اشعار وفات حضرت عبدالعظیم حسنی

خانه / اشعار / اشعار وفات حضرت عبدالعظیم حسنی

كعبه خاكيان افلاكي

سر خوش از بادة حضور شود
مثل آيينه غرق نور شود
مي‌شود در فضا طنين انداز
كرده درهاي آسمان را باز
سمتِ اين بارگاه نوراني
مي‌پرد در فضاي روحاني
اقتدا مي‌كنم به حضرت او
دلم از گرمي محبّت او
با من « أمّن يُّجيب » مي‌خواند
دل من از حبيب مي‌خواند
از شميم حبيب سرشار است
بَسْكه از عطر سيب سرشار است
فطرت پاك او اگر حسني ست
كه تبار عقيق او يمني ست
كه به دور از گناه و ناپاكي ست
كعبة خاكيان اَفلاكي ست
آفتاب ولا سه اختر را
« حمزه» و « طاهر » و « مطهّر » را
حرم با شكوه اين وادي
وز عنايات حضرت هادي
شده عمري كبوتر حرمش
وز دل ما جدا مباد غمش
صبح صادق كه مي‌دمد دل من
از تماشاي جلوه زار پگاه
نغمة آسماني توحيد
مي‌پرد باز پلك من كه : خدا
مي‌وزد از مناره عطر اذان
دل من با فرشتگان خدا
به نماز ايستاده مُلك و مَلك
جانم از شوق دوست سرشار است
آسمان و زمين به گاه قنوت
فارغ خويش و فارغ از عالم
بيشتر از هميشه صحن و رواق
حرمش بوي كربلا دارد
رنگ و بوي حسين را دارد
از فروزنده گوهرش پيدا ست
آسماني شده ست دامن او
مرقد پاك و آسماني او
در مدارش به گردش آورده ست
قدر او ، حُرمت دگر بخشيد
از سه خورشيد ، نور مي‌گيرد
حجّت هشتم و امام نهم
طاير پر شكستة‌دل من
مهرش از جان ما مبادا دور
محمد علي مجاهدي

********************

درسايه ولايت

عبد خداي بود و مقامش عظيم بود
از نسل خاندان امامي كريم بود
در مكتب فضيلت و تقوا فهيم بود
پرهیزگار و عابد و زاهد ، حكيم بود
محبوب پيشگاه خداي عليم بود
در عمرخويش صاحب طبعي سليم بود
دست نوازشي به سر هر يتيم بود
اخلاق او لطيف تر از هر نسيم بود
زيرا صراط زندگي اش مستقيم بود
درساية اميد و ولايت مقيم بود
هر گل كه ديده ايم به ناز و نعيم بود
اين بوستان عشق بهشتي شميم بود
هر كس كه زائرحرم اين كريم بود

نام گراميش اگر عبدالعظيم بود
گر از كرامتش همه كس فيض مي برد
عطرحديث آل رسول از لبش چكيد
تنها نبود پيك خوش الحان باغ عشق
آموخت درس بندگي از اهلبيت نور
غير از خدا نداشت نيازي به هيچ كس
لبخند مهرباني و گرمش چو آفتاب
گل سيرتان عشق به مدحش سروده اند اند
پيوسته او به منزل مقصود مي رسيد
هفتاد و نُه بهار ز عمرش گذشت و باز
در گلشن هميشه بهار حريم او
هر كس كه رو نمود بر اين آستانه گفت
پروانة بهشت بدستش دهد خدا
عبد حقير اوست « وفايي» اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظيم بود
سيد هاشم وفاي

*************************

نگين ري

با دوستان فاطمه ، لطف عميم داشت
با آنكه نام و شهرت « عبدالعظيم » داشت
هر كس كه پاس بندگي آن حريم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدي قديم داشت
عطر بهار وحي و صفاي نسيم داشت
يعني كه ره به چشمة فوز عظيم داشت
روحي درآستان ولايت مقيم داشت
دستي پر از كرامت و طبعي كريم داشت
راهي به آستان خداي رحيم داشت
با آنكه جان روشن و قلب سليم داشت
با اهل بيت رابطه اي مستقيم داشت
چون درك كرده بود ، مقام كليم داشت
از بوستان فاطمه ، عطر و شميم داشت
خواندند اهل معرفت او را « نگين ري »
از شهر بند رنج و غم ، آزاد مي شود
اين ياس گلشن “حسن” ،اين عاشق” حسين”
گلواژة حديث از آ‌ن لعل جان فزا
از محضر سه حجّت معصوم فيض برد
مثل كبوتران حرمخانة « رضــا »
شاگرد پاكباختة مكتب « جــواد »
از پرتو هدايت « هــادي » اهل بيت
ايمان خويش را به امامش ارايه كرد
با خاندان وحي پُل ارتباط بود
طور تجلّي سه امام هُمام را
شب تا به صبح شعر « شفق » را مرور كرد
مرغ سحر كه زمزمة « يا كريم » داشت
محمدجواد غفورزاده(شفق)

****************************

سبزتر از آسمان

می برد دل را نسیم تربتت سوی بهشت
می نشاند چشم هایم را فرا روی بهشت
ای کریم بن کریم ، فرزند بانوی بهشت
خویش را حس می کند در باغ دلجوی بهشت
نیستم یک لحظه حتّی در تکاپوی بهشت
هر که آمد سوی تو گردید رهپوی بهشت
می زند جان و دل من خیمه در کوی بهشت
“یاسر”این آهی که دارم در هیاهوی بهشت
ای شمیم نام تو خوشتر ز گلبوی بهشت
بر ضریحت تا که می افتد نگاه عاشقم
نور تو از آفتاب سبط اکبر مجتباست
تا دلم در آستانت بال و پر وا کرده است
در حریم اطهرت چون یافتم فیض حضور
زائر قبر شریفت زائر کرب و بلاست
هر زمان در بارگاهت می رسانم خویش را
می نشیند سبز تر از آسمان بر روی لب
محمود تاری(یاسر)

*************************

سبزتر از آسمان

می برد دل را نسیم تربتت سوی بهشت
می نشاند چشم هایم را فرا روی بهشت
ای کریم بن کریم ، فرزند بانوی بهشت
خویش را حس می کند در باغ دلجوی بهشت
نیستم یک لحظه حتّی در تکاپوی بهشت
هر که آمد سوی تو گردید رهپوی بهشت
می زند جان و دل من خیمه در کوی بهشت
“یاسر”این آهی که دارم در هیاهوی بهشت
ای شمیم نام تو خوشتر ز گلبوی بهشت
بر ضریحت تا که می افتد نگاه عاشقم
نور تو از آفتاب سبط اکبر مجتباست
تا دلم در آستانت بال و پر وا کرده است
در حریم اطهرت چون یافتم فیض حضور
زائر قبر شریفت زائر کرب و بلاست
هر زمان در بارگاهت می رسانم خویش را
می نشیند سبز تر از آسمان بر روی لب
محمود تاری(یاسر)

*****************************

ماه آسمان ري

افق فضل و شرف را قمري پيدا شد
يا كه در طور ولايت شجري پيدا شد
باز از بحر ولايت گهري پيدا شد
نخل سرسبز ولا را ثمري پيدا شد
درسماوات و زمين جشن عظيم است امشب
عيد ميلاد كريم ابن كريم است امشب
در رياض علوي سرو روان اين پسر است
نجل مولاي كريمان جهان اين پسر است
بهترين زاده ابناء جهان اين پسر است
فخر دين ، قبله دل ، كعبة جان ، اين پسر است
اوست سروي كه بود دامن هستي چمنش
صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش
اهل فضل و شرف و علم زعيمش خوانند
خيل عبّاد همه عبد عظيمش خوانند

صاحبان كرم و جود كريمش خوانند
آيت رحمت رحمان و رحيمش خوانند
اوست ماهي كه بر ابناء زمان مي تابد
نورش از ري به همه خلق جهان مي تابد
قامتش سرو و لبش كوثر و رويش ماه است
زائر مرقد او زائر ثارالله است
حرمش كعبه آمال دل آگاه است
حَسني حُسنش بر خلق چراغ راه است
خاص و عامند ز هر سوي رهين كرمش
دل صد قافله سر گرم طواف حرمش
نعمت ساية اين دسته گل عترت را
بر شما داده خدا اين شرف و رفعت را
اهل ري قدر بدانيد چنين نعمت را
فيض همسايگي تربت آن حضرت را
بال جبرئيل زده سايه به بام و درتان
اين شما ، اين حرم زادة پيغمبرتان
يا حجاز است و بُوَد كعبه جاويدانش
جان من ، جان همه خلق جهان قربانش

ري سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش
دوست دارم كه شب و روز ز لطف وكرمش
پر زند مرغ دلم يكسره سوي حرمش
آيه وحي در اين خانه كتابت دارد
زير اين قبّه دعا كن كه اجابت دارد
زائر او به خدا فيض قرابت دارد
درو ديوار حرم نقش نجابت دارد
ماه صد انجمن اينجاست خدا مي داند
آفتاب حسن اينجاست خدا مي داند
خاك درگاه تو بر درد دل خسته شفاست
سر به خاك حرمت گر نگذاريم جفاست
اي گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست
كرم و جود تو بر ما به عيان و به خفاست
«ما به اين در، نه پي حشمت وجاه آمده ايم»
«از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم»
حُسن پيداي حَسن سرّ نهان حسني
بلكه جانان همه خلق و تو جان حسني
تو به باغ دل ما سرو روان حسني
نخل طاها و گل عطر فشان حسني
ما به خاك حرمت روي نياز آورديم
حاجت خويش به درگاه تو بازآورديم
عصمت فاطمه و عزّت حيدر داري
تو مقام از سخن مدح فراتر داري
تو عطا و كرم آل پيمبر داري
ز حسين و ز حسن جلوه ديگر داري
جان به قربان تو اي سيّد پاكيزه سرشت
شهرري ازتو بهشت است بهشت است بهشت
به تو و عزّت آباء کرامت سوگند
به خدا و به رسول و به امامت سوگند
به جلال و به كمال و به مقامت سوگند
به نماز و به قعودت ، به قيامت سوگند
تو كه سايه به سر خلق دو عالم فكني
چه شود گر نگهي جانب «ميثم» فكني
غلامرضا سازگار(میثم)

*************************

اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
خیلی گران تمام شده ، مُلک خون بهاست
هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست
پشت قباله و سندش یک سر جداست
زان روز که معامله شد سرزمین ما
ری نیست نام آن و شده وادی البکاء
ازآن به بعد فاطمه سلام الله علیها زین خاک رو گرفت
این سرزمین به گریه عشاق خو گرفت
آنقدر گریه شد که کمی شستشو گرفت
از خانه امام حسن علیه السلام آبرو گرفت
اوضاع را امام حسن علیه السلام رو به راه کرد
زهرا سلام الله علیها دوباره جانب ایران نگاه کرد
عبدالعظیم آمد و عبد خداشدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم
همسایه عزیز دل مجتبی شدیم
درهر طواف زائر کرب و بلا شدیم
پیچیده باز در حرم یار عطر سیب
صلی علی الحسین و صلی علی الغریب
یا ذالکرم عزیز حسن علیه السلام سید الکریم
امشب زنام توست سخن سید الکریم
پرده زرخ کنار بزن سیدالکریم
سر می نهم به پای تو من سیدالکریم
گریه میان صحن شما مستی آور است
با گریه در حریم حسینی برابراست
پرمی کشیم از حرمت محضر حسین علیه السلام
پرواز می کنیم به دور سر حسین علیه السلام
عمری شدیم با مدد خواهر حسین علیه السلام
شبهای جمعه هم نفس مادر حسین علیه السلام
فریاد یا بُنَیَ به گوش همه رسید
با قد خم به کرب وبلا فاطمه سلام الله علیها رسید
فریاد می زند پسرمن سرت کجاست
قدت رشید بود بگو پیکرت کجاست
جای لبش که هست ولی خواهرت کجاست
سیمین گلو عزیز دلم حنجرت کجاست
خنجر که کند شد اثرش این گلو شود
مانند گیسوان سرت مو به مو شود
قاسم نعمتی
********************
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانی ترین مسافر خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا
بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها
بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو
تالبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد
چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکی
قاسم نعمتی
***********************

گنجشک آستانه همای سعادت است
جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است
دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم
بخشش در این حریم عجب نیست عادت است
اینجا بهشت سینه زنان محرّمی ست
کرب و بلای کشور دین و سیاست است
بوی بقیع می رسد از هر رواق تو
این بارگاه مَرهم زخم ولایت است
شبهای جمعه بوی خوش سیب می رسد
باور کنید فاطمه گرم زیارت است
تفسیر ری نی و می و اشک است و بی کسی
ری حکم نی نشینی ُّو سنگ و قرائت است
قاریِّ روی نی هدف سنگ و خیزران
ناموس حق مسافر بزم جسارت است
اشک رقیّه می چکد و ذکر العجل…
آوای هر خرابه نشین تا قیامت است
حسین ایمانی
**************************
یا سیّدالکریم دلم آشنای تو
ابن الکریم هستی و من هم گدای تو
ای از حسن نسب ای جان اهل بیت
عبدالعظیم هستی و عبد خدای تو
این یاکریم ها به امیدی ز گنبدت
پرواز می کنند همه در لوای تو
وقتی به بارگاه تو سائل روانه شد
چشمش به رحمت است وَ لطف و عطای تو
همسان شده زیارت تو با حسین،لیک
مدفن به ری شدی و ری کربلای تو
با زمزم کمیل، شب جمعه در حرم
انسی عمیق دارم وجانم فدای تو
شب های جمعه که دل تنگ کربلاست
شابدُالعظیم آیم وصحن وسرای تو
در روز رحلت تو،کلّ اهل ری
بر سینه می زنند همه در عزای تو
در آخر غزل شده ام شرمسار تو
دارم امید بر تو و یکدم لقای تو

محمد مهدی عبداللهی
************************
حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز می کنم که بگویم رثای او
مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود
شیر خدا و شیر نبی فارس العرب
در انتهای جاده ی مردانگی، ادب
هم یکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها
هم آشنای بی کسی اهل دردها
هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود
شب های مکه شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش
او صاحب تمام صفات حمیده بود
دل را به نور حضرت حق پروریده بود
الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه می شد عبادتش
در آسمان مکه ی دلها ستاره بود
بر قلبهای خسته امیدی دوباره بود

یوسف رحیمی

****************************

شعر مصیبت حضرت حمزه علیه السلام
بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار
آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت
از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت
حمزه در آن میانه که گرم قتال شد
کم کم برای حمله ی‌ دشمن مجال شد
آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند
تا نیزه ای به سینه ی آن نازنین زدند
حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست
لبریز زخم بود و جراحت دل نبی
از دست رفته بود همه حاصل نبی
میدان خروش ناله ی‌ واویلتا گرفت
عالم برای غربت حمزه عزا گرفت
جانم فدای پیکر پاک و مطهرش
جانم فدای زخم فراوان پیکرش
اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود
خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد
آهی ز داغ لاله ی پرپر کشید و بعد
پیمانه های صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت
آری دلم گرفته ز اندوه دیگری
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری
زینب غروب واقعه را غرق خون که دید
از خیمه تا حوالی گودال می دوید
ناگاه دید در دل گودال قتلگاه
درخون تپیده پیکر سردار بی سپاه
پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول
رو کرد بر مدینه که یا أیها الرسول
این کشته ی‌ فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست

یوسف رحیمی

*********************

كعبه اجلال

تا خطّه ي ري بوي تو آمد به مشامش
سرزد به سما بوي خدا از دَرو بامش
آرند ملايك همگان عرض سلامش
تا مذهب خود عرضه كند نزد امامش
بي مهر شما بوي بهشت است حرامش
ري گشت سپهر و تو شدي ماه تمامش
بردند زمين ها همه حسرت به مقامش
كز كوثر عرفان تو شيرين شده كامش
لطفي كه شماريد در اين كوي غلامش
هركس كه سلامي دهد از دور به قبرت
در قدر و شرف بنده همانند تو بايد
با طاعت كونين اگر بنده در آيد
ايران ز تجلّاي تو شد كعبه اجلال
تا پيكر پاك تو نهان گشت به خاكش
من رشک به آن تشنه برم اي يم توحيد
«ميثم»نه ثنا خوان شما بوده از آغاز
گر قبر حسن جدّ تو دور از نظر ماست
ري يثرب و قبر تو بقيع دگر ماست
غلامرضا سازگار(میثم)

**********************

مقيم كوي صفا

گر به کوی صفا مقیم شوی
زائر سیّد الکریم شوی
گر ز خمخانه اش عبورکنی
مستی از باده ی حضور کنی
دیده را از غبار راه بشوی
خویش را در حریم دوست بجوی
آشنایی نشانه اش اینجاست
عشق دار الزیّاره ی دل هاست
خضر اگر عمر جاودان دارد
سر بر این طرفه آستان دارد
چیست این قبّۀ بلند آیین؟
کیست این روشنای اهل یقین؟
کیست این روح بخش راه کمال؟
آشنای مقام احمد و آل
کیست این پیرو ولایت ناب؟
روح تفسیر آیه های کتاب
عشق از چشم خون فشان پیداست
منزل از گرد کاروان پیداست
معرفت گر به جانت آمیزد
رستگاری به دامنت ریزد
عصر غیبت که دور وانفساست
سایۀ امن ، آستان ولاست

جعفر رسول زاده(آشفته)

***********************

چراغ روشن عشق

فروغ عترت و قرآن توان ديد
حريم يك تن از آل پيمبر
مزار حضرت عبد العظيم است
كه زوّارش”كَمَن زارَ اَلْحُسَين”است
به دلها اين حرم شد پرتوافكن
دَرِ باغي ست از گلزار جنّت
نمي گردد خزان , هرگز بهارش
ببوس اين درگه پر نور و طاهر
بيا جان خود اينجا شستشو كن
اجازت از خدا گير و رسولش
به اذن يازده معصوم ديگر
بگو بسم الّه و ، الله اكبر
به گوش جان او آيد ندائي
محبّ آل عصمت كامياب است
كه بي حد است الطاف الهي
به ديوار و در اين بيت توحيد
بُوَد اين بارگاه روح پرور
در اينجا قبر مولايي كريم است
به اولاد حسن ,او فخرو زين است
چو اينجا شد چراغ عشق روشن
بُوَد اين درگه از ابواب رحمت
كه اشك عاشقان , شد جويبارش
تو اي زائر به تعظيم شعائر
بيا اينجا به اشك خود وضو كن
بپا خيز و بخوان اذن دخولش
به اذن حيدر و زهراي اطهر
قدم چون مي نهي داخل از اين در
زند چون حلقه براين در گدائي
كه اي سائل دعايت مستجاب است
بخواه از رحمت حق آنچه خواهي
(حسان) اينجا مطاف مومنين است
در گلزار جنّت در زمين است
حبیب چایچیان (حسان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *