اشعاری تقدیم به آتشنشان های فداکار

خانه / اشعار / آرشیو موضوعی اشعار / اشعاری تقدیم به آتشنشان های فداکار

دوباره دود گرفته است آسمان وطن را

چه آتشی است که‌ سوزانده جان وطن را

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

مدافعان حرم را، مدافعان وطن را

محسن عربخالقی

**********************************

خبر کوتاه بود و ناگهان بود

دوباره صحبت از داغی گران بود

میان هجمی از آوار و آتش

شهادت قسمت آتش نشان بود

به جان از داغ هجر آتش نشانم

غبار غم گرفته‌ آسمانم

رفیقان یک به یک رفتند از این شهر

خداحافظ رفیق مهربانم

تو از جنس رسولان بودی ای دوست

نماد عشق و ایمان بودی ای دوست

گلستان ساختی با عشق از آتش

تو ابراهیم دوران بودی ای دوست

تو رفتی بر دل اما ماند داغت

دل هر سنگ را گریاند داغت

تو که عمری ز دل آتش نشاندی

دل یک شهر را سوزاند داغت

نگیرد رنگ شب فانوس ِ عاشق

بریدن نیست در قاموس ِ عاشق

بقای جاودان بود این سرانجام

که بر آتش زد آن ققنوس ِ عاشق

سید مهدی میری لواسانی

**********************************

طلوع ناگهان ها ، زیر آوار

غروب قهرمان ها ،زیر آوار

کماکان می تپد با عشق مردم

دلِ «آتشنشان ها» «زیر آوار»

میلاد عرفانپور

**********************************

قلب تمام شهر میسوزد

از ماندنت در زیر آن آوار

طاقت بیار ای قهرمان ای مرد

آوار از روی دلت بردار

ققنوسی و بال و پرت هم سوخت

اما بمان و پر بگیر آری

تو در میان مردم این شهر

چندین نگاه منتظر داری

رفتند چندین تن ز یارانت

پر زد میان شعله جان هاشان

ماتم گرفته کل این دنیا

آتش گرفته قلب یک ایران

ما منتظر هستیم تا اخر

دست تو و دست خدا ای مرد

تو قهرمان کل دنیایی

سالم بمان و پیشمان برگرد…

زهرا رحیمی نصرآبادی

**********************************

زیر آواری و من در زیر آوار غمت

دل پریشان مانده ام از سرنوشت مبهمت

کاش آتش سرد می شد مثل ابراهیم تا

من نبودم اینچنین در گیر و دار ماتمت

ابرهاي بغض من بي وقفه باران ميشود

اشكهاي من نخواهد بود اما مرهمت…

اُف بر این آتش که بوسیده ست دستان تو را

ریخته خاکستری بر گیسوان درهمت

شعله ي عشق وطن آتش نشانت كرده بود

دست های سرخ آتش عاقبت شد محرمت

رد پایت بر صراط عشق بازی حک شده

من تو را انسان بنامم یا فرشته خوانمت؟!

گرچه رفتي مرد هاي مثل تو كم نيستند

بر زمين هرگز نمي افتد شكوه پرچمت

سيده سارا شفيعي

زهرا هدايتي

مهديه انتظاريان

بشرى صاحبي

 

**********************************

سوختی تا خانه ما را نسوزاند غمی

بر مزارت اشکهای عاشقان فانوس هاست

زیستی در شعله ها و پر زدی با شعله ها

زندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوس هاست

علی‌محمد مودب

**********************************

هفته پيش بود كه مرخصي گرفت

هفته پيش بود كه اضافه كار رسيد

اومدن دوتايي تو همين پاساژ

كت و شلوار دوماديشو خريد

هفته پيش بود كه دوتايي اومدن

آينه شمدونشون رو ديدن

قيمت لباس عروس گرفتن و

دوتايي قدم زدن…خنديدن

قول دادن بهم ديگه كه هيچ چيزي

نذارن عشقشونو خراب كنه

دوتايي برن پيش سدكاظم

اسم بچه شونو انتخاب كنه

ديشب اما بعد حرف و شب بخير

از دلش گذشت شايد نبينمش…

شايد اين دفعه ي آخري باشه

كه بتونم يه پيام بدم بهش

صب تا حالا دل زن عاشوراس

خبرا يكي يكي ميباره

خبر شعله و دود و خاكه

خبر جهنم آواره

باقي ماجرا رو مي دونين

جگر منم مثه سرب مذاب

داره مي جوشه دلم تو دلهره

داره ميسوزه سرم از التهاب

تو هجوم غصه و دلشوره

تلفون خانومش زنگ مي خوره

اشكاشو پاك ميكنه … صدا ميگه :

خانومي سفره ي عقدت  حاضره …

حامد عسکری

**********************************

در آتش سوختی و ساختی افسانه‌ای دیگر

میان شعله‌ای دیگر، شدی پروانه‌ای دیگر

.

«بسوزیم و بسازیم»، این قرارِ قصه بود، اما

تو می‌سوزی و می‌سازند خان‌ها، خانه‌ای دیگر

دوباره اشک می‌باریم و می‌آید به گوش از دور

صدای جغدها این بار از ویرانه‌ای دیگر

سخن‌ها‌، نوشداروهای بعد از مرگ سهرابند

بیاید کاش تدبیری کُند، فرزانه‌ای دیگر

اگر دیدی، به عاقل‌ها بگو که چاره‌ای باید

که در این چاه، سنگ انداخته، دیوانه‌ای دیگر

من از بیگانگان نالیده‌ام اما بگو این زخم،

از آنِ آشنایی بود یا بیگانه‌ای دیگر؟

کبوتر سوخت، شاید تا رسد سودی به صیادی

که اینجا دامِ‌ دیگر پهن کرد و دانه‌ای دیگر

کمی ای کاش انسان‌تر شویم، ای کاش برخیزیم

از این آوارها، با غیرت مردانه‌ای دیگر

من امشب معنی‌ت را ای پدر! احساس کردم که

نمی‌یابم برای اشک‌هایم شانه‌ای، دیگر

شهیدی؛ شعله‌ها این را شهادت داده‌اند، ای مرد!

تو از آتش به جنت می‌رسی، … پروانه‌ای، دیگر

قاسم صرافان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *