ابوهاشم داود بن قاسم جعفری

ابوهاشم داود بن قاسم جعفری

محدثی از اهالی بغداد و مردی متّقی، صاحب زهد و ورع و عالمی برجسته در میان اصحاب بوده است. از ویژگی های دیگر او، نزدیکی و خویشاوندی با آل ابی طالب علیه السلام می باشد؛ زیرا پدرش قاسم بن اسحاق، امیر یمن و مردی جلیل القدر و مادرش ام حکیم، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود و قاسم بن اسحاق پسر خاله امام صادق(علیه السلام) و برادرزاده ابوهاشم، محمد بن جعفر بن قاسم، همسر فاطمه دختر امام رضا(علیه السلام) است.

ابوهاشم داود بن قاسم جعفری

ابوهاشم داود بن قاسم جعفری

محدثی از اهالی بغداد و مردی متّقی، صاحب زهد و ورع و عالمی برجسته در میان اصحاب بوده است. از ویژگی های دیگر او، نزدیکی و خویشاوندی با آل ابی طالب علیه السلام می باشد؛ زیرا پدرش قاسم بن اسحاق، امیر یمن و مردی جلیل القدر و مادرش ام حکیم، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود و قاسم بن اسحاق پسر خاله امام صادق(علیه السلام) و برادرزاده ابوهاشم، محمد بن جعفر بن قاسم، همسر فاطمه دختر امام رضا(علیه السلام) است.

ابوهاشم نزد اصحاب، شخصی کاملاً مورد اطمینان و ثقه بوده و منزلتی والا داشته و نزد اهل بیت: نیز از احترام و جایگاهی خاص برخوردار بوده و توانسته طی عمر پر برکت خویش، امام رضا(علیه السلام) تا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک و از همه آنان کسب فیض و حدیث روایت کند.

این ارتباط با خاندان نبوت: در او آن چنان ریشه داشته که حتی برخی از علما، مانند سید بن طاووس او را جزء وکلای خاص حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف برشمرده اند و ابـن عیاش کتابی در اخبار ابوهاشم نوشته که مرحوم شیخ طبرسی در إعـلام الوری از آن نقل می کند.

ابوهاشم به سبب دلباختگی و ارادت ویژه ای که به ائمه در دل داشت، از جانب آن بزرگواران نیز پیوسته مورد لطف و عنایت قرار می گرفت و از این رو، بین او و آن خاندان ارتباطی عمیق و نورانی برقرار بود.

در همین زمینه داستان هایی از ابوهاشم نقل شده که علاوه بر بیان جایگاه والای او، نشان دهنده برخی از معجزات ائمه: است که به عنوان نمونه به برخی از آنان اشاره می کنیم:

ابوهاشم جعفری گوید: روزی خدمت امام عسکری علیه السلام بودم و از ایشان شنیدم که فرمودند: از گناهانی که آمرزیده نمی شود، قول آدمی است که می گوید: «کاش مؤاخذه نمی شدم، مگر به همین گناه». (یعنی کاش گناه من فقط همین بود).

ابوهاشم می گوید: پس از این سخن حضرت، با خودم گفتم این مطلبی، بسیار دقیق و شایسته است که انسان هر چیزی در این زمینه را در وجود خود جستجو کند. در همین حال بودم که ناگهان آن حضرت به من رو کرد و فرمود: راست گفتی، ای ابوهاشم! به آن چیزی که در دلت گذشت، عمل کن. پس به درستی که شرک در میان مردم، پنهان تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک و بر روی پلاس سیاه.

مرحوم صدوق با سند خود از ابوهاشم جعفری نقل می کند که گفت: مدتی بسیار تنگدست شدم. خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم؛ اجازه داد و نشستم. فرمود: اباهاشم! شکر کدام یک از نعمت های خدای سبحان را می خواهی به جا آوری؟ سر به زیر افکندم و ندانستم چه بگویم. حضرت خود آغاز به سخن کرد و فرمود: ایمان را روزی ات کرد و با آن بدنت را بر آتش حرام ساخت و عافیت را روزی ات کرد تا بر طاعت، تو را یاری رساند و قناعت را روزی ات کرد تا آبرویت را حفظ کند. اباهاشم! به این سخنان آغاز کردم؛ زیرا گمان بردم می خواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده است، شکوه کنی. دستور دادم که صد دینار به تو بدهند، آن را بگیر.

همچنین وی می گوید: روزی امام عسکری علیه السلام سوار بر مرکب شد و به سوی صحرا حرکت کرد و من نیز ایشان را همراهی می کردم. در بین راه که من پشت سر حضرت حرکت می کردم به یاد قرض خود افتادم که وقتش رسیده بود و اینکه چگونه باید آن بپردازم.

در این افکار بودم که ناگهان حضرت رو به من کردند و فرمودند: خدا آن را ادا می کند. و در همان حال مقداری از روی مرکب خم شدند و با تازیانه ای که در دست داشتند، خطی روی زمین کشیدند و فرمودند: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، دیدم که شمشی از طلا در آنجا قرار دارد و من آن را برداشتم و در کیف خود قرار دادم و دوباره همراه ایشان به حرکت پرداختیم.

ابوهاشم می گوید: مدّتی که از این ماجرا گذشت و ما در حال طی مسیر بودیم، باز هم به فکر فرو رفتم و به اندیشه مخارج فصل زمستان، مانند لباس و غیره افتادم. این بار هم، همین که این افکار در ذهنم خطور کرد، حضرت رو کردند به من و برای بار دوم از روی مرکب خم شدند و با تازیانه خطّی روی زمین کشیدند و فرمودند: پیاده شو و بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، باز هم دیدم که شمش طلایی در آنجا وجود دارد و آن را نیز برداشتم.

ابوهاشم در ادامه می گوید: پس از اینکه به مقصد رسیدم و از حضرت جدا شدم و به منزل رسیدم، مبلغ قرض خود را حساب کردم و دیدم که کاملاً با ارزش آن شمش طلای اوّلی برابر است. هنگامی که مخارج فصل زمستان را بدون افراط و تفریط حساب کردم، باز هم با کمال تعجّب دیدم که با شمش طلای دیگر، بدون هیچ زیاد و کمی برابر است.

این شیعه و یار با وفای ائمه: در سال261 هجری وفات یافت و در بغداد به خاک سپرده شد. از او علاوه بر روایاتی صحیح و بسیار در ابواب مختلف، اشعاری نیکو در حق اهل بیت: نیز به جای مانده است.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *