به مناسبت هفته دفاع مقدس (از زبان دختر شهید)

خانه / اشعار / به مناسبت هفته دفاع مقدس (از زبان دختر شهید)

از زبان دختر شهید:

یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر می‌گفت:
بابای تو زنده است… هر چند که نیست

انشام دوباره بیست، بابای گلم!
موضوع: «کسی که نیست» بابای گلم!
دیشب زن همسایه به من گفت «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم!

گفتی که پس از سجود برمی‌گردی
وقتی که صلاح بود برمی‌گردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تا فکر کنم که زود برمی‌گردی!

در باد نشانه‌های بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسۀ آخر توست
گفتند به من در آسمانی… بابا!
خورشید به خون نشسته شاید سر توست

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر به خدا
این چفیه هنوز بوی بابا دارد

میلاد عرفانپور

از کتاب: شهادتنامه

…………………………………..

این چندمین نامه‌ست بابا می‌نویسم؟
هر چند یادت نیست امّا می‌نویسم

دیروز هم برگشت خورده نامه‌هایم
من با امید این نامه‌ها را می‌نویسم

امروز با سارا کمی دعوایمان شد
از قهرها، از آشتی‌ها می‌نویسم

خانم معلم، نمرۀ عالی به من داد
او گفت: من با «عشق» انشا می‌نویسم

مادر برایم قصه‌ای از کربلا گفت
در نامه‌ام عین همان را می‌نویسم

او از تحمل گفت، از یاسی سه‌ ساله
از تشنگی، از صبر دریا می‌نویسم

از دختری کوچک که نامش هم رقیّه‌ست
از بی‌وفایی‌های دنیا می‌نویسم

بابا! دلم ابری‌ست، میل گریه دارد
دلتنگی‌ام را از همین جا می‌نویسم

اسمت شبیه اسم بابای رقیّه‌ست
من از غم آن خوب تنها می‌نویسم

این نامه را هم پست خواهم کرد امروز
اما برایت باز فردا می‌نویسم

خدیجه پنجی

از کتاب: شهادتنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *