امامت امّت در سنین کودکی | گفتار سوم

خانه / قرآن و عترت / عترت / امامت امّت در سنین کودکی | گفتار سوم

امامت امّت در سنین کودکی – گفتار سوم

مقدّمۀ پنجم

قرآن، حدیث و تاریخ، مؤیّد امامت و نبوّت کودک است؛

1 . امامت و نبوّت کودک از منظر قرآن:

الف) یحیی بن زکریا (علیهما السّلام)

     خداوند متعال، خطاب به حضرت یحیی می فرماید: «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا».

     «ای یحیی! تو کتاب آسمانی ما را به قوت فراگیر . و به او در همان سنّ کودکی مقام نبوّت دادیم ».

فخر رازی درباره حکمی که خداوند به حضرت یحیی علیه السّلام داد می گوید:

     «مراد به حکم در آیه شریفه همان نبوّت است. زیرا خداوند متعال عقل او را در سنین کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد . این بدان جهت است که خداوند متعال، حضرت یحیی علیه السّلام و عیسی علیه السّلام را در سنین کودکی مبعوث به رسالت کرد. بر خلاف حضرت موسی علیه السّلام و محمّد صلّی الله علیه و آله که آنان را در سنین بزرگسالی به رسالت مبعوث کرد».(1)

ب) عیسی بن مریم (علیهما السّلام)

     قرآن می فرماید: «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ، قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ، وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا».

     «مریم [پاسخ ملامت گران را] به اشاره، حواله طفل کرد; آنان گفتند: ما چگونه با طفل گهواره ای سخن گوییم؟ آن طفل گفت: همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود. و مرا هر کجا باشم، برای جهانیان مایۀ برکت و رحمت گردانید و تا زنده ام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد» .

قندوزی بعد از ذکر ولادت امام مهدی علیه السّلام می نویسد:

     «گفته اند که خداوند – تبارک و تعالی – او را در سن طفولیت حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمود و او را نشانه ای برای عالمیان قرار داد; همان گونه در شان حضرت یحیی فرمود: «یا یحیی خذ الکتاب بقوّة و آتیناه الحکم صبیا» . و نیز در شان حضرت عیسی فرمود: «قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیّا . قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا» . خداوند، عمر حضرت مهدی علیه السّلام را به مانند عمر حضرت خضر علیه السّلام طولانی گردانید».(2)

     قطب راوندی و دیگران (3) با سند خود از یزید کناسی نقل می کنند که گفت: به ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم: آیا عیسی علیه السّلام، هنگامی که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟

     حضرت فرمود: «عیسی علیه السّلام در آن هنگام در گهواره، پیامبر و حجّت خدا بر زکریا علیه السّلام بود [ . و فرمود: ] و در آن حال نشانه ای برای مردم و رحمتی از جانب خدا برای مریم علیها السّلام بود، آن هنگامی که سخن گفت و از او تعبیر کرد [ . و نیز ] پیامبر و حجّت بود، بر هر که کلام او را در آن حال شنید. سپس عیسی علیه السّلام ساکت شد و تا دو سال با کسی سخن نگفت، و در این مدت زکریا علیه السّلام حجّت بر مردم بود . پس از فوت او، یحیی علیه السّلام در سنین کودکی وارث کتاب و حکمت شد.

     عیسی علیه السّلام وقتی به هفت سالگی رسید، با اولین وحی که به او نازل شد، خبر از نبوت خود داد . در این هنگام او حجّت بر یحیی و تمام مردم شد. ای اباخالد! از هنگام خلقت آدم علیه السّلام حتی یک روز نیز زمین خالی از حجّت خدا بر مردم نمی ماند .

یزید کناسی می گوید: به حضرت عرض کردم: آیا علی بن ابی طالب علیه السّلام در زمان حیات رسول خدا صلّی الله علیه و آله حجت خدا و رسول بر این امت نبود؟

     حضرت فرمود: «چرا، این چنین بود و طاعت او در حیات رسول خدا و بعد از وفات آن حضرت، بر مردم واجب بود; لکن با وجود رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن حضرت سکوت کرد و سخن نگفت . لذا رسول خدا صلّی الله علیه و آله در زمان حیاتش، بر امت و بر علی علیه السّلام واجب الاطاعه بود . علی علیه السّلام حکیم و دانا بود» .

ج) شاهدی از اهل خانه زلیخا

     قرآن در قضیه یوسف علیه السّلام و زلیخا، می فرماید: «وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الكَاذِبِينَ ، وَ إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِن الصَّادِقِينَ»

     «[به صدق دعوای یوسف ] شاهدی از بستگان زن گواهی داد [مفسّران گفتند کودکی در گهواره به اعجاز گواه صدق یوسف گردید ] و گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده باشد، زن راستگو و یوسف از دروغگویان است . و اگر پیراهن از پشت دریده است، زن دروغگو و یوسف از راستگویان است » .

شیخ مفید (رحمه الله)، می نویسد:

     «اهل تفسیر – غیر از عدّۀ کمی از آنها – در آیۀ شریفۀ «و شهد شاهد من اهلها . . .» اتّفاق کرده اند که آن شاهد، طفلی صغیر در گهواره بود. خداوند متعال او را به نطق درآورد تا حضرت یوسف علیه السّلام را از گناه فحشا تبرئه نموده و تهمت را از او زایل کند». (4) گفتنی است که هر چند طفل، پیامبر یا امام نبود ولی از آن استفاده می شود که ممکن است کسی در سنین طفولیت، به نطق درآمده و به حقّ و حقیقت حکم کند.

2 . امامت کودک از منظر تاریخ:

     الف) خلافت علی بن ابی طالب علیه السّلام؛ مسأله خلافت و امامت بر اساس لیاقت – و لو در کودک و نوجوان – دارای سابقه در اسلام است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در سال سوم هجرت، بعد از نزول آیه شریفه «و انذر عشیرتک الاقربین » ، علی بن ابی طالب علیه السّلام را که نوجوانی بیش نبود، به خلافت و وصایت منصوب کرد و به قوم خود دستور داد که حرف او را شنیده، از او اطاعت کنند.

     شیخ مفید (رحمه الله) می نویسد: «جمهور شیعه با مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السّلام را دعوت به وزارت، خلافت و وصایت کرد، در حالی که او سنّش کم بود ولی از دیگر کودکان دعوت نکرد». (5)

     ب) مباهله پیامبر (صلّی الله علیه وآله) همراه امام حسن و امام حسین علیهما السّلام؛ به اتّفاق مورّخان شیعه و اهل سنّت، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله برای مباهله با نصارای نجران، امام حسن و امام حسین علیهما السّلام را به همراه خویش بردند و این خود دلالت بر بزرگی شان و قابلیت این دو کودک با وجود سنّ کم دارد.

     شیخ مفید می نویسد: «پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله همراه با حسن و حسین علیهما السلام – در حالی که آن دو طفلی بیش نبودند – با نصارا مباهله کرد، و قبل و بعد از این واقعه، سابقه نداشته که پیامبر صلّی الله علیه و آله به همراهی اطفال مباهله کرده باشد . اگر حقیقت امر چنین باشد که ممکن است خداوند متعال، حجّت های خود را به اموری اختصاص دهد دیگر اشکالی از مخالفان [در مسأله امامت شخص کودک] باقی نخواهد ماند». (6)

مقدّمۀ ششم

     خداوند متعال، قادر است در کودکی، تمام شرایط رسالت و امامت را قرار دهد. زیرا عقل انسان بعید نمی داند که خداوند، در حالی که شخصی در سنین کودکی است و به حدّ بلوغ نرسیده، مقام رسالت، یا نبوّت و یا امامت را برای او قرار دهد. او از اعمال این قدرت عاجز نیست و قضیه یحیی و عیسی علیهما السّلام بهترین شاهد صدق بر این مدّعا است.

     محمد بن حسن صفار از علی بن اسباط نقل کرده که گفت: ابا جعفر علیه السّلام را دیدم، در حالی که بر من وارد شد، من خوب به دست و پای مبارک او، نظر کردم تا بتوانم برای اصحاب خود در مصر، آن حضرت را توصیف کنم . ناگهان مشاهده کردم که آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: خداوند، احتجاج نموده در امر امامت به آنچه که در امر نبوت احتجاج کرده است و می فرماید: «و آتیناه الحکم صبیا» ، و نیز می فرماید: «فلما بلغ اشده و بلغ اربعین سنه » . پس گاهی ممکن است که خداوند به کسی حکمت عطا کند در حالی که کودکی بیش نیست . همان طور که جایز است که به کسی دیگر در سن چهل سالگی، حکمت عنایت فرماید». (7)

     مسعودی از اسماعیل بن بزیع نقل می کند: «امام جواد علیه السّلام به من فرمود: امر امامت به ابوالحسن تفویض می شود در حالی که او فرزندی هفت ساله است . سپس فرمود: بلی و کمتر از هفت سال، همان طوری که در عیسی علیه السّلام چنین بود». (8)

مقدّمۀ هفتم

     دانشمندان می گویند: برای رشد عقلی، سنّ معیّنی وجود ندارد. زیرا چه بسا شخصی رشید است حال آنکه سنّ او بیش از پنج سال نیست. زیرا قوّه عاقله او به قدرت خداوند، به حدّ کافی رشد و نمو داشته است. پس چه مانعی دارد که خداوند متعال، سنّ رشد را در امام علیه السّلام در سنّ پنج سالگی قرار دهد؟ آیا این امر، محال عقلی است؟ و اگر عقلاً منعی نیست در این که خداوند، نبوّت و تعلیم کتاب را به کودکی در گهواره و حکم را در حال کودکی برای یحیی علیه السّلام قرار دهد پس چه مانعی است که امامت را برای حجّت منتظَر علیه السّلام در سنین کودکی قراردهد تا زمین خالی از حجّتی از اهل بیت علیهم السّلام نباشد.

علّامه حلی (رحمه الله) در رابطه با ارزش ایمان و اسلام علیّ بن ابیطالب علیه السّلام می نویسد:

     «طبیعت کودکان با دوستی و محبّت پدر و مادر و میل به آن دو عجین شده است و لذا کناره گیری او از پدر و مادر و توجّهش به خداوند متعال، دلیل بر قوّت کمال او است . . . طبیعت کودکان با نظر و تأمّل در امور عقلی و تکالیف الهی، ناسازگاری دارد و به عکس ملائم با بازی و لهو و لعب است. پس اگر در یک کودک، مشاهده کردیم که او با اموری که ناسازگار با طبع عادی کودکان است، انس گرفته، این خود دلیل بر عظمت منزلت او در کمال است ». (9)

     صفوان بن یحیی می گوید: «هنگامی که امام رضا علیه السّلام به امام جواد علیه السّلام اشاره فرمود و او را به امامت منصوب کرد – در حالی که سنّ او از سه سال تجاوز نمی کرد – به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم! فرزند شما سه سال بیشتر ندارد . حضرت فرمود: چه اشکالی دارد در حالی که عیسی علیه السّلام نیز در سنین سه سالگی حجّت خدا گشت ». (10)

     به امام جواد علیه السّلام عرض شد: مردم به جهت کمی سنّ شما، امامت شما را انکار می کنند. حضرت در جواب فرمود: چرا انکار می کنند در حالی که خداوند به نبیّ خود فرمود: ای رسول ما! امّت را بگو: طریقه من و پیروانم همین است که خلق را با بینایی و بصیرت، به سوی خدا دعوت کنیم . پس به خدا سوگند، در آن هنگام، او را متابعت نکرد مگر علی علیه السّلام، در حالی که نه سال بیشتر نداشت و من نیز فرزند نه ساله هستم ». (11)

14masoom

     حکیمه دختر امام جواد علیه السّلام می گوید: «بعد از چهل روز از ولادت امام مهدی علیه السّلام، بر ابی محمّد علیه السّلام وارد شدم که ناگهان مولایم صاحب [الزمان] را دیدم که در منزل مشغول راه رفتن است . صورتی زیباتر از صورت او ندیدم و گفتاری فصیح تر از گفتار او نیافتم . امام عسکری علیه السّلام فرمود: این همان مولود کریم بر خداوند عزّوجلّ است . عرض کردم: آقای من! از این طفل در حالی که چهل روزه است، امور عجیبی می بینم؟ حضرت تبسّمی کرد و فرمود: ای عمّه! آیا نمی دانی که ما جماعت ائمّه، در یک روز به اندازه یک سال دیگران رشد می کنیم؟». (12)

شیخ مفید (رحمه الله) می نویسد:

     «اگر کسی اشکال کند که چگونه صحیح است از شما جماعت امامیه، اعتقاد به امامت دوازده امام و حال آن که می دانید در میان آنان کسانی هستند که پدرانشان آنان را در سنین کودکی – در حالی که به حد رشد و بلوغ نرسیده اند – جانشین خود قرارداده اند; همانند ابی جعفرمحمد بن علی بن موسی علیه السلام که هنگام وفات پدرش، هفت سال داشت و همانند قائم شما که او را می خوانید، در حالی که سن او هنگام وفات پدرش نزد اکثر مورخان پنج سال بوده است . و ما به جهت عادتی که در هیچ زمانی نقض نشده، می دانیم شخص در چنین سنی، به حد رشد نمی رسد!؟ خداوند متعال می فرماید: «وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» و اگر خداوند متعال کسی را که به حدّ بلوغ نرسیده و نزدیک حدّ بلوغ هم نیست، ممنوع از تصرّف در اموالش می داند پس چگونه ممکن است که او را امام قرار دهد. زیرا امام ولیّ بر خلق در تمام امور دین و دنیا است؟! و صحیح نیست که والی و سرپرست بر تمام اموال خداوند متعال از صدقه ها و خمس ها، و امین بر شریعت و احکام، امام فقیهان، قاضیان و حاکمان، و مانع بر کثیری از صاحبان خرد در انواعی از اعمال کسی باشد که ولایت حتّی بر درهمی از اموال خود ندارد . . .».

     ایشان در جواب از این اشکال می فرماید: «این اشکال از کسی صادر می شود که بصیرتی در دین ندارد. زیرا آیه ای را که قوم در این باب به آن اعتماد کرده اند، خاص است نه عام تا شامل امام معصوم نیز بشود. زیرا خداوند متعال با برهان قیاسی و دلیل سمعی امامت آنان را ثابت فرموده و این خود دلیل خروج این امامان از جمله ایتامی است که خطاب آیه متوجّه آنان است.

     و هیچ اختلافی بین امّت نیست که این آیه، مربوط به کسانی است که عقولشان ناقص است و هیچ گونه ارتباطی با کسانی ندارد که عقلشان به عنایت الهی به حدّ کمال رسیده است و لو در سنین کودکی باشد. پس آیه ی شریفه، شامل ائمّه و اهل بیت نمی شود». (13)

مقدّمۀ هشتم

     امر امامت در نزد شیعه، همانند نبوّت اختیاری نیست بلکه این دو منصبی الهی است که امر تفویض و اختیار آن، به دست خداوند است و او هر جا که صلاح بداند، آن را قرار می دهد. از این رو بعید نیست که این امر مهم را در کودکی دارای قابلیت، قرار دهد.

     ابوبصیر گوید: «نزد امام صادق علیه السّلام بودم که عدّه ای یادی از اوصیا نمودند و من یادی از اسماعیل، آن گاه امام صادق علیه السّلام فرمود: «نه به خدا ای ابا محمّد! امر وصایت به دست ما نیست. بلکه امر آن تنها به دست خداوند – عزّوجلّ – است که یکی پس از دیگری نازل گرداند». (14)

     امام صادق علیه السّلام به یکی از اصحاب خود فرمود: «آیا شما گمان می کنید که ما به هر کس که بخواهیم، وصیّت می کنیم؟ به خدا سوگند که چنین نیست. بلکه وصایت عهدی است از جانب خدا و رسول او برای هر یک از اشخاص تا [این که] امر وصایت به صاحبش منتهی گردد». (15)

… ادامه دارد.

پی نوشت:

1 – تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 192 .

2 – ینابیع المودة، ص 454 .

3 – قصص الانبیاء، ص 266، باب 18، ح 307; به همین مضمون در کافی، ج 1، ص 382، ح 1 .

4 – فصول المختارة، ص 316 .

5 – همان ، ص 316 .

6 – همان .

7 – المهدی، سید صدرالدین صدر، ص 114- 115، به نقل از بصائر الدرجات .

8 – اثبات الوصیه، ص 193 .

9 – کشف المراد، ص 388- 389 .

10 – اصول کافی، ج 1، ص 382، حدیث 10 .

11 – همان، ج 1، ص 447، حدیث 8 .

12 – غیبت طوسی، ص 144 .

13 – فصول المختارة، ص 149- 150 .

14 – اصول کافی، ج 1، ص 337، حدیث 1 .

15 – همان، حدیث 2 .

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *