بیماری که در خواب از امام رضا (علیه السلام) دوای مرضش را گرفت

خانه / مطالب و رویدادها / بیماری که در خواب از امام رضا (علیه السلام) دوای مرضش را گرفت

هنگامی که خدمت حضرت رضا (علیه السلام) رسید، قضیه خود را عرض کرد و گفت: اکنون قادر نیستم به راحتی حرف بزنم، حضرت فرمود: مگر من در خواب دوای این مرض را به شما نگفتم، اکنون بروید طبق دستور عمل کنید.

«معجزه» نشانی از خداوند است که بارها و بارها ائمه (علیه السلام) آن را به کار گرفتند و بسیاری در این رهگذر ایمان آوردند و از اصحاب نزدیک آنان شدند، حتی بسیاری از آنان در رکاب حضرات معصومین (علیه السلام) به شهادت نیز رسیدند که این توفیق و فیضی عظیم است و در مقابل عده‌ای نیز بودند که از پذیرش حق روی بر می‌گردانند و برای به دست آوردن دنیا و متعلقات آن دست به هر اقدامی می‌زدند، این در حالی است که تبعیت از ائمه (علیه السلام) هم دنیای آدمی را آباد می‌کند و هم آخرت را. انگار اعجاز اهل‌بیت (علیه السلام) بهانه‌ای بود تا همگان در صراط مستقیم قرار گیرند.

آغاز دهۀ کرامت و ولادت امام رضا (علیه السلام) فرصتی را مهیا کرد تا کمی در افعال ائمه (علیه السلام) برای هدایت انسانها دقیق و عمیق شویم، گرچه بحر در کوزه‎ای نگنجد، اما از پرتو توجه به معجزات حضرات معصومین (علیه السلام) می‎توان معرفتمان را به انوار ملکوتی آنان بیشتر و بیشتر کرد.

عبدالله بن عبدالرحمن معروف به صفوانی می‫‌گوید: قافله‌‌ای از خراسان به طرف کرمان حرکت می‫‌کرد؛ در میانه مسیر، راهزنان راه را بر آنان گرفته و اموال آنها را اخذ کردند؛ در میان قافله مردی بود که به کثرت مال و منال شهرت داشت؛ دزدها او را گرفتند و در میان برف گذاشتند و دهانش را پر از برف کردند. در این هنگام دهان این مرد فاسد شد و زبانش از سخن گفتن باز ماند، پس از اینکه به خراسان برگشت، شنید حضرت رضا (علیه السلام) به طرف خراسان حرکت کرده و اکنون در نیشابور است.
او شبی در خواب دید که گویا مردی به او می‌‫گوید: فرزند رسول خدا (ص) اکنون وارد خراسان شده و از وی داروی شفابخشی بگیر تا از آن سود ببری. او می‌‫گوید: مثل اینکه من خدمت حضرت رسیدم و در رابطه با مرضم از وی پرسشی کردم، ایشان فرمود: مقداری کمون و سعتر و نمک بگیر و آنها را با هم مخلوط کن، سپس دو یا سه بار به دهانت بریز؛ شفا پیدا می‌‌کنی.

مرد از خواب بیدار شد اما در فکر این نبود که چنین خوابی دیده و در خواب به وی چه گفته‌‌اند. این مرد از محل خود حرکت کرد و خود را به نیشابور رساند، هنگام ورود به او گفتند: علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از نیشابور بیرون رفته و اکنون در «رباط سعد» تشریف دارد؛ به دلش افتاد که خوب است خدمت حضرت برسد و قضایای خودش را عرض کند. هنگامی که خدمت حضرت رضا (علیه السلام) رسید، قضیه خود را عرض کرد و گفت: اکنون قادر نیستم به راحتی حرف بزنم، حضرت فرمود: مگر من در خواب دوای این مرض را به شما نگفتم، اکنون بروید طبق دستور عمل کنید، عرض کرد: دوست دارم بار دیگر برایم بیان کنید، فرمود: مقداری کمون و سعتر و نمک بگیرید، در هم مخلوط کنید و دو یا سه بار در دهان بریزید که شفا خواهی یافت؛ گفت: من به دستور حضرت عمل کردم و خداوند مرا شفا داد. ثعالبی می‌‫گوید: من از صفوان شنیدم که می‌‫گفت من این مرد را دیدم و این داستان را از وی شنیدم».

زندگانی چهارده معصوم (علیه السلام) / ترجمه اعلام الوری، متن، ص 434

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *