. ما سعی کرده‌ایم آزادی را برای انسان تعریف کنیم در حالی که ابتدا نیاز داریم انسان را تعریف کنیم و بدانیم که حقیقتِ انسان چیست و سپس آزادی را برای آن حقیقت ترسیم کنیم. غافل بودن از اینکه حقیقت و اصلِ انسان به چیست، اشتباه در تعریف از آزادی او را به همراه خواهد داشت. پس ابتدا باید انسان را شناخت، و چه کسی بهتر از آنکه انسان را خلق کرده می‌تواند اورا به ما معرفی کند؟ آری بهترین راه برای شناخت حقیقی انسان این است که از دین مدد بجوئیم و بعد از آنکه حقیقت انسان برای ما روشن شد سعی در تعریف آزادی برای او بکنیم و اگر جز این عمل کنیم احتمالِ به خطا رفتنمان زیاد است.

     دین دو ساحتِ روح و جسم را برای حقیقت انسان معرفی می‌کند پس در تعریف آزادی باید هر دو ساحت را مدِّ نظر داشت، سپس از خود دین بفهمیم که کدام ساحت مهم‌تر و اساسی‌تر است و برای آزادی آن ساحت بکوشیم، همچنین غایت و هدفی که برای انسان ترسیم شده را می‌توان از دین فهمید و آزادی را در راستای رسیدن به آن می‌توان تبیین کرد. این‌ها نکاتی است که بشر امروز به آن توجّهی ندارد و ما در این تحقیق سعی بر توجّه بر آن‌ها کرده‌ایم. اکثریت انسان‌ها بر مبنای دین آزادی را تعریف نکرده اند و آزاد نیستند، تنها عدّه‌ای قلیل که دین دارِ واقعی هستند آزاد زندگی می‌کنند. آزادی بشر امروز در بند بی دینی اوست و این چه آزادی است که در بند است؟ نکته‌ای که باید در اینجا اشاره کنیم این است که در این تحقیق سعی شده از دو فرهنگ اسلامی و غربی سخن رانده شود و آزادی تبیین گردد لکن منظور از غرب، غرب مکانی نیست بلکه فرهنگ غیر دینی آن است که شاید در جامعه‌ی خود ما هم مشاهده شود و منظور از اسلام، دین اسلام است که در هر جای دنیا رسوخ کرده است و وجود دارد.

     این مقاله در دو بخش تدوین شده است، بخش اوّل به مسأله‌ی آزادی و تبیین آزادی حقیقی پرداخته است و بخش دوم به بررسی این مسأله که آیا حجاب منافاتی با آزادی دارد یا خیر رسیدگی کرده است (با استفاده از کتابِ مسأله‌ی حجابِ شهید مطهّری). البتّه عقلی بودن و استدلالی بودن امری است که در همه‌ی تحقیق مدِّ نظرِ گردآورنده بوده است تا هر اندیشه‌ی بی غرضی بتواند نتیجه گیری صحیح از مطالب این مقاله داشته باشد. در بخش‌های زیادی نگارنده نظر و عقیده‌ی شخصی خود را ارائه کرده است و امیدوار است که نقایصِ اندیشه‌اش به مرور و به فضل الهی تصحیح گردد. امید است که رضای پروردگار و خوشنودی حضرت بقیة الله در ورای این تلاشِ ناچیز قرار داشته باشد.

بخش اوّل : آزادی

فصل 1: آزاد یا محدود

آزادی چیست؟

     آزادی از مفاهیمی است که آن را نسبتاً بدیهی می‌دانند و هر کس بالوجدان می‌تواند بفهمد که آزاد هست یا خیر، و البتّه با این همه، آزادی مفهومی است که تعاریف مختلف و گاه متضادّی از آن ارائه شده است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم و سپس سعی می‌کنیم تعریفی صحیح را برگزینیم. جان لاک می‌گوید: آزادی عبارتست از قدرتی که انسان برای انجام عملی خاص یا اجتناب از آن داراست. اسپیونزا می‌گوید: انسانی آزاد است که به موجب عقل زندگی می‌کند. کانت اعتقاد دارد: آزادی یعنی استقلال از هر چیز غیر از اصول اخلاقی. گروهی آزادی را برخورداری هر چه بیشتر از لذّت‌های مادی و جنسی دانسته‌اند. آزادی در اسلام عبارتست از آنکه انسان در رسیدن به تعالی و کمالِ انسانی هیچگونه مانعی نداشته باشد که این پیوسته با مسئولیت وی همراه است.

     نکته: باید توجّه داشت که علاقه‌ی انسان به آزادی ریشه‌ی تکوینی دارد که منشأ آن وجود اراده در اوست(2) و ما در این مقاله در صدد بیان دو تعریف آخر و برگزیدن یکی از این دو هستیم.

بیانی از آزادی در فرهنگ غرب و فرهنگ اسلام

     آزادی که امروز جوامع غربی بر سر آن پافشاری دارند ریشه در اومانیسم دارد(یعنی انسان محوری). غرب اوّلاً با مفهومِ سکولاریزم، خود را از آسمان جدا کرد و ثانیاً با مفهوم اومانیسم، انسان را محورِ همه چیز قرار داد و لیبرالیسم (آزادی خواهی) را حاکم بر زندگی افرادش کرد. فرهنگ غرب، فرهنگ مُدرنیته است که ریشه و اساسِ این فرهنگ، اومانیسم است. فرهنگِ مُدرینته مقابلِ فرهنگِ توحیدی اسلام است چرا که مدرنیته ریشه در اومانیسم و انسان محوری دارد و باتوجّه به کثرتِ امیال و خواسته های انسان، یک فرهنگِ کثرت گراست، حال آنکه فرهنگِ اسلام یک فرهنگ توحیدی و وحدت گراست که ریشه در خدا محوری دارد و این دو فرهنگ با هم قابل جمع نیستند.(چون کثرت و وحدت با هم قابل جمع نیستند) (3)

     ما در بحثِ آزادی در ابتدای امر باید متوجّه این موضوع باشیم که آزادی را از دیدگاه کدام فرهنگ می‌خواهیم تعریف کنیم، برخی می‌خواهند با تفکّر اومانیستی تعریفی از آزادی برای جامعه‌ی اسلامی ارائه دهند که این کار اشتباه است. در فرهنگ اسلام، اسلام بر آن است که ابتدا روشن کند که انسان، جدا از آسمان نیست بلکه دارای دو بُعدِ روحانی و جسمانی است و نمی‌شود برای انسانی که دارای دو ساحت است فقط با در نظر گرفتنِ ساحت جسمانی‌اش برنامه ریزی کرد و آزادیِ او را در آزادیِ جسمش دید، چه بسا آزادی‌های جسم که لطمه به آزادی روح می‌زنند. ولی غرب ساحت روحانیِ انسان را نادیده گرفت و تنها با نظر به ساحت جسمانی او برای او برنامه ریزی کرد و آزادی انسان را نیز با همین تفکّر تعریف کرد که درست یا غلط بودن آن باید بررسی شود.

آزادیِ مطلق ممنوع ؛ به دلیل اصل عدالت

     آنچه در این قسمت می‌خواهیم برای خود روشن کنیم این است که جایگاهِ آزادی تا کجاست؟ یعنی آیا آزادی باید بی قید و شرط محقّق شود یا اینکه عقل حکم می‌کند بر اینکه جاده‌ی آزادی باید دارای دو حدّ و دو طرف باشد؟

     آنچه که در همه‌ی دنیا دیده می‌شود این است که هیچ عقل و آئینی آزادی مطلق را قبول ندارد، یعنی حتّی جوامعی که خود را دارای بیشترین آزادی می‌دانند دارای قوانینی هستند که این آزادی را محدود می‌کند، به طور مثال در هیچ جای دنیا کُشتنِ انسان بی گناه آزاد نیست حال اگر کسی بگوید من می‌خواهم در انسان کُشی آزاد باشم و این حقِّ من است که آزاد باشم این حرف را از او نمی‌پذیریم (در ماده‌ی 29 اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر اینگونه آمده است: هر کس در اِعمالِ حقوق و آزادی‌های خود باید فقط تابع محدودیت‌هایی باشد که توسط قانون صرفاً به منظور تأمین شناسایی و احترام لازم به حقوق و آزادی‌های دیگران و برآورده کردن مقتضیات عادلانه‌ی اخلاق، نظم عمومی و رفاه همگانی در جامعه‌ای دموکراتیک مقرّر می‌شود)(4).

     در واقع عدالت مفهومی است که همه بر خوب بودن آن اذعان دارند و عدالت طبق بیانی زیبا از امام علی(علیه السّلام) این گونه تعریف می‌شود: قرار گرفتن هر چیز در جای خودش.(5) پس قانون می‌آید و جایگاه امور از جمله آزادی را تعیین می‌کند و سپس با قرار گرفتن امور در جایگاهشان عدالت محقّق می‌شود. پس محدود شدنِ آزادی انسان‌ها به وسیله‌ی قانون گذار برای رسیدن به عدالت و مفاهیمی از قبیل آن مثلِ رشد و کمال و صلح و غیره نه تنها اشکالی ندارد بلکه امری پسندیده است که همه‌ی عقولِ بشری آن را قبول دارند و نه تنها آن را مقابل آزادی نمی‌دانند بلکه اصلاً اگر این محدودیتِ آزادی نباشد آن را تقبیح می‌کنند و آزادی مطلق را مصداقِ ظلم به حساب می‌آورند، یعنی عدالت باعث می‌شود که ارضای نیازها عادلانه باشد نه ظالمانه.

     نهایتاً آنکه آزادی مطلق یک امر رد شده است و همه، آزادی در حیطه‌ی قانون را قبول دارند، تنها تفاوتی که هست این است که دو حد و دو طرف جاده‌ی آزادی تا کجا باید تعیین شود؟ یعنی تفاوتِ افراد و کشورها و آئین ها در این است که خطوط قرمزشان تا کجاست؟ پهنایِ باندِ آزادیِ برخی از جوامع وسیع است و برخی محدود، حال سؤال این است که آیا هر چه پهنای این باند بیشتر باشد بهتر است یا کمتر؟ در جواب باید گفت: وُسعتِ جاده‌ی آزادی به معنای بهتر بودن آزادی یک جامعه نیست و همچنین تنگ بودن آن نیز به معنی آزادی بهتر نیست و به طور مطلق هیچ یک از این دو راه را نمی‌توان پسندید، به طور مثال اگر یک جامعه‌ای کِشت مواد مخدّر را آزاد کند ما این افزایشِ آزادی را خوب قلمداد نمی‌کنیم، و اتّفاقاً برعکس محدود بودن جامعه را در این امر بهتر می‌دانیم، از آن طرف نیز اگر جامعه‌ای مردمش را از حقوق اوّلیه مثل حقّ رأی محروم کند ما این تنگ شدن باندِ آزادی را بد می‌دانیم. پس ملاک پهنای باند آزادی نیست بلکه ملاک این است که ببینیم این قوانین تا چه حد در راستای رسیدن به اهداف و آرمان‌های آن جامعه توانسته اند مؤثّر باشند. نهایتاً اینکه اگر جامعه‌ای با محدودیتِ بیشتر بتواند عدالت و اهداف و آرمان‌های خودش را بیشتر محقّق سازد آزادیِ آن جامعه با ارزش‌تر است و بر عکس جامعه‌ای که با گسترش پهنای باندِ آزادیِ خود، از اهداف خود دور مانده آزادی‌اش بی ارزش است. حال اگر دین در ظاهر محدودیت‌های بیشتری تعیین کند و خطوطِ قرمزش بیشتر باشد ولی در عوض باعث رشد و کمالِ جامعه و انسان بشود باید بگوییم آن دین به آزادی ارزش داده و اصلاً آزادی که آن دین ترسیم کرده راهِ صحیح بوده است، که این مطلب را در ادامه بیشتر توضیح می‌دهیم.

پی نوشت ها:

1-محمّد محمّدی ری شهری، منتخب میران الحکمه، ص360، حدیث 1662

2-پژوهشکده‌ی تحقیقات اسلامی، دانش اجتماعی، ج 2، ص 96

3-برای مطالعه بیشتر به کتاب«فرهنگ مدرنیته و توهم» استاد اصغر طاهر زاده مراجعه شود.

4-رضا رضایی، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، ماده ی 29

5-سید رضی، نهج البلاغه، حکمت 427

پرتال فرهنگی راسخون

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *