امام صادق (علیه السلام) و بصیرت آفرینی

خانه / مطالب و رویدادها / امام صادق (علیه السلام) و بصیرت آفرینی

امام صادق (علیه السلام) و بصیرت آفرینی

بسم الله الرحمن الرحیم

جریان شناسی دوران امام صادق (علیه السلام)

دوران امام صادق (علیه السلام) از یک سو دوران جدالِ گروه های اسلامی در زمینه مباحث قرآنی اعم از قرائت2 و تفسیر قرآن است؛ ظهور نحله های فقهی و حضور افرادی که با یدک کشیدن عنوان فقیه بر کرسی فتوا تکیه زدند در این دوران به اوج خود می رسد؛ ولی بازار مناظرات کلامی، بسیار داغ تر از بازار مباحث قرآنی و فقهیِ عرضه کننده فرقه های معتزله، اشاعره، مرجئه، خوارج، غلات، صوفیّه، زیدیّه و کیسانیّه، مشبهه، مجسمه و تناسخیه بود.

و از سوی دیگر تفکر دیگری در این دوران رواج داشت که از همه تفکرات پیشین برای مسلمانان خطرناک تر بود. در این دوران، گروهی به نام «زنادقه» وجود داشتند که منکر خدا و پیامبر و ادیان آسمانی بودند. آنها به اصطلاح امروز، روشنفکرانی بودند که با حمایت دستگاه خلافت در همه جا حتی مسجد الحرام و مسجد النبی حاضر می شدند و به ترویج الحاد و مادیگرایی می پرداختند. «ابن مُقَفّع» از سران زنادقه در دستگاه بنی امیّه، سمت کاتب و منشی داشت و پس از انتقال خلافت به عباسیان، از نزدیکان و مشاوران سفّاح و منصور بود. «مطیع بن ایاس» و «ابن ابی العوجاء» دو نفر دیگر از سران این فرقه نیز نزد دولتمردان از موقعیّت بالایی برخوردار بودند. [2]

القای شبهات و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان، جعل احادیث فراوان، ساختن افسانه ها و قصّه های دروغین، ترجمه کتابهای ضالّه به زبان عربی و نشر و پخش آنها در میان مردم از جمله اقدامات آنان بود. [3] ابن ابی العوجاء در پای چوبه دار افتخار می کرد که چهار هزار حدیث جعل کرده که ضمن آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است. [4]

رژیم هزار ماهه بنی امیه نیز در سالهای آغاز امامت امام صادق (علیه السلام) پرماجراترین فصول پایانی کتاب خویش را می نگارد؛ و عباسیان هم در حال تدوینِ سرآغاز پر زرق و برق حکومت خویشند. قدرت نمایی‏های نظامی و شورشهای پی در پی در نواحی مختلف و حیف و میلهای افسانه ای هشام [5] و بالاخره قحطی، فقر، طاعون و جنگ در نقاط مختلف، حالت عجیبی به کشور گستردۀ مسلمان نشین داده بود. اغتشاشها و انقلابهای پیاپی، به ویژه از طرف خونخواهان امام حسین  (علیه السلام) مانند انقلاب ابوسلمه در کوفه، قیام ابومسلم در خراسان و… از مهم ترین جریانهای سیاسی آن روز به شمار می رود.

رجال روحانی، قضات، محدثان و مفسران قرآن که می بایست در فضای پریشان و غم زده آن روز، ملجأ و پناه مردم و یاریگر امام معصوم باشند، گاه خطرناک تر از رجال سیاسی بر مشکلات می افزودند. [6] آنها در حقیقت، مهره هایی در دستگاه خلافت و یا بازیچه هایی در دست فرمانروایان بودند. [7]

بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام صادق (علیه السلام)

جریان یافتن نحله های فرهنگی و مکاتب فکری از یک سو و وزیدن نسیم رحمت اختلافات سیاسی و کشمکشهای بنی امیه و بنی العباس از دیگر سو، امام صادق (علیه السلام) را به عرصه بصیرت آفرینی و مجاهدت در تبیین اسلام ناب دعوت کرد تا مکتب تشیع را از گزند تندباد حوادثِ روزگار نجات دهد؛ مکتبی که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین، آخرین رمقها را می گذراند، و آخرین نفرات خویش را قربانی می دهد و رجال و مردان با ارزش خود را، یا در زرق و برق حکومت غاصب ستمگر، مجذوب و یا در اظهار و ابراز شخصیت، محجوب، می بیند.

جابر جعفی یکی از یاران امام است که از طرف آن حضرت برای انجام امری به سوی کوفه رهسپار بود. در بین راه، پیک امام به او رسید و گفت: امام (علیه السلام) می فرمایند: خود را به دیوانگی بزن. او با این عمل، حاکم کوفه را که فرمان محرمانه ترور وی را از طرف خلیفه داشت منصرف ساخت و جان خود را نجات داد. [8]

امام صادق  (علیه السلام) در ظلمت بحرانها و آشوبها، دنیای شیعه را به فروغ بصیرت آفرین خویش روشن کرد. اکنون برای آنکه نقش تاریخ ساز و بصیرت آفرین امام صادق (علیه السلام) روشن شود، سه محور اصلی را در سخن و سیرۀ ایشان بررسی می کنیم:

تغذیه فکری یاران

در آن شرایط حساس که هر یک از مکاتب فکری، سعی در جذب مشتریان خود داشتند و از طرفی بنی امیه به دلیل تزلزل حکومت و مشکلات سیاسی فراوان، فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را نداشتند، و عباسیان چون پیش از دستیابی به قدرت و حکومت، شعار حمایت از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و انتقام خون آنان را سر می دادند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود و آرامش و آزادی نسبی برای امام (علیه السلام) و شیعیان فراهم شده بود.

امام صادق (علیه السلام) کار فکری را که در حقیقت بریدن شاهرگ دستگاه خلافت بود در سرلوحه دفتر بصیرت آفرینی خویش قرار داد و با گستردن سفره دانش الهی خویش در مسجد النبی، دانشگاهی اسلامی را تأسیس کرد که در آن، انواع و اقسام دانشهای طبیعی و ماوراء طبیعیِ مورد نیاز جامعه اسلامی وجود داشت.

حضرت در آن دانشگاه، نه تنها دوستان و پیروان خود را تغذیه و آنان را در برابر دشمنان فکری، مسلّح کرد که دیگران را نیز در حدّ ظرفیّت و لیاقتشان بهره مند ساخت.

تبیین جایگاه والای امامت، تحریم همکاری با دستگاه خلافت و تبیین بی نصیبی خلفا از دانش دین، از مهم ترین سرفصلهای بصیرت آفرینی امام (علیه السلام) به شمار می روند.

الف ) تبیین جایگاه والای امامت

فصل اول از دفتر بصیرت آفرینی امام صادق (علیه السلام) با موضوع «تبیین و تبلیغ جایگاه امامت» آغاز می شود. امام با تلاشهای خود، امامت را در باور شیعی از فروع به اصول دین آوردند. امام خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی می نماید و به طور مستقیم و صریح، حکام زمان را طاغوت به شمار می آورد و آنها را نفی می کند. امام به این بسنده نمی کند که امامت را برای خویش اثبات کند؛ بلکه همراه نام خود، نام سایر امامان و اسلاف پیشین خویش را نیز یاد می کند و در حقیقت، سلسله امامت اهل بیت (علیهم السلام) را متصل و جدایی ناپذیر مطرح می سازد و از کانالی مطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه و آله) متصل می کند.

روایت عمرو بن ابی المقدام منظره شگفت آوری را در این باره ترسیم می کند: روز نهم ذیحجه، روز عرفه است. محشری از خلایق در عرفات برای ادای مراسم خاص آن روز گرد آمده اند و نمایندگان طبیعی مردم سراسر مناطق مسلمان نشین، از اقصا نقاطِ خراسان تا ساحل مدیترانه، جمع شده اند. یک سخن بجا در آنجا می توانست نقش امام، خود را به این جمع رسانده است و پیامی دارد. راوی می گوید: دیدم امام در میان مردم ایستاد و با صدای هر چه بلندتر – با فریادی که باید در همه جا و در همه گوشها طنین بیفکند و به وسیله شنوندگان به سراسر دنیای اسلام پخش شود- پیام خود را سه مرتبه گفت. روی را به طرف دیگری گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا کرد. باز روی را به سمتی دیگر گرداند و باز همان فریاد و همان پیام. بدین ترتیب امام دوازده مرتبه سخن خود را تکرار کرد. این پیام با این عبارات ادا می شد: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) کَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ کَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) ثُمَّ الْحَسَنُ (علیه السلام) ثُمَّ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) ثُمَّ علِیُّ بنُ الْحسَیْنِ (علیه السلام) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) ثُمَّ… ».

حدیث دیگر از ابی الصباح کنانی است که در آن، امام صادق (علیه السلام) خود و دیگر امامان شیعه را چنین توصیف می کند: «ما کسانی هستیم که خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال[9] در اختیار ماست.»[10]

البته امام صادق (علیه السلام) حاضر نبودند به هر قیمتی حکومت را به دست گیرند. ابو مسلم پس از مرگ «ابراهیم امام» به حضرت صادق (علیه السلام) چنین نوشت: «من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می کنم، اگر مایل هستید کسی برای خلافت بهتر از شما نیست.» امام در پاسخ نوشت: «مَا اَنْتَ مِنْ رِجَالِي وَ لَا الزَّمَانُ زَمَانِي؛ [11] نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه من است.» همچنین وقتی ابوسلمه خلال از امام دعوت می کند تا ایشان قدرت را به دست گیرند، امام صادق (علیه السلام) نه تنها از این پیشنهاد و درخواست، استقبال نکردند؛ بلکه نامه ابوسلمه خلال را با آتش شمع سوزاندند. وقتی نامه رسان، جواب نامه را تقاضا کرد، امام فرمودند: «جواب نامه ابوسلمه، همین بود که دیدی.»[12]

امام، مصلحت الهی را در این می دیدند که اجازه دهند معرفت و بصیرت مردم به جایگاه والای امامت افزایش یابد تا خود آنها به سوی امام  (علیه السلام) روی آورند و رهبریِ وی را مطالبه کنند. این تلاش امام صادق (علیه السلام) به شناخت مردم از جایگاه ائمه (علیهم السلام) منجر شد؛ به گونه ای که مردم در زمان امام کاظم (علیه السلام) مقام و جایگاه واقعی ائمه (علیهم السلام) را به تدریج درک می کردند؛ ولی وقتی دستگاه جبار خلافت، متوجه این مسأله شد، به شدت احساس خطر کرد؛ به گونه ای که امام کاظم  (علیه السلام) را دستگیر و زندانی نمود و امام رضا (علیه السلام) را در پوشش ولایتعهدی از مردم جدا کرد؛ و با آوردن امام جواد به دستگاه خلافت و قطع ارتباط ایشان با مردم، حضرت را در عنفوان جوانی به شهادت رساند و امام هادی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) را در یک منطقه نظامی کاملا محصور و ارتباط آنها را با مردم به طور کامل قطع کرد.

ب) تحریم همکاری با دستگاه خلافت

فصل دوم از دفتر بصیرت آفرینی امام صادق (علیه السلام)، تحریم همکاری با دستگاه خلافت و سیستمهای وابسته به آن است. امام (علیه السلام) همکاری با این گونه سیستم‏ها را به شدّت تحریم می کردند و درآمد حاصل از همکاری با آنان را «سُحت» و حرام شمرده، می فرمودند: «السُّحْتُ أَنْوَاعٌ کَثِیرَۀ مِنْهَا ما أُصیبَ مِنْ أَعمَالِ الْوُلَاة الظلَمَة وَ منْهَا أُجُورُ الْقُضَاة وَ أُجُورُ الْفوَاجِرِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ النَّبِیذِ الْمُسْکِرِ وَ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَة فَأَمَّا الرِّشَا یَا عَمَّارُ فِي الْأَحْکَامِ فَإِنَّ ذَلِک الْکفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِرَسُولِهِ؛ [13] کسب حرام اقسام زیادی دارد، از جمله آنها درآمد حاصل از همکاری با حاکمان ظالم، کارمزد قاضیان (این نظام‏ها) و مزدهای زناکاران و بهای شراب و نبیذ مستی آور و ربا که با شاهد ثابت شود. ای عمار اما رشوه گرفتن در احکام، کفر به خدای بزرگ و پیامبر اوست.»

«منْ سوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ[14] حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَۀ خِنْزِیراً؛ [15] هر کس در دیوان بنی عباس نام نویسی کند خدا او را روز قیامت، خوک محشور خواهد کرد.»«مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ بَنِي شَیْصَبَانَ[16] حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَۀ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ؛ هر کس در دیوان بنی عباس نام نویسی کند، خدا او را روز قیامت سیاه چهره محشور خواهد کرد.»«مَا أُحِبُّ أَنِّي عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَکَیْتُ لَهمْ وِکاءً وَ إِنَّ لِي مَا بَیْنَ لَابَتَیْهَا. لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ. إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یَوْمَ الْقِیَامَة فِي سُرَادِقَ مِنْ نَارٍ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ؛ [17] من دوست ندارم برای بنی عباس گرهی بزنم، یا در مشکی را ببندم. هرچند در برابر آن ثروت زیادی به دستم برسد، نه، حتی دوست ندارم قلمی برای آنها بر صفحه ای بکشم. همانا کمک کنندگان به ستمگران در روز قیامت در سراپرده ای از آتش قرار داده می شوند تا خداوند بین بندگان حکم کند.»

«وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِینَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَی اللَّهُ؛ [18]کسی که دوستدار زنده بودن ستمگران باشد، دوست دارد خداوند متعال نافرمانی شود.»و در اهمیت عدم همکاری با نظامهای طاغوتی به گفتار حضرت به یونس بن یعقوب بسنده می کنیم که فرمودند: «لا تُعِنهُم عَلیَ بِنَاءِ مَسجِدٍ؛ [19] در ساخت مسجدی هم به آنان کمک نکن.»

ج) تبیین بی نصیبی خلفا از دانش دین

دستگاه خلافت در اسلام، فقط یک تشکیلات سیاسی صرف نیست؛ بلکه یک رهبری سیاسی – مذهبی است. نام «خلیفه» برای حاکم اسلامی، نشان دهنده همین حقیقت است که وی جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علاوه بر رهبری سیاسیِ مردم، متکفل امور دینی و فقهی آنان نیز است. همین حقیقتِ مسلم، باعث شد خلفایی که از آگاهیهای دینی کم نصیب و یا بی بهره بودند، این نقیصه را در دستگاه خلافت خود، به وسیله رجال دینیِ وابسته به خود جبران کنند و با الحاق فقها، مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت و به بهانه «مصالح روز» احکام الهی را در پوششی از استنباط و اجتهاد – که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نیست – تغییر دهند.

با این آگاهی، این نکته به خوبی روشن می شود که «فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق (علیه السلام) فقط یک اختلاف عقیده دینیِ ساده نبود؛ بلکه در عین حال، دو مضمونِ متعرضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهم تر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از اداره امور فکری مردم و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقها در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهای حاکم است. امام صادق (علیه السلام) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای غیر شیوه عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدین وسیله، تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم از حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه می کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی می ساخت.»[20]

در تغذیه فکری امام به یاران و نزدیکانش، بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش دین» به عنوان دلیلی بر اینکه از نظر اسلام، آنان حق حکومت کردن ندارند، به وضوح مشاهده می شود؛ در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «نَحنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللهُ طَاعَتَنَا وَ اَنْتُمْ تَأتَمُّونَ بِمَنْ لَا یَعذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِهِ؛ [21] ما کسانی هستیم که خداوند، فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است و شما از کسی تبعیت می کنید که مردم به علتِ جهالتِ او نزد خدا معذور نیستند.»

تشکیلات گسترده پنهانی

موضوعِ تشکیلات گسترده و پنهان در زندگی سیاسی امام صادق (علیه السلام) که در واقع، برگ زرین دیگری از دفتر بصیرت آفرینی حضرت است، به تعبیر مقام معظم رهبری، یکی از مهم ترین و شورانگیزترین و در عین حال مجهول ترین و ابهام آمیزترین فصول این زندگینامه پرماجراست.

برای اثبات وجودِ چنین سازمانی نباید توقع داشت که امام یا یکی از یاران نزدیکشان صراحتاً به چنین تشکیلاتی اعتراف کرده باشند؛ چرا که اولا: خاصیت ذاتی کارِ مخفی، همین است و ثانیا: یاران امام به اصل معتبر و مترقی «تقیه» پایبندی شدیدی داشتند؛ ولی ارتباطات مالی و فکری میان ائمه و شیعیان، ارسال وجوه شرعی از مناطق مختلف به مدینه، پرسشهای متعدد از امام و مکاتبات فراوان با حضرت از شهرهای دور و نزدیک جهان اسلام، محبوبیت بی نظیر اهل بیت (علیهم السلام) در بخشهای مهمی از کشور اسلامی، و خیل انبوه محدثان و راویان خراسانی، سیستانی، کوفی، بصری، یمانی و… با وجود تبلیغات وسیع خلفای بنی امیه علیه اهل بیت (علیهم السلام)، بهترین شاهد بر وجود تشکیلات گسترده تبلیغاتی امام در سراسر کشور اسلامی است.

نقشه امام صادق (علیه السلام) این بود که یک قیام علنی به راه بیندازد و حکومت بنی امیه را واژگون کند و از خراسان، ری، اصفهان، عراق، حجاز، مصر و همه مناطق مسلمان نشین که در همه این مناطق، شبکه حزبی امام صادق (علیه السلام) گسترده بود، به مدینه، نیرو بیاید و امام به شام لشکرکشی کند، حکومت شام را سرنگون سازد و خودش پرچم خلافت را بلند کند و به مدینه بیاید و حکومت پیغمبر  (صلی الله علیه و آله)را به راه بیندازد. [22]

شخصی به نمایندگیِ امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت پذیری از امام دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند، و دسته ای به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه! دست نگه داشتند؛ آن گاه به نمایندگی از طرف هر گروه، یک نفر به دیدار امام صادق (علیه السلام) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیزکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص آغاز سخن کرد و گفت: شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت شما دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند، و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط، دست نگه داشتند. امام فرمودند: تو از کدام دسته هستی؟ گفت: من از دسته احتیاط کار هستم. امام فرمودند: تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل خیانت آمیز را انجام دادی؟![23] در این قضیه، فرستاده امام از اهالی کوفه و منطقه مأموریت او خراسان بوده، در حالی که امام در مدینه اقامت داشته اند و این، وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می دهد. [24]

نخبه پروری

در حوزه درسی امام صادق (علیه السلام)، اهتمام ویژه به تربیت متخصصان وجود داشت. امام صادق  (علیه السلام) هر یک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق او سازگار بود، تشویق و تعلیم می نمود؛ مثلاً «حمران بن اعین» در زمینه تفسیر و علوم قرآنی و «ابان بن تغلب» در ادبیات عرب مهارت خاص داشتند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، در رشته کلام متخصص بودند. زراره و محمّد بن مسلم و… در مسائل فقهی تخصّص داشتند و جابر بن حیان متخصّص ریاضیات بود و… .

هشام بن حکم می گوید که مردی از اهالی شام، وارد شد و به امام صادق (علیه السلام) گفت: می خواهم چند سؤال بکنم، امام فرمودند: در باره چه می خواهی بپرسی؟ گفت: از قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جر. امام فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده ای. مرد شامی آن قدر سؤال کرد و پاسخ صحیح شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشاره امام سؤالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این بار تقاضا کرد درباره مسائل نحو سؤال کند. امام او را به «ابان» حواله داد و در فقه به «زرارة بن اعین» و در کلام به «مؤمن الطاق» و در توحید به «هشام بن سالم» و در امامت به من معرفی کرد و او در همه مغلوب شد. امام چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می خواستی به من بفهمانی که در میان شیعیان چنین مردمی داری؟ امام فرمود: همین طور است. آن مرد به جرگه شیعیان پیوست. [25]

وقتی انسان آثار امام صادق (علیه السلام) را بازبینی می کند، گاه می پندارد که در برابر یک دانشمند شیمی قرار دارد و گاه خود را در برابر یک عالم فلکی می انگارد و گاه خویش را در برابر طبیبی حاذق می بیند که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طرق معالجه آن را بیان می کند و وقتی به علوم انسانی و معنوی باز می گردد، در برابر خویش، عالمی ربانی و چهره ای ملکوتی مشاهده می کند. [26]

نهضت علمی امام به گونه ای بنیان گذاری شده بود که در عین برخورداری از علم، حکمت، منطق و بصیرت، به مقابله جدی و مبارزه علمی با تفکرات انحرافی می پرداخت. حضرت در راستای بصیرت آفرینی نسبت به مبانی ناب تشیع، مناظرات علمی فراوانی انجام دادند که از میان مناظرات متعدد و فراوان آن حضرت، برای نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابو حنیفه»، پیشوای فرقه حنفی، مرور می کنیم.

[مناظره امام صادق (علیه السلام) با «ابو حنیفه»]

روزی ابوحنیفه به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد. ابوحنیفه می گوید: مقداری پشت در توقف کردم تا اینکه عده ای از مردم کوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورش رسیدم، گفتم: شایسته است که شما نماینده ای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) نهی کنید، بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناسزا می گویند. امام فرمود: مردم از من نمی پذیرند. گفتم: چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی که شما فرزند پیامبر خدا (علیه السلام) هستید؟ امام فرمود: تو خود یکی از همانهایی هستی که حرف مرا نمی پذیری؛ مگر بدون اجازه من، داخل خانه نشدی؟ و بدون اینکه بگویم ننشستی؟ و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ آن گاه فرمود: شنیده ام که تو بر اساس قیاس فتوا می دهی؟ گفتم: آری. امام فرمود: وای بر تو! اولین کسی که بر این اساس، نظر داد شیطان بود؛ وقتی خداوند به او دستور داد به آدم سجده کند، گفت: «من سجده نمی کنم؛ زیرا مرا از آتش و او را از خاک آفریدی و آتش، گرامی تر از خاک است.» سپس امام فرمود: به نظر تو کشتن کسی به ناحق مهم تر است، یا زنا؟ گفتم: کشتن کسی به ناحق. امام فرمود: پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است؛ ولی برای ثابت کردن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس، توافق دارد؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: بول، کثیف تر است یا منی؟ گفتم: بول؛ امام فرمود: پس چرا خداوند در مورد اول، مردم را به وضو امر کرده؛ ولی در مورد دوم دستور داده غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: نماز مهم تر است یا روزه؟ گفتم: نماز؛ امام فرمود: پس چرا بر زن حائض، قضای روزه واجب است؛ ولی قضای نماز، واجب نیست؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه؛ حضرت فرمود: آیا زن، ضعیف تر است یا مرد؟ گفتم: زن؛ امام فرمود: پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ آیا این حکم با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه؛ سپس فرمود: چرا خداوند دستور داده است که اگر کسی ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود، در صورتی که اگر کسی دست کسی را قطع کند، دیه آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: شنیده ام که این آیه را: «در روز قیامت به طور حتم از نعمتهای سؤال می شوید» چنین تفسیر می کنی که خداوند مردم را درباره غذاهای لذیذ و آبهای خنک که در فصل تابستان می خورند، مؤاخذه می کند. گفتم: درست است، من این آیه را این طور معنا کرده ام. امام فرمود: اگر شخصی تو را به خانه اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند، و بعد به خاطر این پذیرایی بر تو منت گذارد، درباره چنین کسی چگونه قضاوت می کنی؟ گفتم: می گویم آدم بخیلی است. امام فرمود: آیا خداوند، بخیل است (تا اینکه روز قیامت درباره غذاهایی که به ما داده، ما را مؤاخذه کند)؟ گفتم: پس مقصود از نعمتهایی که قرآن می گوید انسان درباره آن مؤاخذه می شود، چیست؟ امام فرمود: مقصود، نعمت دوستی ما خاندان رسالت است. [27]

نتیجه گیری

بصیرت، چشمی است در درون جان آدمی که انسان به کمک آن، امور الهی را درک می کند و تا حدی اوج می گیرد که امور عادی زندگی را الهی می بیند. در ظلمت بحرانها و آشوبهای جامعه جهانی امروز، که مردم را در تاریکی قتلگاه جهالت قربانی می کنند، آشنایی با نقش بصیرت آفرین حضرات معصومین (علیهم السلام) در شرایط مختلف، تنها راه نجات از فتنه ها است. امید است که از چشمه سار زلال و بصیرت آفرین امام صادق (علیه السلام) بهره بگیریم و نعمت هدایت را از دست ندهیم.

پی نوشت ها

[1] قرّاء سبعه که مشهور علما شیعه و سـنّی بـرقرائت‌ آنان‌ اعتماد کرده‌اند در این دوران می‌زیسته‌اند.

[2] انساب الاشراف، بلاذری، ج3، ص‌218.

[3] الامام الصادق والمذاهب الاربعه‌، اسد‌ حیدر، ج 2، ص‌232.

[4] همان، ص233.

[5] زن هـشام لبـاسی داشت که تارهای آن‌ از‌ طلا‌ و بر آن نگینهای گرانبها آویخته بود؛ چندان‌که از سنگینی آن، یـارای راه رفـتن نـداشت. قیمت‌گذاران‌ هرگز‌ نتوانستند‌ برای آن بهایی معیین کنند و خود او فرشی داشت به طول صد‌ و عـرض‌ پنـجاه ذراع که از حریر و طلا بود (تاریخ کامل ابن اثیر، ج5، ص‌220).

[6] این یک نمونه از هزاران نمونه موضعگیری نـنگین و خـیانت‌آمیز و در عین حال ابلهانه این حـضرات اسـت: حـسن بصری مبارزه بـا حـجاج بن یوسف – آن طغیانگر‌ خـون‌آشام و مـتجاوز و بی نماز – را جایز ندانست و با این کار مخالفت کرد و چنین گفت: رأی من آن است کـه بـا وی مستیزید؛ زیرا اگر وی عقوبتی باشد کـه خـدا بر‌ شـما‌ مـسلط کـرده، شما را قدرت آن نیست کـه عقوبت خدایی را با شمشیر دور سازید؛ و اگر بلایی باشد که نازل شده، صبر کنید تا خـدا خـودش حکم کند؛ که‌ او‌ بهترین حکم‌کنندگان اسـت! (طـبقات ابـن سـعد، ج 1، صـ‌119).

[7] انسان 250 ساله، بـیانات مـقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه معصومین(، ص‌255‌.

[8] عَنْ‌ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قـَالَ حـَدَّثَنِی أَبُو جَعْفَر :(علیه السلام) سَبْعِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا أَحَداً أَبَداً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّکَ حَمَلْتَنِی وِقْراً عَظِیماً بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی‌ لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحـَداً وَرُبـَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّی یَأْخُذَنِی مِنْهُ شَبِیهُ الْجُنُونِ قَالَ یَا جَابِرُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إِلَی الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِیرَةً و َدَلِّ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ‌ بْنُ‌ عَلِیٍّ بِکَذَا وَکَذَا؛ حضرت أبـو جـعفر محمّد بـاقر(علیه السلام) هفتاد هزار حدیث به من گفت که به هیچ کس نگفـتم و هرگز نخواهم گفـت . و چون آن جناب از دنـیا رفـت، دل من‌ بسیار‌ تنگ و گردن من به حمل آن احادیث گران شـد، بـه أبـوعبدالله (علیه السلام) عرض کردم که چنین حالتی دارم . فرمود : به صحرا رو و حفره‌ای حفر کن و سر خود را در آن‌ بیاویز‌ و بگو مـحمّد ‌ ‌بـن علی الباقر(علیه السلام) چنین و چنان به من گفت . (بحارالانوار، ج46، ص340.)

[9] صفوالمال، اموالی کـه سـلاطین گردنکش به خود اختصاص داده و هنگامی‌که این اموال مغصوب‌، با‌ پیروزی رزمندگان اسلام از تـصرف سـتمگران خارج می‌شود، مانند دیگر غـنایم تـقسیم نمی‌شود تـا در اخـتیار یـک نفر قرار گیرد و به او حشمتی‌ کـاذب‌ و تـفاخری دروغین ببخشد؛ بلکه به‌ حاکم‌ اسلامی سپرده می‌شود و او از آنها در جهت مصالح عـموم مـسلمانان استفاده می‌کند.

[10] انسان 250 ساله، بیانات مـقام معظم رهبری، ص‌256.

[11] المـلل و النـحل‌، شهرستانی‌، ص‌154.

[12] مروج الذهب‌، مـسعودی‌، ج 3، صـ‌253، به نقل از: سیره چهارده معصوم(، محمد محمدی اشتهاردی،ص 547.

[13] الخصال، صدوق، ج1، ص‌330.

[14] واژه سابع مقلوب واژه عباس است و این تعبیر به خاطر تقیه در لسان معصومین رایج بوده است.

[15] المحجة البیضاء، کاشانی، ج3، ص2.

[16] الشـیصبان: اسـم‌ للشیطان‌، و قیل‌: أبو قـبیلة مـن الجن(لسان‌ العرب‌- شصب‌- ج 1، ص‌495)، و این کلمه کنایه از طاغوتیان و والیان جور در آن زمان بوده است.

[17] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 12، ص‌‌129‌ .

[18] وسائل الشیعه، ج‌17، ص‌‌186‌.

[19] المحجة‌ البیضاء، ج3، ص‌2.

[20] انسان 250 ساله، ص‌261.

[21] اصول کافی، کلینی، ج ۱، صـ‌۱۸۶.

[22] انسان 250 ساله، ص‌260.

[23] بحارالانوار، ج 47، ص‌72.

[24] سـیره پیـشوایان، مـهدی پیـشوایی، صـ‌377.

[25] بـحارالانوار، ج 47، صـ‌217.

[26] الامام‌ الصادق‌ کما‌ عرفه علماء الغرب، نور الدین آل علی، ص‌43 .

[27] بحارالانوار، ج 10، ص‌22 .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *