آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیه السلام

آموزه های وحی در سیره اهل بیت بخش اول

خانه / قرآن و عترت / قرآن / مطالب قرآنی / آموزه های وحی در سیره اهل بیت بخش اول

با اندکی مطالعه در سیره اهل بیت علیهم السلام می توان به حضور گسترده آیات وحیانی قرآن در تمام زوایای زندگی آنان پی برد. آنان چنان قرآن را با زندگانی روزمره خود، عجین کرده بودند که کمتر حدیث یا روایتی را می توان از ائمّه اهل بیت علیهم السلام به دست آورد که در آن آیه، اشاره، شاهد و یا تفسیری از قرآن نباشد.

آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیهم السلام بخش اول

دیباچه

 طبق نوشته علامه مجلسی، سر امام حسین علیه السلام بعد از شهادت آن حضرت بر بالای نیزه، آیات قرآن را تلاوت می نمود.(1) و به خفتگان و غفلت زدگان هشدار می داد که این آیات الهی، جاودانه باقی خواهند ماند و با کشته شدن و شهادت ما این آیات فراموش نمی شود. این حقیقت در زندگی تمام پیشوایان معصوم علیهم السلام نمایان بود. تاریخ نگاران در مورد امام رضاعلیه السلام نوشته اند: همه سخنان، پاسخ ها و مثال های آن حضرت برگرفته از قرآن بود. او هر سه روز یکبار قرآن را ختم می کرد و می فرمود: اگر بخواهم، در کمتر از سه روز هم می توانم آن را ختم نمایم؛ اما هرگز آیه ای را تلاوت نمی کنم مگر اینکه در معنا، شأن نزول و وقت نزول آن می اندیشم.(2)

ائمّه علیهم السلام این چنین بودند و ترویج فرهنگ قرآنی را در جامعه برخود لازم دانسته و از هیچ کوششی در این رابطه دریغ نمی نمودند. در این فرصت، مواردی از رفتار و گفتار چهارده معصوم علیهم السلام را به ترتیب از خاتم انبیاءصلی الله علیه وآله وسلم تا خاتم اوصیا(عجّ) در ارتباط با ترویج فرهنگ قرآنی در جامعه و توضیح و معانی آیات و بیان اشارات وحی به مخاطبان گرامی تقدیم می داریم.

آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیه السلام
آموزه های وحی در سیره اهل بیت علیه السلام

طریقه دعا

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم همواره از حال یارانش جویا می شد. حضرت روزی شنید که یکی از اصحاب بیمار است، بنابراین به عیادتش رفت و از او احوال پرسی نمود. بیمار گفت: یا رسول الله! نماز مغرب را که در مسجد به شما اقتدا کرده بودم، شما سوره قارعه را قرائت کردید. در آن لحظه من چنان تحت تأثیر این آیه قرار گرفتم و از خداوند خواستم: پروردگارا! اگر در نزد تو گنهکارم، طاقت عذاب آخرت را ندارم، در همین دنیا مرا عذاب کن! اکنون می بینید که مریض شده ام!

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دعای درستی نکردی! می بایست در دعا از قرآن سرمشق بگیری که دعا کردن را به ما می آموزد و می فرماید: «رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْأَخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(3)؛ پروردگارا! هم در دنیا و هم در آخرت به ما پاداش نیک بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار.

آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم برای او دعا کرد و او از بیماری شفا یافت.(4)

علی علیه السلام و قرآن

امیرمؤمنان علی علیه السلام در گفت و گوها و رفتارهای فردی و اجتماعی خویش بر آیات الهی اصرار ورزیده و بر ترویج آن اهتمام ویژه ای داشت. آن حضرت بر این باور بود که:

«اَنَّ القُرآنَ هُوَ النَّاصِحُ الّذی لایَغُشُّ واَلهادی الّذی لا یُضِلُّ وَالمُحَدِّثُ الذی لایَکْذِبُ (5)؛ همانا این قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید.»

به همین علّت، امام در فرصت های مناسب از آیات قرآن بهره می گرفت. داستان زیر، نمونه ای از این حقیقت است:

زمانی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن سرخ شده چیست؟ عقیل گفت: در اوائل حکومت علی علیه السلام روزگار بر من فشار آورد و مخارج زندگی، مرا ناتوان ساخت. نزد خود اندیشیدم که برادرم به حکومت رسیده و اموال زیادی در اختیار دارد؛ پس نزد او رفته و یاری بخواهم. با همین قصد در یکی از شب های تاریک، با کمک فرزندم (ظاهراً در آن زمان عقیل پیر بوده و روشنایی چشمانش را از دست داده بود) به خانه علی علیه السلام رفتم. او به پسرم گفت که ما دو نفر را تنها بگذارد و خود از اطاق بیرون رود. وقتی اطاق خلوت شد، علی علیه السلام گفت: بیا نزدیک، بگیر! من با حرص و طمعی وصف ناپذیر و به گمان اینکه کیسه ای طلا به من خواهد داد، به سرعت به نزدش شتافته و دستم را به سویش دراز کردم، ولی ناگهان آهن تفتیده ای را – که در آتش سرخ شده بود – به دستم داد. از شدّت سوزش و حرارت، فریاد کشیدم و آن را به زمین انداختم. در آن حال، علی علیه السلام فرمود:

مادرت به عزایت بگرید! این حرارت آهن است که انسانی آن را با آتش دنیا داغ کرده است. آیا تو از آزار کوتاه مدّت ناله می کنی؛ اما من از آتش سوزان و جاویدان جهنّم ننالم؟! پس، فردای قیامت به من و تو چه خواهد گذشت، اگر ما را به رشته زنجیر آتشین دوزخ بکشند؟

و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اِذِ الاَغلالُ فی أَعْناقِهِم وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ»(6)؛ در آن هنگام که غل و زنجیرها برگردن های آنان قرارگرفته و آنها را به سوی آتش جهنّم می کشند.

و در آخر به من گفت: برادر! جز آنچه که خداوند برای تو تعیین کرده، حقّی از بیت المال در نزد من نداری! برو پیش خانواده ات!(7)

زهد در قرآن

امام علی علیه السلام در مورد زهد می فرمود: «اَلزُّهدُ کُلُّهُ بَینَ کَلِمَتَینِ مِنَ القرآنِ: قال اللهُ سُبحانه: «لِکَیْلا تَأسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم»(8) وَ مَنْ لَمْ یَأِسَ عَلَی الماضی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالآتی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهدَ بِطَرَفَیْهِ»؛ زهد در بین دو کلمه از قرآن است؛ آنجا که خدای سبحان فرمود: «برآنچه از دست شما رفته، حسرت نخورید و به آنچه به شما رسیده، شادمان مباشید.» بنابراین کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است.»(9)

روابط والدین و فرزندان

در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام برای تحکیم روابط والدین و فرزندان شیوه هایی در نظر گرفته شده است و اگر در خانواده این روش ها رعایت شود، افزون بر تحکیم روابط خانوادگی و افزایش مهر و محبّت، موجب خشنودی خداوند متعال نیز خواهد شد. نیکو صداکردن یکدیگر، یکی از این شیوه هاست. انتخاب کلمات زیبا و عاطفه برانگیز که عشق و علاقه سرشار به اطرافیان را نشان می دهد، در مخاطب تأثیر روانی دارد. در این رابطه یک روایت تربیتی را مرور می کنیم:

حضرت فاطمه علیها السلام نقل می کند: وقتی آیه «لاتَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعضاً»(10)؛ «رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را به هنگام خطاب همانند خودتان صدا نکنید و نام نبرید (او را یا رسول الله خطاب کنید) نازل شد»، من طبق آیه، آن حضرت را «یا رسول الله» خطاب می کردم و از این که مثل سابق «پدر» صدا کنم، بیم داشتم! پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دو سه بار چیزی نگفت؛ اما یکبار به من فرمود: ای فاطمه! آن آیه در مورد تو و خانواده و نسل تو نازل نشده است! تو از منی و من هم از توام! آن آیه برای جفاکاران و درشتخویان قریش که اهل گردنکشی و تکبّرند، نازل گشته است. دوست دارم تو همچنان مرا «پدر» صدا کنی که این گونه خطاب، دل را زنده تر می دارد و خداوند متعال را خشنودتر می سازد.(11)

دفاع از حقّ

پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم ابوبکر بر مسند خلافت نشست و عوامل وی، «فدک» را که از مِلک پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بود و از نظر شرعی و به طریق ارث به تنها فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم؛ یعنی حضرت فاطمه زهراعلیها السلام می رسید، به زور تصرّف کرده و کارگزار حضرت فاطمه علیها السلام را از آنجا بیرون راندند. علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود: برو نزد ابوبکر و ارث خودت را از او بگیر! حضرت زهراعلیها السلام به نزد ابوبکر آمده، فرمود: ارثی را که از پدرم، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسیده، به من بازگردانید! خلیفه گفت: پیامبران ارث باقی نمی گذارند! فاطمه علیها السلام فرمود: «وَ وَرِثَ سُلیمانُ داوُدَ»(12)؛ «حضرت سلیمان از پدرش حضرت داود ارث برد.» خلیفه عصبانی شده و سخن خود را تکرار کرد که پیامبر ارث نمی گذارد! فاطمه علیها السلام فرمود: آیا زکریای پیامبر عرض نکرد: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنکَ وَلِیّاً وَ یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعقُوبَ»(13)؛ «خدایا! از نزد خود جانشین به من ببخش که وارث من و خاندان یعقوب باشد.» ابوبکر بازهمان سخن قبلی خود را تکرار کرد، بدون اینکه به استدلال های قرآنی حضرت فاطمه علیها السلام پاسخی داده باشد! حضرت فاطمه علیها السلام دوباره فرمود: آیا خداوند در قرآن نفرموده است: «یُوصیکُمُ اللهُ فی أَولادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیَینْ»(14)؛ «خداوند شما را در مورد فرزندانتان سفارش می کند که برای فرزند پسر، مطابق سهم دو دختر بدهید.»؟! خلیفه سخن اوّل خود را دوباره تکرار کرد که پیامبر از خود ارث نمی گذارد. به این ترتیب حضرت زهراعلیها السلام با منطق وحیانی قرآن از حقّ خود دفاع کرد و «ارث» را ثابت نمود؛ اما آنان در مقابل این منطق الهی به زور متوسّل شده و به او ظلم نمودند.(15)

پاداش شفاعت

انس بن مالک می گوید: یکی از کنیزان امام حسن مجتبی علیه السلام شاخه گلی را به حضور حضرت آورده و به آن بزرگوار تقدیم کرد. امام حسن علیه السلام آن شاخه گل را با کمال میل پذیرفته و به او فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. من با تعجّب گفتم: در مقابل اهداء یک شاخه گلِ ناچیز، شما او را آزاد کردید؟ امام در پاسخ فرمود: خداوند متعال در قرآن به ما چنین یاد داده است: «اذا حُیّیتُم بِتَحیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»(16)؛ «هرگاه کسی به شما تحیّت گوید، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر، همان آزاد کردن است.(17)

اسوه اخلاق و فضیلت

جمعی از سادات بنی هاشم، شبی در منزل امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان بودند و از موضوعات مختلف سخن می گفتند. هنگام صرف غذا رسید؛ یکی از خدمتکاران، در اثر سهل انگاری، هنگامی که غذای داغ را بر سر سفره می آورد، مقداری بر روی پای امام حسن علیه السلام ریخت و پای مبارکش مجروح شد. غلام، به سرعت زبان به عذرخواهی گشود و گفت: سرورم! خدای متعال می فرماید: «اَلْکاظِمینَ الْغَیْظ»؛ «پرهیزگاران خشم خود را فرو می برند!» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. غلام ادامه داد: «وَالعافینَ عَنِ النَّاسِ»؛ «از خطای مردم می گذرند.» امام فرمود: تو را عفو کردم. غلام اضافه کرد: «وَاللهُ یُحِبُّ المُحْسِنینَ»(18)؛ «خداوند، نیکوکاران و احسان کنندگان را دوست دارد.» امام علیه السلام پانصد درهم به او بخشید و او را آزاد کرد.(19)

مرز اطاعت

روزی امام حسین علیه السلام از مقابل عبدالله بن عمروعاص عبور می کرد. عبدالله با مشاهده امام حسین علیه السلام، در حالی که به آن بزرگوار اشاره می کرد، به حاضران گفت: هرکس دوست دارد محبوب ترین مردم زمین را در نزد اهل آسمان ببیند، به این شخصِ عابر نگاه کند، گرچه من پس از حادثه صفّین تاکنون با او سخن نگفته ام!

ابوسعید خدری او را نزد امام حسین علیه السلام برد و گفته هایش را مطرح نمود. حضرت از عبدالله پرسید: آیا تو می دانستی که من محبوب ترین مردم زمین، نزد آسمانیانم و در عین حال با من و پدرم در صفّین به جنگ برخواستی؟ به خدا سوگند که پدر من از من بهتر بود!

عبدالله پوزش خواسته و گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: از پدرت اطاعت کن و چنین کردم! حضرت سیّدالشّهداعلیه السلام فرمود: آیا کلام خداوند را نشنیده ای که می فرماید: «وَإنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعْهُما»(20)؛ «اگر پدر و مادرت تو را وادار کنند که چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری، و می دانی که باطل است، از آنها پیروی نکن!؟» آیا سخن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را نشنیده بودی که: همانا اطاعت از غیر خدا، فقط در کارهای نیک است؟! و نیز گفتار آن بزرگوار را که: هیچ مخلوقی را در چیزی که نافرمانی آفریدگار است، نباید اطاعت کرد؟!(21)

ارزش تبلیغ فرهنگی

 امام حسین علیه السلام از شخصی پرسید: به نظر تو کدام یک از دوکار با ارزش تر است؛ مردی می خواهد بیچاره ناتوانی را به قتل برساند و تو او را از دست قاتل می رهانی، یا فردی ناصبی که دارای اعتقادات فاسد و باطلی است، تلاش می کند اعتقادات یک انسان مؤمنِ درمانده و ضعیف از شیعیان ما را متزلزل کرده و گمراه کند و تو با شیوه ای او را راهنمایی کرده و از انحرافش جلوگیری و ناصبی را با استدلال های الهی شکست داده و مغلوبش می کنی؟

امام حسین علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود: آری، اگر این مؤمن را از دست آن فرد ناصبی نجات دهی، ارزش بالاتری دارد. خداوند متعال در قرآن فرمود: «مَنْ أَحْیاها فَکَأنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعاً»(22)؛ «هرکس یک انسان را زنده کند، مثل این است که تمام مردم را زنده کرده است.»

و تفسیر این آیه چنین است: هرکه آن نفس انسانی را زنده کند و از کفر به ایمان هدایت نماید، همانند این است که تمام مردم را از کشته شدن با شمشیرهای آهنین پاسداری کرده است.(23)

امام در حدیث دیگری در توضیح این سخن، فرمود: برتری کسی که یتیم آل محمّد را – که از پیشوایان خود جدا شده و در سراشیبی جهل و ظلمت سقوط کرده – از ورطه جهالت رهانیده و راه حق را برایش نمایانده و او را از اشتباهاتش برگردانده، برکسی که به یتیمِ گرسنه و تشنه آب و غذا می دهد، همانند برتری آفتاب نسبت به ستاره سُها (ستاره کم نور) است.(24)

مکان خداوند!

 زید بن علی بن الحسین علیهم السلام می گوید: از پدرم (امام زین العابدین علیه السلام) پرسیدم: پدرجان! مگر این طور نیست که خداوند متعال با مکان توصیف نمی شود و برای او مکانی نیست؟ فرمود: بله، خداوند متعال بزرگتر از این است که به مکان توصیف شود. گفتم: پس اینکه حضرت موسی علیه السلام در معراج به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: به سوی پروردگارت برگرد؛ چه معنایی دارد؟ فرمود: معنای آن مانند سخن حضرت ابراهیم علیه السلام است که فرمود: «اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهْدین»(25)؛ «من به سوی خدای خود می روم که هدایتم خواهد کرد» و مانند سخن موسی علیه السلام است که گفت: «وَ عَجِلْتُ اِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی»(26)؛ «پروردگارا! من برای خشنودی تو تعجیل کرده و به سویت آمدم»، همین طور شبیه کلام خداوند متعال است که دستور داد: «فَفِرُّوا اِلیَ اللهِ»(27)؛ «(ای بندگان خدا از هر کفر و شرّی) به سوی خدا بگریزید»؛ یعنی به سوی خانه خدا بروید. پسرم! کعبه، خانه خداست؛ هرکس آنجا را زیارت کند، خدا را زیارت کرده است. همچنین مساجد، خانه های خدا هستند و هرکس به سوی آنها برود، همانا خدا را قصد کرده و به سوی او رفته است و نمازگزار پیوسته در محضر خدا و در مقابل او است تا از نمازش فارغ شود. خداوند بزرگ بقعه ها و مراکزی در آسمان ها دارد که هرکس به آنها عروج کند، توسّط آن به سوی خداوند عروج کرده است. آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید: «تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ اِلَیْهِ»(28)؛ «فرشتگان و روح به سوی خداوند بالا می روند» و در مورد عیسی علیه السلام فرمود: «بَلْ رَفَعَهُ اللهُ الیهِ»(29)؛ «یقیناً او را نکشته اند، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد.» و در سوره فاطر فرمود: «اِلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطِّیْبُ»(30)؛ «سخنان پاکیزه به سوی خدا صعود می کند.»(31)

البته انسان در هر زمان و مکان در محضر خداست؛ ولی خداوند متعال برای تقرّب بیشتر بندگان و برای آسایش و آرامش آنان، زمان ها و مکانهایی را معیّن کرده است که ویژگی خاصّی دارند.

منابع:

1. بحارالانوار، ج 43، ص 252.

2. کشف الغمه، ج 2، ص 315.

3. بقره / 201.

4. سفینةالبحار، ج 1، ص 208.

5. نهج البلاغه، خطبه 176.

6. همان، خطبه 224.

7. مؤمن / 71.

8. حدید / 23.

9. نهج البلاغه، حکمت 439.

10. نور / 63.

11. مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 102.

12. نمل / 16.

13. مریم / 5 و 6.

14. نساء / 11.

15. کشف الغمّه، ج 2، ص 37.

16. نساء / 86.

17. مناقب، ج 4، ص 18.

18. آل عمران / 134.

19. منتهی الآمال، ج 1، ص 223.

20. لقمان / 15.

21. مناقب، ج 4، ص 73.

22. مائده / 32.

23. بحارالانوار، ج 2، ص 9.

24. احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 8.

25. صافات / 99.

26. طه / 84.

27. ذاریات / 50.

28. معارج / 4.

29. نساء / 158.

30. فاطر / 10.

31. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 224.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *