تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه198

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه198

گناهي بر شما نيست كه در سفر حجّ در پي فضل الهي باشيد. سرّ اطلاق فضل الهي بر بهره‌هاي مادي، افزون بر رفع توهم حرمت تجارت در ايام حج و نيز تشويق مؤمنان به فعاليتهاي تجاري، اين است كه بهره‌هاي حلال مادي كه صبغه تحصيل فضل الهي داشته باشد همانند بهره‌هاي معنوي از فضل پروردگار است.

لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ واذكُروهُ كَما هَدكُم واِن كُنتُم مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّين (بقره، 198)

گزيده تفسير
گناهي بر شما نيست كه در سفر حجّ در پي فضل الهي باشيد. سرّ اطلاق فضل الهي بر بهره‌هاي مادي، افزون بر رفع توهم حرمت تجارت در ايام حج و نيز تشويق مؤمنان به فعاليتهاي تجاري، اين است كه بهره‌هاي حلال مادي كه صبغه تحصيل فضل الهي داشته باشد همانند بهره‌هاي معنوي از فضل پروردگار است.
حجگزاران پس از وقوف در سرزمين عرفات، كه پس از احرام نقطه آغاز مناسك است، بايد همگي، همگام و همزمان براي وقوف در مشعرحرام بدان‌سو كوچ كنند و در مشعر به ذكر خدا مشغول باشند، به ويژه خدا را به پاس نعمت هدايت وي و نظير و طبق هدايت و راهنمايي او بر اساس توحيد و
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج75، ص116.
115

نزاهت از شرك و با الفاظي كه در كتاب و سنّت به كار رفته ياد كنند، زيرا پيش از فيض هدايت خداوند، همه در ضلالت بودند، چنان كه هم‌كنون نيز بسياري با وجود پيشرفتهاي شگرف صنعتي هنوز گرفتار ضلالت و كفر و الحادند.
ياد خدا متذكر را به مأدبه گسترده اسماي حسناي الهي فرا مي‌خواند تا از آن متنعّم شود و براي او ملكه گردد، از همين‏رو خداي سبحان در آيات حجّ، بارها حجگزاران را به ذكر فراخوانده است تا در لحظه لحظه سفر حج و جاي‏جاي سرزمين وحي به ياد او باشند و با تسبيح و تحميد و استغفار و دعا بيشتر به وي تقرب جويند.

تفسير

مفردات
أَفَضْتُمْ: «افاضه» از فيض و فيضان به معناي سرريز شدن است. «أفاض إنائه» يعني ظرفش را پر كرد تا سرريز شد. معناي ﴿اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ نيز خروج دسته‏جمعي از صحراي عرفات است؛ گويا قرآن كريم كوچ انبوه حاجيان را در شامگاه روز عرفه كه همه يكباره از عرفات به سوي مشعر به حركت درمي‌آيند به آبي تشبيه كرده كه از فرط كثرت، سرريز و سرازير گشته است 1. با لحاظ معناي متعدي براي افاضه، مي‌توان چنين برداشت كرد كه خودتان را سرريز كرديد: «أفضتم أنفسكم».
مردم را «فوض» و جمع آنها را «فوضي» مي‌گويند 2.
116

عَرَفَتٍ: «عرفات» نام سرزميني معروف در حدود 20 كيلومتري جنوب شرقي مكه مكرمه است. حجگزاران از زوال روز عرفه (نهم ذيحجّه) تا غروب در اين سرزمين وقوف مي‌كنند 1.
واژه عرفات، اسم علم و در اِعراب، به جمع مؤنّث سالم ملحق است كه نصب آن به كسره است 2.
يال خروس را بر اثر ارتفاع، «عُرف الديك» گويند. عرفات نيز بر اثر برجستگي و رفعتي كه دارد به اين نام موسوم شده است 3.
الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ: «مشعر» حرام نام بخشي از محدوده حرم است كه ميان عرفات و منا قرار دارد. مشعر، اسم مكان از «شعور» به معناي ادراك دقيق و احساس لطيف، يا از شعار به معناي علامت است. اين سرزمين به نام «مُزْدَلَفه» و «جَمْع» نيز معروف است 4.
حرام، به معناي بازداشتن و ممنوعيت است. قرآن كريم بعضي مكانهاي مقدس (مانند مسجد حرام) و زمانهاي داراي حرمت (مانند ماههاي حرام) را با اين وصف آورده و با ممنوع كردن بعضي كارها در اين زمانها و مكانها، حرمت و قداست آنها را گوشزد كرده است. در اين‏گونه وصفها حرام به معناي محرّم (حرام شده) است 5.
^ 1 – ـ مفردات، ص 648، «ف ي ض».
^ 2 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص172.
117

سرزمين مشعر حرام نيز از اين مكانهاي مقدس و از مشاعر حج است كه حجگزاران، شب عيد قربان را تا صبح در آنجا به‏سر مي‌برند و از بركت ذكر و دعا و عبادت، داراي شور و شعوري الهي مي‌شوند: ﴿فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ واذكُروهُ كَما هَدكُم﴾.
٭ ٭ ٭

جواز تجارت در موسم حج
خداي سبحان پس از بيان برخي احكام حج و فرمان تحصيل توشه تقوا براي اين سفر معنوي، در اين آيه توهّم جاهلي درباره ممنوعيت تجارت در موسم حج را چنين برطرف مي‌كند كه بر شما باكي نيست كه فضل الهي را بخواهيد.
برخي در صدر اسلام مي‌پنداشتند بازار جاهلي عكاظ و مانند آن بايد در موسم حج تعطيل شود و هر كه را در اين ايّام به تجارت مي‌پرداخت، سرزنش مي‌كردند؛ ليكن خداوند براي رفع اين توهّم جاهلي، بعد از آنكه فرمود: مناسكِ واجب را به خوبي انجام دهيد و از محرّمات احرام بپرهيزيد و تقواي الهي را تحصيل كنيد، مي‌فرمايد: ﴿لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم﴾. تجارت، باركشي و مسافربري در حال احرام يا ميان حج و عمره حرام نيست، بلكه اگر كسي براي رضاي خدا، از راه حلال تحصيل معاش كند، از ثواب الهي نيز برخوردار است 1.
تعبير ﴿لَيسَ عَلَيكُم جُناح﴾ مفيد جواز و اباحه است و توهّم ممنوعيت و حرمت را مي‌زدايد. البته اگر اقتصاد صبغه الهي بگيرد و به عنوان تحصيل فضل خداوندي باشد از رجحان برخوردار است.
^ 1 – ـ ر.ك: معجم مقاييس اللغه، ج4، ص282؛ المصباح، ص405، «ع ر ف». طبرسي وجوه متعددي براي نامگذاري آنجا به عرفات ذكر كرده است (مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص 525).
^ 2 – ـ اعراب القرآن، ص296 ـ 297.
^ 3 – ـ التبيان، ج2، ص167.
^ 4 – ـ ر.ك: التحقيق، ج6، ص82 ـ 85، «ش ع ر».
^ 5 – ـ مفردات، ص229 ـ 230، «ح ر م»؛ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص 419.
118

خداي سبحان كساني را كه براي ابتغاي فضل و رضوان الهي به قصد زيارت خانه خدا حركت كرده‌اند، از شعائر خود برمي‌شمرد كه محترم‌اند و حرمت آنان بايد پاس داشته شود: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعئِرَ اللّهِ وَلاالشَّهرَ الحَرامَ ولاَالهَدي ولاَالقَلئِدَ ولاءامّينَ البَيتَ الحَرامَ يَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم ورِضون‌) 1 البته اين آيه به صراحت نمي‌رساند كه منظور از فضل، همان نعمتهاي مادّي است، چون در كنار ابتغاي فضل الهي، تعبيرِ «رضوان» آمده است.
در آيه‌اي ديگر منافعِ مادي چنين مطرح شده است: ﴿واَذِّن فِي‌النّاسِ بِالحَجِّ يَأتوكَ رِجالاً وعَلي كُلِّ ضامِر يَأتينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميق ٭ لِيَشهَدوا مَنفِعَ لَهُم) 2 بر پايه اين آيه خداوند اولاً به حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) و ثانياً به پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد مردم را به حجّ دعوت كنند تا از راههاي دور و نزديك، پياده و سواره، حتي با شتر لاغر به زيارت خانه خدا بيايند و شاهد منافع خويش باشند، زيرا مسلمانان با مسافرت از نقاط مختلف دنيا به خانه خدا با گفت‌وگو و پيمان تجاري و اقدام به آن پايه و اساس جهش اقتصادي عمومي جوامع اسلامي را پي‌ريزي مي‌كنند؛ بدين‏گونه كه مغزهاي متفكّر اقتصادي مسلمانان در موسم حج با تشكيل گردهمايي و همفكري و همكاري، طرح اقتصادي مستحكم را براي جوامع اسلامي مي‌ريزند و نيز روابط اقتصادي، سياسي و فرهنگي موجود را گسترش مي‌دهند تا جامعه‌سلامي در برابر دشمنان اسلام قوي گردد و استقلال اقتصادي آنان فراهم شود. بديهي است كه اين حركت بايد همراه جنبه‌هاي اخلاقي و فرهنگي باشد.
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص527؛ مسالك الافهام، كاظمي، ج 1 ـ 2، ص199.
119

تذكّر: 1. كلمه «ليس عليكم جناح» گاهي در راجح بلكه در واجب به كاررفته است؛ مانند: ﴿فَلَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَقصُروا مِنَ الصَّلوة) 1 برخي كلمه «ليس عليكم جناح» را بر خارج از اعمال حج حمل كرده و آن را مانند ﴿فَاِذا قُضِيَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِروا فِي الاَرضِ وابتَغوا مِن فَضلِ اللّه) 2 دانسته‌اند 3.
اين مطلب كه فخر رازي آن را از ابومسلم نقل كرده محتاج به توجيه است، زيرا بعد از فراغ از اعمال حج مجالي براي توهم جُناح و گناه نبود و رسوبات جاهلي هم بر آن مِنوال بافته نشده بود.
2. شايد منشأ توهم حرمت تجارت در ايام حج، حرمت بسياري از امور عادي، مانند لبس مخيط، استعمال طيب، صيد خشكي، نگاه در آيينه به قصد زينت و مانند آن باشد، گذشته از آنكه جدال كه يكي از محرمات حال احرام است در تجارت راه دارد.
از ابن عباس نقل شده كه تاجر در حج را «داجّ» (مكتسب ملتقط) در قبال «حاجّ» مي‌ناميدند و داج از «دجاجة» مشتق است 4.

انواع تجارت در موسم حجّ
طبق برخي آيات 5 و روايات 6 ، به طور كلي طلبِ روزي حلال كاري پسنديده
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 2.
^ 2 – ـ سوره حجّ، آيات 27 ـ 28.
120

است. بعضي از انواع تجارت و كسب حلال در موسم حج چنين است: 1.تجارت با نفس حج؛ مانند اجير شدن براي انجام حج نيابي كه در ازاي آن مزد گرفته مي‌شود. تفصيل اين مطلب در فقه، در مبحث «اجرت بر واجبات» مطرح است. اجمال آن اين است كه در اين‌گونه موارد نه مزد حرام است و نه عمل باطل. آيه مورد بحث ناظر به اين نوع تجارت نيست.
2. تجارت در اثناي مناسك حج به عنوان خدمتگزار، مُكاري، راننده يا خلبان. اين شكل تجارت نيز رواست و در مواردي نيز مستحب يا واجب مي‌شود.
3. تجارت در اثناي اعمال حجّ با پول يا كالايي كه حجگزار به همراه آورده است. بر پايه ظاهر آيه، تجارت و ابتغاي فضل الهي، يكي از اين دو نوع اخير يا هر دوي آنهاست كه مُجاز است: ﴿لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم﴾. البته سرگرم شدن به كسب و تجارت نبايد انسان را از عبادت بزرگ حجّ و منافع معنوي آن باز دارد و بايد توجه داشت كه مشوب‏كردن سفر حج به اقتصاد و تحصيل درآمد، بدون ضرورت، ثواب حجِ ناب و عمل خالص و عبادت محض را ندارد.

مراد از فضلِ اِلهي
واژه «فضل» در قرآن كريم حدود نود بار و در مصاديق زير به كار رفته است:
1. فضل معنوي؛ يعني نعمتهاي معنوي و اخروي؛ مانند بهشت و روزي بهشتي: ﴿فَسَيُدخِلُهُم في رَحمَةٍ مِنهُ وفَضل) 1 ﴿يَستَبشِرونَ بنِعمَةٍ مِنَ اللّهِ
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 101.
^ 2 – ـ سوره جمعه، آيه 10.
^ 3 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص171.
^ 4 – ـ همان.
^ 5 – ـ مانند آيات 17 سوره عنكبوت و 10 سوره جمعه.
^ 6 – ـ الكافي، ج3، ص488؛ ج5، ص78 و434.
121

وفَضل) 1 ﴿وبَشِّرِ المُؤمِنينَ بِاَنَّ لَهُم مِنَ اللّهِ فَضلاً كَبيرا) 2 ﴿ذلِكَ فَضلُ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ واللّهُ ذُو الفَضلِ العَظيم) 3
2. فضل مادي؛ يعني نعمتهاي مادي و دنيايي؛ نظير ﴿واِن خِفتُم عَيلَةً فَسَوفَ يُغنيكُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ اِن شاء) 4 صدر جمله قرينه و شاهد است كه فضل در اينجا به معناي نعمتهاي دنيايي و مادي است.
3. جامع فضل معنوي و مادي؛ نظير ﴿واَنَّ الفَضلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ واللّهُ ذُوالفَضلِ العَظيم) 5 صدر آيه قرينه است كه فضل مادي و معنوي مراد است. نيز مانند ﴿فَضلاً مِنَ اللّهِ ورِضونًا ويَنصُرونَ اللّهَ ورَسولَه) 6 به قرينه‏كلمه «رضوان» و محتواي صدر آيه كه هجرت مهاجران است، فضل مادي و معنوي مراد است.
در آيه مورد بحث مراد از فضل الهي، سود دنيايي است؛ نه مغفرت يا رحمت يا ديگر فضايل معنوي و نه جامع نعمتهاي مادي و معنوي، زيرا خداي سبحان در خصوص نعمتهاي معنوي يا جامع نعمتهاي مادي و معنوي، اين‌گونه تعبير نمي‌كند كه «بر شما حرجي نيست كه فضل و رحمت خدا را بطلبيد»، بلكه در سراسر قرآن كريم به صورت وجوبي يا ندبي مردم را به مسئلت از فضل معنوي الهي تشويق مي‌كند؛ مانند ﴿وَسَ‏لُوا اللّهَ مِن
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 175.
122

فَضلِهِ) 1 ، پس در آيه مورد بحث، فضلي خاص در برابر مغفرت و بهشت مراد است كه توهّم جاهلي آن را در موسم حجّ روانمي‌دانست؛ ولي خداوند با اين تعبير آن را تجويز كرد.
فضل به معناي خصوص بهره‌هاي مادي و دنيايي نمونه‌هايي فراوان در قرآن كريم دارد كه با قرينه صارفه از غير آن همراه است؛ مانند
1. ﴿وءاخَرونَ يَضرِبونَ فِي الاَرضِ يَبتَغونَ مِن فَضلِ اللّهِ) 2 فضل الهي‌اي كه برخي آن را در سفر مي‌طلبند، نعمتهاي مادي و تجارت است، وگرنه نعمتهاي معنوي به مكان معيّن يا سفر اختصاصي ندارد، هرچند تحصيل فضل مادي منحصر به سفر نيست.
2. ﴿فَاِذا قُضِيَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِروا فِي الاَرضِ وابتَغوا مِن فَضلِ اللّه) 3 مقصود از فضل خدا در اينجا روزيهاي مادي است كه از خريد و فروش به‏دست مي‌آيد، زيرا در آيه قبل از آن فرمود: اي مؤمنان! هنگامي كه نداي نماز جمعه داده شد و به آن فراخوانده شديد، به سوي ياد خدا (نماز جمعه) بشتابيد و از خريد و فروش دست برداريد: ﴿فَاسعَوا اِلي ذِكرِ اللّهِ وذَرُوا البَيعَ) 4 ، بنابراين از ﴿وابتَغوا مِن فَضلِ اللّه﴾ همان تجارتي مراد است كه هنگام شنيدن اذان نماز جمعه از آن نهي شده است.
3. ﴿اِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ واللّهُ وسِعٌ عَليم) 5 ؛ خداوند
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 171.
^ 2 – ـ سوره احزاب، آيه 47.
^ 3 – ـ سوره حديد، آيه 21.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 28.
^ 5 – ـ سوره حديد، آيه 29.
^ 6 – ـ سوره حشر، آيه 8.
123

جواناني را كه فقيرند، اگر ازدواج كنند از فضلش بي‏نياز مي‌كند. جمله ﴿اِن يَكونوا فُقَراء﴾ قرينه است كه فضل الهي، همان نعمتهاي دنيايي است كه تهيدستي را برطرف مي‌كند.
در آيات ديگري نيز فضل الهي به معناي تجارت و كسب روزي حلال آمده‌ست 1.

سرّ تعبير از منافع مادي به «فضل الهي»
راز تعبير از نعمتهاي دنيايي و منافع مادّي به فضل الهي آن است كه همه بهره‌هاي مادي و معنوي كه نصيب انسان مي‌شود تفضّل خداست نه استحقاق بنده، چون اعمال صالحي كه افراد انجام مي‌دهند به توفيق و فيض و حول و قوه خداست. چنانچه خداوند به انسان فكر، قدرت و انگيزه عطانمي‌كرد، او نمي‌توانست كارهاي خير انجام دهد، از اين‏رو در دعاها اين‌گونه خدا را مي‌خوانيم: «ربنا عاملنا بفضلك و رحمتك و لاتعاملنا بعدلك»، زيرا هرچه هست، فضل و زيادي خداست، پس ما در برابر خدا استحقاقي نداريم تا خداوند با عدلش با ما رفتار كند.
خلاصه آنكه در صحنه حساب و پاداش و كيفر، حتماً قانوني است كه طبق آن، توزين اعمال از يك‏سو، ثقل و خفّت ميزان از سوي ديگر و دوزخ و بهشت از سوي سوم محقق مي‌شود. انسان از نعمتهاي بي‌شمار الهي برخوردار و به انجام واجبها مأمور و از ارتكاب حرامها منهي است. آنچه دَيْن رسمي بشر در برابر خداوند است همانا شكر در قبال نعمت، امتثال اوامر و اجتناب نواهي است. عنصر محوري اين محاسبات اگر «عدل الهي» باشد انسان گرفتار
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 32.
^ 2 – ـ سوره مزمّل، آيه 20.
^ 3 – ـ سوره جمعه، آيه 10.
^ 4 – ـ سوره جمعه، آيه 9.
^ 5 – ـ سوره نور، آيه 32.
124

خواهد شد و اگر «فضل الهي» باشد با عفو، صفح، احسان و مانند آن همراه است و مشكل برطرف مي‌گردد.
اصولاً به كارگيري تعبيرهايي مانند اجر، براي تشويق است، زيرا معنا ندارد انسان براي خود كار كند و از خدا اجرت بگيرد. اين درست مانند تعبير تشويقي پدر نسبت به فرزند است كه اگر نماز بگزاري يا به خوبي درس بخواني، به تو مزد مي‌دهم. در حقيقت، اهتمام فرزند به نماز يا درس براي رسيدن خود به كمال است؛ نه براي پدر تا از او مزد بگيرد.
اين‏گونه تعبيرهاي تشويقي در قرآن كريم فراوان است؛ نظير 1. خريد جان و مال مؤمنان از سوي خدا و اعطاي بهشت در قبال آن: ﴿اِنَّ اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّ‏ةَ) 1 ، حال آنكه خداوند مالك جان و مال مؤمن بلكه مالك همه چيز است: ﴿اَمَّن يَملِكُ السَّمعَ والاَبصر) 2 ؛ ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرض) 3 خداوند هم مالك و مَلِك و هم مالك مُلك است: ﴿لِلّهِ مُلكُ السَّموتِ والاَرض) 4 ﴿قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلك) 5
2. اجر دادن در قبال هجرت: ﴿ومَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجِرًا اِلَي اللّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ يُدرِكهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَي اللّه) 6 اين تعبير تشويقي است،
^ 1 – ـ مانند سوره نحل، آيه 14؛ سوره اسراء، آيه 12؛ سوره توبه، آيه 28 و….
125

زيرا در اجاره عين، منافع آن را مستأجر مي‌برد و در قبال آن اجرت مُسمّي يا اجرت مِثل مي‌پردازد و در اجاره شخص، موجر يعني اجير منافع كاري خود را به مستأجر مي‌دهد و از او اجرت دريافت مي‌كند و در هر حال منفعت به مستأجر بازمي‌گردد و اجرت به موجر و اجير و در مورد خداوند چنين مطلبي راه ندارد، زيرا انسان هر كاري كه انجام مي‌دهد فقط مخصوص خود اوست: ﴿اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِكُم واِن اَسَأتُم فَلَها) 1 بنابراين، اصل دادن چيزي دربرابر عمل صالح از سنخ فضل است؛ نه عدل، و تعبير به اَجر از قبيل تشويق است؛ نه رعايت قانون فقهي و حقوقي و مانند آن، و هيچ سودي از هيچ كاري به خداوند نمي‌رسد: ﴿فَاِنَّ اللّهَ غَنِي عَنِ العلَمين) 2

وجوب وقوف در عرفات
خداي سبحان پس از بيان حكم فقهي جواز تجارت، در تبيين حكمي فقهي، آميخته به حكم اخلاقي چنين فرمود:هنگام افاضه از عرفات، در مشعرحرام به ياد خدا باشيد: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾، پس رفتن به عرفات و وقوف در آن واجب است تا هنگام بازگشت افاضه از عرفات تحقق يابد، زيرا عنوان «افاضه» با حركت و خروج تفاوت دارد و فرع بروقوف دسته‏جمعي است 3. اگر جمعيت انبوهي در زمان معين در مكاني
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 111.
^ 2 – ـ سوره يونس، آيه 31.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 284.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 120.
^ 5 – ـ سوره آل عمران، آيه 26.
^ 6 – ـ سوره نساء، آيه 100.
126

واحد ايستاده، بعد متفرّق شده و حركت كنند، «افاضه» پديد مي‌آيد؛ همانند منبع آبي كه پس از پر شدن فَيَضان مي‌كند، بنابراين براي تحقق افاضه سه عنصر توقف كثير (كثرت) و اجتماع در مكان و زمان واحد لازم است و بدون هر يك از آنها «افاضه» پديد نمي‌آيد، بلكه صرف خروج و مانند آن است. البته اجتماع بدون كثرت نخواهد بود؛ ولي كثرت بدون اجتماع فرض دارد؛ يعني هركدام جداگانه توقف كند و خارج شود.
تطبيق «يوم اكبر» يا «حج اكبر» بر روز عرفه و روز منا 1 بر همين اساس است كه همگان در كنار هم جمع‌اند و چون حاجيان از سراسر جهان به مكه مي‌آيند و در جهان شرك و مشرك وجود دارد و در نتيجه برائت از مشركان حكم جهاني اسلام است و به زماني كه در خصوص حجاز مشرك وجود داشته باشد اختصاص ندارد، آن روز، روز اجتماع عمومي و بيزاري از مشركان است: ﴿واَذنٌ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ اِلَي النّاسِ يَومَ الحَجِّ الاَكبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ المُشرِكينَ ورَسولُه) 2
بنابراين، عبارتِ ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ هم اصل وجوب وقوف در عرفات و هم وقوف دسته‏جمعي در زمان و مكان واحد را مي‌فهماند. البته زمان و مقدار وقوف را سنّت مشخص كرده است.

نقطه‌غاز مناسك
كلمه ﴿مِن عَرَفت﴾ مي‌رساند كه افزون بر وجوب وقوف در عرفات، بايد نقطه آغاز مناسك بعد از احرام، سرزمين عرفات باشد. حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) نيز
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 7.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 97.
^ 3 – ـ ر.ك: كنز العرفان، ج1، ص303؛ زبدة البيان، ص271؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص104.
127

براساس تعليم و ارائه الهي، مناسك خود را از عرفات آغاز كرد و خداوند نيز همان حج ابراهيمي را به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آموخت و ايشان هم به مسلمانان دستور داد كه مناسكتان را از من بگيريد: «خذوا عنّي مناسككم» 1
طبق برخي روايات، جمله ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ ممكن است درباره روش و عملكرد جاهلانه برخي از سران قريش باشد كه بر اساس نژاد بهتر، قبيله خود را در جاهليت داراي امتيازات موهومي دانسته و خود را فرزندان ابراهيم و سرپرستان خانه خدا و از همه برتر مي‌پنداشتند و نيز خود را به نام «حُمْس» (كساني كه در دين خود محكم و پابرجاي‌اند) معرّفي مي‌كردند و معتقد بودند نبايد در مراسم حجّ براي وقوف، به عرفات كه خارج از حرم است بروند، بلكه بايد در مشعر حرام (مزدلفه) كه در محدوده حرم است وقوف كنند، چون ساكن و اهل حَرَم‌اند؛ ولي ديگران كه از راه دور مي‌آيند بايد به عرفات بروند، حال آنكه به خوبي مي‌دانستند وقوف در عرفات، جزو مناسك حجّ ابراهيمي است.
قرآن كريم در آيه بعد بر رفتار جاهلانه آنان خط بطلان كشيد و به آنان دستور داد كه در عرفات وقوف كنند و از همانجا كه ساير مردم افاضه دارند مناسك حجّ را شروع كنند: ﴿ثُمَّ اَفيضوا مِن حَيثُ اَفاضَ النّاس) 2 براين‌اساس، آيه بعدي از نظر رتبه بر آيه مورد بحث، مقدم است و در اصل، ترتيب چنين است: «ثم أفيضوا من حيث أفاض الناس فإذا أفضتم من عرفَت
^ 1 – ـ معاني الاخبار، ص295 ـ 296.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 3.
128

فاذكروا الله عند المشعر الحرام» 1
گذشته از برخي روايات اهل بيت(عليهم‌السلام 2) كه قرينه خارجي است، «فاء» تفريع در ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ قرينه‌اي داخلي براي ترتيب ياد شده است، چون افاضه از عرفات نمي‌تواند بر ابتغاي فضل الهي (كسب روزي حلال از راه تجارت) متفرع باشد، زيرا اين دو باهم ارتباطي ندارند؛ ولي چنانچه آيه بعد تقدمِ رتبي داشته باشد، فاء تفريع به خوبي معناي خود را مي‌رساند. البته در اين فرض بايد دليل چنين ترتيبي را به دستور پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدون واسطه يا باواسطه دانست، هرچند در آيه بعد احتمال ديگري نيز هست كه از اين احتمال قوي‌تر است.
بنابر احتمال ياد شده، مجموع دو آيه به خوبي مي‌رساند كه نقطه شروع مناسك حجّ، وقوف در عرفات است و رفتار جاهلي سران قريش كه مناسك را از مشعر حرام آغاز مي‌كردند، مردود است.
نكته: برخي از مكانهايي كه منسكي از مناسك حج در آنجا انجام مي‌شود در قرآن حكيم آمده است؛ مانند بيت الله كه مطاف است و مقام ابراهيم كه مصلّي است و صفا و مروه كه مسعي است و عرفات و مشعر كه موقف‌اند؛ امّا از ساير اماكن حج در قرآن نامي برده نشده است.

اهميت ياد خدا در موسم حج
جمله ﴿فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ دو حكم را دربر دارد:1. حكم فقهي
^ 1 – ـ مستدرك الوسائل، ج9، ص420؛ عوالي اللئالي، ج4، ص34؛ نهج الحق، ص474473.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 199.
129

لزوم بازگشت از عرفات به مشعرحرام نه راههاي ديگر. 2. حكم اخلاقي ياد خدا در مشعر حرام. خداي سبحان جز در جريان حج، در هيچ مورد ديگر با اين عظمت به ياد خود دعوت نكرده است، چون خداوند در حجّ مهماندار است، پس لحظه به لحظه و در هر زمان و مكان به ياد خود فرا مي‌خواند تا از مائده اسماي حسناي وي بهره‌مند شوند.
در آيه مورد بحث و آيات بعدي بيش از پنج بار سخن از ياد حق است؛ گاهي پس از افاضه از عرفات، در مشعرحرام ياد خدا مطرح مي‌شود: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾. زماني تعليل مي‌آورد كه چون خدا شما را هدايت كرد و هدايتْ نعمت الهي است و شكر منعم لازم است، به ياد خدا باشيد: ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم﴾ و گاهي مهمانان را به استغفار فرامي‌خواند كه همان ياد خداست: ﴿واستَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيم) 1 و هنگامي مي‌فرمايد كه پس از پايان مناسك، همانند يادِ نياكان، بلكه برتر از آن، به ياد خدا باشيد: ﴿فَاِذا قَضَيتُم مَنسِكَكُم فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم… ) 2 و زماني عملاً به دعا دعوت مي‌كند كه همان ياد پروردگار است: ﴿ومِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار) 3 و در پايان آيات حج، به ياد خدا در ايام كوتاه و معدودِ منا دستور مي‌دهد: ﴿واذكُروا اللّهَ في اَيّامٍ مَعدودت) 4 غرض آنكه در سراسر آيات حج، دعوت به ياد خداست، به طوري كه چندين بار ياد خدا را با تعبيرهاي گوناگون
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص96 ـ 97؛ التبيان، ج2، ص168 ـ 169؛ الدر المنثور، ج1، ص545 ـ 546.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص96 ـ 97؛ تفسير الصافي، ج 1، ص 216؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص195 ـ 196.
130

مطرح و هم مكان آن را مشخص كرده است: ﴿فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ و هم زمان مناسب آن را: ﴿فَاِذا قَضَيتُم مَنسِكَكُم فَاذكُروا اللّه) 1 ﴿واذكُروا اللّهَ في اَيّامٍ مَعدودت﴾؛ يعني پس از اتمام مناسك و در ايام تشريق به ياد خدا باشيد.
مراد از ياد خدا در اين آيات، مطلق ذكر است و تسبيح، تحميد، تهليل، تكبير، استغفار، دعا، نماز و ديگر اذكار واجب يا مستحب را دربرمي‌گيرد، چنان كه نماز مغرب و عشاي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مزدلفه كه با يك اذان هر دو را به جا آوردند، از مصاديق ياد خداست 2. و ياد خدا همان‌طور كه قبلاً بازگوشد متذكر را به مأدبه گسترده ميزبان فرا مي‌خواند تا از آن متنعّم شود و براي او ملكه گردد.

حكم وقوف در مشعر حرام
يكي از واجبات و اركان حج كه خصوصيتهاي آن را سنّت معصومان(عليهم‌السلام) بيان كرده است وقوف در سرزمين مشعر (مزدلفه) است 3. در اينكه آيا جمله ﴿فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ بر وجوب وقوف در مشعر حرام دلالت مي‌كند يا نه، مفسران و فقها اختلاف دارند 4. برخي كه دلالت آن را بر وجوب
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 199.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 200.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 201.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 203.
131

وقوف در مشعر حرام مي‌پذيرند دوگونه استدلال كرده‌اند:
1. امر ﴿فَاذكُروا﴾ دلالت بر وجوب ذكر در مشعر حرام مي‌كند و وجوب ذكر در مشعر حرام، مستلزم وقوف در آنجاست، پس بالملازمه اين جمله وجوبِ وقوف در مشعر حرام را مي‌رساند 1.
2. بسياري از مفسران و فقيهان، امر به ذكر را بر استحباب حمل كرده‌اند 2. در پاسخ، قائلان نظريه وجوب وقوف گفته‌اند: «امر به ياد خدا در مشعر، هم اقتضاي وقوف در مشعر را دارد و هم اقتضاي وجوب ذكر را؛ گويا خداوند فرموده است: «فإذا أفضتم من عرفَت فكونوا بالمشعر الحرام و اذكروا الله فيه» 3 حال، چنانچه دليلي بر استحباب ياد خدا در مشعر حرام اقامه شود، وجوبِ وقوف همچنان پا برجاست». بعضي نيز براي خلاصي از حمل امر به ذكر بر استحباب گفته‌اند: مراد از «ذكر» به قرينه ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم﴾، شكر خداست كه واجب است 4.
چنان كه اشاره شد غالب مفسران و فقيهان، امر به ذكرِ حق را بر استحباب حمل كرده 5 و دلالت اين جمله را بر وجوب وقوف در مشعر حرام نپذيرفته و
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 200.
^ 2 – ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص391 ـ 392؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص178.
^ 3 – ـ زبدة البيان، ص272.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص527؛ فقه القرآن، راوندي، ج1، ص287؛ كنز العرفان، ج1، ص304؛ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص393.
132

استدلالهاي قائلان به دلالت را پاسخ داده‌اند و ظاهراً سخن اين گروه صحيح است، زيرا طبق بيان ايشان وجوب وقوف در مشعر، تنها از راه وجوب ذكر و امر به آن فهميده مي‌شود و با حمل امرِ ذكر بر استحباب، ديگر راهي براي برداشت وجوبِ وقوف در مشعر از اين آيه نمي‌ماند 1 ، بنابراين جمله ﴿فَاذكُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ فقط بر ورود در مشعر حرام و عبور از آن دلالت مي‌كند؛ نه بر وجوب توقف در آن، چون مي‌توان هنگام عبور از مشعر به ياد خدا بود و امر الهي را امتثال كرد.
لازم است عنايت شود كه تعيّن وقوف و عدم كفايت عبور و نيز مقدار وقوف، به وسيله سنّت معصومان(عليهم‌السلام) مشخص شده است.
تذكّر: چون ظاهر امر ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم﴾ مفيد وجوب است گروهي آن را بر جمع بين نماز مغرب و عشا در مزدلفه حمل كرده‌اند تا ظاهر امر محفوظ باشد 2 ، زيرا نماز ذكر است: ﴿واَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكري﴾. لازم است عنايت شود كه حمل مطلق بر مقيد نيازمند دليل تقييد است وگرنه جمع تبرعي خواهد بود. دراين‌گونه از موارد، تصرف در هيئت (اذكروا و حمل بر استحباب) بر تصرف در ماده (و حمل ذكر بر نماز) مقدّم است.

شكرگزاري در برابر نعمت هدايت
كافِ «كَما» در ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم﴾ ظاهراً مفيد تعليل است 3 ؛ نه تنظير و تشبيه (براي تشبيه وجهي است كه در ذيل عنوان بعد خواهد آمد)، زيرا ياد حق
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص 527؛ كنز العرفان، ج 1، ص304؛ فقه القرآن، راوندي، ج1، ص286.
^ 2 – ـ ر.ك: انوار التنزيل، ج1، ص112؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص106؛ زبدة البيان، ص270؛ جواهر الكلام، ج19، ص79.
^ 3 – ـ ر.ك: مسالك الافهام، كاظمي، ج2، ص204؛ زبدة البيان، ص272؛ فقه القرآن، راوندي، ج1، ص277.
^ 4 – ـ فقه القرآن، راوندي، ج 1، ص 287.
^ 5 – ـ انوار التنزيل، ج1، ص112؛ مسالك الافهام، كاظمي، ج2، ص204 ـ 206؛ زبدةالبيان، ص 271 ـ 272.
133

به اندازه يا مثل هدايت خداوند، مقدور و ميسور كسي نيست، از اين رو اين جمله نظير آيه شريفه ﴿ولِتُكَبِّروا اللّهَ عَلي ما هَدكُم ولَعَلَّكُم تَشكُرون) 1 است و مي‌رساند كه در برابر هدايت خدا شما نيز تكبير بگوييد و شكرگزاري كنيد، افزون بر آن، ذكر «الله اكبر علي ما هدانا» كه در ايام تشريق مي‌خوانند، مي‌تواند به منزله‏شرح اين جمله باشد.
در جمله ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم﴾ چون روي سخن با خردمندان است، مي‌فرمايد: اين نعمتِ هدايتي كه از آن برخورداريد، فيض خداست و به پاس آن به ياد خدا باشيد. گاهي انسان «تحميد» دارد كه افزون بر ياد خدا، شكرگزاري او نيز به شمار مي‌رود و زماني «تسبيح»، «تهليل» و «تكبير» دارد كه اينها هم در حدّ خود شكر خداست. در حقيقت، خداي سبحان با اين جمله، برهاني عقلي مؤلّف از چند مقدمه اقامه كرده است؛ بدين‏گونه كه چون خدا شما را هدايت كرد و هدايت نيز نعمت خداست و شكر منعم هم لازم است، پس به ياد حق باشيد؛ يعني شكرگزاري كنيد.
در آيات بعدي، روي سخن با كساني است كه بعد از فراغت از مناسك حجّ سرگرم ياد نياكان خود بودند و با فخرفروشي وقت مي‌گذراندند. خداوند به آنان فرمود كه همان قدر كه به ياد پدرانتان هستيد، به همان اندازه يا بيشتر به ياد خدا باشيد: ﴿فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم اَو اَشَدَّ ذِكرا) 2

ذكر خدا بر اساس توحيد
ذيل عنوان قبل، ذكر خداوند به هدايت الهي تعليل شد و جمله ﴿واذكُروهُ كَما
^ 1 – ـ زبدة البيان، ص 272.
^ 2 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص178 ـ 179.
^ 3 – ـ ر.ك: همان، ص178؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص106.
134

هَدكُم﴾ به همين سبك معنا شد. چنان كه اشاره شد احتمال ديگري هم مطرح است و آن اينكه كلمه «كما» براي تشبيه باشد؛ يعني همان‏طور كه خداوند شما را راهنمايي كرد به ياد او باشيد؛ نه آن‏طور كه از جاهليت به يادگار مانده است، زيرا شعار جاهلي در تلبيه حج اين بود: «لبيك اللّهمّ لبيك لا شريك لك إلاّ شريكاً هو لك تملكه و ما ملك». اين ذكر شرك‌آلود همانند هدايت الهي نيست 1.
از طرف ديگر ممكن است ذكر خداوند براساس توحيد و نزاهت از شرك باشد؛ ليكن چون اسماي حسناي خداوند توقيفي است، الفاظ و كلماتي بايد به كار رود كه در كتاب و سنّت استعمال شده باشد؛ يعني كلمه‌اي كه در هيچ ذكر، شكر، دعا و ثناي الهي نيامده و در هيچ متن مقدّسي بر خداوند اطلاق نشده است نمي‌توان آن را درذكر خدا مطرح كرد، پس ذكر خداوند بايد نظير هدايت خدا و برابر راهنمايي او باشد 2.

ضلالت انسانها بدون هدايت الهي
خداي سبحان فرمود كه‏به ياد خدا باشيد، در حالي كه به راستي قبل از بهره‏مندي از هدايت او گمراه بوديد: ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم واِن كُنتُم مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّين﴾. «واو» در ﴿واِن كُنتُم﴾ «حاليه» است و به قرينه «لام فارقه» در ﴿لَمِنَ الضّالّين﴾ «إن» نيز مخففه از مثقّله است 3 كه تحقيق و تثبيت مطلب را مي‌رساند نه نافيه. ﴿قَبلِه﴾ نيز قبليّت زماني يا رتبي است؛ درباره‏مردم قبل از
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 185.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 200.
135

اسلام و پيش از نزول قرآن يا مردم دوران جاهليت و زمان اسلام، «قبليّت زماني» است؛ يعني هر دو گروه قبل از هدايت الهي گمراه بودند؛ اما نسبت به كساني كه اصلاً جاهليت را درك نكردند، قبليت رتبي است؛ يعني اگر هدايت الهي شامل شما نمي‌شد و به حال خود رها مي‌شديد، شما نيز همانند نياكانتان گرفتار شرك و بت‏پرستي و تعصب كفرآميز جاهلي مي‌شديد.
امروز نيز انسانها بدون هدايت الهي، در ضلالت و گمراهي هستند، هرچند از نظر علمي پيشرفتهايي چشمگير داشته باشند؛ مثلاً در كشورهايي نظير هند، ژاپن و چين، چون از فيض وحي و هدايت الهي برخوردار نشده‌اند، هم‌اكنون كساني هستند كه در دام الحاد يا در دامن بت‌پرستي گرفتارند و دربرابر مجسّمه‌ها خضوع عبادي دارند. نمي‌توان با پيشرفت علم و صنعت، بدون وحي و هدايت الهي، ملتي هدايت يافته بود.
ايرانيان هم اگر از وحي و هدايت الهي به بركت ائمه اطهار(عليهم‌السلام) برخوردار نمي‌شدند، يا همانند برخي از نياكانشان آتش‏دوستي و آيين زرتشتي و گبري را به نام سنت باستاني حفظ مي‌كردند يا به دام الحاد يا بت‏پرستي مي‌افتادند، ازاين رو در زيارت «جامعه كبيره» به حضور ائمه اطهار(عليهم‌السلام) عرض مي‌كنيم: «بكم أخرجنا الله من الذّلّ… و أنقذنا من شفا جرف الهلكات و من النّار» 1 بنابراين انسانهاي هدايت يافته، همواره بايد شاكر خداي سبحان باشند و نسبت به انبيا و اولياي خدا، خصوصاً ائمه اطهار(عليهم‌السلام) خضوع و تكريم كنند كه با هدايتگري آنان از دام الحاد و بت‏پرستي و شرك رها شدند، چون هر خيري بهره امت اسلامي مي‌شود به بركت اين بزرگان دين است و در حقيقت، بشرِ نجات يافته در كنار سفره كرامت و هدايت اين خاندان نشسته است.
^ 1 – ـ تفسير المنار، ج2، ص203، با تحرير اندك.
^ 2 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص178، با تغيير اندك.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص526؛ الكشاف، ج1، ص247.

136

تذكّر: چون ضلالت به لحاظ راه است و راه گم كرده متحير و سردرگم است، تحيّر و سردرگمي با ضلالت همراه است وگرنه اصطلاحاً «ضالّ» غير از «متحيّر» است.

اشارات و لطايف

1. اسرار وقوف در عرفات
وقوف در عرفات تنها در مناسك حج و از مشتركات حج تمتع و قِران و اِفراد است. در روايات براي وقوف در عرفات اسراري آمده است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
أ. تطهير و آمادگي براي ورود به خانه خدا؛ اميرمؤمنان حضرت علي(عليه‌السلام) در پاسخ پرسشي از راز وقوف در عرفات فرمود: چون كعبه خانه خداست و حرم دروازه آن است، وقتي مهمانان الهي آهنگ خانه خدا مي‌كنند، خداوند آنان را بيرون دروازه نگه‏مي‌دارد تا به درگاهش تضرّع و ناله كنند… و بدين شكل از گناهان پاك شده و لياقت ورود به محدوده حرم را پيدا كنند و كم‌كم به خانه او راه يابند و در اطراف آن طواف كنند 1 ، از اين رو در روز عرفه بهترين وظيفه همان دعا و نيايش است، از همين‏رو گرچه روزه روز عرفه مستحب است؛ ولي طبق بيان امام باقر(عليه‌السلام) اگر روزه آن روز موجب ضعف انسان شود و نتواند دعاهاي روز عرفه را بخواند، روزه نگيرد 2.
تذكّر: يك. اين‌گونه از اسرار به مثابه حكمت است نه علّت، از اين‏رو نمي‌توان جريان حج تمتع را به عمره آن نقض كرد. البته براي عمره تمتع نيز
^ 1 – ـ عيون اخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج2، ص305؛ مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
137

راه‏حلّي وجود دارد؛ نظير احرام در خارج حرم (ادعيه و اذكار)، تكرار تلبيه در فراز و فرود و… كه با آن مي‌توان صلاحيت ورود به خانه خدا را فراهم كرد.
دو. لازم است حالت حاجيان واقف در عرفات حال مهمان منتظر باشد و هنگام افاضه از آن سرزمين احساس اذن دخول در محدوده حَرَم حاصل شود وگرنه با عدم اذن ورود به قلمرو حَرَم چگونه اذن دخول در مسجد حرام و سپس اذن قرب به كعبه و استلام حجر اَسود و نماز در حِجر اسماعيل پيدا مي‌شود.
ب. آگاهي به معارف و علوم ديني و اسرار آفرينش؛ امام سجاد(عليه‌السلام) در «حديث شبلي» 1 درباره سرّ وقوف در عرفات فرمود: «اين وقوف براي آن است كه انسان به معارف و علوم ديني واقف و از اسرار نظام آفرينش باخبر شود و بداند كه خداوند به همه نيازهاي او واقف و بر رفع آنها تواناست، خود را به او بسپارد و تنها از او اطاعت كند»، چون اطاعت او بهترين سرمايه است: «و طاعته غني» 2 از اين رو امام سجاد(عليه‌السلام) به سائلي كه در روز عرفه گدايي مي‌كرد، فرمود: واي بر تو! آيا در چنين روزي، دست نياز به سوي غير خدا دراز مي‌كني؛ در چنين‏روزي اميد است خداوند به كودكان درون رحم سعادت بخشد 3.
ج. معرفت انسان به آگاهي خدا بر نهان و آشكار او؛ در ادامه «حديث شبلي» حضرت سجاد(عليه‌السلام) فرمود كه حجگزار بايد در عرفات دريابد كه خداي سبحان به نهان و آشكار و به صحيفه قلب او و رازهاي آن آگاه است؛ يعني سرزمين عرفات محل ادراك و شهود مضمون آيه كريمه ﴿واِن تَجهَر بِالقَولِ فَاِنَّهُ
^ 1 – ـ الكافي، ج 4، ص 224.
^ 2 – ـ علل الشرايع، ج1 ـ 2، ص87؛ بحار الانوار، ج 94، ص 123 ـ 124.
138

يَعلَمُ السِّرَّ واَخفي) 1 است، از اين رو حجگزاران نه تنها خويش را به گناهان جوارحي نمي‌آلايند، بلكه از گناه جوانحي نيز پرهيز مي‌كنند و قلبشان را به خاطرات بد آلوده نمي‌سازند.
تذكّر: سرّ جدا كردن مطلب دوم و سوم از مطلب اول ملاحظه خصوصيتهاي هر يك از آنهاست، وگرنه همگي در جامع مشترك يعني اصل معرفت سهيم‌اند.
تذكّر: آنچه گفته شد مي‌تواند وجه تسميه سرزمين معهود، به «عرفات» باشد، گرچه وجوه ديگري، مانند معرفت آدم و حوا، معرفت ابراهيم(عليه‌السلام) راجع به رؤياي صادق خود، و نيز معرفت آن‏حضرت از مناسك و… نقل شده است 2.

2. عرفات، سرزمين دعا
همه حالات زندگي براي نيايش مناسب است؛ ولي دوران پر بار حج و حضور در مواقف آن، شكوهي بيشتر براي دعا و تأثيري فراوان‏تر براي نيايش به درگاه پروردگار جهان دارد و چون دعاي برخاسته از ضمير صاف مقبول است و احرام و آهنگِ كعبه آزاد و پاك در تصفيه ضمير تأثيري بسزا دارد، نيايش در حج و دعا در مواقف آن بهترين اثرها را به همراه خواهد داشت، از اين رو براي هر برنامه از مناسك حج، دستور ويژه‌اي درباره نيايش داده شده است و عمده آن دعاي عرفه در صحراي عرفات و همراه توده مردم گردآمده از سراسر جهان و عشاق مشعر و مشتاقان كوي مناست.
^ 1 – ـ مستدرك الوسائل، ج10، ص166.
^ 2 – ـ اقبال الاعمال، ص224؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
^ 3 – ـ وسائل الشيعه، ج 13، ص 555.
139

روايات فراواني 1 به بيان وظيفه حجگزاران در سرزمين عرفات پرداخته كه بخش عمده آن درباره دعا و كيفيت آن، به ويژه دعاي عرفه امام حسين و دعاي امام سجاد(عليهما‌السلام) است. بخش ديگر نيز درباره اهميت دعا و ترغيب و تشويق افراد به دعا براي ديگران است؛ به گونه‌اي كه روشن مي‌شود ائمه اطهار(عليهم‌السلام) و برخي شاگردان آنان قسمت مهم همت خويش را در آن سرزمين كه دعا مستجاب است، صرف دعا براي ديگران مي‌كردند.
علي بن ابراهيم از پدرش نقل كرده است: عبدالله بن جندب را در عرفات ديدم كه زماني طولاني دست به سوي آسمان بلند كرده و سيلاب اشك از گونه‌هايش سرازير بود، به طوري كه شخص ديگري را اين‏گونه در حال مناجات نديده بودم. هنگام عزيمت مردم به سوي مشعر به او گفتم: كسي را بهتر از تو در حال نيايش نديدم. گفت:به خداسوگند! در آن حال فقط برادرانم را دعا مي‌كردم، زيرا از امام كاظم(عليه‌السلام) شنيدم كه فرمود: كسي كه به دور از چشم برادرش (برادر ايماني) براي وي دعا كند، از جانب عرش ندا مي‌رسد كه صد هزار برابر آنچه براي او خواستي، نصيب تو خواهد شد، پس شايسته نبود كه من صد هزار برابر دعاي مستجاب را براي يك دعا كه برآورده شدنش معلوم نيست واگذارم 2. مشابه اين حديث درباره ائمه و ديگر صحابه نيز گفته شده است 3.پيام درخور توجه اين روايات اين است كه هنگام اجتماع در سرزمين عرفات به فكر ديگران باشيد. آن اندازه كه دعا كردن براي ديگران نافع است، براي خود سودمند نيست، چون دعا كردن براي خود احياناً مستجاب نخواهد
^ 1 – ـ سوره طه، آيه 7.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص525 ـ 526؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص174.
140

شد؛ ولي براي ديگران سودش آن است كه فرشتگان از خداوند براي داعي چندبرابرش را مي‌طلبند و چون آنان بدون اذن خدا سخن نمي‌گويند: «لايَسبِقونَهُ بِالقَولِ وهُم بِاَمرِهِ يَعمَلون» 1 به يقين دعايشان مستجاب است.
توضيح اينكه هر فعل، قول و انديشه علمي كه از روح مي‌گذرد تكويناً به اذن الهي خواهد بود، زيرا موجود امكاني بدون استناد به واجب تعالي در نظام علّي معلولي پديد نمي‌آيد. البته در اين استناد، مبادي فعل، اعم از طبيعت، غريزت، ميل و اراده محفوظ است.
مطلبي كه انسان تبهكار يا پرهيزگار از خدا مي‌خواهد ولي انجام آن مصلحت نيست مسبوق به صلاحديد الهي نبوده و به خواست او نخواهد بود، چنان كه عصيان كافر همانند اطاعت مؤمن با اذن تكويني خداست؛ ليكن طاعتْ مطلوب خدا و عصيان مكروه اوست و تفاوت تكويني اين دو غير از تفاوت تشريعي آنها بر اهل نظر مستور نيست؛ ولي هر چه فرشته بخواهد مطلوب بلكه مامورٌ به الهي است و از اين‏رو حتماً برآورده مي‌شود.
تذكّر: برخي اجتماع مردم در مساجد را به عنوان تشبّه به اهل عرفات در نهم ذيحجه بدون محذور دانسته و گروهي نيز آن را انجام داده‌اند 2.
بايد توجه داشت كه ادلّه عام يا مطلقي هست كه به تعميم در دعا ترغيب كرده و مسجد را مكان مناسب براي نيايش فردي و جمعي اعلام داشته و نيازي به قصد تشبّه و مانند آن نيست.
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج 13، ص528 ـ 561.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص508.
^ 3 – ـ همان.
141

بحث روايي

1. شأن نزول
عن ابن عبّاس قال: كانت عكاظ و مِجَنَّة و ذوالمجاز أسواقاً في الجاهليّة فتأثّموا أن يتّجروا في الموسم فسألوا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عن ذلك فنزلت: ﴿لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم﴾ في مواسم الحجّ 1.
اشاره: در جاهليّت بازارهاي مهم تجاري در مكّه بود. مردم آن عصر تجارت در موسم حجّ را گناه مي‌شمردند. در اين باره از پيامبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) سؤال كردند. اين آيه شريفه نازل شد كه طلب كردن فضل الهي گناه نيست.
امين الاسلام طبرسي مي‌گويد: اين مطلب از امامان معصوم(عليهم‌السلام) نيز نقل شده است 2.

2. منظور از فضل الهي
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) في قول الله: ﴿لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم﴾؛ «يعني الرزق فإذا أحلّ الرجل من إحرامه و قضي نسكه فليشتر و ليبع في الموسم» 3
اشاره: منظور از فضل الهي، رزق مادي است كه تحصيل آن با تجارت در موسم حجّ جايز، بلكه راجح است. البته طبق توجيهي كه در بحث تفسيري گذشت از امر عقيب توهّم حَظْر بيش از اباحه برنمي‌آيد؛ ليكن عنوان «فضل
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 27.
^ 2 – ـ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص387.
142

خدا» معناي رجحان را به همراه دارد، از اين‏رو امام(عليه‌السلام) به خريد وفروشي كه صبغه تحصيل فضل الهي داشته باشد امر كرد، وگرنه صرف تجارت در موسم، با قطع نظر از آنچه درباره كسب حلال وارد شده است، رجحان نداشته و مأمورٌ به نيست.
در برخي روايات فعاليتهاي تجاري از اهداف تبعي و بركات جانبي وجوب حج به شمار آمده است: هشام بن‏حكم از حضرت صادق(عليه‌السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: «خداوند مردم را امر كرد از شرق و غرب در حج اجتماع كنند تا يكديگر را بشناسند و هر قومي مال التجاره خود را به شهرهاي ديگر منتقل كند و از اين رهگذر باربران و شترداران سود برند…، چون اگر هر قومي تنها به شهر خود و آنچه در آن است بسنده كند، هلاك و شهرها ويران مي‌شود و درآمدها از بين خواهدرفت» 1
اگر در برخي روايات ﴿فَضلاً مِن رَبِّكُم﴾ بر «المغفرة من ربّكم» تفسير شده است 2 ، در واقع «فضل الهي» بر رزق معنوي و افضل افراد آن، بدون حصر، تطبيق داده شده است.

٭ ٭ ٭

^ 1 – ـ الدر المنثور، ج1، ص534.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص527.
^ 3 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص96.
143

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *