اشعار | ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

خانه / اشعار / اشعار | ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

در هوای شعر تو بانو! اگر حاضر شدم

خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم

نام شیرین تو آمد بر لبم، شاعر شدم

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست

ناگهان دیدم کنار خانه‌ ی پیغمبرم

چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌ زد یک نفس، روح القدس دور و برم

تا نوشتم فاطمه ، بوسید برگ دفترم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

ای محمد ! دشمنت را دوست ابتر می‌ کند

خانه‌ات را عطر ریحانه‌‌ معطر می‌ کند

دیدنش بار رسالت را سبک تر می‌ کند

دختر است اما برایت کار مادر می‌ کند

دختران آیات رحمت ، مادران مهر آفرین

می‌شود ام ابیها ، هر دو با هم ، بعد از این

امتحان پس داده‌‌ ای در آسمان ها پیش از این

از ازل بر عرش می‌ تابید نورت چون نگین

پس برای خالقی که آفریدت این چنین

تا ابد «الحمد للهِ ، رب العالمین»

جلوه‌ ی نور تو را تنها خدایت دید و بس

فاطمه ! قدر تو را تنها علی فهمید و بس

یک زره خرج جهازت ، حُسن‌هایت بی‌ شمار

با تو حیدر روز خیبر، حرز می‌خواهد چه کار ؟

تا تو از تیغ دودم با عشق می‌ گیری غبار

بعد از این مستانه‌ تر صف می‌ شکافد ذوالفقار

قوت بازوی مولایی به مولا ، فاطمه !

قصه‌ ی پیوند دریایی به دریا ، فاطمه !

در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید

هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید

هست شیرین نامتان ، قند مکرر می‌شوید

هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شوید

بیت‌ هایم بر درِ بیت تو زانو می‌ زنند

شاعران تنها برای یک نظر ، رو می‌ زنند

در کسا، از علت خلقت روایت می‌ کنی

هل اتی را جلوه ی لطف و کرامت می‌ کنی

فکر خلقی ، نیمه شب با حق که خلوت می‌ کنی

در غم همسایه ، ترک خواب راحت می‌ کنی

مادری الحق چه می‌آید به نامت ، فاطمه !

می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت ، فاطمه !

عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت

با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت

در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت

پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت

حجب میراثت ، حیا سایه نشین چادرت

داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت

سفره‌‌ ی نان خالی اما سفره‌ ی انعام پُر

خانه‌ ات میخانه ، ساقی با سخاوت ، جام پر

از تو راضی و دلش از گردش ایام پر

کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر

ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی‌ ذوالفقار !

بت شکن ! برخیز ، بسته دست او را روزگار

 

قاسم صرافان

 

 

******************************

 

 

 

دنیاست چو قطره‌ای و دریا، زهرا

کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟

قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز

هنگامه کند و لیک، فردا زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود،

عالم چو الفبا شد و معنا، زهرا

طاها و علی دو بی‌کران دریایند

وآن برزخ ما بین دو دریا، زهرا

بر تخت جلال از همه والاتر

بر مسند افتخار، یکتا زهرا

در آل کسا محور شخصیّت‌هاست

مابین اَب و بَعل و بنیها، زهرا

او سرّ خدا و لیلةالقدر نبی‌ست

خِیر دو سرا درخت طوبی، زهرا

سرسلسلۀ‌ نسل پیمبر، کوثر

سرچشمۀ‌ نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او

فرمود نبی: اُمّ ابیها، زهرا!

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا

کافی‌ست برای شیعه، تنها زهرا

حیف است «حسانا» که در آتش سوزد

آن شیعه که ورد اوست: زهرا، زهرا

حبیب الله چایچیان

 

 

******************************

 

 

چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت

در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت

احمد ازو، ‌پیام جهان آفرین گرفت

یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت

شکر خدا، که گلبن احمد به گل نشست

ز انفاس دوست، باغ محمد به گل نشست

روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت

در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت

بهر خدیجه، مژده‌ رب جلیل داشت

صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت

بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت

بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت

گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد

شام تو را ، جنیبه‌کش آفتاب کرد

نامی برای دختر تو انتخاب کرد

و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد

ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش

تا بی وضو کسی نبَرد نام اطهرش

ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت

سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت

مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت

کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت

تو عصمت خدا و بهشت محمدی

تو مفتخر به ام‌ابیهای احمدی

ای اسوه‌ محبت و، ای مظهر عفاف!

ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف

ای بوده با صفات خدایی در اتّصاف

نامی اگر به‌جاست ز سیمرغ و کوه قاف

درک مقام توست که امکان‌پذیر نیست

ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست

شادابی حیات، ز انفاس فاطمه‌ست

دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمه‌ست

فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمه‌ست

از گل لطیف‌تر دل حساس فاطمه‌ست

قلب رسول، شیفته‌ زندگانی‌اش

جان علی، فریفته‌ مهربانی‌اش

گفتی از او مدینه مُنوّر شود که شد

از عطر ناب یاس، معطر شود که شد

جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد

می‌خواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد

دنیا پر از ذَراری زهرای اطهر است

والله، جای گفتن الله اکبر است!

ما شاعران به قافیه پرداختیم و بس!

عمری به وَجهِ تسمیه پرداختیم و بس

از متن، هی به حاشیه پرداختیم و بس

از تو فقط به مرثیه پرداختیم و بس

باید اگر معارف ناب تو زنده کرد

کی می‌توان به فاطمه گفتن بسنده کرد

ما بهره‌ای ز فیض تو اغلب نداشتیم

انگار جز فدک ز تو مطلب نداشتیم

آگاهی از معارف مذهب نداشتیم

کاری به کار عزّت مکتب نداشتیم

ترسم از آن که کار، برادر! بَتَر شود

وز این که هست، فاطمه مظلوم‌تر شود

اینک که هست امت اسلام در خطر

بحرین در محاصره و شام در خطر

بیت‌الحرام باز از اصنام در خطر

حج و منا و مشعر و احرام در خطر

چشم امید شیعه به بیداری شماست

زهرا در انتظار وفاداری شماست

روزی که یاس فاطمه تکثیر می‌شود

اسلام در زمانه فراگیر می‌شود

عالم پر از شمامۀ تکبیر می‌شود

دنیایی از مکاشفه تصویر می‌شود

آید ندا که کعبه مقصود می‌رسد

از گرد راه، مهدی موعود می‌رسد

 محمدعلی مجاهدی

 

 

******************************

 

 

…صبح شور آفرین میلادت

لحظه‌ها چون فرشتگان شادند

چار تن بانوی بهشتی هم

گل فشاندند و دل ز كف دادند

داد فرمان، خدا به پیغمبر

كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر»

مثل «حوا» شمیم جنت را

«مریم» آن جا به یك اشاره گرفت

بوسه بر خاك پایت «آسیه» زد

دامنت را به شوق، «ساره» گرفت

جز تو ای معنی «كلام الله»

كیست شایستۀ «سلام الله»؟

ای وجودی كه در كمال شهود،

هستی‌ات نورِ عالمِ غیب است

نام پاك تو بی وضو بردن

نزد اصحابِ معرفت، عیب است

با علی نُه بهار پیوستی

دَرِ خواهش به روی خود بستی

به خدا، خانۀ گِلین تو را

اشتیاق حبیب، پُر كرده‌ست

عطر ناب «لِیذهِبَ عَنكُم»

بوی«امَّن یجیب» پُر كرده‌ست

حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه

هالۀ «اِنَّما یریدُ الله»

لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی

خستگان را به مهر، تسكین داد

تا سه شب، قوت خویش را هر شب

به یتیم و اسیر و مسكین داد

در شگفت از تو قدسیان ماندند

سورۀ نور و هل اتی خواندند

چه كسی می‌بَرد گمان كه خدا

به كنیز تو رتبۀ كم داد؟

فضه شد میهمان مائده‌ای

كه خدا پیش از این به مریم داد

می‌توان با محبت تو رسید

به رهایی به روشنی به امید

نیمه‌شب‌ها كه در دل محراب

ذكر آیات نور داشته‌ای

ای نمازت نهایت معراج!

عرش را پشت سر گذاشته‌ای

باغ سجاده غرق عطر تو بود

همه آفاق، زیر چتر تو بود

صلح سبز«حسن» كه جاری شد

چشمه در چشمه از پیامت بود

نهضت سرخ روز عاشورا

شعله در شعله از قیامت بود

خطبه را زینب از تو چون آموخت

سخنش ریشۀ ستم را سوخت

ای دلت در كمال بی رنگی

از همه كائنات، رنگین‌تر!

بود بار امانت از اول

روی دوشت ز كوه، سنگین‌تر

تو منزّه‌ترینِ زن‌هایی

بر بلندای نور، تنهایی

با همان دست عافیت پرور

كه پرستاری پدر كردی،

از امام زمان خود، یاری

در هیاهوی پشت در كردی

سرمۀ دیده، خاك پایت باد

همۀ هستی‌ام فدایت باد…

 محمدجواد غفورزاده

 

 

******************************

 

 

ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!

لیلةالقدر محمد، فاطمه!

ای، خدا مشتاقِ یارب یاربت

ای، سلام انبیا بر زینبت

عالم خاکی، محیط غربتت

آفرینش، گشته گم در تربتت

کاروانِ دل، روان در کوی تو

قبلۀ جان محمد، روی تو

مشعل شب‌های احیای علی

نقش لبخندت مسیحای علی

خلق عالم، سائل و روزی‌خورت

لیف خرما وصله‌های چادرت

ای سه شب بی‌قوت و، از قوت تو سیر

هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر

وحی، بی ایثار تو کامل نشد

هل اتی، بی نان تو نازل نشد

آن که خاک مقدمش جان همه،….

گفت: جان من، فدای فاطمه!

ای که در تصویر انسان زیستی

کیستی تو؟ کیستی تو؟ کیستی؟

فوق هر تعریف و هر تفسیر هم

پاک‌تر از آیۀ تطهیر هم

ای سجود آورده بر پای تو سر

ای خدا هم از نمازت مفتخر

مرتضی را محو صحبت کرده‌ای

غرق در دریای حیرت کرده‌ای

مدح تو کی با سخن کامل شود

وحی باید بر قلم نازل شود

آسمانی‌ها مسلمان تواند

بندۀ مقداد و سلمان تواند

آنچه هست و نیست فیض عام توست

خوش‌ترین ذکر امامان، نام توست

از نبی تا حضرت مهدی، همه

ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه

ای گدا با کوه غم، خرسندِ تو

حلِّ صد مشکل ز گردن‌بندِ تو

ای مهار ناقه‌ات زلف عفاف

پیرهن بخشیده در شام زفاف

شمع جمع اهل محشر چهر توست

مُهر هر پرونده مُهر مِهر توست

جز تولای تو دست آویز نیست

بی تو رستاخیز، رستاخیز نیست

دست‌گیر خلق در محشر تویی

منجی و بخشنده و داور تویی

محشر از فیض تو گلباران شود

عفو، مشتاق گنه‌کاران شود

صحنۀ محشر همه پابست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مِهر تو روز قیامت هستِ ماست

ریشه‌های چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه‌ست

نقش پیشانی ما یا فاطمه‌ست

بی‌کسیم و جز تو ما را نیست کس

روز وانفسا تو را داریم و بس

از کرامت بر جبین ما همه

ثبت کن «هذا محبُ الفاطمه»…

 غلامرضا سازگار

 

 

******************************

 

 

#قاسم_صرافان

#حضرت_فاطمه علیهاالسلام

دریایی و دل دادی یک روز به دریایی

این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

هم سرّ خدایی تو، هم باغ حیایی تو

هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی

شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست

عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی

از نور تو یا کوثر! ـ تا کور شود ابترـ

دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!

مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه

منصوره و مستوره، گلخانه ی اسمایی

معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد

هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی

باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت

حالا که زمین دارد، انسیه حورایی

آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر

آن روز تو می‌آیی، ای آیت زیبایی!

هم کوثر طاهایی، هم دلبر مولایی

قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی

گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم

هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!

«ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی»

 قاسم صرافان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *