تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه200الی202

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه200الی202

شايسته است حجگزاران پس از مناسك حجّ در منا، با حضور قلب به ذكر مشغول باشند و بهتر از ياد نياكانشان خدا را ياد كنند.

فَاِذا قَضَيتُم مَنسِكَكُم فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم اَو اَشَدَّ ذِكرًا فَمِنَ النّاسِ مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا وما لَهُ فِي الاءاخِرَةِ مِن خَلق (بقره، 200)

ومِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار (بقره، 201)

اُولئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا واللّهُ سَريعُ الحِساب (بقره، 202)

گزيده تفسير
شايسته است حجگزاران پس از مناسك حجّ در منا، با حضور قلب به ذكر مشغول باشند و بهتر از ياد نياكانشان خدا را ياد كنند.
انسانهايي كه دست نياز به سوي خداي منّان بلند كرده‌اند، اعم از حجگزاران و غير آنان دو گروه‌اند: گروهي تقرّب به خدا، آخرت و همه
^ 1 – ـ الكافي، ج8، ص244.
158

ارزشهاي معنوي را فراموش كرده و تنها به فكر تأمين دنيا هستند. اين گروه در آخرت هيچ نصيبي نخواهند داشت.
سيره علمي و عملي گروه دوم نيز اين است كه همواره به ياد تقرّب به خدا و آخرت هستند و خواستشان حسنه دنيا و آخرت و نجات از آتش دوزخ است و «حسنه» همه مواهب مادي و معنوي را دربر مي‌گيرد. اين گروه‌اند كه آنچه در دنيا به دست آورند در آخرت نيز از آن بهره‌مند خواهند بود.
تأثير دعا، خواه درباره دنيا يا درباره آخرت، به كسب و تلاش و عمل صحيح مشروط است. كارهاي خداوند در دنيا و آخرت بر محور حسابرسي دقيق است و در آخرت اين حسابرسي دقيق به سبب حضور همه اعمال و اعمال همه و حضور كتاب جامع و كامل و كافل و حضور شهود دروني و بيروني و احاطه علمي خداوند سبحان به همه شئون علمي و عملي افراد با سرعت انجام مي‌يابد.
تهديد تبهكاران به «سرعت حساب»، راجع به سرعت كيفر آنهاست.

تفسير

مفردات
قَضَيْتُمْ: «قضاء» (ناقص يائي) فيصله دادن با قول يا فعل است كه هم در قول و فعل خداي سبحان به كار مي‌رود؛ مانند ﴿وقَضي رَبُّكَ اَلاّتَعبُدوا اِلاّاِيّاه) 1 و ﴿فَقَضهُنَّ سَبعَ سَمواتٍ في يَومَين) 2 وهم در قول و فعل انسان؛ مانند
159

﴿فَاقضِ ما اَنتَ قاضٍ اِنَّما تَقضي هذِهِ الحَيوةَ الدُّنيا) 1 كاربرد قضا در حكم و داوري حاكم نيز از اين باب است 2. اطلاق قضا بر انجام عملي كه در وقت معين خود فوت شده اصطلاح خاص فقهي است. قضا معناي جامعي دارد كه مصداق تكويني و اعتباري را دربر مي‌گيرد 3.
نَصِيبٌ: «نصيب» حظ و بهره است و نصبْ چيزي را سرپا و مستقيم برپا داشتن است؛ مانند برپا كردن نيزه. حظ و بهره هر كس را بدان جهت نصيب گويند كه گويا تنها همان شي‏ء براي او برجسته و نمايان است 4.
سَرِيع: «سرعت» به معناي شتاب است و مفهوم فراگير آن شامل سرعت در امور مادي، معنوي، خير و شر مي‌شود. هيئت فعيل (سريع) ثبوت و هميشگي سرعت فاعل را مي‌رساند؛ يعني خداي سبحان همواره بدون اندك تأخيري حسابرس بندگان است 5.
٭ ٭ ٭

ياد حق
قرآن كريم همراه شكستن سنت جاهلي 6 و دعوت به ياد خدا كيفيت ياد او را چنين بيان مي‌كند: پس از فراغت از مناسك حجّ در «منا»، آن‌گونه كه به ياد
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 23.
^ 2 – ـ سوره فصّلت، آيه 12.
160

پدرانتان هستيد بلكه بيشتر، به ياد خدا باشيد: ﴿فَاِذا قَضَيتُم مَنسِكَكُم فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم﴾.
ياد خدا مي‌تواند همراه با مناسك و بعد از آن باشد و نيز بر تكبيرهاي ايام تشريق منطبق شود، هرچند ظهور آن، بر اثر كلمه قضاء، در بعد از مناسك است.
«ذكر» در آيه مورد بحث، مطلق ياد خداست؛ ليكن مفسران آن را بر تكبيرهاي مستحب در روز عيد و دو روز پس از آن و نيز بر دعاهاي مخصوصِ سرزمين منا تطبيق كرده‌اند 1 ، چون دعا در اين مواقف از با فضيلت‌ترين اعمال است و شايد به همين مناسبت خداوند در ادامه اين آيات به مسئله دعا پرداخته است.
درباره تعبير وارد در اين بخش از آيه در فراخوان به ياد خداوند، لازم است عنايت شود كه جمله ﴿فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم﴾ در صدد تأييد سنت جاهلي فخرفروشي به نياكان نيست، بلكه از آن نكوهش مي‌كند، چون گاهي انسان براي نياكان خود كه اهل ايمان‌اند طلب مغفرت و رحمت مي‌كند؛ نظير مغفرت خواهي حضرت نوح و ابراهيم(عليهما‌السلام) براي گذشتگان خود: ﴿رَبَّنَا اغفِر لي ولِولِدَي ولِلمُؤمِنينَ يَومَ يَقومُ الحِساب) 2 ﴿رَبِّ اغفِر لي ولِولِدَي ولِمَن دَخَلَ بَيتِي مُؤمِنا) 3 اين‌گونه ياد بودِ نياكان پسنديده و مورد امضاي خداست، زيرا درحقيقت امتثال دستور الهي است.
^ 1 – ـ سوره طه، آيه 72.
^ 2 – ـ مفردات، ص674 ـ 675، «ق ض ي».
^ 3 – ـ التبيان، ج2، ص170، با تحرير اندك.
^ 4 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج5، ص434، «ن ص ب».
^ 5 – ـ التحقيق، ج5، ص121 ـ 122، «س ر ع».
^ 6 – ـ به شأن نزول آيه در آغاز بحث روايي رجوع شود.
161

گاهي هم انسان به فخرفروشي به نياكان سرگرم مي‌شود و به ارزشهاي خيالي و واهي آنان افتخار مي‌كند كه هرگز مورد پسند خداوند نيست، بلكه در نكوهش اين گروه از آنها مي‌خواهد به ياد نعمتهاي الهي باشند نه پدران و نياكانشان.
فخر بنده به مولاست؛ نه به پدر كه او نيز برده مولاست. انسان بنده خداوندي است كه مولاي مطلق است و نياكان وي نيز همانند خود او بنده خداي سبحان‌اند. تنها افتخار عبد به سيّد اوست و هرگز نمي‌تواند به پدر و مادر خود فخر كند كه آنها نيز غلام همان سيّدند، گرچه خداوند به حق‌شناسي پدر و مادر توصيه فرموده است 1 : ﴿اَنِ اشكُر لي ولِولِدَيك) 2
بر خلاف آيات قبل كه خطاب به خردمندان و فرزانگان بود و از راه برهان و استدلال آنان را به ياد خداوند دعوت مي‌كرد: ﴿واذكُروهُ كَما هَدكُم) 3 نخستين آيه مورد بحث، ضمن فراخواني مردم جاهلي به ياد خداوند، آنها را از روش جاهلانه يادبود بي‌اثر نياكان بازمي‌دارد.
تذكّر: 1. صدر آيه نخست مردم را به دو قسم تقسيم كرد و ذيل آن آيه و همچنين آيه دوم آنان را به دو صنف توزيع كرد. از اين تقسيم و توزيع مي‌توان تناسب صدر و ساقه دو آيه را چنين استنباط كرد كه متذكّران الهي همان كساني هستند كه حسنه دو جهان را مي‌طلبند و متذكّران نياكاني همانهايي هستند كه فقط متاع زودگذر دنيا را بدون احتساب حسنه درخواست مي‌كنند.
^ 1 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص397؛ التبيان، ج2، ص170؛ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص529؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص111.
^ 2 – ـ سوره ابراهيم، آيه 41.
^ 3 – ـ سوره نوح، آيه 28.
162

2. قبل از سلطه اسلام در جزيرةالعرب و نفوذ رهبري پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و حَجر و منع بت‌پرستان از حضور در مسجد و شركت در مناسك حج، مشركان حجاز همانند موحدان در مراسم ياد شده حاضر مي‌شدند و طبق رسوبات جاهلي به گفتمانِ افتخارآميز درباره تبار خويش مي‌پرداختند و خطيبان و محدّثان ويژه‌اي داشتند 1 كه حافظ ميراث منحوس و موهوم دوران خونريزي و غارت بوده و آنها را با غَثّ و سمين بازگو مي‌كردند، هرچند با استقرار اسلام در حجاز و فتح مكه و ممنوع شدن مشركان از شركت در مناسك، غبارروبي شده و مجالي براي فخرفروشي باطل در مواقفِ تنزيه شده مِنا و مانند آن نمانده است، بنابراين، تقسيم ياد شده اگر به لحاظ زمان حضور مشركان در مناسك حج باشد، جريان گزارش خارجي است از يك‏سو و ارائه دو طرز فكر است ازسوي ديگر و اگر به لحاظ بعد از انقضاي زمان مزبور بوده و عصر تطهير سرزمين حجاز از تظاهر به شرك و تنزيه مواقف حج از حضور وَثَنيها باشد فقط ناظر به دو طرز تفكر در جهان خارج است.

شدّت ياد حق
ياد خدا در قرآن، هم به «كثرت» و زيادي وصف شده است: ﴿اذكُرُوا اللّهَ ذِكرًا كَثيرا) 2 هم به ﴿شدّت﴾: «فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم اَو اَشَدَّ ذِكرا». شدت ياد خدا يعني با حضور قلب بيشتر به ياد خدا بودن. وصفِ يادِ حق به «كثرت»، ناظر به كميّت زماني است، تا انسان لحظه‌اي از ياد خدا غافل
^ 1 – ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص299 ـ 300، با تلخيص و تحرير.
^ 2 – ـ سوره لقمان، آيه 14.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 198.

163

نباشد، چون به اندازه غفلت از خدا در تيررس شيطان است. وصف ياد خدا به «شدت»، ناظر به كيفيت ذكر است؛ ليكن نه فرياد كشيدن، چون ادب ذكرخدا اين است كه تا مي‌توانيم بايد آرام و آهسته و كمتر از جهر به ياد او باشيم: ﴿واذكُر رَبَّكَ في نَفسِكَ تَضَرُّعًا وخيفَةً ودونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ) 1 ﴿اُدعوا رَبّ‏كُم تَضَرُّعًا وخُفيَة) 2 زيرا خداوند پنهان‌تر از راز را هم مي‌داند: ﴿يَعلَمُ السِّرَّ واَخفي) 3
پس جمله﴿اَشَدَّ ذِكرا﴾ بيان صفت كيفي و نفساني ياد حق است كه به امر نفساني باز مي‌گردد؛ نظير ﴿اَشَدُّ حُبّا﴾ در آيه ﴿والَّذينَ ءامَنوا اَشَدُّ حُبًّا لِلّه) 4 كه صفت نفساني براي محبت است. اين آيه بيان مي‌كند كه محبت مؤمنان به خدا بسيار بيشتر و شديدتر از محبت بت‏پرستان به آلهه و بتهاست.
تذكّر: اشتراك «اَشدّ» و «شديد» در اصل شدّت است و معناي اَفعل تفضيل افاده افزوني در همان ماده است؛ خواه متعلق مادّه مشترك فضيلت باشد يا رذيلت. در اينجا ياد نياكانِ غارتگر و خونريز رذيلت است و ياد خداي سبحان فضيلت. اگر دستور رسيد كه ياد خدا شديدتر از ياد نياكانتان باشد معناي آن امضاي اصل تذكره غارتگران جاهلي نيست، چه رسد به اينكه تشويق به شديد بودن آن را به همراه داشته باشد. اين مطلب گاهي به صورت خبر (هرچند انشا را دربر دارد) چنين ارائه شده: ﴿والَّذينَ ءامَنوا اَشَدُّ حُبًّا لِلّه﴾
^ 1 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص394.
^ 2 – ـ سوره احزاب، آيه 41.
164

و هرگز پيام اين آيه امضاي محبّت بت نيست، و زماني به صورت انشا نازل و بيان شده است: ﴿اَو اَشَدَّ ذِكرا﴾.
خلاصه آنكه: 1. مذكورها در مدح و ذم متفاوت‌اند. 2. ذكرها در حسن و قبح مختلف‌اند و هيچ يك از اين دو امر مادّه مشترك نيست. 3. كيفيت ذكر به لحاظ شديد و اشدّ مطرح است.

اثر ياد خدا در دل
ياد خداوند بايد با حضور قلب صورت گيرد، چون ذكر خدا تا ملكه نفساني نشود آرامش صادق پديد نمي‌آيد، زيرا بردن نام خدا بر لب همانند آبياري شاخه درخت است كه جز گردگيري اثر ديگري ندارد؛ ولي ياد خدا در دل همتاي آبياري ريشه درخت است كه مايه بالندگي و ثمربخشي آن است. آنچه در غفلت‏زدايي مؤثر است ياد خدا در دل است كه با ناله و لابه همراه باشد، زيرا غفلت كمند شيطان: «الغفلة مصطاد الشيطان» 1 و مايه كوري از شهود اسرار الهي است: ﴿ومَن اَعرَضَ عَن ذِكري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنكًا ونَحشُرُهُ يَومَ القِيمَةِ اَعمي) 2
شيطان همواره در حال غفلت انسان به او حمله مي‌كند: ﴿اِنَّهُ يَركُم هُوَ وقَبيلُهُ مِن حَيثُ لاتَرَونَهُم) 3 چون در حال غفلت شيطان را نمي‌بيند و آن دشمن قسم خورده به اندازه غفلت انسان به او صدمه مي‌زند. شيطان لحظه‌اي از وسوسه كردن دست نمي‌كشد و همه شبانه روز به سواره و پياده نظام خود
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 205.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 55.
^ 3 – ـ سوره طه، آيه 7.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 165.
165

دستور مي‌دهد كه در اموال و اولاد انسانها شريك شوند: ﴿واستَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِكَ واَجلِب عَلَيهِم بِخَيلِكَ ورَجِلِكَ وشارِكهُم فِي الاَمولِ والاَولدِ وَعِدهُم وما يَعِدُهُمُ الشَّيطنُ اِلاّغُرورا) 1
غرض آنكه شيطان پيوسته در كمين است تا زمان غفلتِ انسان به وي حمله كند، از اين رو قرآن كريم مؤمنان را به كثرت ياد خدا: ﴿اذكُرُوا اللّهَ ذِكرًا كَثيرا) 2 و شدّت ذكر او فرا مي‌خواند تا مانع نفوذ و حمله شيطان شوند.

ياد خدا با عنوان دعا
خداي سبحان پس از دعوت به ياد خود و پرهيز از سنتهاي جاهلي، ياد الهي را به عنوان دعا مطرح كرده و عموم مردم به ويژه كساني را كه در منا گرد هم آمده‌اند، درباره ياد حق و دعا به دو گروه تقسيم مي‌كند:
1. برخي از خدا تنها دنيا را طلب مي‌كنند نه آخرت يا حسنه دنيا را. اين گروه يقيناً در آخرت بهره‌اي ندارند: ﴿فَمِنَ النّاسِ مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا وما لَهُ فِي الاءاخِرَةِ مِن خَلق﴾. اين گروه چون قلمرو ديدشان نشئه طبيعت است به حلال و حرام، حسن و قبيح و طيب و خبيث بودن متاع دنيا نمي‌انديشند.
اينان بي‌هدف‌اند و در پايان عمر به بيراهه رفتن خود پي مي‌برند؛ مانند تشنه بي‌هدفِ جوياي آب كه «سراب» را «آب» مي‌پندارد، آنان نيز در پايان عمر مي‌فهمند كه در پي‏سراب رفته و همه توان را در اين راه صرف كرده‌اند؛ ولي هنوز تشنه‌اند، چون سراب تشنگي را نمي‌زدايد: ﴿والَّذينَ كَفَروا اَعملُهُم
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج67، ص110.
^ 2 – ـ سوره طه، آيه 124.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيه 27.
166

كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً حَتّي اِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شي‏ءا) 1 نيز چون از دعاي حقيقي كه سلاح انبيا(عليهم‌السلام 2) و قرارگاه اجابت است 3 بهره‌اي ندارند، مانند تشنه بي‌وسيله‌اند كه آب را مي‌بيند؛ ولي دستش به آن نمي‌رسد؛ دست خود را باز مي‌كند تا آب را به دهانش برساند؛ ليكن از دور بر چشمه‏سار دستي دارد، يا دو دست را بر لبه چاه گذاشته و سر در دهانه چاه فرو مي‌برد تا زبانش را به چاه برساند؛ ولي نه طنابي دارد و نه دلوي؛ همواره عطشان است، زيرا به ريسمان الهي (يعني ايمان و عمل صالح) تمسّك نجسته است: ﴿كَبسِطِ كَفَّيهِ اِلَي الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبلِغِه) 4
2. برخي نه تنها از خداوند دنيا و آخرت را مي‌خواهند، بلكه حسنه دنيا و حسنه‌خرت و نجات از آتش جهنم را خواهان‌اند: ﴿ومِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار) 5
دسته نخست، ظاهراًبه ياد خدايند؛ ولي چيز اصيل و پايدار را نمي‌طلبند. اينان را در آخرت بهره‌اي نيست، چون از خدا فقط دنيا و متاع اندك آن را طلب مي‌كنند كه چنين خواسته‌اي با فراموشي خدا برابر است.
گروه دوم حقيقتاً به ياد خدايند و از او حسنه دنيا و آخرت و نجات از آتش را مي‌خواهند. اين‏گروه نصيب خود را از دنيا و آخرت مي‌برند.
تذكّر: گرچه قرينه سياق، مانند قرينه «كُمْ» در ﴿مَنسِكَكُم﴾ و «نا» در
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 64.
^ 2 – ـ سوره احزاب، آيه 41.
167

«ربَّنا»، اقتضا مي‌كند كساني كه در مراسم حج به ياد خدايند، در دعا كردن دو گروه باشند؛ نه مطلق انسانها؛ ليكن شواهد خارجي و نيز بررسي رفتار و گفتار توده مردم گواه تعميم است، بنابراين، تقسيم ياد شده تنها به حجگزاران و اجتماع كنندگان در سرزمين منا اختصاص ندارد، بلكه به مناسبت دعا و ياد حق در سرزمين منا و براي نمونه در ذيل آيات حج بيان شده است وگرنه ديگران نيز مشمول همين تقسيم‌اند.

سيره و منطق انسانها
طبق اين آيات، مردم دنيا از نظر منطق و سيره دو دسته‌اند: 1. بعضي منطق و سيره عمليشان دنياطلبي است و مي‌گويند: خدايا به ما در دنيا عطا كن! چون درخواست آنها مطلق است و مقيّد به «حسنه» نيست، معنايش چنين است: خدايا به ما مال بده؛ حسنه باشد يا سيئه؛ حلال باشد يا حرام و طيّب باشد يا خبيث. بر فرض هم حسنه و حلال و طيب را بخواهند، در انديشه آخرت نيستند: ﴿فَمِنَ النّاسِ مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا﴾.
تعبير «يَقول» دو نكته را دربر دارد: أ. كنايه از منطق و روش آنها در رفتار و گفتار و افكار و بيان سيره علمي و عملي، گفتاري و رفتاري آنان است؛ نظير آيه ﴿ما يَلفِظُ مِن قَولٍٍ… ) 1 كه در آن خصوص قول به معناي لفظ منظور نيست، بلكه هر كاري را رقيبِ عتيد ضبط مي‌كند، بر اين اساس، اگر كسي با زبان از خدا حسنه بخواهد؛ ولي در عمل به گناه مبتلا شده و بلغزد، در حقيقت، جزو گروه اول است.
^ 1 – ـ سوره نور، آيه 39.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص468.
^ 3 – ـ همان، ص471.
^ 4 – ـ سوره رعد، آيه 14.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 201.
168

ب. استمرار را مي‌رساند، چون فعل مضارع است؛ يعني سيره مستمر آنان دنياطلبي است.
2. برخي منطقشان حسنه‌خواهي است كه در دنيا و آخرت از خدا حسنه مي‌خواهند؛ يعني دنياي حسن و آخرت حسن مي‌طلبند، چون مي‌دانند در دنيا و آخرت، هم حسنه وجود دارد و هم سيئه، از اين رو از خداوند حسنه دنيا و آخرت و نجات از گناه در دنيا و از آتش در آخرت را درخواست مي‌كنند: ﴿ومِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار﴾. عنوان «عذاب نار» گرچه به آتش دوزخ منصرف است؛ ليكن صراحتي در انحصار به معاد ندارد، بنابراين آنچه از حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) رسيده است كه «همسر ناسازگار مصداق عذاب نار است و مؤمن صالح ضمن درخواست حسنه دنيا و آخرت، صيانت از همسر بد را مي‌طلبد» 1 مي‌تواند مصداق جمله مزبور باشد، بنابراين، نقد قرطبي و استبعاد او 2 ناصواب است.
خداوند پاسخ دعاي هر دو گروه را در اين جمله‌ها به طور اجمال چنين بيان فرمود: گروه اوّل كه هدف منحصر آنان خود دنياست، از بهره اخروي محروم‌اند: ﴿وما لَهُ فِي الاءاخِرَةِ مِن خَلق﴾؛ ولي درباره بهره دنيوي هر اندازه كه خداوند طبق كسب آنها مصلحت بداند و به هر كسي كه بخواهد عطا مي‌كند 3. گروه دوم كه حسنه‏دنيا و آخرت را مي‌خواهند، نصيبي از آنچه درباره دو نشئه كسب كرده‌اند، خواهند داشت: ﴿اُولئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا) 4
^ 1 – ـ سوره ق، آيه 18.
169

البته اين جمله مي‌تواند راجع به هر دو گروه باشد، گرچه عدّه‌اي آن را مخصوص گروه دوم دانسته و چنين گفته‌اند كه پاسخ گروه اول با جمله ﴿وما لَهُ فِي الاءاخِرَةِ مِن خَلق﴾ داده شد، در حالي كه آن جمله پاسخِ بخش آخرت آنهاست؛ نه جواب كسبي كه براي دنيا كرده و از خداوند متاع دنيا را خواسته‌اند 1.
بر اين اساس، موحّدان كه حسنه دنيا و آخرت مي‌طلبند دعاي آنها در هردو نشئه اجابت مي‌شود؛ ولي مشركان كه به معاد معتقد نبوده و تنها خواسته آنان حطام دنياست (و معناي تقريب بتان و شفاعت آنها غير از متاع دنيا چيز ديگري نيست) دعاي آنها في‌الجمله درباره دنيا مستجاب مي‌شود؛ ليكن در قيامت اصلاً مورد عنايت قرار نمي‌گيرند: ﴿وما دُعاءُ الكفِرينَ اِلاّفي ضَلل) 2
قرآن كريم در جاي ديگر با تقسيم مردم به دو گروه مي‌فرمايد: ﴿مَن كانَ يُريدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَن نُريدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلها مَذمومًا مَدحورا) 3 دسته‌اي خواستار دنيايند و براي آن مي‌كوشند؛ ولي چنين نيست كه هر كس هرچه خواست به آن برسد، بلكه اولاً به آنها فقط آنچه را ما مي‌خواهيم مي‌دهيم: ﴿ما نَشاء﴾ نه آنچه را آنان مي‌طلبند. ثانياً به هر كس بخواهيم مي‌دهيم: ﴿لِمَن نُريدُ﴾؛ در حقيقت، پاسخ را به صورت دو موجبه جزئي بيان فرمود.
گروه دوم، خواستار آخرت‌اند و براي آن مي‌كوشند. خداوند به صورت
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص530؛ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص400.
^ 2 – ـ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص400.
^ 3 – ـ سوره اِسراء، آيه 18.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 202.
170

موجبه كلي فرمود كه هركس به هر اندازه براي آخرت تلاش كند، نتيجه مي‌گيرد: ﴿ومَن اَرادَ الاءاخِرَةَ وسَعي لَها سَعيَها وهُوَ مُؤمِنٌ فَاُولئِكَ كانَ سَعيُهُم مَشكورا) 1 بر پايه محتواي اين آيه، اولاً براي رسيدن به پاداش اخروي افزون برحسن فعلي بايد حسن فاعلي نيز داشت؛ يعني هم بايد تلاش صحيح كرد و هم بايد مؤمن بود: ﴿وسَعي لَها سَعيَها وهُوَ مُؤمِن﴾. ثانياً هركس به اندازه تلاش خود بهره اخروي مي‌برد، پس تلاش بيشتر با بهره بيشتر همراه است. البته همه بهره‌ها به كار و تلاش وابسته نيست، چون تفضّل الهي بحث جدايي دارد.
خداي سبحان بعد از اين گروه‏بندي بيان فرمود كه وسيله دستيابي به مقصدِ خاص را براي هر دو گروه آماده مي‌سازد: ﴿كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وهؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّكَ وما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحظورا) 2
تذكّر: فرق خلاق و نصيب: ﴿… ما لَهُ فِي الاءاخِرَةِ مِن خَلق) 3 ﴿اُولئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا) 4 در اين است كه خلاق فضيلتي است كه بر اثر خُلق نيك به دست مي‌آيد 5 ؛ امّا نصيب اعم از فضيلت و رذيلت است 6.

مراد از «حسنه»
«حسنه» در اين آيه به طور مطلق آمده است، پس به معناي هرگونه خير
^ 1 – ـ ر.ك: جامع البيان، مج2، ج2، ص401 ـ 402؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص189.
^ 2 – ـ سوره رعد، آيه 14.
^ 3 – ـ سوره اسراء، آيه 18.
171

وخوبي است و بر هر موهبت مادي و معنوي قابل تطبيق است. مال حلال و نعمتهاي معنوي از مصاديق حسنه شمرده شده است 1 ، چنان كه درباره حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) مي‌فرمايد: ﴿وءاتَينهُ فِي الدُّنيا حَسَنَةً واِنَّهُ فِي الاءاخِرَةِ لَمِنَ الصّلِحين) 2 چون حسنه به قرينه سياق، مال حلال و ولايت الهي است. نيز درباره محبت اهل بيت نبوّت(عليهم‌السلام) مي‌فرمايد: ﴿قُل لااَسَ‏لُكُم عَلَيهِ اَجرًا اِلاَّالمَوَدَّةَ فِي القُربي ومَن يَقتَرِف حَسَنَ‏ةً نَزِد لَهُ فيها حُسنا) 3 قدر متيقن از حسنه در اين آيه همانا محبّت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) است.
برخي اهل معرفت در تبيين حسنه آخرت، حساب و ميزان آن چنين توصيه به حق كرده‌اند كه جمع بين حسّ و عقل و محسوس و معقول، در قدرت و كمال اعظم و اتمّ الهي نمودار است و ما به هر دو نشئه جسم و روح و اعاده هر دو معتقديم و اگر رهنمود شرع به گستره معاد نمي‌بود، جريان سپري شدن نظام دنيا و پديد آمدن نظام آخرت شناخته نمي‌شد و آنچه را انبيا(عليهم‌السلام) درباره حشر معقول و محسوس فرموده‌اند حق است و هيچ دليل عقلي آن را محال نمي‌داند، پس بايد خود و ديگران را به ادراك و ايمان آن ملزم كنيم 4.
تذكّر: نكره در سياق اثبات مفيد عموم نيست؛ ليكن اطلاق حسنه قابل تطبيق بر مصاديق فراوان نسبت به موارد گونه‌گون است، بر همين اساس مقصود از حسنه در آيات مورد بحث، هر نوع خير و خوبي است كه به حسب درجات اشخاص و اعمال و انگيزه‌ها در دنيا و آخرت مصاديق گوناگوني
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 19.
^ 2 – ـ سوره اسراء، آيه 20.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 102.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 202.
^ 5 – ـ مفردات، ص297، «خ ل ق».
^ 6 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص530؛ ر.ك: بيان السعاده، ج1، ص184.
172

دارد 1 ، براين اساس، حسنه اخروي مؤمنِ متوسط با جنّات و نَهَر مناسب است و حسنه اخروي اَوحَدي از اهل ايمان، گذشته از جنّت محسوس، مقام منيع قرب الهي، يعني ﴿في مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَليكٍ مُقتَدِر) 2 است. برخي مصاديق حسنه در روايات ائمه اطهار(عليهم‌السلام) در بحث روايي خواهد آمد.

تلاش همراه دعا
جمله ﴿وما لَهُ فِي الاءاخِرَةِ مِن خَلق﴾، پاسخ گروه اول از نظر آخرت بود كه آنها هيچ بهره‌اي در معاد ندارند؛ ولي ﴿اُولئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا﴾ مي‌تواند طبق توضيح گذشته هم پاسخ گروهِ اول از نظر دنيا بوده و هم پاسخ گروه دوم از نظر دنيا و آخرت باشد و آن اينكه هر يك به اندازه كوشش خود بهره دارند.
اينكه فرمود: ﴿مِمّا كَسَبوا﴾؛ نه «مما ذكروا» يا «مما دعوا»، نشان مي‌دهد كه بهره آنان با صرف دعا و ياد حق به دست نمي‌آيد، بلكه به كسب و تلاش نياز دارد؛ چه براي آنان كه تنها دنيا مي‌طلبند و چه براي خواستاران حسنه دنيا و آخرت، پس هر چند دعا يكي از مصاديق كسب است؛ ليكن دعاي فرد بيكار و تن پرور مستجاب نيست. خداوند تأثير دعا را با كسب و عمل صحيح تأييد كرده تا بهره‏برنده نصيبِ عامل را ببرد؛ نه بهره ذاكرِ محض و داعي صرف را، چون دعا مقدمه و بخشي از لوازم نيل به مقصد است نه تمام كار. اثر بخشي دعا مشروط به انجام تلاش فرد است، بنابراين كسب دنيايي همراهِ دعاي دنيايي، «حسنه دنيا» را در پي دارد و تلاشِ اخروي همراهِ دعاي آخرتي،
^ 1 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص395 ـ 400؛ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص530.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه 122؛ مجمع البيان، ج5 ـ 6، ص603.
^ 3 – ـ سوره شوري، آيه 23؛ مجمع البيان، ج9 ـ 10، ص44.
^ 4 – ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص299 ـ 300، با تلخيص و تحرير.
173

«حسنه آخرت» را: ﴿اُولئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا﴾. البته فضل الهي را نمي‌توان تحديد كرد، زيرا ممكن است خداوند طبق مصلحتِ مستور به برخي بيش از اندازه كوشش وي بركت عطا فرمايد، چنان كه گاهي بدون سعي، فيضي پديد مي‌آيد.

محاسبه مؤمنان در قيامت
جمله ﴿واللّهُ سَريعُ الحِساب﴾ فقط ناظر به كساني است كه بهره‌اي از آخرت دارند، زيرا گروه نخست كه خواستار دنيا بودند از آخرت بي‌نصيب‌اند و حسابي ندارند تا خداوند سريعاً آن را رسيدگي كند. حساب و ميزان قيامت براي سنجش كار مثبت است و كسي كه براي آخرت تلاشي نكرده است، محاسبه و ميزاني ندارد، پس خداوند نسبت به اهل حساب و كتاب و ميزان، «سريع الحساب» است؛ يعني آنان را معطّل نمي‌كند و فوراً به حسابشان رسيدگي كرده و به مقاماتشان مي‌رساند؛ ولي گروه اول چون سيره علمي و عملي آنها دنياطلبي بوده و حلال و حرام برايشان يكسان است و عملاً هيچ ارتباطي با خدا نداشته و با قيامت كاري ندارند، در رديف كافران‌اند و اعمال آنها همانند سراب و آب‌نمايي است كه انسان تشنه آن را آب مي‌پندارد: ﴿اَعملُهُم كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماء) 1 و چون اعمالشان پوچ و بي‌وزن است: ﴿وقَدِمنا اِلي ما عَمِلوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلنهُ هَباءً مَنثورا) 2 خداوند براي آنان در قيامت ترازويي نصب نمي‌كند: ﴿اُولئِكَ الَّذينَ كَفَروا بِئايتِ رَبِّهِم ولِقائِهِ فَحَبِطَت
^ 1 – ـ مواهب الرحمن، ج3، ص162.
^ 2 – ـ سوره قمر، آيه 55.
174

اَعملُهُم فَلا نُقيمُ لَهُم يَومَ القِيمَةِ وَزنا) 1 البته خداوند براي سنجش گناهان و تعيين دركات كافران حساب و ميزاني قرار مي‌دهد؛ ولي براي كارهاي نيك و تشخيص درجاتشان، ترازويي اقامه نمي‌فرمايد، چون يا اصلاً كار نيكي نداشته‌اند يا اگر داشته‌اند فقط براي دنيا بوده است نه آخرت، از اين رو به سبب كفرشان به حبط اعمال گرفتار شده‌اند.
حاصل اينكه، ترازو تنها براي دو گروه وضع مي‌شود: 1. براي كساني كه اعمال زشت و زيبا دارند: ﴿وءاخَرونَ اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم خَلَطوا عَمَلًا صلِحًا وءاخَرَ سَيِّئا) 2 تا بهشتي يا اهل دوزخ بودن آنها روشن شود. 2. براي اهل تقوا و بهشتيان تا درجاتشان در بهشت مشخص گردد، بنابراين اگر در قرآن كريم آمده است كه در قيامت ترازوها را نصب مي‌كنيم و هركس به اندازه «مثقال ذره» يا پَرِ اِسپندي كار خير داشته باشد، از نظر دور نمي‌داريم و حساب مي‌كنيم: ﴿ونَضَعُ المَوزينَ القِسطَ لِيَومِ القِيمَةِ فَلاتُظلَمُ نَفسٌ شي‏ءاً واِن كانَ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ اَتَينا بِها وكَفي بِنا حسِبين) 3 ناظر به مسلمانان و مؤمنان است، وگرنه كافران اعمالشان پوچ و بي‌وزن است و نياز به توزين ندارند، مگر براي تشخيص دركات اعمال بدشان.

چگونگي حسابرسي خدا
عنوان ﴿سَريعُ الحِساب﴾ مانند «حسيب» از اسماي حسناي خداوند است 4.
^ 1 – ـ سوره نور، آيه 39.
^ 2 – ـ سوره فرقان، آيه 23.
175

خداوند نه تنها سريع الحساب بلكه ﴿اَسرَعُ الحسِبين) 1 است و هيچ حسابرسي مانند خدا نيست، زيرا كار خداوند با حركت و كاربرد ابزاري براي حسابرسي همراه نيست: «فاعل لا بمعني الحركات و الآلة» 2 بلكه به مجرد اراده‌اش به حساب همه مخصوصاً اهل محشر رسيدگي مي‌كند. كار خدا فراتر از زمان است و سرعت حسابرسي خدا براي اين است كه اهل محشر معطّل نشوند و اين كار زمان نبرد.
خداوند براي دفع اين توهّم كه چگونه به حساب اولين و آخرين در صحراي محشر مي‌رسد يا به دعاي آنان پاسخ مي‌دهد، فرمود: ﴿واللّهُ سَريعُ الحِساب﴾. او نيازي ندارد كه براي تك تك انسانها فرصت جداگانه صرف كند، بلكه با اراده‌اش حسابرسي هر فردي تحقق مي‌يابد: ﴿اِنَّما قَولُنا لِشي‏ءٍ اِذا اَرَدنهُ اَن نَقولَ لَهُ كُن فَيَكون) 3
يكي از عوامل سرعت حساب همانا حضور همه اعمال و اعمال همه از يك‏سو و حضور كتاب جامع و كامل و كافل: ﴿مالِ هذا الكِتبِ لايُغادِرُ صَغيرَةً ولاكَبيرَةً اِلاّاَحصها) 4 از سوي ديگر و حضور شهود دروني و بيروني از سوي سوم و مهم‌تر از همه احاطه علمي خداي سبحان به همه شئون علمي و عملي افراد: ﴿… اَحصهُ اللّهُ ونَسوه) 5 از سوي چهارم است.
نكته: 1. آنچه از تهديد تبهكاران به سرعت حساب برمي‌آيد راجع به
^ 1 – ـ سوره كهف، آيه 105.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 102.
^ 3 – ـ سوره انبياء، آيه 47.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 6.
176

سرعت كيفر آنهاست وگرنه صرف سرعت حسابرسي بدون اعلام نتيجه و اِعمال آن انذاري را دربر ندارد.
2. طبق اطلاق جمله﴿واللّهُ سَريعُ الحِساب﴾ حسابرسي الهي شامل دنيا و آخرت مي‌شود؛ يعني در دنيا نيز كارهاي الهي بر محور حسابرسي دقيق است، و اين حسابرسي دقيق با سرعت انجام مي‌يابد.

اشارات و لطايف

وزن و ميزان در قيامت
در قيامت براي توزين و سنجش اعمال نياز به «موزون» و «ميزان» است. در توزين كالا، متاعْ «موزون»، سنگْ «وزن» و ترازو كه وسيله سنجش است «ميزان» است. در قيامت عقايد و اخلاق و اعمال انسانها را نه با سنگ و متر و مانند آن، بلكه با معيار «حق» مي‌سنجند: ﴿والوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقّ) 1 «حق» وزن و ميزان در قيامت است و از بارزترين مصاديقِ عيني آن اهل بيت نبوّت(عليهم‌السلام) هستند كه به «ميزان الأعمال» ستوده شده‌اند 2.
اين جمله با آنچه در برخي دعاها و زيارتها آمده و در بيان شمارش اعتقادات گفته مي‌شود تفاوت دارد؛ در زيارت آل ياسين مي‌گوييم: «و أن الصّراط حقّ و المرصاد حق والميزان حقّ و الحشر حقٌّ و الحساب حقٌّ و الجنّة و النّار حقّ» 3 يعني بهشت، جهنم، حساب، كتاب، صراط و ميزاني
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 62.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
^ 3 – ـ سوره نحل، آيه 40.
^ 4 – ـ سوره كهف، آيه 49.
^ 5 – ـ سوره مجادله، آيه 6.
177

هست؛ ولي معناي آيه ﴿والوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقّ) 1 كه در آن كلمه «حق» با الف و لام آمده، اين است كه عقايد و اخلاق و اعمال را با حق مي‌سنجند نه با سنگ و مانند آن. حق در اينجا وسيله سنجش است نه به معناي ثابت. حال اگر كسي اهل حق نبود و كافر بود، چيزي از حقانيت ندارد كه براي او ترازو نصب كنند، از اين رو فرمود: ﴿فَلا نُقيمُ لَهُم يَومَ القِيمَةِ وَزنا) 2 هرچند براي تشخيص دركات آنان حساب و كتاب و ميزاني هست.
در قيامت ميزان مؤمنانْ وزين و ميزان كافران تهي و سبك است. آيات متعددي در سوره‌هاي اعراف (آيات 8 ـ 9)، مؤمنون (آيات 102 ـ 103) و القارعه (آيات 6 ـ 8)، راجع به نصب ميزان قسط و سنگيني ميزان بهشتيان و سبكي ميزان دوزخيان مشهود است. از اين آيات مي‌توان نصب ميزان براي كافران را استظهار كرد، بنابراين آنچه از نفي ميزان براي آنها وارد شده مي‌تواند نظير نفي سؤال از تبهكاران باشد كه جمع آن با آيات سؤال به تعدّد موقف و مانند آن خواهد بود. نتيجه آنكه در برخي از مواقف ميزان نصب نمي‌شود و در موقف ديگر منصوب خواهد شد.

بحث روايي

1. شأن نزول
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام): «… كانوا إذا أقاموا بمني بعد النحر تفاخروا، فقال الرجل منهم: كان أبي يفعل كذا و كذا، فقال الله جلّ ثناؤه: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 8.
^ 2 – ـ بحار الانوار، ج97، ص291 و 330.
^ 3 – ـ مفاتيح الجنان، «زيارت آل ياسين».
178

عَرَفت﴾، ﴿فَاذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم اَو اَشَدَّ ذِكرا) 1
عن محمد بن مسلم قال: سئلت أبا جعفر(عليه‌السلام) في قول الله: ﴿اذكُروا اللّهَ كَذِكرِكُم ءاباءَكُم اَو اَشَدَّ ذِكرا﴾ قال: «كان الرجل في الجاهلية يقول: كان أبي و كان أبي فأنزلت هذه الآية في ذلك» 2
اشاره: سنّت جاهلي بر اين بود كه بعد از فراغت از مناسك حج، در منا به ذكر مفاخر قومي و افتخارات قبيله‌اي بپردازند و با نظم و نثر نياكان خويش را بستايند و در اين ستايش و فخرفروشي از گزاف و دروغ پروا نداشتند. خداي سبحان با بياني لطيف به همگان گوشزد كرد به جاي مباهات و فخر فروشي به نياكان، به ياد خداي متعالي باشند.

2. ذكر خدا در عرفات و منا
قال رجل لعلي بن الحسين(عليه‌السلام) إنّا إذا وقفنا بعرفات و بمني ذكرنا الله و مجّدناه و صلّينا علي محمّدٍ و اله الطيّبين الطاهرين و ذكرنا اباءنا أيضاً بِمَآثرهم و مناقبهم و شريف أعمالهم نريد بذلك قضاء حقوقهم! فقال علي بن الحسين(عليه‌السلام): «أ و لا اُنبّئكم بما هو أبلغ في قضاء الحقوق من ذلك؟» قالوا: بلي يابن رسول الله. قال: «أفضل من ذلك أن تجدّدوا علي أنفسكم ذكر توحيد الله و الشهادة به و ذكر محمّدٍ رسول الله و الشهادة له بأنّه سيّد النبيين و ذكر علي وليّ الله و الشهادة له بأنّه سيد الوصيين و ذكر الأئمّة الطاهرين من ال محمّد الطيّبين بأنّهم عباد الله المخلصين أنّ الله تعالي إذا كان عشية عرفة و ضحوة يوم مني باهي كرام ملائكته بالواقفين بعرفات و مني و قال لهم: هؤلاء عبادي و إمائي حضروني ههنا من
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 8.
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه 105.
179

البلاد السحيقة شُعْثاً غُبْراً قد فارقوا شهواتهم و بلادهم و أوطانهم و اخوانهم ابتغاء مرضاتي… » 1 اشاره: شخصي به امام سجّاد(عليه‌السلام) عرض كرد: ما هنگام وقوف به عرفات و منا پس از ياد خدا و تمجيد وي و پس از درود بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و خاندان او(عليهم‌السلام)، براي اداي حقوق نياكان خود ويژگيهاي خوب و فضايل آنان را ياد مي‌كنيم. آيا اين كار شايسته و رواست؟
امام زين العابدين(عليه‌السلام) فرمود: شايسته است براي اداي بهتر حقوق همواره به وحدانيت خدا و رسالت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ولايت امير مؤمنان(عليه‌السلام) و امامان معصوم(عليهم‌السلام) شهادت دهيد و به ياد آوريد كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سيد انبيا(عليهم‌السلام) و امير مؤمنان سيد اوصيا و ائمّه طاهرين بندگان مخلَص (به فتح) خدا هستند و يادآور شويد كه خداي متعالي عصر روز عرفه و چاشت روز منا به وقوف كنندگان در عرفات و منا بر فرشتگان مكرم خود مباهات مي‌كند كه اينان بندگان من‌اند كه براي خشنودي من از همه لذايذ شهواني دست كشيده و شهر و ديار دور و دوستان خود را ترك كرده و ژوليده و غبارآلود در اين سرزمين گردآمده‌اند.

3. استجابت دعا در منا
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) قال: «سأل رجل أبي بعد منصرفه من الموقف فقال: أتري يخيّب الله هذا الخلق كلّه؟ فقال أبي: ما وقف بهذا الموقف أحد إلاّ غفر الله له مؤمناً كان أو كافراً إلاّ أنّهم في مغفرتهم علي ثلاث منازل: مؤمن غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و أعتقه من النّار و ذلك قوله عزّ و جلّ: ﴿رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار ٭ اُولئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا
^ 1 – ـ الكافي، ج4، ص516؛ اسباب نزول القرآن، ص66.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص98.
180

واللّهُ سَريعُ الحِساب﴾ … و كافر وقف هذا الموقف زينة الحياة الدنيا غفر الله له ما تقدّم من ذنبه إن تاب من الشرك فيما بقي من عمره، و إن لم يتب وفاه أجره و لم يحرمه أجر هذا الموقف و ذلك قوله عزّ و جلّ: «مَن كانَ يُريدُ الحَيوةَ الدُّنيا وزينَ‏تَها… » 1
اشاره: برخي مواقف مانند منا، هم مجلاي رحمت رحماني و هم تبلور رحمت رحيمي خدا هستند. بعضي از منازل سه‌گانه ياد شده، رحمت رحماني‌اند و برخي رحماني و رحيمي. آنچه بهره مؤمن مي‌شود، گذشته از رحمت رحماني، مغفرت گناهان قديم و جديد است؛ يعني بخشودن لغزشهايي كه در اوايل تكليف يا در اواخر آن داشته است. معناي متقدّم و متأخّر، گذشته و آينده نيست، چون بخشش گناهان آينده مستلزم تجويز نوعي اباحه‌گري است، زيرا معناي بخشودن گناه آينده همانا ترخيص ارتكاب آن است و اين كار ممكن نيست.
آنچه نصيب كافر تائب مي‌شود، گذشته از رحمت رحماني، بخشش گناهان گذشته است، در صورتي كه بقيّه عمر را با توحيد و ايمان سپري كند.
آنچه بهره كافر غير تائب مي‌شود فقط از رحمت رحماني است كه جز رفاه مقطعي در خصوص دنيا اثر ديگري ندارد.

4. حسنه دنيا و حسنه آخرت
روي عن النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انّه قال: «من أُوتي قلباً شاكراً و لساناً ذاكراً و زوجةً مؤمنة تُعينه علي أمر دنياه و أُخراه، فقد أُوتي في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة و وُقي عذاب النّار» 2
^ 1 – ـ تفسير الامام العسكري(عليه‌السلام)، ص480 ـ 481؛ بحار الانوار، ج96، ص259.
181

عن عبد الأعلي قال: سألت أبا عبدالله(عليه‌السلام) عن قول الله: ﴿رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار﴾، قال: «رضوان الله و الجنّة في الاخرة و السعة في المعيشة و حسن الخلق في الدنيا» 1
اشاره: أ. حسنه دنيا و نيز حسنه آخرت مصداقهاي فراواني دارد كه در اين دو حديث به برخي از آنها اشاره شده است. البته مقام رضوان الهي از برجسته‌ترين حسنات است كه آثار آن هم در دنيا و هم در آخرت ظهور و تجلّي دارد.
ب. امور سه‌گانه‌اي كه در حديث نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح شده زمينه ساير حسنه‌ها را فراهم مي‌كند.
گفت پيغمبر مر آن بيمار را٭٭٭اين بگو: كاي سهل كن دشوار را
آتن‌ في دار دنين‌ حسن٭٭٭آتن‌ في دار عقبن‌ حسن 2

5. سرعت محاسبه الهي
عن أميرالمؤمنين(عليه‌السلام) أنّه قال: «معناه [أي معنا ﴿و اللهُ سَريعُ الحِساب﴾] أنّه يحاسب الخلق دفعةً كما يرزقهم دفعةً» 3
قال الإمام [العسكري] (عليه‌السلام): «… ﴿واللّهُ سَريعُ الحِساب﴾ لأنّه لا يشغله شأن عن شأن و لا محاسبة أحدٍ من محاسبة آخر، فإذا حاسب واحداً فهو في تلك الحال محاسب لكل، يتم حساب الكلّ بتمام حسابٍ واحدٍ و هو كقوله ﴿ما خَلقُكُم ولابَعثُكُم اِلاّكَنَفسٍ وحِدَة) 4 لا يشغله خلق واحد عن خلق اخر
^ 1 – ـ سوره هود، آيه 15؛ الكافي، ج4، ص521.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص530.
182

[و لا بعث واحد عن بعث اخر] » 1
ورد في الخبر: «أنّه سبحانه يحاسب الخلايق كلّهم في مقدار لمح البصر» 2 و روي: «إنّ حساب جميع العباد عنده تعالي علي قدر حلب شاةٍ» 3
اشاره: اين روايات و مانند آن سرعت محاسبه الهي و اينكه كار خداوند با اراده است را بيان مي‌كند. اين تعبيرها هم از باب ضيقِ لفظ است و نيز اگر روز قيامت پنجاه هزار سال دنياست، اين براي گروه خاص است، وگرنه براي خدا يك لحظه بيش نيست، چنان‌كه براي مؤمن به اندازه يك نماز واجب است 4.
در اين روايات، محاسبه الهي دفعي و به مقدار دوشيدن گوسفند و يك‏چشم بر هم زدن بيان شده است. چون هيچ كاري خدا را از كار ديگر باز نمي‌دارد: «لا يشغله شأن عن شأن» و در آن واحد به حساب همه رسيدگي مي‌كند، زيرا اگر كارِ مبدئي زمانمند نبوده و هيچ كاري براي وي مانع انجام كار ديگر نباشد و متن اعمال نيز نزد او حاضر باشد و اعضا و جوارحِ عاملانْ شهود آن باشد، هيچ وجهي براي درنگ در حسابرسي آن حسيب عليم نخواهد بود، هرچند ممكن است برخي براي حساب دادن بازداشت شوند: ﴿وقِفوهُم اِنَّهُم مَسئولون) 5
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص98.
^ 2 – ـ مثنوي معنوي، ص274، دفتر دوم، بيت 2551.
^ 3 – ـ بحار الانوار، ج7، ص254؛ البرهان، ج1، ص203.
^ 4 – ـ سوره لقمان، آيه 28.
183

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *