تا ساحل آرامش،گام سوم؛ سنگ مَحک، برای تصمیم‌هایمان، ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم . (2)

خانه / آموزش / تا ساحل آرامش،گام سوم؛ سنگ مَحک، برای تصمیم‌هایمان، ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم . (2)

بسم الله الرحمن الرحیم

برای تصمیم‌هایمان، ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم

(قسمت دوم)

تصمیم‌های ما، فرصت‌ بالا رفتن ما را رقم می‌زند. برای رسیدن به تصمیم‌های طلایی، سنگ محک را همیشه همراه داشته باش. 

اقتصاد هم یکی دیگر از معیارهای غیر قابل اعتماد برای زندگی مشترک است. برخی فکر می‌کنند اگر از نظر اقتصادی به توانمندی قابل قبولی برسند، زندگی‌شان حاشیۀ امنی پیدا کرده، خطر جدّی، آن را تهدید نخواهد کرد، در حالی که آمار، این طرز فکر را تأیید نمی‌کند. آمارهایی که در ادامه می‌آید، قابل تأمّل است. دقّت کنید!

در سال1392 در منطقۀ شمیرانات تهران، به ازای هر صد ازدواج، بیش از ۵۸ طلاق، ثبت شده است.[1]این در حالی است که در منطقۀ اسلامشهر تهران در همین سال به ازای هر صد ازدواج، حدود ۲۵ طلاق ثبت شده است.[2]

نتایج بررسی‌های تازه، نشانگر افزایش روزافزون طلاق در میان خانواده‌های بسیار ثروتمند در شهر تهران است، به گونه‌ای که 68 درصد کسانی که در یک تالار مجلّل پایتخت در شمال تهران ازدواج کرده بودند، ظرف کمتر از یک سال، از هم طلاق گرفتند.

بنا بر این گزارش، از مجموع 350 ازدواج صورت گرفته در این تالار مشهور و مجلّل که در منطقۀ فرمانیۀ تهران واقع شده، تعداد 238 مورد آن، ظرف کمتر از یک سال به طلاق منتهی شده است. بر اساس این گزارش، موضوع طلاق این تعداد زوج ازدواج کرده در این تالار، زمانی فاش شد که مسئولان تالار، تصمیم گرفتند از کسانی که ظرف یک سال اخیر در تالار آنها مراسم عروسی خود را برگزار کرده بودند، برای شرکت در جشن یک سالگی زندگی، دعوت کنند؛ امّا بیشتر مهمانان پاسخ دادند که زندگی‌شان، حتّی یک سال هم دوام نداشته و به دلیل جدایی، در این مراسم شرکت نمی‌کنند.

هزینۀ برگزاری هر یک از عروسی‌های انجام شده در این تالار، بیش از 150 میلیون تومان بوده و برخی از چهره‌های سرشناس اقتصادی و ورزشی نیز جشن عروسی خود را در این تالار، برگزار کرده‌ بودند.

بنا بر این گزارش، در برخی ازدواج‌های این تالار شمال شهر، میزان مهریۀ عروس‌ها، سکّۀ بهار آزادی به ارتفاع کوه‌های هیمالیا یا قلّۀ دماوند (هشت هزار  یا پنج هزار و ۶۱۰ سکّه) تعیین شده بود.

همچنین در یکی از جشن‌های عروسی، ارزش تقریبی خودروهای مهمانان حاضر، هفده میلیارد تومان برآورد شده بود.[3]

تصمیم‌های ما، فرصت‌ بالا رفتن ما را رقم می‌زند. برای رسیدن به تصمیم‌های طلایی، سنگ محک را همیشه همراه داشته باش. 

اگر بپرسید معیار ثابت در زندگی چه چیزهایی باید باشد، می‌گوییم هیچ معیاری بهتر و رشد دهنده‌تر از «خدا» نیست. ملاک زندگی را «رضایت خدا» بگذارید. هر کاری را که خدا به آن راضی است، انجام دهید و هر کاری را که موجب خشم خداست، ترک کنید. در این صورت، همیشه زندگی‌تان، رنگ «زندگی» خواهد داشت.[4] کسی که معیارش را خدا قرار دهد، هواها و سلیقه‌های خود را بر اساس رضایت او تنظیم می‌کند. چنین تنظیمی، نشاط‌بخش و نجات‌بخش زندگی است. اگر کسی هم از این مبنا دوری کند و خدا را محور زندگی خود قرار ندهد، به یقین، از زندگی لذّت نخواهد برد.[5]

بس است دیگر. بارها قبله‌ام را عوض کرده‌ام؛ امّا هیچ گاه روی آرامش را ندیده‌ام. به قدری از دیدار آرامش ناامید بودم که فکر می‌کردم آرامشی که این و آن به دنبالش می‌گردند، افسانه‌ای است که تنها در لا به لای برگه‌های کتاب‌های قدیمی می‌شود پیدا کرد.

یک بار مردم قبله‌ام شدند، چه سجده‌های طولانی که در برابرشان نکردم! شده بودم بردۀ مردم. هر جا که مرا می‌کشاندند، می‌رفتم. گدای یک لبخندشان بودم. به گمانم خوب فهمیده‌ بودند که لبخندشان برای من، قیمتی است. آخر به ازای یک لبخند، دینم را از من می‌خواستند؛ یعنی آنها لبخند می‌دادند و تو را از من می‌گرفتند. لبخندهای بسیاری را جمع کردم، سرهای زیادی به نشانۀ تأیید من، بالا و پایین رفتند. دل‌های بسیاری را به تسخیر خودم در آوردم؛ امّا آرام نشدم.

مدّتی قبله‌ام را چرخاندم به سوی خودم. «دلم می‌خواهد»، قانون زندگی‌ام شد. شرمندۀ دلم نمی‌شدم. هر چه می‌گفت، می‌گفتم: چشم! اوّلش فکر می‌کردم چیزی را که در آغوش کشیده‌ام، همان آرامش است. برای همین هم بود که فکر می‌کردم خوش‌بخت‌تر از من، روی زمین نیست؛ امّا آرام آرام فهمیدم چیزی را در آغوش نگرفته‌ام و غولی روی سینه‌ام نشسته، بدنش پُر از تیغ، دستش روی گلویم.

مدّتی پول را کردم بت و خانه‌ام شد بتکده. عمق خنده‌های من، بسته به ارتفاع پول‌هایم بود. آرزوهایم همه بوی پول می‌دادند. تار آرزوهای من، از پول بود و پود آرزوهایم از پول. جیبم که پُر بود، خیال می‌کردم آرامم. خالی که می‌شد، مضطرب می‌شدم.

امّا امروز آمده‌ام که تو را قبلۀ دلم کنم. آمده‌ام تجارت. می‌خواهم تو را بخرم. فقیرم. هیچ ندارم. تو هم قیمتی هستی. می‌دانم. سرمایۀ من برای خریدن تو، چَشمی است که روی زبانم گُل می‌کند و دستی است که به نشانۀ اطاعت، روی سینه‌ام می‌نشیند.

خدای من! این پیکر نیمه جان زندگی من است که روی دست‌های ناتوانم گرفته‌ام و به سویت آورده‌ام. در حال جان کَنْدن است رو به قبلۀ تو. تو که زنده را می‌میرانی و مُرده را زنده می‌کنی، می‌توانی این پیکر آکنده از زخم‌های کاری را جان ببخشی. اگر  چه رویم سیاه، امّا دلم از امید، سپید است. می‌دانم زندگی من با گوشۀ نگاه تو جان تازه می‌گیرد.

این بار اگر زنده‌ام کنی، عهد می‌بندم که دیگر جز قبلۀ تو، رو به هیچ قبله‌ای زندگی نکنم.

اگر کسی بپرسد: «چگونه بدانیم خدا از چه چیزی راضی و نسبت به چه چیزی خشمگین می‌شود؟»، باید گفت: حدّاقل کاری که هر مسلمانی باید انجام دهد، آن است که مطالعات اسلام‌شناسی را از اصلی‌ترین کارهای زندگی خود قرار دهد.[6] دین، مجموعۀ دستورهای خداوند برای ادارۀ لحظه به لحظۀ زندگی انسان است.[7]

وقتی دین را شناختیم، بهترین کار برای این که مبنایی ثابت و آرامش‌بخش در زندگی حاکم شود، تقویت معنویت است که در یکی از گام‌های‌ بعدی به آن اشاره خواهیم کرد.

[1]. قیطریه، زعفرانیه، فرمانیه، ولنجک، تجریش و نیاوران، جزئی از منطقۀ شمیرانات هستند که محلّ سکونت از ما بهتران است!

[2]. سال‌نامۀ آماری ثبت احوال، 1392.

[3]. روزنامۀ کیهان، سه شنبه 7 آبان 1387.

[4]. <مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ؛ هر کس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه‏اى، حیات [حقیقى‏] می‌بخشیم و مسلّماً به آنان، بهتر از آنچه انجام مى‏دادند، پاداش خواهیم داد>. (سورۀ نحل: 16، آیۀ97).

<یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِله وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى‏بخشد، آنان را اجابت کنید>  (سورۀ انفال:8، آیۀ 24).

[5]. <وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً؛ و هر کس از یاد من دل بگردانَد، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت> (سورۀ طه:20، آیۀ 124).

[6]. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اُف باد بر هر مسلمانی که در طول هفته، روزی را قرار ندهد که در آن، در دین خویش تفقّه کرده، سؤالات دینی‌اش را بپرسد» (بحار الأنوار، ج1، ص 176).

[7]. آثار شهید مطهّری، از مطمئن‌ترین منابع در زمینۀ مطالعات اسلام‌شناسی است. مقام معظّم رهبری در این زمینه می‌فرماید: «من خودم را شاگرد آقای مطهّری می‌دانم… . به ایشان گفتم: «من شاگرد شما هستم». تعجّب کرد و گفت: «شما پیش بنده درس نخوانده‌اید». حقیقتاً هم بنده پیش استاد مطهّری، درس نخوانده‌ام؛ امّا یکی از عناصری که بنیۀ اصلی فکر اسلامی من را پایه‌گذاری کرده است، سخنرانی‌های بیست سال پیش استاد مطهّری است. این سخنرانی‌ها، چاپ و منتشر می‌شد و الآن هم هست و به نظر من، الآن هم سخنرانی‌های استاد مطهّری برای کسانی که بخواهند در زمینه‌های اساسی اسلام، چیزی بیاموزند، مانند یک معلّم، کاربرد دارد»(مصاحبۀ مقام معظّم رهبری، روزنامه اطـّـلاعات، 12/2/1360).

(تا ساحل آرامش ج1 ص 52؛استاد محسن عباسی ولدی )

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *