اشعار | به مناسبت عید مبعث

اشعار | به مناسبت عید مبعث

خانه / اشعار / اشعار | به مناسبت عید مبعث

خبر دهید امم را که فتح باب شماست

خبر دهید که پایان اضطـراب شماست

خبر دهید که آغــاز انقـلاب شماست

خبر دهید که توفیق بی‌حساب شماست

پیمبران همه از جای خود قیام کنید

نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید

ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید

می طهور به دست خدا به جام کنید

سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید

ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید

شب امید شمـا و شب نویـد شماست

ادب کنید که عید خدا و عید شماست

پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد

دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد

خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد

تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد

خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد

به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد

خبر دهید که عید اخوّت آمده است

خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است

خبر دهید امم را که فتح باب شماست

خبر دهید که پایان اضطـراب شماست

خبر دهید که آغــاز انقـلاب شماست

خبر دهید که توفیق بی‌حساب شماست

خبر دهید که اسلام دین ناب شماست

خبر دهید کتـاب خـدا کتاب شماست

خبر دهید که ختم رسل بشیر شماست 

خبر دهید که مـولا علی امیر شماست

خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد

خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد

خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد

خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد

خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد

نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد

رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه

صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله

بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست

بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست

بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست

بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست

قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست

قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست

تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور

تو را زنند صدا دختران زنده به گور

تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی

تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی

تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی

تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی

تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی

تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی

 بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم 

رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم

محمّد ای به تو از ذات پـاک حیِّ ودود

همـاره بــاد سـلام و همـاره بـاد درود

خدای بود و تو بودی، جهان نبـود نبود

عدم به میمنت خلقت تـو یـافت وجود

خدا به نور تو از روی خویش پرده گشود

بشر به یمن تو بر خاک، روی طاعت سود

جزیره العرب از نظم تو گرفت نظام

جمال تـوست چراغ تجلّیِ اسلام

پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت

دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت

رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت

زدند طعنه و دادند سخت دشنامت

زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت

نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت

اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت

زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت

چهارده صده روشن چراغ حکمت توست

چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست

چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست

چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست

چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست

چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست

 که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان 

منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان

علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست

علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست

علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست

علی است با حق و حق در پی علی پویاست

علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست

علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست

بنای دین بقایش که هست عالمگیر

یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر

یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی

یقین کنید که دست خدا علی است علی

یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی

یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی

یقین کنید که صاحب لوا علی است علی

یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی

قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست

یقین کنید کـه اسـلام بــی‌ علی کفــر است

حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر

قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر

قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر

کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر

شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر

علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر

قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی

تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی

غلامرضا سازگار ( میثم )

 

 

 

***************************

 

 

آسمونیا غزل خوون توی این شبِ همایون

جای ذکرحق ببینید صلواتِ رو لباشون

شدن عاشق نگاهت پراشونه فرش راهت

می خونن نمازُ زیر طاق ابروی سیاهت

عید مبعث دوباره هیئتا چه حالی داره !

عیدی کربلا می گیره هر کسی که کم نذاره

شب جشن حق پرستی شب کف زدن با مستی

دعوت خداست که امشب بین نوکراش نشستی

عید مبعثِ می دونید سرودُ با من بخونید

براتِ مدینه می دن، بگیرید همه می تونید

بارون غزل می باره از لبای هر ستاره

تو دلای شیعیانش غم دیگه جایی نداره

شب عید پس چه بهتر لبی تر کنیم ز ساغر

روی خمره ها نوشته می بزن به عشق حیدر

شب عید مبعث باز شب جام و باده و ساز

ساقی از تموم هیئت عکس دستِ جمعی بنداز

روز محشر ای جماعت پیش چشم اهل بدعت

فاطمه می شه به اذنش همه کاره ی قیامت

رحمتش حساب نداره هوامون رو خیلی داره

بیش تر از همه قیامت به ماها محل می ذاره

قیامت روز نویده دل شیعه پُر امیده

حضرت نبی به حیدر کلید بهشتُ می ده

 

وحید قاسمی

 

 

***************************

 

 

    بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته

    در دل حیران من آیات حیران ریخته

    نیستم ناراحت از این که شهیدم کرده اند

    خون من گر ریخته در پای جانان ریخته

سفره ی دل باز کردن پیش مهمان بهتر است

پس دلم هر آن چه دارد پای مهمان ریخته

تا مقام قاب قوسین ابتلا باید کشید

در بیابان طلب خار مغیلان ریخته

گاه باید بیشتر همرنگ شد، مثل اویس

نذر یک دندان جانان، چند دندان ریخته

هر دو عالم، عالمی دارند پیش مقدمت

آن یکی دل ریخته است و این یکی جان ریخته

گر چه آدم، گر چه عیسی، گر چه موسی… باز هم

گمتر از درهای دربار تو دربان ریخته

بس که خاطرخواه داری و عزیزی که خدا

جای گل روی سرت آیات قرآن ریخته

نذر این پیغمبری خوب است ذبحی رد کنی

عید مبعث در ضمیرش عید قربان ریخته

آن قدر ذات خدا در تو تجلی کرده است

زآن همه یک جلوه اش را در خراسان ریخته

با علی بودن فقط راه مسلمان بودن است

ور نه از این نامسلمان ها فراوان ریخته

شب، شب مبعث ولی یاد نجف افتاده ام

بس که از روی لبت ذکر علی جان ریخته

یا نبی و یا نبی و یا نبی یا مصطفی

یا علی و یا علی و یا علی و یا مرتضی

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

***************************

 

 

   طی می کنیم سمت ملاقات جاده را

 شاید کسی سوار کند این پیاده را

وقتش رسیده است که با گریه ریختن

جبران کنید توبه ی از دست داده را

تکریم دیگری ست همین امتناع ها

پس شکر می کنیم عطای نداده را

ما در رکوعِ نافله با آبروتریم

اصلاً نخواستیم تن ایستاده را

خُدّام آستانْ همیشه جلوترند

یا رب نگیر خدمت این خانواده را

مکه شرافتش به حضور محمد است

پس قصد می کنیم فقط مکه زاده را

گر بی علی بناست که این راه طی شود

مگذار پس مقابل ما راه جاده را

ما درب خانه ای به جز این در نمی رویم

ما بی علی کنار پیمبر نمی رویم

خوان کریم خالی و بی نان نمی شود

فقر گدا حریف کریمان نمی شود

گویی نمی برد ز عنایت سعادتی

آن که اسیر زلف پریشان نمی شود

این چه حکایتی ست که اصلاً برای ما

مبعث بدون شاه خراسان نمی شود

از برکت دعای رسول است هیچ جا

در دوستی فاطمه ایران نمی شود

مبعث نتیجه ای ز کرامات حیدر است

هر آن که بی ولاست مسلمان نمی شود

یکبار «یا نبی» و دگر بار «یا علی»

«یا مصطفی» بدون «علی جان» نمی شود

چون شرح زندگانی مولاست، خواندنی ست

ورنه کسی که پیرو قرآن نمی شود

جبریل علی، وحی علی و زبان علی ست

قرآن بخوان رسول، که قرآن همان علی ست

مبهوت مانده است تماشای خویش را

روح بلند و جلوه ی والای خویش را

سوگند می خوریم همه تَرک می کنیم

بردارد از بهشت اگر پای خویش را

اصلاً همان زمان چهل سال پیش هم

اثبات کرده بود بلندای خویش را

آن کس امام ماست که در لیله المبیت

وقتی که رفت داد به او جای خویش را

او ماندنی نبود اگر، پُر نکرده بود

با مرتضی و فاطمه دنیای خویش را

از دیدن تجلی خود دست می کشید

می دید تا تجلی زهرای خویش را

یا فاطمه وَ یا که علی جلوه می کند

وقتی نشان دهد قد و بالای خویش را

نور است و در تن سه نفر جلوه کرده است

این نور قبل خلق بشر جلوه کرده است

ای خاک پای توست تمام وجودها

هفت آسمان و خلقت گنبد کبودها

ای کیسه ی همیشه کرامت میان شهر

آقای مهربانی و آقای جودها

آری نماز بی تو به قرآن قبول نیست

ای اولین سلام همه در قعودها

جبریل ما چگونه تو را پا به پا شود

درماندگی کجا و مسیر صعودها

قربان چشم های تو دار و ندار ما

قربان خاک پای تو بود و نبودها

شکر خدا قبیله ی تو کامل است و بس

کوری چشم عایشه ها، این حسود ها

ما با توأیم و با همه ی خانواده ات

عالم فدای زندگی صاف و ساده ات

از ما مگیر تاب و تب شور و شین را

حُبِ علی همان شرف نشأتین را

از ما مگیر شوق سفرهای تا نجف

مکه، مدینه، سامره و کاظمین را

با حب خانواده ی تو سال های سال

بخشیده اند آبروی عالمین را

ما نذر کرده ایم که بیرون بیاوریم

از زیر دِین، این جگر زیر دین را

ما قصد کرده ایم به یاریِ فاطمه

نائل شویم کرب و بلای حسین را

بوسه مزن کنار تمنای دخترت

زیر گلوی کوچک این نور عین را

وای از دمی که زینب کبری رسیده بود

وقتی رسیده بود که حنجر بریده بود

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

***************************

 

 

در صف پیغمبران، آیت عظمی توئی

    پیک خدا زینت مسجد الاقصی توئی

   ماه درخشندۀ، لیله الاسری توئی

   منبع نور رخ حضرت زهرا توئی

کعبه توئی دل توئی کعبۀ دل ها توئی

مهر درخشان بُود ذره ای از روی تو

قبله شود آشکار از خم ابروی تو

جان جهانی بود بسته به یک موی تو

ای به فدای تو و مسیر نیکوی تو

خاتم پیغمبران، حضرت طاها توئی

مات کلیم اله از معجزه قرآن تو

نوح بود بنده ای در خط فرمان تو

عیسی مریم بود طفل دبستان تو

حاتم طائی یکی ریزه خور خوان تو

طوطی شکر دهن لعل شکرخا تویی

علم جهان قطره و علم تو دریا بود

مستمع درس تو صد چو مسیحا بود

رایت حسن تو بر عرش معلی بود

زهره ایوان تو حضرت زهرا بود

در فلک معرفت عقد ثریا توئی

منطق کوبنده ات کلامی از کبریاست

حدیث لبخند تو چکامه ای دلرباست

من چه بخوانم تو را که نام تو کبریاست

احمد و بوالقاسم و محمد و مصطفی ست

ای امنا را امین، ‌امین والا توئی

روز گزینش تو، بر سمت رهبری ست

جشن شکوهمند، بعثت پیغمبری ست

مکتب ما حیدری ست، مذهب ما جعفری ست

شعار ما یا علی ست، ز هر خطائی بری ست

شافع ما شیعیان بیوم عقبی توئی

توئی که با خلق و خو ز انبیا برتری

آمنه را گوهری خدیجه را شوهری

پیغمبری رهبری سرآمدی سروری

ماذنه را منظری، ستاره منبری

طور تجلای عشق،‌ آن ید بیضا توئی

سلام ما بر تو و به حیدر صفدرت

به بانوی بانوان فاطمه اطهرت

بر حسن و حسین، زینب غم پرورت

به بوذر و به سلمان به مالک اشترت

قلب شریعت تو و مدار تقوی توئی

بر اثر مهر تو مَلَک دل آباد شد

به بنده افتاد از بندگی آزاد شد

علی به شاگردیت نشست و استاد شد

مدیحه گوی تو و سبط تو «خوش زاد» شد

 

سید حسن خوشزاد

 

 

***************************

 

 

اقرأ بخوان! چه گونه؟ نه! امکان پذیر نیست

اقرأ بخوان! که معجزه کُفران پذیر نیست

این آیه ها که خون حیات رسالت اند

جز در رگان قلب تو جریان پذیر نیست

در لامکان زمزمه ات، درک این که نور

از چند سمت آمده امکان پذیر نیست

«بر کوه اگر بخوانی اش از جای، می کَند»

در مکّه قلب کیست، که قرآن پذیر نیست؟

این قوم را همیشه دعا کرده ای ولی

مکه، چنان که پلک تو…باران پذیر نیست

ای نوحِ دین به دست علی داده! لا تخف!

کشتی بدون نور تو سکّان پذیر نیست

بی شک شفیع امت خویشی! که گفته است

دوزخ به دست عشق، گلستان پذیر نیست؟

 

مرتضی حیدری آل کثیر

 

***************************

 

  از بام و در کعبه به گردون رسد آواز

  کامشب در رحمت به سماوات شده باز

 بت های حرم در حرم افتاده به سجده

 ارواح رسل راست هزاران پر پرواز

کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر

مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز

جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت

امشب به سماوات کند خاک زمین ناز

از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید

یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز

دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور

در مدح محمد همه گشتند هم آواز

هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب

هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز

جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری

در وصف محمد لب خود باز کند باز

جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟

جایی که خداوند به قرآن کند آغاز

خوبان دو عالم همه حیران محمد

یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد

این است که برتر بود از وهم کمالش

جز ذات الهی همه مبهوت جلالش

رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر

فردوس بود سائل درگاه بلالش

والله قسم نیست عجب گر لب دشمن

چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش

هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی

هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش

بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد

حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش

یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را

یک منظره در خاطره افتد ز خیالش

این است همان مهر درخشنده که تا حشر

یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش

گل سبز شود از جگر شعله ی آتش

در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش

چون ذات خدای ازلی لیس کمثله

باید که بخوانیم فراتر زمثالش

ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد

افلاک بود بسته به لولاک محمد

ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت

دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت

هم بام فلک پایگه قدر و جلالت

هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت

عیسی به شمیم نفست روح گرفته

دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت

دل های خدایی همه چون گوی به چوگان

ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت

از عرش خداوند الی فرش، به هر آن

هستند همه عالم خلقت به پناهت

دائم صلوات از طرف خالق و خلقت

بر روی سفید تو و بر خال سیاهت

زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی

تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت

سوگند به چشمت که رسولان الهی

هستند به محشر همه مشتاق نگاهت

زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت

خاری که شود سبز در اطراف گیاهت

این نیست مقام تو که آدم به تو نازد

عالم به تو خلاق دو عالم به تو نازد

صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم

هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم

هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم

هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم

عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما

هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم

ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد

از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم

مرگی که به پای تو بود زندگی ماست

ماییم که در موج عزا عید سعیدیم

تا بودن ما نام محمد به لب ماست

روزی که نبودیم به احمد گرویدیم

آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز

آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم

ز آن باده که در سوره ی زیبای محمد

اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم

آن باده که از ساغر فیض ازلی بود

سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود

روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود

نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود

تسبیح خدا در نفس پاک محمد

لب های علی هم سخن ذات قدم بود

روزی که گل آدم خاکی بسرشتند

آدم به تولای علی صاحب دم بود

از خاک قدم های علی کعبه بنا شد

او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود

روزی که کرم بود دُری در صدف غیب

والله علی قبله ی ارباب کرم بود

بر قلب علی علم خدا از دل احمد

چون سیل خروشنده روان در دل یم بود

در بین رسولان که به عالم علم استند

نام نبی و نام علی هر دو علم بود

در جوف نبی دید نبی حمد خداوند

با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود

بالله تجلای نبی مطلع الانوار

والله تولای علی فوق نعم بود

خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد

خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد

از خالق دادار بپرسید علی کیست

از احمد مختار بپرسید علی کیست

جز شخص علی شخص علی را نشناسد

از حیدر حرار بپرسید علی کیست

شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل

از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست

با دار بلا انس بگیرید و در آن حال

از میثم تمار بپرسید علی کیست

در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب

از تیغ شرربار بپرسید علی کیست

از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان

از چاه و شب تار بپرسید علی کیست

از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر

از مالک و عمار بپرسید علی کیست

جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست

از محرم اسرار بپرسید علی کیست

بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت

از آن همه ایثار بپرسید علی کیست

میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند

جز حق نتواند نتواند نتواند

 

غلامرضا سازگار (میثم)

 

***************************

  

این بار آمدم ز دل و جان بخوانمت

پر شور آمدم که فراوان بخوانمت

از جای جای سوره ی انسان بخوانمت

رخصت بده طراوت باران بخوانمت

یا ایّها الرسول سر و جان فدای تو

این خسته ی غریب بیابان فدای تو

من آمدم شکوه سراسر بخوانمت

این بار آمدم که مکرر بخوانمت

عیبم نکن قیامت دیگر بخوانمت

با حشر و دهر و واقعه، محشر بخوانمت

تا کور گردد آن که نبیند شکوه تو

اسلام این تمامت فتح الفتوح تو

وقتش رسیده آسمان نورانی ات شود

دریا به جوش آید و طوفانی ات شود

افتد حرا به لکنت و حیرانی ات شود

عالم سزاست یکسره ارزانی ات شود

باید برای گفتن نامت وضو گرفت

نام تو برده ایم و دهان عطر «او» گرفت

حالا تمام عرش خدا زیر پای توست

جبریل محو قامت و قدّ رسای توست

با خنده ای زمین و زمان مبتلای توست

هفت آسمان برای تو و «هل اتی»ی توست

با آن زبان ناز بخوان با امین وحی

لختی بخند روی جهان، نازنین وحی!

جبریل کرده با کلماتش منوّرت

آورده کهکشان خدا را برابرت

روحی دمیده در تو و کرده ست محشرت

دیدند یک نظر همه آن جا «پیمبر»ت

پیغمبری که کون و مکان پرده دار اوست

حقّا که آسمان و زمین بر مدار اوست

از بهرت آفریده خداوند گوهری

درّ گران بهایی و دردانه همسری

از آسیه و مریم و هاجر مصوّری

مستوره ی عفافی و روح مطهّری

اصلاً خدا به شکل ملک آفریده اش

مهر تو خورده است به پهنای دیده اش

حالا زمان آن شده تا افسرت دهند

از چشمه سار نور خدا ساغرت دهند

عنوان ناب آخرین پیغمبرت دهند

آن گاه با عنایت او کوثرت دهند

یعنی جمال حضرت جان است فاطمه

دیباچه ی فروغ جهان است فاطمه

 

علی کفشگر

 

 

***************************

 

 

آن که رخسارۀ او رنگ محبّت دارد

نور توحید بود آن چه به طلعت دارد

بی وضو جن و ملک نام نکویش نبرند

نام او نزد خدا عزّت و حُرمت دارد

نام او هست صفا بخش دل اهل جهان

که به اندازۀ فردوس طراوت دارد

اوست خورشید نبّوت که ز روز خلقت

مهر او در دل هر ذرّه اقامت دارد

این همان محیی دین است که از روز ازل

به روی شانۀ خود مُهر نبّوت دارد

این همان سرو سرافراز و همیشه سبز است

که به سر در همه جا ابر کرامت دارد

این همان واسطۀ مبدأ فیض ازلی است

که ز انوار خدا نور بصیرت دارد

این همان سورۀ نور است به قرآن مبین

که دراین آیه خداوند بشارت دارد

این همان شاخۀ طوباست که در فردوس است

این همان عطر نفیس است که جنت دارد

کرد خورشید نبّوت ز حرا تا که طلوع

آسمان دید به رخ نور هدایت دارد

همه ذرّات در آن روز به حیرت دیدند

که به قدقامت خود شور قیامت دارد

سند روشن توحید پرستی با اوست

همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد

در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست

گرچه بر شانۀ خود کوه رسالت دارد

تا به معراج خدا سیر وسفر کرد شبی

آن که جبریل به او عشق و ارادت دارد

در حرمخانۀ حق محرم اسرار خداست

با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد

اوست پیغمبر رحمت که به پای میزان

برهمه اهل جهان لطف و عنایت دارد

ای وفائی به گل روی محمّد صلوات

بُردن نام رسول است که لذّت دارد

 

سید هاشم وفایی

 

 

***************************

 

وقتی شکوفا شد گل امید آن روز

گل های عشق و معرفت روئید آن روز

در وسعت هفت آسمان غرق توحید

جبریل بذر نور می پاشید آن روز

گوئی ز چشم آسمان بر چهرۀ خاک

اشک نشاط و شوق می غلطید آن روز

تا گوهر شهوار خود را عرضه سازد

دریای رحمت موج زد جوشید آن روز

در خلوت روحانیش با دوست احمد

از گلشن سبز دعا گل چید آنروز

در جلوه های وحی و توحید و نبّوت

صد جلوه از نور خدا را دید آن روز

آمد صدای «قم فانذر» تا به گوشش

با نغمۀ «اقرأ» به خود لرزید آنروز

با رویش آن گلبُن سبز نبّوت

عطر رسالت در فضا پیچید آن روز

ذراّت هستی زیر لب مبهوت و حیران

گفتند سر زد از حرا خورشید آن روز

از یمن خلق نور او وز بعثت او

گوئی خدا بر خویشتن بالید آن روز

تا خلق را سازد رها از بت پرستی

دادند بر او پرچم توحید آن روز

بخشید چون تاج شرف بر او خداوند

کرد از مقام و قدراو تمجید آن روز

تا خلق را آگاه سازد از مقامش

حق نقد هستی را به او بخشید آن روز

بر ظلمت دل های تیره ای «وفائی»

نور خدا از آسمان تابید آن روز

 

 

سید هاشم وفایی

 

***************************

 

خوشست در خم این گیسوان اسیر شدن

به خاکبوسی این شاه سربزیر شدن

خوشست خادمی این سرای را کردن

در این مقام گدا بودن و امیر شدن

خوشست خاک شدن زیر پای حضرتتان

زِ یُمن گیوه ی پر مهرتان عبیر شدن

خوشست اینکه زِ طفلی به زیر سایه تان

گذار عمر نمودن، زِ عشق پیر شدن

شما کلام خدایید و در نزول منید

شما محمدمید و شما رسول منید

به نام عشق، به نام خدا، به نام نبی

بنوش باده مستانه ای ز جام نبی

بنوش باده که جبرییل می شود اینبار

همای اوج سعادت به روی بام نبی

ببین زِ عرش به سمت حراست در تنزییل

صدای بال ملائک به احترام نبی

صدای بال ملک؛ نه صدای الله است

که آمده برسد محضر مقام نبی

رسیده است بگوید: بخوان بخوان قرآن

بخوان به نام خدایت بخوان محمد جان

زبان خویش گشود و حرا منور شد

زبان گشود و به اذن خدا پیمبر شد

زبان گشود و زمان فراق آخر شد

زبان گشود و لبش از وصال حق تر شد

زبان گشود به وحی و به خلق رهبر شد

زبان گشود وَ مکه دمی معطر شد

زبان گشود به قرآن، عدوش ابتر شد

چنان که گوش بتان از تلاوتش کر شد

ندا رسید: به مکه خدا وطن دارد

بتان مکه، دگر مکه بت شکن دارد

از این به بعد رسول خداست این آقا

از این به بعد خدا حرف می زند با ما

از این به بعد صدای خداست می پیچد

به گوش خلق خدا از لب اباالزهرا

از این به بعد خدا یک خداست ای کفّار

دگر به دور بریزید آن خداها را

از این به بعد شغالند شیرهای عرب

کنار یار پیمبر، کنار شیر خدا

علی کنار نبی و نبی کنار علی

یگانه حامی وحی است ذوالفقار علی

بگو رسول که در دل تب خدا داری

بگو که ابر خدایی و وحی می باری

بگو اگر به تو خورشید و ماه را بدهند

ز وحی خواندن خود دست بر نمی داری

بگو که آمدی و باغبان عشق شدی

به خاک سینه ی ما بذر عشق می کاری

تو آمدی که بگویی علی همان زهراست

تو آمدی که بگویی منم علی، آری

تو آمدی که علی را به ما نشان بدهی

امام بعد خودت را نشانمان بدهی

تو ساغر میِ حقی، شراب ناب، علیست

به خاک میکده سوگند، بوتراب، علیست

چه سرنوشت خوشی اینکه در هوای شما

شوند عالمیان ذرّه، آفتاب علیست

سوال: بعد شما جانشین تان چه کسی است؟

هزار بار بپرسند اگر، جواب علیست

صدای کیست پس از تو که ناله زد: بابا

کسی که بسته به دستش عدو طناب علیست

صدای کیست که می گفت: ای امان بردند

میان کوچه علی را کشان کشان بردند

 

امیر عظیمی

 

 

***************************

 

 

در صف پیغمبران، آیت عظمی توئی

    پیک خدا زینت مسجد الاقصی توئی

   ماه درخشندۀ، لیله الاسری توئی

   منبع نور رخ حضرت زهرا توئی

کعبه توئی دل توئی کعبۀ دل ها توئی

مهر درخشان بُود ذره ای از روی تو

قبله شود آشکار از خم ابروی تو

جان جهانی بود بسته به یک موی تو

ای به فدای تو و مسیر نیکوی تو

خاتم پیغمبران، حضرت طاها توئی

مات کلیم اله از معجزه قرآن تو

نوح بود بنده ای در خط فرمان تو

عیسی مریم بود طفل دبستان تو

حاتم طائی یکی ریزه خور خوان تو

طوطی شکر دهن لعل شکرخا تویی

علم جهان قطره و علم تو دریا بود

مستمع درس تو صد چو مسیحا بود

رایت حسن تو بر عرش معلی بود

زهره ایوان تو حضرت زهرا بود

در فلک معرفت عقد ثریا توئی

منطق کوبنده ات کلامی از کبریاست

حدیث لبخند تو چکامه ای دلرباست

من چه بخوانم تو را که نام تو کبریاست

احمد و بوالقاسم و محمد و مصطفی ست

ای امنا را امین، ‌امین والا توئی

روز گزینش تو، بر سمت رهبری ست

جشن شکوهمند، بعثت پیغمبری ست

مکتب ما حیدری ست، مذهب ما جعفری ست

شعار ما یا علی ست، ز هر خطائی بری ست

شافع ما شیعیان بیوم عقبی توئی

توئی که با خلق و خو ز انبیا برتری

آمنه را گوهری خدیجه را شوهری

پیغمبری رهبری سرآمدی سروری

ماذنه را منظری، ستاره منبری

طور تجلای عشق،‌ آن ید بیضا توئی

سلام ما بر تو و به حیدر صفدرت

به بانوی بانوان فاطمه اطهرت

بر حسن و حسین، زینب غم پرورت

به بوذر و به سلمان به مالک اشترت

قلب شریعت تو و مدار تقوی توئی

بر اثر مهر تو مَلَک دل آباد شد

به بنده افتاد از بندگی آزاد شد

علی به شاگردیت نشست و استاد شد

مدیحه گوی تو و سبط تو «خوش زاد» شد

 

سید حسن خوشزاد

پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *