بازخوانی عوامل موفقیت قیام مختار ثقفی

خانه / مطالب و رویدادها / بازخوانی عوامل موفقیت قیام مختار ثقفی

مختار با انتخاب شعار حرکت آفرین «یالَثاراتِ الْحُسَیْنِ» خون هاى جوانان شیعه را در رگ هایشان به جوش آورد. بدیهى بود در آن روزگار هیچ شعارى تا این اندازه نمى توانست در ایجاد شور و هیجان انتقام، موثّر و کارساز باشد.

مختار براى هدف بزرگى که در سر داشت ـ یعنى خونخواهىِ امام حسین(علیه السلام) ـ آرام و قرار نداشت و همواره صداى گرم میثم تمّار ـ از اصحاب سرّ امیرالمومنین(علیه السلام)ـ در گوش هاى وى طنین انداز بود، که تو براى خونخواهى امام حسین(علیه السلام) قیام خواهى کرد و قاتلان را به سزاى اعمالشان مى رسانى و از این جهت تکلیفى بر دوش خود احساس مى کرد که باید روزى به این امر عظیم اقدام کند.                                                                                                                                                           untitled-6

این بود که ابتدا به سراغ فرزندان امیرمومنان(علیه السلام) رفت و مدّتى ملازم «محمّد بن حنفیّه» شد و از او احادیث و علوم اسلامى آموخت.

ورود مختار به کوفه همزمان با شکوفایى قیام توّابین بود. وى با تبلیغات گسترده به کوفیان مى گفت: جنبش توّابین فاقد سازماندهى نظامى است و لذا نمى تواند موفّق و کارآمد باشد.

تبلیغات وى هر چند تا حدودى باعث شکاف در قیام توّابین شده بود، ولى چندان در جلب شیعیان موفّق نبود و در نتیجه با تحریک اشراف کوفه که از برنامه هاى مختار به وحشت افتاده بودند توسط عبدالله بن یزید ـ حاکم زبیرى کوفه ـ مجدّداً روانه زندان شد. مختار در زندان بود که قیام توّابین به شکست انجامید.

وى بار دیگر با وساطت شوهر خواهرش ـ عبدالله بن عمر ـ از زندان آزاد شد و پس از آزادى، زمینه را براى قیام خویش مساعدتر دید. این بار نخست از امام سجّاد(علیه السلام) اجازه خواست تا مردم را به نام آن حضرت فرا خواند و قیامش را آغاز نماید.

ولى امام(علیه السلام) دعوت وى را نپذیرفت، هر چند مطابق روایات از کار وى تا آنجا که مربوط به انتقام از قاتلان امام حسین(علیه السلام) بود، اظهار رضایت و خرسندى مى نمود.

پس از آن مختار به سراغ «محمّد بن حنفیّه» رفت و دعوت خویش را به نام وى آغاز کرد.

«طبرى» در تاریخش مى نویسد: «محمّد حنفیّه» در پاسخ تقاضاهاى مختارچنین گفت: «فَوَاللهِ لَوَدِدْتُ اَنَّ اللهَ انْتَصَرَ لَنا مِنْ عَدُوِّنا بِمَنْ شاءَ مِنْ خَلْقِهِ»؛ به خدا سوگند! دوست دارم خداوند به وسیله هر یک از بندگانش که خواست ما را یارى نماید.

همین پاسخ مبهم محمّد حنفیّه کافى بود که مختار قیامش را به وى منسوب کند و خود را نماینده وى معرّفى نماید.

مختار بدین وسیله شیعیان را به گرد خود جمع کرد، حتّى برخى از شیعیان، راهىِ حجاز شده تا صحّت گفتار او را مستقیماً از «محمّد حنفیّه» بشنوند.

* ابراهیم اشتر در اردوگاه مختار

حمایت ابراهیم اشتر ـ فرزند برومند مالک اشترـ که از بزرگان قبیله معروف «مَذْحِج» بود و همانند پدر بزرگوارش ارادتى تمام نسبت به امیرمومنان(علیه السلام) و خاندانش داشت، مى توانست کمک بزرگى به مختار باشد.

ابراهیم نزد همه، چهره اى آشنا بود. ولى وى با تردید به مساله قیام مختار مى نگریست، حتّى ابراهیم در قیام توّابین نیز شرکت نداشت.

تردید ابراهیم مى توانست براى مختار و یاران وى گران تمام شود؛ در حالى که شخصیّت نافذ و بلندآوازه وى، مى توانست پیروزى مختار را قطعى نماید، این بود که مختار تمام همّت خویش را براى جذب ابراهیم به کار بست تا آن که وى را براى حضور در این پیکار حاضر به همکارى نمود.

مختار مقدّمات قیام را با مشورت ابراهیم اشتر فراهم نمود و تاریخ آغاز آن را شب پنج شنبه 14 ربیع الاوّل سال 66 هجرى قرار داد.

تحرّکات مخفیانه مختار از چشم جاسوسان حکومت مخفى نماند و اخبار تدارکات قیام او به «عبدالله بن مطیع» ـ استاندار منصوب «عبدالله بن زبیر» در کوفه ـ رسید. وى که کوفه را آبستن حوادث سهمگین مى دید سربازان حکومتى را در تمام راه ها گماشت و در شهر حکومت نظامى اعلام کرد.

اقدامات حاکمِ زبیرىِ کوفه، موجب شد تا قیام مختار به جلو افتد. زیرا ابراهیم اشتر شب سه شنبه 12 ربیع الاوّل سال 66 ق. پس از نماز مغرب با جمعى از یاران در حالى که سلاح در برداشتند به سوى منزل مختار رهسپار بود. در بین راه ماموران امنیّتى حکومت، راه را بر وى بستند ولى ابراهیم دست برد و نیزه یکى از سربازان را گرفت و درست در گلوى رئیس پلیس کوفه فرو کرد و وى را نقش بر زمین ساخت.

سربازان حاکم با دیدن این صحنه وحشت زده متوارى شدند و جریان را به استاندار کوفه گزارش دادند.

این حادثه موجب شد تا مختار تصمیم بگیرد در همان شب قیامش را با شعار «یالَثاراتِ الْحُسَیْنَ» آغاز کند.

این شعار کافى بود تا بغض فشرده شده شیعیان را منفجر کند و خون را در رگ هاى ارادتمندان آن حضرت به جوش آورد. جوانان شیعه چنان فداکارانه به سربازان حکومتى یورش بردند که تنها پس از سه روز نبرد بى امان شهر به تصرّف مبارزان درآمد و عبدالله بن مطیع ـ استاندار زبیرى کوفه ـ به سوى بصره گریخت.

مختار پس از آزاد کردن کوفه بر فراز منبر رفت و خطاب به مردم گفت: «تُبایِعُونی عَلى کِتابِ اللهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ وَ الطَّلَبِ بِدِماءِ اَهْلِ الْبَیْتِ، وَ جِهادِ الْمُحِلِّینَ وَ الدَّفْعِ عَنِ الضُّعَفاءِ»؛ با من بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهىِ اهل بیت و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعفا بیعت کنید.

* سه دشمنی که حکومت نوپای مختار را تهدید می کرد

بعد از برقراری حکومت مختار سه دشمن سرسخت، از سه طرف حکومت نوپاى او را تهدید مى کرد:

* حکومت شام به رهبرى بنى مروان، از سوى شمال.

* حکومت عبدالله بن زبیر، از ناحیه جنوب (مکّه).

* ضد انقلاب داخلى، از اشراف و قاتلان امام حسین(علیه السلام) در داخل عراق.

طبیعى بود که بنى امیّه نمى توانستند به قدرت رسیدن شیعیان را در عراق که قلب دنیاى اسلام در آن روز بود، تحمّل کنند. این بود که عبدالملک مروان که تازه به حکومت رسیده بود، عبیدالله بن زیاد را مامور کرد تا قیام مختار را سرکوب کند و خود، زمام امر کوفه را به دست گیرد.

* قیام ضد انقلاب داخلی در کوفه علیه مختار

لشکر ابن زیاد در حوالى «موصل» اردو زد. مختار، ابراهیم اشتر را با هفت هزار نیرو به منطقه جنگى اعزام کرد.

ولى از آن طرف، سرشناسان کوفه و قاتلان امام حسین(علیه السلام) چون «شَبَث بن ربعى»، «شمر بن ذى الجوشن» و دیگران که به شدّت از حاکمیّت مختار و شیعیان در کوفه به وحشت افتاده بودند، در غیبت ابراهیم اشتر، فرصت را غنیمت شمرده و به بقایاى نیروهاى مختار در کوفه یورش بردند و «دارالاماره» را محاصره کردند. مختار با دفع الوقت، براى ابراهیم اشتر پیام داد تا سریعاً به کوفه برگردد. او نیز به یارى مختار شتافت و با قدرت، توطئه سرشناسان کوفه را سرکوب نمود.

* هلاکت عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم اشتر

مختار پس از سرکوبى این حرکتِ مذبوحانه در کوفه، ابراهیم اشتر را مجدّداً روانه جنگ با ابن زیاد کرد و خود به خونخواهى خاندان پیامبر پرداخت.

ابراهیم اشتر در پنج فرسخى «موصل» سپاه ابن زیاد را چنان درهم ریخت که عدّه اى از آنان در حین فرار، خود را به رودخانه افکندند و غرق شدند.

در این نبرد که درست روز عاشوراى سال 67 هجرى اتّفاق افتاد بسیارى از عناصر آلوده بنى امیّه چون عبیدالله بن زیاد و حصین بن نُمَیر به هلاکت رسیدند.

ابراهیم خود با شمشیرش، ابن زیاد ـ آن مرد خونخوار سنگدل ـ را دو نیم ساخت و جسدش را سوزاند و سرش را به کوفه نزد مختار فرستاد. او نیز آن را به مدینه نزد امام سجّاد(علیه السلام) فرستاد که امام با دیدن آن شاد شد.

خبر هلاکت ابن زیاد، موج خوشحالى را به بنى هاشم هدیه کرد. در این زمینه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: «مَا اکْتَحَلَتْ هاشِمِیَّهٌ، وَ لاَ اخْتَضَبَتْ، وَ لاَ رُئِىَ فِی دارِ هاشِمِىٍّ دُخانٌ خَمْسَ حِجَج، حَتّى قُتِلَ عُبَیْدُاللهِ بْنُ زِیاد»؛ پس از حادثه دلخراش کربلا هیچ زنى از بنى هاشم خود را آرایش نکرد و به مدّت پنج سال در خانه بنى هاشم دودى [جهت پخت غذا] به هوا برنخاست تا آن که [آن مرد خبیث] ابن زیاد به هلاکت رسید.                                                                                                                                   untitled-8

* انتقام از قتله کربلا

آتش انتقام از قتله کربلا چنان پرشور و شدید بود که در فاصله اندکى جانیان کربلا را طعمه خویش ساخت. هر یک به تناسبِ عمل زشتى که مرتکب شده بودند به اشدّ مجازات به سزاى اعمال ننگین خود رسیدند. این آتش نه تنها دامن سران و رهبران جنایت پیشه کربلا را گرفت بلکه به گفته عقاد مصرى: «هر کسى دستى دراز کرده بود یا کلمه اى بر زبان رانده یا کالایى از لشکر امام حسین(علیه السلام) ربوده، یا کارى کرده بود که از آن بوى شرکت در فاجعه کربلا شنیده مى شد، سزاى عمل خویش یا اعانت بر جرم را دریافت کرد».

«علاّمه مجلسى» در بحارالانوار از قول ابن نمامى نویسد:

«شمر در روز عاشورا شتر مخصوص امام حسین(علیه السلام) را به غنیمت گرفت و در کوفه به شکرانه قتل آن حضرت ، شتر را ذبح کرده و گوشتش را بین دشمنان آن حضرت تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام آن خانه هایى که این گوشت در آن وارد شده ویران کردند و همه افرادى که با علم و آگاهى از آن گوشت خوردند، اعدام شدند!!».

مختار در اجراى مجازات چنان جدّى بود که کار از قتل قاتلان گذشته و به سوختن، ویران کردن خانه هاى آنها که محلّ توطئه و خیانت بود، رسید. ولى همه این سخت گیرى ها را چیزى جز عدالت و دادگرى نمى توان دانست چرا که جنایات آنها بیش از این بود.

چنان که ملاحظه شد جوهره اصلى قیام مختار چیزى جز خونخواهىِ امام حسین(علیه السلام) و انتقام از جانیان کربلا نبود و مختار به خوبى از عهده این هدف برآمد.

وى با انتخاب شعار حرکت آفرین «یالَثاراتِ الْحُسَیْنِ» خون هاى جوانان شیعه را در رگ هایشان به جوش آورد.

بدیهى بود در آن روزگار هیچ شعارى تا این اندازه نمى توانست در ایجاد شور و هیجان انتقام، موثّر و کارساز باشد.

از سوى دیگر وى با ایجاد رابطه با فرزندان امیرمومنان(علیه السلام) به ویژه «محمّد حنفیّه» و فرستادن سرهاى جنایتکاران کربلا به نزد امام سجّاد(علیه السلام) به واقع رهبرى معنوى و پشت پرده قیام را با خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیوند داد.

او همواره خود را نماینده «محمّد حنفیّه» معرّفى مى کرد و رهبرى قیام را به او نسبت مى داد و روزى که کوفه را فتح کرد، مردم را به شرط خونخواهى امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت، به بیعت خویش فراخواند.

هر چند حکومت مختار دوام چندانى نیافت و سرانجام به دست مصعب برچیده شد، ولى هرگز نمى توان او را فردى شکست خورده دانست. او به هدف بلند خویش که همان انتقام از قاتلان و جانیان کربلا بود به خوبى رسید و بارها قلب امام سجّاد(علیه السلام) و بنى هاشم را خرسند نمود، هر چند سرانجام وجود خودش فداى این راه شد.

سر در ره جانانه فدا شد، چه بجا شد          از گردنم این دَیْن ادا شد، چه بجا شد!

از خون دلم بسته حنا بر سر انگشت           خون دلم انگشت نما شد، چه بجا شد!.

منبع:حوزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *