تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آيه 273

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آيه 273

بهترين مورد صرف صدقه در ميان اشخاص حقيقي، فقيراني هستند كه بر اثر موانع داخلي يا خارجي، امكان تجارت و اشتغال مادي از آنان گرفته شده است.

للفقراء الّذين أحصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفّف تعرفهم بسيمهم لايسئلون الناس إلحافاً و ما تنفقوا من خير فإنّ الله به عليم (273)

گزيده تفسير
بهترين مورد صرف صدقه در ميان اشخاص حقيقي، فقيراني هستند كه بر اثر موانع داخلي يا خارجي، امكان تجارت و اشتغال مادي از آنان گرفته شده است.
اين دسته از فقيران با زندگي آبرومندانه و عدم درخواست از مردم، و در صورت نياز، با عدم اصرار در درخواست، به گونه‏اي زندگي مي‏كنند كه جاهلان آنان را بي‏نياز مي‏پندارند؛ ليكن پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم از نشانه‏ هاي آنها به فقرشان آگاه است و اين آگاهي هم با عزّت آنان منافاتي ندارد.
492

تفسير

مفردات
التّعَفُّف: تعفّف، اختيار كردن عفاف و پذيرش عفت است. عفت يعني حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفساني، چنان‏كه تقوا حفظ نفس است از محرمات بيروني. تمايلات نفساني به اختلاف افراد و موارد مختلف مي‏شود، از اين‏رو عفاف هر يك از زن، مرد، پير، جوان، فقير، غني و… متناسب با اوست، چنان‏كه تعفّف فقير، به قناعت او و ساختن به دارايي اندك است 1. تعفّف مانند تمهّر، مفيد مبالغه است نه تكلّف 2.
بسيمهم: سيما از سَوَم است كه به معناي عرضه و نمايش دادن است. سيما نوعي از نمايش است؛ طبيعي يا ارادي. مراد اين است كه صفات باطن در چهره به طور طبيعي آشكار شود، بنابراين سيما عبارت است از نمايش طبيعي از جانب باطن در ظاهر 3.
اِلحافاً: «لحف»، منطبق شدن چيزي بر چيزي است، به گونه‏اي كه آن را بپوشاند و از آن جدا نشود. «الحاف در سؤال» يعني اصرار و پافشاري در درخواست، آن‏چنان كه فكر درخواست شونده را احاطه كند و اختيار را از او بگيرد. گفتني است كه لحاف به معناي روانداز فراگير از اين ريشه است 4.
^ 1 – ـ ر.ك: تسنيم، ج10، ص26 ـ 25، ذيل آيه 196، «أُحصروا».
^ 2 – ـ ر.ك: التحقيق، ج8، ص180، «ع ف ف».
^ 3 – ـ ر.ك: مفردات، ص573، «ع ف ف».
^ 4 – ـ التحقيق، ج5، ص322، «س و م».
^ 5 – ـ همان، ج10، ص172 ـ 171، «ل ح ف».
493

تناسب آيات
اين آيه كريمه در ادامه مباحث انفاق، يكي از بهترين مصارف انفاق را فقيران عفيفي مي‏داند كه تنها به علت اطاعت خدا به تنگنا و فقر افتاده‏اند و آن‏چنان با قناعت زندگي مي‏كنند كه بسياري گمان مي‏برند آنان بي‏نيازند 1.
٭ ٭ ٭

بهترين مصرف صدقه
هرگاه مورد صرف انفاق، شخصيتهاي حقيقي مانند فقرا باشند، بايد به شئون آنان توجّه كرد، زيرا عدّه‏اي اهل درخواست و اصرارند، به گونه‏اي كه تا چيزي نگيرند، مردم را رها نمي‏كنند. اينان فقراي طيّب نيستند. گروهي ديگر از فقيران، زبان به سؤال نمي‏گشايند و هنگام ضرورت هم تنها از جهت عمل به وظيفه شرعي، استحقاق خود را بيان مي‏كنند و براي گرفتن صدقه پاي نمي‏فشرند. اين گروه فقيران پاكيزه‏اند و اين مقدار از اعلام آنها نيز واجب است، زيرا جايي كه ديگران نمي‏دانند شخصي مستحق زكات است و اگر خودش اعلام نكند، چيزي به او نمي‏رسد، اظهار استحقاق بر او واجب است.
گروه سوم، كساني هستند كه اصلاً اهل درخواست نبوده و استحقاق آنان نيز بر اثر واماندگي و سالمندي يا بيماري نيست؛ ولي چون عمرشان را وقف راه خدا كرده‏اند، قدرت كسب و تجارت ندارند؛ مانند رزمنده جبهه‏هاي نبرد يا دانش‏پژوهان ديني يا بسيجياني مانند اهل صفّه كه همواره در آمادگي براي
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج21، ص666.
494

حمايت از اسلام به سر مي‏برند. اين گروه از فقرا كه صفات ديگرشان در بخشهاي بعدي مطرح مي‏شود، فقراي اطيب‏اند و صرف صدقات درباره اينان افضل است.
گفتني است كه ﴿لايَستَطيعونَ ضَربًا فِي الاَرض﴾ كه بدون «واو» ذكر شده، نشانِ اين حقيقت است كه منشأ عدم استطاعت آنان، محصور و محبوس شدن در راه خداست نه ناتواني و سالمندي يا مرض، پس عبارت ياد شده، عدم‏ملكه است؛ يعني اين شأنيت وجود داشت كه براثر محروميت از ارث يا نبود متكفّل پرداخت هزينه‏هاي زندگي، اين گروه مشغول به كار باشند؛ ليكن بر اثر محصور شدن در راه خدا نمي‏توانند در زمين مسافرت و تجارت كنند. غرض آنكه گاهي بر اثر وجوب عيني و زماني بر اثر وجوب كفايي، برخي به كارهاي لازم ديني اشتغال مستمر پيدا مي‏كنند كه با پذيرفتن آن مسئوليت، مانند تحصيل علوم ديني و فراگرفتن فنون نظامي براي دفاع از مهاجمان به اسلام توان تأمين هزينه خود را ندارند. اين گروه مصداق بارز ﴿اُحصِروا في سَبيلِ الله﴾اند.
توضيح اينكه برخي چون بيكارند به امور ديني مي‏پردازند، مانند فراگيري قرآن، حفظ احكام و گاهي هم آمادگي رزمي و نظامي براي كمك به مجاهدان و زماني نيز تهيؤ براي جهاد و پيكار مستقيم با مهاجمان، و بعضي چون صيانت كيان دين، نظام اسلامي، حفظ ثغور، حراست ناموس مسلمانان و مانند آن برايشان از اهميت ويژه برخوردار است، خود را در اختيار مراكز علمي و نظامي دين قرار داده‏اند و چون تمام وقت را صرف راه خدا مي‏كنند از تأمين هزينه باز مي‏مانند، به طوري كه نه غني بالفعل‏اند و نه قوي بر كسب كه غني بالقوه باشند. چنين گروهي از كرامت ويژه برخوردارند، از اين‏رو گذشته از
495

تأمين نهاد، سازمان و مركزهاي مربوط، شايسته است انفاق كنندگان، اينان را در اولويت قرار دهند، چون اين عدّه يا به واجب عيني اشتغال دارند يا به واجب كفايي.
آنچه درباره اصحاب صفه نقل شده در همين راستاست؛ يعني اهتمام آنان به امور ديني، اعم از بخش فرهنگي و علمي آن و بخش نظامي و جهادي، سبب محصور شدن اينان در راه خدا و تنگدستي نسبت به امور مادي شد. در عصر وحي، حفظ قرآن و اشتغال به فراگيري تفسير و معارف قرآني از مهم‏ترين وظايف مسلمانان بود تا مبادا اندك تحريفي به حَرَم امن اين آخرين كتاب الهي راه يابد، چنان‏كه سعي بليغ آنان سهم تعيين كننده‏اي در پاسداشت اين ذخيره جهاني داشت. اكنون نيز گروهي كه به جمع شبهات و طرح پرسمان و ارائه جواب متقن كه مستفاد از محكمات قرآن و سنّت معصومان(عليهم‌السلام) است محصور شده‏اند مي‏توانند مشمول آيه مورد بحث باشند.
حاصل آنكه آيه در مقام بيان فرد افضل از موارد صرف صدقه است و مقيّد اطلاق آيه ﴿اِنَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسكين… ) 1 نيست، از اين‏رو همه فقراي مسلمان، مستحق و مورد صرف صدقات شرعي‏اند؛ ليكن رجحان با محصور شدگان و واقفان خويشتن در راه خداست.
به لحاظ همين رجحان صرف صدقه براي برخي فقيران، قرآن كريم هنگام بيان مصرف صدقات يا قرباني، «قانع» را پيش از «معتر» آورده است: ﴿والبُدنَ جَعَلنها لَكُم مِن شَعئِرِ اللهِ لَكُم فيها خَيرٌ فَاذكُرُوا اسمَ اللهِ عَلَيها صَوافَّ فَاِذا وَجَبَت جُنوبُها فَكُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَر) 2 «قانع» به داشته‏هايش
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 60.
^ 2 – ـ سوره حجّ، آيه 36.
496

بسنده مي‏كند و زبان به سؤال نمي‏گشايد و به دريافت اندك قناعت مي‏كند ؛ ولي «معترّ» با حضور يافتن، خواسته خود را مطرح مي‏كند، گرچه حرفي نمي‏زند. «اعتراء» و «اعترار» خود را در معرض قرار دادن است 1.
تقديم «قانع» بر «معترّ»، لفظي است و با «واو» عطف شده است نه با «فاء» و «ثمّ»؛ ولي تقديم لفظي نيز نوعي اشعار به تقديم در اجراست. البته در آيه ﴿والَّذينَ في اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم ٭ لِلسّآئِلِ والمَحروم) 2 تقدّم ذكر «سائل» بر «محروم»، تنها لفظي و براي حفظ سجع و آهنگين ساختن آيه است؛ نه رجحان پيش انداختن آن بر محروم در صرف انفاق؛ چون حرف پاياني آيه پيشين «ميم» است: ﴿والَّذينَ في اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم) 3 حرف پاياني آيه بعدي هم بايد «ميم» باشد و اگر گفته مي‏شد «للمحروم و السائل»، با آيه قبل در سجع هماهنگ نبود، پس اين تقدّم با مفاد آيه مورد بحث كه برتري در صرف صدقه براي برخي فقراست، منافات ندارد.

عامل احصار
حصركننده گاه خود انسان است؛ مانند رزمندگان و مجاهدان و دانشجويان كه با اراده و انتخاب، عمر خود را در راه خدا مي‏گذرانند و فرصت كار ديگر ندارند. گاه دشمنان دين هستند كه عدّه‏اي را در راه دين محاصره مي‏كنند، مانند اصحاب صفّه كه در مكّه از امكانات لازم برخوردار بودند؛ ولي مشركان
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج8 ـ 7، ص137.
^ 2 – ـ سوره معارج، آيات 25 ـ 24.
^ 3 – ـ سوره معارج، آيه 24.
497

مكّه آنان را به هجرت واداشتند، بي‏آنكه اجازه انتقال اموال خود را به مدينه يا داد و ستدي با مشركان داشته باشند.
براين اساس، فرمايش امام باقر(عليه‌السلام) مبني بر نزول اين آيه درباره اصحاب صفّه 1 ، بيان مصداق روشن آن است و هرگز مورد، مخصِّص نيست.
شايان ذكر است كه آيه مورد بحث مشابه اين آيه است: ﴿لِلفُقَراءِ المُهجِرينَ الَّذينَ اُخرِجوا مِن ديرِهِم واَمولِهِم يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللهِ ورِضونًا ويَنصُرونَ اللهَ ورَسولَهُ اُولئِكَ هُمُ الصّدِقون) 2 يعني نفقه‏ها و صدقه‏هاي ياد شده براي فقراي مهاجري است كه از ديار و اموالشان رانده شده‏اند و منظور آنها از تحمّل شدايد و هجرت، طلب فضل الهي و رضاي حق است و همين گروه ياري‏كننده خدا و پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و در دين صادق‏اند.
تذكّر: در كتابهاي فقهي «صدّ» و «احصار» در مقابل يكديگرند و در بحث حج هر يك بابي جداگانه دارند 3 ، چون هر دو عنوان در قرآن كريم آمده است. «صدّ» مانع شدن دشمن از تشرف زائران خانه خدا به مكّه و انجام مناسك و اعمال حج است: ﴿هُمُ الَّذينَ كَفَروا وصَدّوكُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ والهَدي مَعكوفًا اَن يَبلُغَ مَحِلَّه) 4 و «احصار» اگر در مقابل «صدّ» باشد، همه موانع
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص666: قال أبو جعفر(عليه‌السلام): «نزلت الاية في أصحاب الصُفّة»؛ و كذلك رواه الكلبي عن ابن عباس و هم نحو أربعمائة رجل لم يكن لهم مساكن بالمدينة و لا عشائر يأوون إليهم فجعلوا أنفسهم في المسجد و قالوا نخرج في كل سرية يبعثها رسول‏الله فحث الله الناس عليهم و كان الرجل إذا أكل و عنده قصل أتاهم به إذا أمسي.
^ 2 – ـ سوره حشر، آيه 8.
^ 3 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج20، ص112.
^ 4 – ـ سوره فتح، آيه 25.
498

طبيعي است: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي… ) 1 «احصار» به معناي عام (در جايي كه در برابر صدّ نباشد)،«صدّ» را هم دربر مي‏گيرد.

تكريم فقيران
خداي سبحان براي حرمت نهادن به اين‏گونه از فقرا سبب فقر آنها را صرف عمر در راه خدا ذكر مي‏كند: ﴿لِلفُقَراءِ الَّذينَ اُحصِروا في سَبيلِ الله﴾ تا انفاق‏كننده سوء برداشت نكرده و فقير هم احساس حقارت نكند. نمونه اين تعبير كه لطافت خاصي دارد، در آيه ﴿واتَّقوا اللهَ الَّذي تَساءَلونَ بِهِ والاَرحام) 2 آمده است كه خداي سبحان براي بزرگداشت مقام رحامت، نام مبارك خود را كنار نام ارحام مي‏آورد، پس ذكر قيدِ «في سبيل الله» در عبارت ياد شده براي تكريم فقراست. غرض آنكه محصور و محبوس شدن در راه خدا مايه فقر اينان شده است، پس از احترام ويژه‏اي برخوردارند.
تذكّر: گاهي قيدِ «في سبيل الله» در مقابل موارد ديگر صرف صدقه، مانند فقرا و مساكين كه اشخاص حقيقي‏اند، قرار مي‏گيرد: ﴿اِنَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسكينِ… وفي سَبيلِ الله… ) 3 و چون تفصيل، نشان عدم شركت است، مراد از «في سبيل الله»، شخصيتهاي حقوقي است؛ مانند احداث اماكن عام المنفعه و مراكز علمي و عبادي و نظامي براي مسلمانان. گاهي هم قيد «في
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 196.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 1.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 60.
499

سبيل الله» به صورت مطلق و به تنهايي آورده مي‏شود كه در اين صورت، همه موارد صرف انفاق، اعم از افراد و نهادها و سازمانهاي خيري را دربرمي‏گيرد: ﴿اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم في سَبيلِ الله… ) 1

حفظ عفّت در حال فقر
فقراي آبرومند به گونه ه‏اي زندگي مي‏كنند كه ناآگاهان به احوال آنان، آنها را توانگر مي‏پندارند: ﴿يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾، زيرا هرگز با درخواست يا پوشيدن لباس مندرس، فقر خود را آشكار نمي‏سازند و عفّت خود را حفظ مي‏كنند، مگر به خودي خود فقر آنان روشن شود؛ مانند اينكه جز لباس كهنه، پوشش ديگري نداشته باشند، پس اين فقرا عمل مسئلت بار و زبان درخواست‏كننده ندارند.
خداي سبحان در اين آيه همراه بيان مورد افضل صرف صدقه، به فقرا نيز زندگي آبرومندانه و عفيفانه را مي‏آموزد.

آشنايي پيامبر به نشانه‏ هاي فقر
اوصاف دروني هركس در ظاهر او نمايان مي‏شود، گرچه وي در پنهان كردن آن بكوشد. فقر دروني انسان مستمند نيز ظهور دارد و سيما و علامتِ تنگدستي او آشكار مي‏شود؛ ليكن انساني هوشمند و سيماشناسي مانند پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم آن را درمي‏يابد: ﴿تَعرِفُهُم بِسِيمهُم﴾، چنان‏كه قرآن كريم مي‏فرمايد كه دو محل را ويران كرديم و نشان‏دانان و سيماشناسان مي‏توانند آنها را ارزيابي كنند: ﴿اِنَّ في
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 262.
500

ذلِكَ لاءيتٍ لِلمُتَوَسِّمين ٭ واِنَّها لَبِسَبيلٍ مُقيم ٭ … واِنَّهُما لَبِاِمامٍ مُبين) 1
خطابِ ﴿تَعرِفُهُم﴾ بدان سبب مفرد است كه نه تنها افرادي آنها را فقير نمي‏پنداشتند، بلكه از شدت عفّت، آنها را بي‏نياز به شمار مي‏آوردند. اگر خطاب جمع بود، نشان مي‏داد كه همگان اين گروه از فقراي عفيف را مي‏شناسند و اين معنا با جمله ﴿يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾ هماهنگ نبود، زيرا كسي كه همه مردم از فقرش آگاه‏اند، حتماً اهل اظهار فقر است نه اخفاي آن، و با سؤال و درخواست شناخته مي‏شود نه با سيماي خاص.
اطلاع پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از فقر محرومان، سبب ننگ‏نامي و تباه شدن كرامت آنان نيست، زيرا پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم براي رهايي آنها برانگيخته شده و به آنها مهربان است.

عدم الحاف فقير آبرومند
فقير آبرومند تا ضرورت نباشد، هرگز از مردم درخواست كمك نمي‏كند و هنگام ضرورت كه توان تأمين هزينه‏هاي زندگي خود و خانواده‏اش را به صورت خريد و اجاره و قرض ندارد، فقط مي‏گويد: «من مستمند هستم» و در حدّ رفع تكليف، درخواست كمك كرده و در گرفتن صدقه نيز پاي نمي‏فشرد: ﴿لايَسَلونَ النّاسَ اِلحافًا﴾؛ يعني سؤال آنان از مردم نوعي خاص از درخواست
^ 1 – ـ سوره حجر، آيات 76 ـ 75 و 79. آيت براي متوسّم، غير از آيت براي مؤمن است، چون اگر نشانه‏اي در حفاريها پيدا شود، علامت‏شناس و متوسّم تنها مي‏فهمد كه آن در چندين قرنِ پيش ساخته شده و آثار تمدن صناعي مردم آن سرزمين چگونه بوده است؛ ولي مؤمن افزون بر اين، آن را آيت خدا مي‏داند؛ بدين شرح كه نافرمانان به قهر الهي گرفتار مي‏شوند و تمام زندگي‏شان در زمين فرومي‏رود. غرض آنكه عبرت‏گير و درس‏آموز، غير از آثار باستاني شناس است؛ هرچند اجتماع اين دو خصيصه در يك نفر ممكن و شايسته است.
501

است كه با اصرار و پافشاري نيست.

لزوم همراهي آموزش و پرورش
در پايان اين آيه خداي سبحان مي‏فرمايد: چيزي را كه شما در راه خدا انفاق مي‏كنيد، خدا مي‏داند: ﴿وما تُنفِقوا مِن خَيرٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَليم﴾. روي سخن در عبارت ياد شده، هم با بخشنده و هم با مصرف كننده است و اين بخش از آيه مسئله مهم تربيتي را دربر دارد كه در كنار امور آموزشي آمده است؛ يعني خداي سبحان پس از بيان مورد برتر صرف انفاق كه فقراي خاص هستند، مي‏فرمايد كه اگر انفاق را به مصرف افضل برسانيد، پاداشتان بيش از كسي است كه انفاقش در مورد مصرف عادي باشد. استفاده اين مطلب از جمله ياد شده با اين بيان روشن مي‏شود كه پيامهاي دريافت شده از اين آيه تصريحاً يا تلويحاً عبارت است از:
1. وجود فقيراني عفيف كه نا آگاه به احوال آنها ايشان را توانگر مي‏پندارند. 2. لزوم فحص از چنين فقرا. 3. انتخاب آنان براي مصرف صدقه به عنوان انتخاب افضل. 4. مصداق افضل پاداش برتر دارد. 5. خداوند به همه اين امور از صدر تا ساقه عالم است. 6. خداوند طبق علم خود كه عين واقع است عمل مي‏كند. 7. نتيجه آنكه ثواب عايد به چنين صدقه دهندگان پژوهشگر و عفيف‏ياب بيشتر است.

اشارات و لطايف

آشنايي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نشانه‏ هاي نفاق و خضوع
قرآن كريم گاه به رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم مي‏فرمايد: ﴿ولَو نَشاءُ لاََرَينكَهُم فَلَعَرَفتَهُم
502

بِسيمهُم ولَتَعرِفَنَّهُم في لَحنِ القَولِ واللهُ يَعلَمُ اَعملَكُم) 1 اگر بخواهيم منافقان و بيماردلان را به شما مي‏شناسانيم و تو آنها را با علامتشان و نيز آهنگ گفتارشان مي‏شناسي.
همان‏گونه كه زن يا مرد بودن سخنگوي مخفي، از آهنگ سخنش شناخته مي‏شود، منافق نيز چنين است؛ ليكن فقط پيامبر مي‏فهمد كه سخن او از دل برخاسته است يا از فضاي دهان، هرچند منافقان بيماردل مي‏پندارند كه خداوند كينه آنها را بيرون نمي‏آورد. يعني خداي سبحان نه تنها در روز آشكار شدن باطنها: ﴿يَومَ تُبلَي السَّرائِر) 2 كينه‏هاي دروني افراد را بيرون مي‏ريزد: ﴿وحُصِّلَ ما فِي الصُّدور) 3 بلكه در بسياري از موارد در دنيا نيز محتواي درون افراد را بيرون مي‏آورد: ﴿اَم حَسِبَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ اَن لَن يُخرِجَ اللهُ اَضغنَهُم) 4
اساساً انسان نيازي به اظهار صفت ندارد، بلكه خود صفت راسخِ در جان، در گفتار و رفتار شخص نمايان مي‏شود، چنان كه امير مؤمنان(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «ما أضمر أحدٌ شيئاً إلاّ ظهر في فلتات (لفنات)لسانه و صفحات وجهه» 5
در مواردي هم قرآن كريم به شخص پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم درباره مؤمنان چنين خطاب مي‏كند: ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَرهُم
^ 1 – ـ سوره محمّد، آيه 30.
^ 2 – ـ سوره طارق، آيه 9.
^ 3 – ـ سوره عاديات، آيه 10.
^ 4 – ـ سوره محمّد، آيه 29.
^ 5 – ـ نهج البلاغه، حكمت 26.
503

رُكَّعًا سُجَّدًا) 1 نه يعني تو اينها را هماره در حال ركوع و سجده مي‏بيني، بلكه نشان خضوع و ركوع و سجود در وجود آنان نمايان است، زيرا در ادامه مي‏فرمايد: ﴿…سيماهُم في وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجود) 2 آري پيامبرِ سيماشناس اين علامتها را مي‏شناسد.
شركت فعّال آنان در مراكز مذهبي براي اقامه نمازهاي جمعه و جماعت و ساير شئون مذهبي از نشانهاي خضوع ايماني اينان است.
تذكّر: 1. علامت خضوع مؤمنان در پيشاني آنان خصوص اثر محل سجده نيست، بلكه نشان سجده در گفتار و رفتار مؤمن هست كه سيماشناس آن را به خوبي مي‏شناسد.
2. آنچه مخصوص پيامبر است، مانند نبوّت و رسالت ارث‏بردار نيست؛ ولي در ملكات و فضايل، مانند سيماشناسي، آن حضرت اسوه سالكان است و ديگران وارث ايشان‏اند. البته رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم در درجه بالا و وارثان ايشان، مانند مؤمنان متوسّم، در درجه متوسط و پايين قرار مي‏گيرند.

بحث روايي

1. وجوب پذيرش زكات بر نيازمند واجد شرايط
عن محمّد بن مسلم قال: قلت لأبي جعفر(عليه‌السلام): الرجل يكون محتاجاً فيبعث إليه بالصدقة فلا يقبلها…. فقال…: « ما ينبغي له أن يستحيي ممّا فرض الله عزّ وجلّ، إنّما هي فريضة الله له فلا يستحيي منها» 3
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 29.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ الكافي، ج3، ص564؛ وسائل الشيعه، ج9، ص313.
504

عن عبدالله بن هلال بن خاقان قال: سمعت أبا عبدالله(عليه‌السلام) يقول: « تارك الزكاة، و قد وجبت له، مثل مانعها، و قد وجبت عليه» 1
اشاره: حفظ حيات واجب است. نيازمند واجد شرايط، در صورت انحصار، به نحو واجب تعييني موظف است زكات را بپذيرد، و در صورت عدم انحصار، به نحو واجب تخييري موظف است آن را قبول كند. ترك زكات و نپذيرفتن آن در صورت انحصار مانند ترك تأديه زكات است كه هر دو، ترك واجب تعييني است.

2. درخواست غير محتاج
قال أبو عبدالله(عليه‌السلام): «ما من عبد يسأل من غير حاجة فيموت حتي يحوجه الله إليها و يثبّت الله له بها النار» 2
اشاره: برخي سؤال غير محتاج را حرام و بعضي ترك احتياط را سزاوار ندانسته‏اند 3. لازم است عنايت شود كه از جهت حكم وضعي اگر غير مستحق صدقه واجب را دريافت كرد و زكات دهنده آگاه بود مجزي نيست.

3. نهي از الحاف
عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم: «أنّ الله يحبّ أن يري أثر نعمته علي عبده و يكره البؤس و التباؤس و يحبّ الحليم المتعفّف من عباده و يبغض الفاحش البذي‏ء السائل المحلف» 4
^ 1 – ـ الكافي، ج3، ص563؛ وسائل الشيعه، ج9، ص313.
^ 2 – ـ الكافي، ج4، ص19؛ وسائل الشيعه، ج9، ص436.
^ 3 – ـ تحرير الوسيله، ج 2، ص 88.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج21، ص667؛ وسائل الشيعه، ج9، ص 442، با اندكي تفاوت.
505

و قال‏صلي الله عليه و آله و سلم: «إنّ الله كره لكم ثلاثاً: قيل و قال، و كثرة السؤال، و إضاعة المال… » 1
و قال‏صلي الله عليه و آله و سلم: «الأيدي ثلاث: فيد الله العليا و يد المعطي التي تليه و يد السائل السفلي إلي يوم القيامة؛ و من سأل و له ما يغنيه جائت مسئلته يوم القيامة كُدُوحاً أوخُمُوشاً أو خُدُوشاً في وجهه» 2
اشاره: در حديث اول آمده است كه خداوند دوست دارد اثر نعمتش را كه به بنده‏اش ارزاني داشته است، ببيند و فقر و تظاهر به آن را نمي‏پسندد، و بنده حليمِ عفيف را دوست مي‏دارد و فرد بد زبان و فقير اهل الحاف را كه دست گدايي‏اش به هر سو دراز است، دشمن مي‏دارد.
طبق حديث دوم، خداوند اين سه صفت را از بنده‏اش نمي‏پسندد: قيل و قال‏كردن؛ بسيار درخواست كردن از ديگران؛ ضايع كردن مال.
در حديث سوم آمده است كه دستها سه قسم‏اند: 1. دست خدا كه بالاي هر دستي است. 2. دست انسان بخشنده كه به دنبال دست خداست. 3. دست انسان درخواست كننده (با اينكه بي‏نياز است) كه تا قيامت پايين‏ترين دست است و كسي كه چنين صفتي دارد، در حالي كه بي‏نياز است، روز قيامت با چهره مجروح، خدا را مي‏بيند. اين مضمون در روايات ديگر نيز آمده است: قال أبوجعفر(عليه‌السلام): «… إنّه من سأل و هو بِظَهْرِ غني، لقي الله مخموشاً وجهه يوم القيامة» 3
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج21، ص667.
^ 2 – ـ همان؛ وسائل الشيعه، ج9، ص439، با تفاوت در ذيل حديث؛ «فاستعفوا عن السؤال ما استطعتم… ».
^ 3 – ـ السرائر، ج3، ص637؛ وسائل الشيعه، ج9، ص437.
506

4. مسكين واقعي
قال رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم: «ليس المسكين بالطوّاف عليكم فتعطونه لقمة لقمة؛ إنّما المسكين المتعفّفُ الذي لايسأل الناس إلحافاً» 1
و قال‏صلي الله عليه و آله و سلم: «ليس المسكين بالطوّاف الذي ترده اللقمة و اللقمتان و التمرة و التمرتان؛ و لكن المسكين الذي لايجد ما يغنيه و يستحي أن يسأل الناس و لايفطن له فيتصدّق عليه» 2
اشاره: مسكين حقيقي، فرد محتاج عفيفي است كه از درخواست كردن از مردم حيا دارد و شناخته شده نيست تا به او صدقه دهند.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج2، ص90.
^ 2 – ـ همان، ص91.
507

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *