اشعار | به مناسبت شهادت شیخ نمر

اشعار | به مناسبت شهادت شیخ نمر

خانه / اشعار / آرشیو موضوعی اشعار / اشعار | به مناسبت شهادت شیخ نمر

شاعر! به هنگام سحر بنویس

نی نامه ای با چشم تر بنویس

یعنی به آهنگ حجازی باز

تصنیف، با خون جگر بنویس

تر شد از موج خبر، چشم همه، ساحل ها
حبس هرگز نشود کشتی خون، در گِل ها
سر به دارند در این قافله، دریادل ها…!

ناله را وقت، فراخ است! به خود برگردیم!
باز تنهاست «محمد»… به اُحُد برگردیم!

گر به دندان سعودی، جگر آید، بهتر!
بالش نیزه اگر زیر سر آید، بهتر!
رجز از سینه صدچاک برآید، بهتر!

دار بر دوش، کِشد پشت سرش حیرت را
معنی تازه دهد شیخ نمر، غیرت را

آه، ای شیخ! زمان را سپسی داده خدا
از شهادت، به تو تازه نفسی داده خدا
مرگ نمرود به دست مگسی داده خدا

شفق قتل تو گوید ز شبِ صدها ایل
می چکد خون تو از کنج لب اسرائیل

رعد و برقیم و جنون باور و مرگ آگاهیم
امت واحده و قوم شهادت خواهیم
سنی و شیعه، نمک خورده ی روح اللهیم

سر به داری، نمک سفره ی بیداری شد
خون زهراست که در رگ رگ ما جاری شد

خون مظلوم، «گواه» است! شهادت، این است!
حج ما، بر سرِ نیزه ست، عبادت، این است!
بکُشید امت حق را که سعادت، این است!

خاک پای شهدا، تاج شرف خواهد شد
برکت خون «نمر»، مکه، نجف خواهد شد
.
وقت آن است حجاز از جگرش آه کشد
از قطیف، آه کشد! تا به یمن راه کشد
یوسف فاطمه، بیرون ز دل چاه کشد

سنی و شیعه، کند آنچه دل احمد خواست
«امت واحده از شرق به پا خواهد خاست»

از یمن تا به منا، خاک سیاهید شما!
انتقام، آتش غیرت شده! «کاهید» شما!
«کدخدا»، چاهکن است و تهِ چاهید شما!

سنی و شیعه، به تکفیر، حریفیم همه
از یمن تا به دمشق، اهل قطیفیم همه

احمد بابایی

***********************

شاعر! به هنگام سحر بنویس

نی نامه ای با چشم تر بنویس

یعنی به آهنگ حجازی باز

تصنیف، با خون جگر بنویس

گاهی، به وصف دجله ی بغداد

گاهی، هم از شور خزر بنویس

درآفتاب خاوران،هرصبح

ازشامگاه باختر بنویس

بیرون بزن از شهر، دیگرگون

با گریه در کوه و کمر بنویس

هر نیمه شب، سرّ انالحق را

چرخان به هر برگ شجر بنویس

باز از هبوط بتگران برخاک

باز از سجود بر حجر بنویس

در کعبه، تندیس هبل بنگر

از آن نقوش و آن صور بنویس

آنجا رطب ها را به رنگ خون

بعد از شبیخون تبر بنویس

بیت النبی را در حصار تیغ

از مسجد الاقصی خبر بنویس

با روضه ی یاس کبود آنجا

از باغ مفقود الاثر بنویس!

بر ساحل شط فرات آنگاه

بی تاب تر، بی تاب تر بنویس

با آب و با آیینه و قرآن

این گونه او را در سفر بنویس

از آن عدالت خواه در زنجیر

با این جهان کور وکر بنویس

آری،بخاری برنمی خیزد

ازخیرخواهان بشر!،بنویس!

از آن فقیه شب شکن یعنی

از غربت “شیخ النمر” بنویس

او را در این توفان، شبا هنگام

مرد خطر، مرد خطر بنویس

هر چند این تمثیل ناچیزست

او را چو سرو کاشمر بنویس

از آن حماسه، آن ستم سوزی

شعری بخوان، شعری دگر بنویس!

محمدحسین انصاری نژاد

***********************

بین شیوخ منطقه شیخی کبیر بود
بر مسند حقیقی دل ها امیر بود

نسلش به برکه های پر از نور می رسید
از جنس عاشقان شهید غدیر بود

بین شیوخ نفتی تقوا نداشته
او روزه دار سفره ی نان و پنیر بود

روحی بزرگ داشت ، شبیه پیمبران
آل سعود بین دو دستش اسیر بود

در گردباد حادثه قلبی سلیم داشت
در آخرالزمان زمین بی نظیر بود

خون قطیف و خون خدا وصل شد به هم
او واقعا حقیقت خیر کثیر بود

در بین مردگان زمین نیست نام او
با خون خود نوشت که«شیخی نمیر بود»

ایوب پرند آور

***********************

آه مظلوم در این عرصه رها خواهد شد
در سکوت شب خاموش صدا خواهد شد

قصه ی روشن تاریخ به ما می گوید
عدل باقی ست ولی ظلم فنا خواهد شد

هر که فریاد رهایی بکشد…حتی در
کشور قبله خودش قبله نما خواهد شد

تبر این بار به دستان” نمر “بالا رفت
سر نمرودی این عصر جدا خواهد شد

به خدا سرخی خون شهدای مظلوم
ضامن وعده ی پیروزی ما خواهد شد

باسقوط علم آل سعود ملعون
حاجت قلبی ما نیز روا خواهد شد…

آه…رویای قشنگی است…که در خاک بقیع
حرمی با نظر یار بنا خواهد شد

اسماعیل شبرنگ

***********************

با شهادت خورده پیوندی وقار شیعیان
تن به ذلت ها ندادن شد، شعار شیعیان

از حبیب و جوون و عابس، بارها آموختم
خون هرآنچه سرخ، بالاتر عیار شیعیان

رهبری را تا خدا دست علی ها داده است
هست عالم یکسره در انحصار شیعیان

خونِ دل خوردیم و خون دادیم، اما تاکنون
کم نگشته از مرام و اقتدار شیعیان

هرکسی درد عدالت داشت همچون شیخ نمر
می شود تا روز محشر افتخار شیعیان

شیخ نمرها زنده و آل سعودی مرده است
مکه روزی می شود در اختیار شیعیان

سوریه، لبنان، عراق و نیجریه، در یمن
مهدیِ زهراست هرجا، در کنار شیعیان

رضاباقریان

***********************

صدای زنگ تاریخ است در دهلیز تکراریم
قلم بردار تا از داغ دیگر پرده برداریم

قلم بردار تا وقت شفق از لاله بنویسیم
که خونین دل به پشت در ،کنار زخم مسماریم

قلم باید تمام عمر خون گرید که می بیند
به رنگ کربلا هر روز و شب ،داغی دگر داریم

اگر چه واژه هایم رنگ خون دارند،حق دارند!
کنار علقمه ای دوست ،در سوگ علمداریم

حدیث قصه غم هایمان ،شرحی دگر دارد
اگر امروز در سوگ «نِمِر» اینسان عزاداریم

دوباره آل نفرین ،مستحقّ رمیِ شیطان است
روا باشد که از آل سعود اینگونه بیزاریم

زمان از جوشش فریاد مظلومان لبالب شد
بیا ای منتقم بی تاب از این آشفته بازاریم

شمیم مقدم سبز تو در جان جهان جاریست
ببار ای حضرت باران، که با شوق تو بیداریم

محمدمهدی عبدالهی

***********************

تلخه خبر,بغضمو تازه کرده
داغ دوباره روو دلا میذاره
اونی که بویی از خدا نبرده
حرمت آدمو نگه میداره   ؟!

چقد تو اتیش ستم بسوزیم؟؟
چقد باید خون بکنن دلا رو
الهی این دموکراسی بمیره
که نمی بینه قتل عام ما رو

چقد باید یتیم بشن بچه ها
چقد ستاره ها باید بمیرن
غم تونگاه دنیا لونه کرده
کبوترای عاشقی اسیرن

تا کی میخوای با این همه جنایت
تیره کنی دنیای آدما رو
دنیا تو رو جون عزیزت بسه!
دنیا تموم کن این جنایتا رو

مگه میتونی عشق آسمونو
بااین کارا از دلامون بگیری
شعله هامون بازخم تو,بیشتره
جلوی آتیش ماها ,حقیری

پریدی و به آسمون رسیدی
عزیز شیعه عزتت مبارک
به آرزوی آخرت رسیدی
شیخ شهید شهادتت مبارک

شبنم فرضی زاده

***********************

ناجوانمردان بر احساسات گل، خنجر زدند
صبحگاهان با تبر سرو روان را سر زدند

آتش سرخ اناالحق بر لب آن سرو بود
مارها بر گردن حلاج ما چنبر زدند

شعر نابی شد که عالم را به شور آورده است
واژه ها مثل کبوتر از دهانش پر زدند

پیکرم می لرزد و دردی خزیده در رگم
شد خبر شلاق بی رحمی که بر پیکر زدند:

عاقبت شیخ النمر هم میثم تمار شد
آه! او را سر زدند و سروها بر سر زدند

محمدرضا سلیمی

***********************

افسار بندگی را ، شیخی بُرید امروز
وا شد به روی شیعه ، فصلی جدید امروز
پرواز را بلد بود ، هرچند در قفس بود
در آرزوی پرواز ، در خون تپید امروز
زکزاکی و نِمِرها ، آزادگان دنیا
دانند مرگ باشد ، حبل الورید امروز
در نیجریه مردم ، هرچند که سیاهند
اما چه روسفیدند ، نزد سفید امروز
بوکوحرام و داعش ، عُمّال صهیونیستند
از گرگ گرگ زاده ، آید پدید امروز
شاید حکومت کفر ، باقی بماند اما
ظالم بقا ندارد ، باشد نوید امروز
آل یزید ، ملعون ، مانند تا قیامت
آل سعود باشند ، آل یزید امروز
برخی کلید خود را ، گم کرده اند چندیست
بودن کنار رهبر ، باشد کلید امروز
بی شک زمینه سازِ ، امر ظهور گردد
جور ستمگران و ، خون شهید امروز

حسن حاتمی بهابادی

***********************

سوسوی چراغ نفتشان کور است
در پنجه ی گرگ, منطق  زور است
سرخی سحر نشانی صبح است
چون خون نمرطلیعه ی نور است

مصطفی ملاحسنی

***********************

با سرخى و خون، غزل درآميخته است
در دامن شب، ستاره آويخته است
چون نخل تنومند به پا خواهد خاست
خونی که به ناحق به زمین ریخته است

سید حامد حسينى



***************************

اگر رفتی٬ پیامت مانْد ای شیخ!
قیامت تاقی مت مانْد ای شیخ!
کتاب عشق با خون می نوشتی
کتاب ناتمامت مانْد ای شیخ!
درخت شیعه را سیراب کردی
نشان از اهتمامت مانْد ای شیخ!
نمیمیرد نمر زنده به عشق است
شعار مستدامت مانْد ای شیخ!
شدی مهمان خوان خالق خود
مرا نقش مرامت مانْد ای شیخ!
گرفتی درس از موسی بن جعفر
و حق گفتی کلامت مانْد ای شیخ!
تو تاریخ آفریدی با خطابه
و در تاریخ نامت مانْد ای شیخ!
یقین در گوش هر آزاده ای باز
صدای سرخ گامت مانْد ای شیخ!
قطیف امروزها کرب و بلا شد
غم بی التیامت مانْد ای شیخ!
وجودت طعمهٔ گرگان کین شد
ولی دینت سلامت مانْد ای شیخ!
گرفته حوزهٔ علمیه ماتم
که داغ لاله فامت مانْد ای شیخ!
«بشیر» از کشور ایران سروده ست
اگر رفتی٬ پیامت مانْد ای شیخ!

سید بشیر حسینی میانجی

***********************

دوباره     توطئه ای    تازه    با     قلم   کردند

و   باز     بیرقِ     بیداد     را      عَلَم      کردند

دوباره   سوز   عطش  بود  و  ساحلی   تبدار

و دست  ساقی ی   یک قریه  را   قلم  کردند

شبی  که   لشکری   از  شمرها  تو  را  بردند

چه  قدر    خون   به  دل  صاحب   حرم  کردند

نگاهِ    ناز     تو     را     از    قبیله        دزدیدند

وحوش را     آلِ فریب ،  هم قسم         کردند

به   دار     فتنه      سپردند      حیدری ها    را

گنه    نداشت   کسی    را   که   متّهم  کردند

قَطیف ،بیت    عروج    تو     را     تلاوت     کرد

اگر  چه  نام  تو   را   از   صحیفه    کم   کردند

شهیدِ   شیعه   – نَمِرباقرَالنَّمِر-   خوش   باش

که  خطبه  خطبه تو  را  شعر  محتشم   کردند

مصطفی پورکریمی

***********************

یک بار دگر سرخ نویسید خبر را
تا بیشتر از پیش ببینند اثر را

ای لات و هبل سخت بلرزید که این مرد
یک عمر به کف داشته همواره تبر را

از کرب و بلا درس گرفته نهراسد
گرچه به سر نیزه بَرَد معرکه سر را

بر دار اگر بار دگر هم برود عشق
پر شورتر از قبل زند بانگ سحر را

تابید در آفاق و نشان داد که دنیا
آورده در آغوش خودش شمس و قمر را

از هر طرفی چشم تماشا شده روشن
تا مژده دهد بر همگان صبح ظفر را
*
ای ابر بیا بر دل ما نوحه گری کن
برخیز بخوان مرثیهٔ شیخ ‌نمر را

فاطمه_نانی زاد

***********************

ما شیعه عشقیم ، نسلی خطر زاده
مردان عاشورا ، مردان آزاده

ما نسل «یا مهدی» ، مردان تکبیریم
مردان «بسم الله» ، محراب و سجاده

تا با حسین عشق ، پیمان خون بستیم
صد کوفه نامردی ، با ما در افتاده

ای عاشقان غم نیست ، زیرا خدا با ماست
ای کربلا ! لبیک ، ای تیغ ! آماده

باید مهیا بود ، چون «ابن ملجم» هست
«شمربن ذی الجوشن» ، از پا نیفتاده

ما را اجابت کن ، ای تیغ آتش – خشم
ما را اجابت کن ، ای زخم آزاده

اسب رشادت را ، زین کن به سوی دشت
تا مرد می روید ، از ُگرده ی جاده

شیخ النمر زنده ست ، اسلام پاینده ست
او روح بیداری ست ، از پا نیفتاده

برخیز و مستی کن – سربسته می گویم
تا این خُم آخر ، سربسته افتاده

رضااسماعیلی

پايگاه اطلاع رساني هيأت رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *