بررسي مفهوم مهدي نوعي و اثبات ديدگاه تشيّع در مورد حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

خانه / انتظار و مهدویت / بررسي مفهوم مهدي نوعي و اثبات ديدگاه تشيّع در مورد حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در اين جا دو مسئله در پيش داريم؛ يکي مسئله ي انقلاب جهاني مهدي موعود (عجل الله تعالي فرچه الشريف) است که خداوند در کتاب هاي آسماني پيشين و نيز در قرآن، اين انقلاب عظيم جهاني را وعده داده است:

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيمِ
الحَمدُاللهِ وَ الصَّلوةُ والسّلامُ عَلي رَسولِ اللهِ و آلهِ الطَّيِبيِنَ الطّاهِريِنَ.
در اين جا دو مسئله در پيش داريم:
يکي مسئله ي انقلاب جهاني مهدي موعود (عجل الله تعالي فرچه الشريف) است که خداوند در کتاب هاي آسماني پيشين و نيز در قرآن، اين انقلاب عظيم جهاني را وعده داده است:
(وَ لَقَد کَتَبنا فِي الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذَّکرِ أنَّ الأرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ)؛
در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته ام وارث (حکومت) زمين خواهند شد.
و اين که، اين انقلاب به دست يکي از فرزندان رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله رهبري و هدايت مي شود.
مسئله ي دوم اين که مهدي موعودي که مسلمين در انتظار او هستند، فرزند بزرگوار امام عسکري، محمّد بن الحسن العسکري عَلَيهِما السَّلام است که در سال 255 هجري در سامرّا خورشيد وجود آن حضرت درخشيد و جهان را روشن کرد.
در مسئله ي اول اختلافي نداريم.
همه ي مسلمين در اين مسئله متفقند که مهدي موعود (عجل الله تعالي فرچه الشريف) يکي از فرزندان رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله است. امّا مسئله ي دوم مورد اختلاف است که در اين گفتار به صورتي فشرده و کوتاه، بدان خواهيم پرداخت.
شيعيان اثنا عشري برآنند که امام زمان (عجل الله تعالي فرچه الشريف) تولد يافته، غيبت کرده و ظهور خواهد کرد. در اين جا، براي پيش درآمد بحث، به چهار دسته از روايات اشاره مي کنيم.
اين چهار دسته روايات، فقط منطبق بر نظريه ي شيعه ي اثناعشري مي شود؛ يعني چنان چه بر فرض، نظريه ي شيعه ي اثنا عشري را ناديده بگيريم، اين چهار دسته از روايات هيچ معنايي نخواهند داشت. يعني اگر کسي ايمان به نظر شيعه ي اثناعشر در مسئله ي مهدويّت نداشت براي اين چهار دسته از روايات نمي تواند تفسيري بيابد.
اين روايات فقط منطبق بر امامان دوازده گانه ي شيعهمسئله ي مهدويّت اند و در تاريخ اسلام هيچ مورد ديگري براي انطباق ندارند که اين قهراً دليل صحت نظريه ي شيعه است.
اولين دسته از اين روايات، حديث معروف ثقلين است. اين حديث از نظر سند کوچک ترين جاي ترديد ندارد و ثِقات و محدّثين شيعه و سنّي اين روايت را با سندهاي عالي ذکر کرده اند و همين کافي است که ما بگوييم اين حديث را مسلم، از محدّثين اهل تسنّن درصحيح خود نقل کرده است.
تِرمذي، دارَمي، احمد بن حنبل در مواضع متعددي، نسائي در خصائص، حاکم در مستدرک الصَّحيحين، أبوداوود، ابن ماجه در سنن وعده ي زيادي از محدّثين اهل تسنّن به خصوص صاحبان صحاح، به جز بخاري، اين حديث را نقل کرده اند. از نظر شيعه هم نيازي نيست من تفصيل بدهم. محدثان شيعه، اين حديث را بالاتفاق قبول دارند. پس بنابراين، در سند اين حديث بحثي نمي کنيم. متن حديث متعدد است و گويا رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله، اين حديث را در چندين موقع ذکر کرده اند و از اين رو، متون گوناگوني دارد. متنِ نسبتاً جامع اين حديث چنين است که مقداري از آن از صحيح مسلم گرفته شده:
أيُّها الناسُ إنَّما أنَا بَشَرُ يوشَکُ أن اُدعي فَاُجيبُ و إنّي تارِکٌ فيکُم الثِقلَينِ و هُما کِتابُ اللهِ و عِترَتي أهلُ بَيتي ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا بَعدي و أنّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّي يَرِدا عَليَّ الحَوضَ… ؛
اي مردم! من يک آدمي زاد هستم و نزديک است که براي مرگ فرا خوانده شوم و دعوت حق را اجابت کنم. من دو چيز گران بها نزد شما به امانت مي سپارم: کتاب خدا و عترت و اهل بيت من که تا وقتي که شما به اين دو تمسّک بجوييد، بعد از من هيچ وقت گم راه نخواهيد شد، و اين دو تا روز قيامت که نزد من وارد حوض مي شوند، از هم جدا نخواهند گرديد… .
در اين حديث، سه نکته را خيلي روشن مي بينيم. اين حديث به سه مطلب اشاره مي کند:
1. اين که رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ و آله بعد از خود، دو دليل و راهنما براي امت باقي گذاشته است: يکي کتاب خدا و ديگري اهل بيت عَلَيهِمُ السَّلام.
2. نکته ي دوم اين است که اين دو راهنما از هم جدا نخواهند شد تا روز قيامت؛ «… لَن يَفتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ… ».
3. نکته ي سوم اين که ما دستور داريم به اين دو راهنما و دليل تمسّک بجوييم و تمسّکِ به آن ها باعث هدايت و نجات از گم راهي است؛ «… ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا بَعدي… ».
وقتي اين سه مطلب را کنار هم ديگر مي گذاريم، به اين نتيجه مي رسيم که از وفات رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله، تا روز قيامت، پيوسته و هميشه امامي و حجّتي از اهل بيت عَلَيهِمُ السَّلام، در مسير تاريخ هست و هيچ روزي در تاريخ بشريّت از وفات رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله تا روز قيامت نيست که امامي و حجّتي از اهل بيت پيغمبر عَلَيهِمُ السَّلام در روي زمين نباشد.
ابن حَجَر هيثمي خوب متوجه نکته اي که حديث ثقلين متضمّن آن است شده و در صواعق اين طور مي گويد:
و في أحاديثِ الحَثِّ عَلَي التَّمَسُّکِ بِأهلِ البَيتِ إشارَةٌ إلي عَدَمِ انقِطاعٍ متأهّل مِنهُم لِلتَّمَسُّکِ إلي يَومِ القيامَةِ کَما أنَّ الکِتابَ العَزيزَ کَذلِکَ و لِهذا کانوا أماناً لِأهلِ الأرضِ کَما سَيَأتي؛
در احاديثي که به تمسّک جستن به اهل بيت تشويق مي کند، اشاره اي است به يک وجود مستمر از آنان براي تمسّک جستن تا روز قيامت. همين طوري که قرآن اين چنين است، و از اين رو آنان مايه ي ايمني براي اهل زمين شدند همين طوري که خواهد آمد.
اين حديث يک چنين دلالت قطعي دارد و ما اگر دقت بکنيم، اين حديث به جز امامان دوازده گانه، بر هيچ مورد ديگري قابل انطباق نيست و هيچ مذهبي از مذاهب اسلامي ديگر، تا به حال، حتي ادّعا هم نکرده اند که در طول تاريخ، از وفات رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله تا روز قيامت، هميشه امامي و حجّتي از اهل بيت عَلَيهِمُ السَّلام، در روي زمين بوده است. اين فقط شيعه ي اثناعشري است که مي گويد از ساعت وفات تا قيامِ قيامت، هميشه امامي از ذرّيّه ي رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله و حجّتي از ذريّه ي آن حضرت در مسير تاريخ بوده است. اين يک دسته از روايات، که به دليل وضوح آن، زياد در اين مورد درنگ نمي کنيم.
دسته ي دوم از روايات، حديث معروف زير است:
مَن ماتَ و لَم يَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِليّةً؛
کسي که از دنيا برود در حالي که امام زمان خود را نشناخته است، هم چون اهل جاهليت از دنيا رفته است.
اين حديث، از لحاظ سند مورد اتفاق شيعه و سنّي است. در صحيح مسلم، باب «الأمرُ بِلُزومِ جماعةٍ عِندَ ظُهورِ الفِـتَنِ» از رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله آمده است: « مَن ماتَ وَ لَيسَ في عُنُقِهِ بيعةٌ ماتَ ميتَةًجاهليّةً؛ کسي که از دنيا برود و پيمان و بيعتي نداشته باشد، هم چون اهل جاهليت از دنيا رفته است».
بُخاري در صحيح خود روايت کرده: « مَن خَرَجَ مِن السُلطانِ شِبراً ماتَ مِيتّةً جاهِلِيَّةً؛ کسي که به حد يک وجب از زمام دار و سلطان خارج شود، هم چون اهل جاهليت از دنيا رفته است».
احمد در چندين جاي مُسند روايت کرده: « مَن ماتَ و لَيسَت عَلَيهِ طاعَةٌ ماتَ ميتَةً جاهِليّةً؛ کسي که از دنيا برود و بر او اطاعت و فرمان برداري نيست، هم چون اهل جاهليت از دنيا رفته است».
طيالسي در مُسند همين مضمون را روايت کرده است. حاکم نيشابوري در مستدرک صحيحين همين روايت را نقل کرده است. ذَهَبي در حاشيه ي مستدرک اين روايت را تصحيح کرده است. با تمام سخت گيري هايي که ذَهَبي در تصحيح روايات مستدرک دارد، اين روايت را ايشان تصحيح کرده است.
هيثمي در مجمع الزوائد اين روايت را با الفاظ متعدّدي روايت کرده است. طُرق اين روايت در مسانيد اهل تسنّن بسيار است و نيازي به توقف بيش تري در اين روايات نمي بينم.
در کتاب هاي شيعه مرحوم علّامه ي مجلسي در جلد 23 بحارالأنوار، فقط چهل حديث را به عنوان تيمّن و تبرّک انتخاب کرده، ذکر مي کند.
طُرق و سند بسياري از اين احاديث، صحيح است. من فقط به دو روايت اشاره مي کنم:
1. برقي در محاسن، از امام صادق عَلَيهِ السَّلام چنين روايت کرده است:
… إنَّ الأرضَ لا تَصلُحُ إلّا بإمامٍ و مَن ماتَ و لَم يَعرِف إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِليّةً؛
… زمين، بدون امام درست نمي شود، و کسي که از دنيا برود و امام خود را نشناخته است، هم چون اهل جاهليت از دنيا رفته است.
سند اين روايت معتبر است. يکايک رُوات آن مورد وثوق علماء جرح و تعديل مي باشند.
2. کشّي در رجال از ابواليسع روايت مي کند که:
قُلتُ لِأبي عبدِاللهِ عَلَيهِ السَّلام حَدِّثني عَن دَعائِمِ الإسلامِ الّتي بُنِيَ عَلَيها و … فَقالَ عَلَيهِ السَّلام: شَهادَةُ ألّا إلهَ إلّا اللهُ، و الإيمانُ بِرَسولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله و… قالَ رسولُ الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله: مَن ماتَ لايَعرِفُ إمامَه ماتَ ميتَةً جاهِليَّةً؛
به امام صادق عَلَيهِ السَّلام گفتم: از ارکان اسلام براي من سخن بفرماييد. امام فرمود؛ گواهي بر اين که معبودي جز الله نيست؛ ايمان به رسول خدا… پيامبرصَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله مي فرمايد: هر کس از دنيا برود در حالي که امام خود را نمي شناسد، همچون اهل جاهليت از دنيا رفته است.
سند اين حديث نيز معتبر است.
اين روايت از لحاظ سند، روايت تامّي است و اشکالي در سند آن، نه در طُرق ما و نه در طُرق اهل تسنّن به نظر نمي رسد. حال من در دلالت هاي اين حديث صحبت مي کنم. اين حديث متضمّن چند نکته است:
الف) زمين با غير امام اصلاح نمي شود؛ فقط با امام اصلاح پذير است؛
ب) در هر زماني بدون استثنا، انسان بايد امام خود را بشناسد و شناختن امام عين دين است و نشناختن امام عين جاهليت؛
ج) هر کسي بميرد و بر ذمّه ي او بيعتي از امام زمان خودش نباشد، مرگ او يک نوع مرگ جاهليّت است.
ما وقتي اين مطالب را با هم ضميمه کنيم و کنار هم بگذاريم، به راحتي به اين نتيجه مي رسيم که براي هميشه در همه ي مسير تاريخ، در روي زمين حجّتي بايد باشد که اطاعت و شناسايي او عين دين، و نشناختن و اطاعت نکردن از او، عين جاهليت است. حال کسي ممکن است اين اشکال به ذهنش برسد که اين قضيه اي است حقيقيه، و قضيه ي حقيقيه، موضوع ساز نيست، يعني قضيه ي حقيقيه موضوع خودش را اثبات نمي کند؛ بنابراين، معناي روايت اين مي شود در صورتي که امام باشد، اطاعت او لازم است. اين روايات ناظر به وجوب اطاعت و شناسايي امام است، در صورتي که امامي وجود داشته باشد؛ ولي وقتي که امام نباشد اين حکم هم نيست؛ يعني، موضوعي نيست که حکمي باشد.
در پاسخ به اين اشکال بايد بگوييم که اين روايت، نه فقط متضمّن اين حکم است، بلکه متضمّن يک سنّت ثابت الهي نيز هست که آن سنّت را ما از متن همين حديث مي فهميم که اگر کسي امام خودش را نشناسد، به مرگ جاهلي مي ميرد؛ چرا که شناخت او عين دين است و نشناختن او، عين جاهليت. از متن حديث فهميده مي شود که اين سنّت الهي ايجاب مي کند که هميشه در مسير تاريخ، امامي و حجّتي باشد و هيچ زماني از او خالي نباشد. اين امامان، ائمه ي ظلم و جور هم نيستند. خداوند مي فرمايد: (وَ لَاتَرکَنُوا إلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّار… )؛
و بر ظالمان تکيه ننماييد، که موجب مي شود آتش شما را فرا گيرد… .
نمي توان گفت امامي که شناختنش عين دين است و نشناختنش عين جاهليت، از ائمه ي ظلم و جور است.
(… يُرِيدُونَ أن يَتَحَاکَمُوا إلَي الطَّغُوتِ وَ قَد اُمِرُوا أن يَکفُرُوا بِه… )؛
… ولي مي خواهند براي داوري نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اين که به آن ها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند… .
اين احاديثي که قبلاً ذکر شد، کاملاً بر امامان دوازده گانه ي شيعه ي اثنا عشري منطبق است. ما در تاريخ هيچ مورد ديگري نداريم که بتوانيم اين روايت را بر آن، به طور دقيق، منطبق کنيم.
دسته ي سوم از روايات، حديث« إنَّ الأرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ» است.
اين حديث را من در منابع سنّي نديدم ولي در منابع خودمان اين حديث زياد روايت شده است.
مرحوم کليني، در کتاب حجّت اين حديث را آورده است. علامه ي مجلسي نيز بابي تحت اين عنوان دارد: «الاضطِرارُ إليَ الحُجَةِ».ايشان در آن باب صد و هجده حديث به اين مضمون روايت مي کند و بعضي از روايات آن هم از نظر سند صحيح است. حال من به يکي – دو مورد از رواياتي که سندش تمام است، اشاره مي کنم.
1. اسحاق بن عمّار از امام صادق عَلَيهِ السَّلام روايت مي کند:
… قالَ سَمِعتُهُ يقول انَّ الأرضَ لاتَخلوا إلّا و فيها إمامٌ…
2. کليني از عبدالله بن سليمان عامري، از امام صادق عَلَيهِ السَّلام روايت مي کند:
… مازالَت الأرضُ إلّا ولِلّهِ فيه حُجَّةٌ… ؛
… براي خدا هميشه، در زمين حجّت و راهنما وجود دارد… .
چند روايت به همين مضمون هست که اشاره اي به آن ها نمي کنيم.
مرحوم شريف رضي اين سخن را به طور مرسل در نهج البلاغه از اميرالمؤمنين عَلَيهِ السَّلام روايت مي کند:
… اللّهُمَّ بَلي! لاتَخلوا الأرضُ مِن قائِمٍ لِلّهِ، بِحُجَّةٍ إمّا ظاهِراً مَشهوراً و إمّا خائِفاً مَغموراً… ؛
… خدايا، آري، زمين از برپا کننده اي که حجّت خدا را به دست گرفته است، خالي نمي ماند که يا نمايان و آشکار است و يا ترسيده و پنهان… .
اين روايت و روايات مشابه از نظر ما قطعي است و به حد تواتر هم رسيده است.
«… لاتَخلو الأرضُ مِن حُجَّةٍ… ». و فقط بر عقيده ي شيعه ي اماميه در ولادت و غيبت و ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرچه الشريف) منطبق مي شود و هيچ مورد ديگري در تاريخ براي انطباق ندارد.
دسته ي چهارم از احاديث، احاديث ائمه ي اثناعشر است. اين احاديث از نظر منابع ما و از نظر منابع اهل تسنّن کامل است و همين مقدار کافي است که من به طور خلاصه اشاره کنم که در منابع اهل تسنّن هم بخاري و هم مسلم و هم ترمذي و ديگر محدثان اهل تسنّن، اين احاديث را روايت کرده اند. غالب اين روايات از جابر بن سمرة بن جندب است. رواياتي که در صحيحين است، بيش تر از جابر است و پدر جابر (سَمُره). رواياتي که ما داريم زياد است. من روايت مسلم را براي شما مي خوانم:
سَمِعتُ رسولَ الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله يَقولُ: لا يَزالُ الإسلامُ عَزيزاً إلي اثني عَشَرَ خَليفَةً ثُمَّ قالَ کَلِمَةً لَم أفهَمها… ؛
از رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله شنيدم که فرمودند: اسلام، تا دوازده خليفه و جانشين عزيز مي ماند. پس از آن سخني فرمودند که متوجه آن نشدم… .
پسر (جابر) چنين مي گويد:
… فَقلُتُ لِأبي ما قالَ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله فَقالَ کُلُّهُم مِن قُرَيشٍ؛
… از پدرم پرسيدم که چه فرمودند، گفت: همه ي آنان از قريش هستند.
روايات از منابع اهل تسنّن زياد است. در منابع ما اين حديث به طور متواتر نقل شده است. مرحوم حرّ عاملي در کتاب بسيار ارزش مند خود إثبات الهداة، 927 روايت به اين مضمون نقل مي کند که 95 روايت از اين روايات را مرحوم کليني در کتاب حجّت کافي نقل مي کند. 53 تا را شيخ صدوق در عيون أخبار الرضا ، 22 تا را در معاني الأخبار ، 92 تا را در إکمال الدين، 22 روايت را أمالي، نقل مي کند. هجده روايت را شيخ طوسي در غيبت، يازده روايت را در مصباح المتهجّد آورده اند.
بنابراين احتياجي به بحث سندي در روايات ائمه ي اثناعشر نداريم. شکي نيست که اين روايت از سول الله صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله صادر شده است. و کسي که ارزشي براي علم و درک خودش قائل باشد، نمي تواند در اين روايت تشکيک کند.
ظاهر اين حديث، اين است که اين امامان، بايد امامان حق باشند، نه امامان جور؛ چون مرتبط به عزّت اسلام است.
«… لايَزالُ الإسلامُ عَزيزاً… »؛ اسلام با ائمه ي جور عزّت پيدا نمي کند.
پس، از روايات ظاهر مي شود که اين دوازده امام، ائمه ي حق هستند. نکته ي ديگر اين که عدد امامان، عدد نقباي بني اسرائيل است؛ يعني دوازده نفرند.
(وَ لَقَد أخَذَ اللهُ مِيثَقَ بَنِي إسرَءِيلَ وَ بَعَثنَا مِنهُمُ اثنَي عَشَرَ نَقِيباً… )؛
خدا از بني اسراييل پيمان گرفت. و از آن ها، دوازده نقيب[=سرپرست] برانگيختيم… .
و مطلب آخر اين که هيچ زماني خالي از اين امامان نيست. اگر اين نکات را کنار هم بگذاريم، صحّت اعتقاد شيعه ي اماميه ي اثناعشري در مورد امامان دوازده گانه و ولادت و غيبت و ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرچه الشريف) آشکار خواهد شد. بدون هيچ تکلّف و حذف و اضافه و… .
بعضي علماي اهل تسنّن مرتکب تمحّلاتي شده اند از جمله سيوطي که يک تمحّل و تکلُّف عجيبي دارد و مي خواهد دوازده امام را از خلفاي اربعه به اضافه ي چندتا از خلفاي بني اميه و بني عباس معرفي کند. و سعي فراوان مي کند تا دوازده تا را از اين ها تکميل کند. محمود أبوريه در کتاب خودش مي گويد: « رَحِمَ اللهُ مَن قال في السيوطي أنَّهُ حاطَبَ الليل». کسي که بخواهد شب، هيمه جمع کند، معلوم است که چه جمع مي کند! اين تکلّفات هيچ انساني را به جايي نمي رساند.
هيچ مذهبي تاکنون نتوانسته است يک مصداق قابل انطباقي براي اين چهار دسته از روايات نشان بدهد، غير از مذهب شيعه ي دوازده امامي. چه آنان که قائل به غيبت و انتظار باشند و چه قائل نباشند. اين روايات فقط بر عقيده ي شيعه ي اماميه قابل انطباق است و بر هيچ مصداق و مورد ديگري در تاريخ اسلام قابل انطباق نيست؛بنابراين اگرانسان، درست در اين چهار دسته روايات تامّل کند، به طور قطع به اين نتيجه مي رسد که نظر شيعيان دوازده امامي در مورد امام زمان در مسئله ي ولادت، غيبت و ظهور بدون شک صحيح است. اين مسئله بدون نياز به مراجعه به رواياتي که بزرگان و محدثان مثل شيخ طوسي درباره ي تولد و غيبت و ظهور امام زمان- عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ الشريف- نقل مي کنند، قابل فهم است.
از خداوند مي خواهم که به ما آن قدر عمر بدهد و در فرج امام زمان (عجل الله تعالي فرچه الشريف) آن قدر تعجيل کند که اين چشمان گناه کار ما به چهره ي نوراني آن بزرگوار روشن گردد.
وَالحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمينَ و صَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّدٍ و آلهِ الطَيِّبينَ الطاهِرينَ.
وَالسَّلامُ عَلَيکُم وَ رَحمَةُ الله وَبَرَکاتُه

منبع: عصرانتظار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *