احتجاج امام باقر علیه السلام با عبد الله بن نافع بن ازرق یکی دیگر از خوارج

خانه / ویژه نامه / ویژه نامه های اهل بیت / ویژه نامه ولادت امام باقر (علیه السلام) / احتجاجات ویژه ولادت امام محمد باقر (ع) / احتجاج امام باقر علیه السلام با عبد الله بن نافع بن ازرق یکی دیگر از خوارج

کلینی در کافی نقل می کند که: عبد الله بن ازرق می گفت اگر من واقعا می دانستم در روی زمین کسی هست که مرکبها مرا بدو رساند و او با استدلال به من ثابت کند که علی نهروانیان را کشته و در این باب در حق آنها ستم نکرده است، هر آینه به نزد او می شتافتم.

احتجاج آن حضرت با عبد الله بن نافع بن ازرق یکی دیگر از خوارج

کلینی در کافی نقل می کند که: عبد الله بن ازرق می گفت اگر من واقعا می دانستم در روی زمین کسی هست که مرکبها مرا بدو رساند و او با استدلال به من ثابت کند که علی نهروانیان را کشته و در این باب در حق آنها ستم نکرده است، هر آینه به نزد او می شتافتم. به او گفته شد: اگر کسی از فرزندان او پاسخگوی این پرسش باشد به نزد او می روی؟نافع سؤال کرد: مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟گفتند: همین پرسش اولین نشانه نادانی تو است. آیا می شود در میان آنان دانشمندی نباشد؟!پس عبد الله با عده ای از پیروان بزرگ خویش عزم حرکت کرد و به مدینه آمد و از امام باقر علیه السلام اجازه ورود خواست. به آن حضرت گفتند: عبد الله نافع است. فرمود: او با من چه کار دارد؟در حالی که هر صبح و شب از من و پدرم بیزاری می جوید؟ابو بصیر پاسخ داد: فدایت شوم این مرد می گوید اگر بدانم در روی زمین کسی هست که مرکبها مرا به سوی او ببرند (امکان دسترس به او باشد) و با دلیل به او ثابت کند که علی نهروانیان را کشته و در این باره مرتکب ظلم و ستم نشده، هر آینه به نزد او خواهد شتافت. امام علیه السلام پرسید: آیا به نظر تو این مرد به قصد مناظره آمده است؟ابو بصیر گفت: آری. حضرت به غلام خود فرمود: ای غلام بیرون شو و بار او را بگشا و بگو فردا بدین جا بیا. چون صبح فرا رسید، عبد الله همراه با بزرگان اصحاب خود در آنجا حاضر شد. امام باقر علیه السلام نیز به دنبال همه فرزندان مهاجران و انصار فرستاد و آنان را جمع کرد و به سوی مردم آمد و به آنان روی کرد، گویی پاره ای از ماه بود، آنگاه به سخنرانی ایستاد و خدای را حمد و ثنا گفت و بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و سپس فرمود: ستایش خداوندی راست که ما را به نبوت خویش جامه کرامت ارزانی کرد و به ولایت خویش مخصوصمان داشت. ای فرزندان مهاجران و انصار! هر کس از شما که منقبت و فضیلتی از علی بن ابی طالب به یاد دارد برخیزد و آن را بیان کند. پس هر یک از حاضران برخاسته فضیلتی درباره آن حضرت بیان کردند.

عبد الله بن نافع گفت: من این مناقب را بهتر از ایشان می دانم اما علی پس از پذیرش حکمیت، کافر شد. نقل مناقب تا آنجا ادامه یافت که به حدیث خیبر رسیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن فرموده بود: «فردا پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند او هجوم آورنده ای است که هیچ گاه نمی گریزد و از میدان عقب نمی نشیند مگر آنکه خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما کند».

امام باقر علیه السلام از عبد الله بن نافع پرسید: درباره این حدیث چه می گویی؟پاسخ داد: این حدیث درست است و در آن تردیدی نیست اما علی پس از این به کفر گرایید. امام علیه السلام فرمود: مادرت به عزایت نشیند به من بگو آیا خداوند عز و جل در روزی که علی را دوست می داشت می دانست که او نهروانیان را می کشد یا نه؟عبد الله گفت: اگر بگویم نه، کافر شده ام، پس پاسخ داد: آری می دانسته است. امام علیه السلام فرمود: آیا خداوند علی را بدان خاطر که اطاعتش را می کرده دوست داشته است یا به خاطر نافرمانیش؟عبد الله بن نافع گفت: به خاطر فرمانبرداریش. پس امام باقر علیه السلام به او فرمود: پس برخیز که شکست خوردی. عبد الله برخاست در حالی که این آیه را تلاوت می کرد: تا وقتی که رشته سپید از رشته سیاه، شب از صبح برای شما نمایان گردد. به درستی خداوند می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *