تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد يازدهم، سوره بقره، آيه 244

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد يازدهم، سوره بقره، آيه 244

جهاد، (ابتدايي و دفاعي) از احكام واجب ديني است و جهادِ مطلوب و مقبول آن است كه «در راه خدا» و براي گسترش قلمرو دين باشد نه سلطه‌طلبي دنيايي و كشورگشايي.

وقتِلوا في سَبيلِ اللهِ واعلَموا اَنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم (244)

گزيده تفسير
جهاد، (ابتدايي و دفاعي) از احكام واجب ديني است و جهادِ مطلوب و مقبول آن است كه «در راه خدا» و براي گسترش قلمرو دين باشد نه سلطه‌طلبي دنيايي و كشورگشايي.
ذكر دو صفت «سميع» و «عليم» در پايان آيه، از يكسو تهديد منافقان كارشكن است كه خدا گفت‌وگوهاي منافقانه آنان از جمله بازداشتن از انفاق و مسخره كردن آن و همچنين تنفير مردم از جهاد در راه خدا را مي‌شنود و كيد و مكر آنان را افشا و بي‌اثر مي‌كند.
از سوي ديگر بشارت به رزمندگان مؤمن است كه خدا راز و نياز آنان را مي‌شنود و اجابت مي‌كند.
محصول سميع و عليم بودن خدا گاهي به صورت تثبيت قلوب و فرستادن فرشتگان نصر و باران مناسب و زماني با مرعوب كردن دشمن و پاسخ علمي و عملي به شبهات منافقانه است.
568

تفسير

مفردات
سميعٌ: «سمع»، نيرويي است در گوش كه با آن صداها ادراك مي‌شوند. سمع كاربردهايي دارد: 1. خودِ گوش و نيروي شنوايي: ﴿خَتَمَ اللهُ عَلي قُلوبِهِم وعَلي سَمعِهِم) 1 2. شنيدن: ﴿اِنَّهُم عَنِ السَّمعِ لَمَعزولون) 2 3. فهميدن: ﴿حَتّي يَسمَعَ كَلمَ الله) 3 ﴿سَمِعنا وعَصَينا) 4 4.اطاعت و عمل به فهميده‌ها: ﴿قالوا سَمِعنا وهُم لايَسمَعون) 5 گفتند فهميديم ولي برپايه آن عمل نمي‌كنند.
هرجا خداي سبحان سمع را براي مؤمنان ثابت يا آن را از كافران سلب يا همگان را به آن تشويق كرده است، مقصود تصور معنا و تفكر در آن است. مراد از سميع بودن خداي متعالي، علم او به شنيده‌ها و پاداش دادن به آنهاست 6.

تناسب آيات
در آيات پيشين يعني آيات طلاق، براي استحكام نظام خانواده و تنظيم روابط صحيح ميان اعضاي آن، برخي احكام خانواده بيان شد و در آيات پيش‏رو
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 7.
^ 2 – ـ سوره شعراء، آيه 212.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 6.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 46.
^ 5 – ـ سوره انفال، آيه 21.
^ 6 – ـ مفردات، ص425 ـ 426، «س م ع».
569

(تا آيه 251 يعني آيات قتال) براي دفاع از امّت و صيانت از عقيده و مقدسات آن، احكام جهاد بيان شده است، زيرا صلاح خانواده در گرو صلاح جامعه است 1 ، چنان‏كه جامعه صالح از خانواده‌هاي صالح تشكيل مي‌شود.
آيه شريفه مورد بحث، در طليعه آيات يازده‌گانه‌اي قرار گرفته است كه سياق آنها درباره مبارزه و جهاد است و با جمله ﴿والكفِرونَ هُمُ الظّلِمون) 2 پايان مي‌يابند. از ارتباط آيات تشريع وجوب جهاد با آيات ترغيب به انفاق و بيان داستان طالوت و داود و جالوت در كنار يكديگر، به دست مي‌آيد كه اين مجموعه از آيات با هم نازل شده‌اند. در اين آيات، مانند ساير مواضع، «قتال» به «في سبيل الله» مقيد شده و براي ترغيب بيشتر مؤمنان به انفاق، تأمين هزينه‌هاي مالي مجاهدان و تجهيز رزمندگان، قرض دادن به خداي سبحان خوانده شده است. نقل جهاد طالوت و داود با جالوت براي عبرت‌گيري مؤمنان از نقاط ضعف و قوت بني‌اسرائيل و دانستن پيروزي جبهه حق بر باطل است 3.
ارتباط آيه مورد بحث با خصوص آيه پيشين در اين است كه نقل داستان كساني كه از مرگ گريختند، مقدمه‌اي است براي طرح فريضه جهاد و هشدار به مؤمنان كه حيات و مرگ را به فرمان خدا بدانند و مانند آن گروه از مرگ نگريزند. شاهد اين ارتباط و آماده سازي، جمله ﴿فَاِن خِفتُم فَرِجَالًا اَو رُكبَانا) 4 است كه اشعار به رويارويي با دشمن در ميدان نبرد دارد 5.
^ 1 – ـ ر.ك: التفسير المنير، مج1 ـ 2، ص 411.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 254.
^ 3 – ـ ر.ك: الميزان، ج 2، ص 283.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 239.
^ 5 – ـ ر.ك: تفسير البحر المحيط، ج 2، ص 260 ـ 261.
570

خلاصه آنكه ترغيب به جهاد، بعد از فضاسازي و فرهنگ‌آفريني است: از يكسو تقويت روحيه و از سوي ديگر اينكه فرار از مرگ يا قتل سودمند نخواهد بود، در آيات متعدد مطرح شده است؛ مانند آيه ﴿قُل لَن يَنفَعَكُمُ الفِرارُ اِن فَرَرتُم مِنَ المَوتِ اَوِ القَتلِ واِذًا لاتُمَتَّعونَ اِلاّقَليلا) 1 و آيه گذشته كه زمينه مناسبي براي طرح مسئله جهاد است.
٭ ٭ ٭

وجوب جهاد براي اعتلاي كلمه حق
صيغه امر ﴿قتِلوا﴾ بر وجوب جهاد دلالت مي‌كند؛ دفاعي باشد يا ابتدايي. دراين آيه خصوصيات جهاد نيامده است؛ ولي در آيات ديگر و نيز روايات ويژگيها و جايگاه هر يك بيان شده‌اند.
تقييد جهاد به قيد در راه خدا بودن: ﴿قتِلوا في سَبيلِ الله﴾ مي‌فهماند كه جهاد مطلوب و مقبول بايد براي اعتلاي «كلمة الله» باشد: ﴿وكَلِمَةُ اللهِ هِي العُليا) 2 جهاد وظيفه مهمّ ديني است كه براي گسترش قلمرو دين انجام مي‌شود كه سبب صلاح دنيا و آخرت همگان است؛ نه براي سلطه‌طلبي دنيايي و كشورگشايي.

تهديد منافقان كارشكن
﴿سَميع﴾ در آيه مورد بحث به معناي شنوا و اجابت كننده است، چنان‌كه در آيه ﴿اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَي الكِبَرِ اِسمعيلَ واِسحقَ اِنَّ رَبّي لَسَميعُ
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيه 16.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 40.
571

الدُّعاء) 1 به همين معنا به كار رفته است و همچنين در آيه ﴿قالَ رَبِّ السِّجنُ اَحَبُّ اِلَي مِمّا يَدعونَني اِلَيهِ… فَاستَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنهُ كَيدَهُنَّ اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ العَليم) 2 آمده است كه خداوند دعاي حضرت يوسف(عليه‌السلام) را پذيرفت، زيرا خدا به دعاي درخواست كنندگان گوش اجابت مي‌سپارد.
مناسب دستور جهاد و فرمان ايثار و نثار، ياد كردن از وصف نصرت الهي است؛ ليكن گاهي از تصريح به ياري خدا پرهيز مي‌شود و از سميع و بصيربودن او سخن به ميان مي‌آيد كه خداوند همه نجواها و نداها، تقاضاها و تمنّيها را مي‌يابد و به آنها پاسخ مثبت مي‌دهد، چنان‏كه همه گفت‌وگوهاي منافقانه را مي‌شنود و تمام صحنه پردازيهاي دشمنانه را مي‌بيند و كيد و مكر آنها را افشا و بي‌اثر مي‌سازد.
توضيح اينكه ﴿سَميع﴾ و ﴿عَليم﴾ بودن خداوند در اينجا به سبب قرارداشتن در سياق آيات تشريع وجوب جهاد، درباره امور جهاد است. هنگام جنگ، هر گروهي با معبود خود سخني دارد و خداوند به همه سخنان آگاه است، چنان‌كه خداي سبحان گفتار منافقانه مردمي را كه از انفاق در راه خدا باز مي‌دارند و اصل انفاق را به مسخره مي‌گيرند: ﴿لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذينَ قالوا اِنَّ اللهَ فَقيرٌ ونَحنُ اَغنِياءُ سَنَكتُبُ ما قالوا) 3 و نيز سخن آنان را كه به مردم مي‌گويند به جبهه جنگ نرويد تا كشته نشويد، به خوبي مي‌شنود: ﴿اَلَّذينَ قالوا لاِخونِهِم وقَعَدوا لَو اَطاعونا ما قُتِلوا) 4
^ 1 – ـ سوره ابراهيم، آيه 39.
^ 2 – ـ سوره يوسف، آيات 33 ـ 34.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 181.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 168.
572

پاسخ خداوند اين است: 1. آنان مي‌پندارند كه ما تنها سخنان علني و عمومي آنها را مي‌شنويم و از رازهاي جلسات خصوصي آنان آگاه نيستيم، با آنكه نه تنها ما رمزهايشان را مي‌شنويم بلكه گزارشگران ما آن را ثبت مي‌كنند: ﴿اَم يَحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم ونَجوهُم بَلي ورُسُلُنا لَدَيهِم يَكتُبون) 1
2. اينها اگر راست مي‌گويند، مرگ را از خود دور كنند: ﴿قُل فَادرَءوا عَن اَنفُسِكُمُ المَوتَ اِن كُنتُم صدِقين) 2
3. رزمندگاني كه در صحنه پيكار شركت مي‌كنند و در راه خدا كشته مي‌شوند، مرده نيستند بلكه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزي مي‌خورند: ﴿ولاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ اَموتًا بَل اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون) 3
بر اين اساس، جمله ﴿واعلَموا اَنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم﴾ هشداري است به منافقاني كه با زبان خود با جهاد در راه خدا مخالفت مي‌كنند، چنان‌كه تخويف منافقاني است كه به ظاهر دم از جهاد مي‌زنند؛ ولي به دليل نفاق دروني هنگام جنگ در صحنه حاضر نمي‌شوند.
تذكّر: محصول سميع و عليم بودن خداوند گاهي به صورت تثبيت قلوب و انزال ملائكه نصر و باران مناسب و مانند آن و زماني با مرعوب ساختن دشمن و پاسخ علمي يا عملي دادن به شبهات منافقانه است. آنچه در بند 2 و3 ذكر شد از اين قبيل است.

بشارت به رزمندگان مؤمن
خداي سبحان زمزمه مناجات رزمندگان و دعا و درخواست آنان را مي‌شنود و
^ 1 – ـ سوره زخرف، آيه 80.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 168.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 169.
573

اجابت مي‌كند: ﴿اِنَّ رَبّي لَسَميعُ الدُّعاء) 1 بلكه خداوند صداي نفس رزمندگان و اسبهاي آنان و صداي چكاچك سلاح آنها را مي‌شنود و به حالشان آگاه است. اين توجه الهي، نشان وجوب و تأكيد و قداست جهاد در راه خداست، بنابراين جمله ﴿واعلَموا اَنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم﴾، با آنكه تهديد منافقان است، بشارتي براي رزمندگان به شمار مي‌رود كه خدا راز و نيازهاي آنان را مي‌شنود و اجابت مي‌كند.
كيفيت استفاده حكم مزبور اين است كه اسماي حسناي الهي كه ذيل آيه ذكر مي‌شوند ضامن مضمون آيه‌اند و هرگز نمي‌توان تناسب صدر و ساقه يك آيه را ناديده گرفت. تناسب بين دستور قتال در راه خدا با اين فرمان كه «بدانيد كه خداوند سميع عليم است»، حتمي است. در تحليل اين تناسب، مطالبي درخور ارائه است كه برخي از آنها در اين نوشتار تبيين شد.
نكته: قبلاً از شيخ طوسي گذشت كه بين «سميع» و «سامع» فرق است؛ به طوري كه خداوند در ازل سميع بوده است؛ ولي اتصاف وي به سامع بر وجود مسموع در خارج متوقف است 2.

اشارات و لطايف

1. يكي بودن راه خدا
از قيد ﴿في سَبيلِ الله﴾ بر مي‌آيد كه راه خداوند يكي است، زيرا حق واحد است و پس از آن، گمراهي و بطلان است: ﴿فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلاَّالضَّلل) 3
^ 1 – ـ سوره ابراهيم، آيه 39.
^ 2 – ـ التبيان، ج2، ص284.
^ 3 – ـ سوره يونس، آيه 32.
574

در مقابل راه وحيد حق، راههاي باطل است: ﴿واَنَّ هذا صِرطي مُستَقيمًا فَاتَّبِعوهُ ولاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبيلِه) 1 كه با حق متفاوت بلكه با يكديگر نيز فرق دارند. در آخرت، چهره تكويني سبيلهاي متفرّق باطل، در صراط جحيم جلوه مي‌كند: ﴿فَاهدوهُم اِلي صِرطِ الجَحيم) 2
گفتني است كه «سبيل الله» همان «صراط مستقيم» تشريعي است و جمع آمدن آن در ﴿والَّذينَ جهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا) 3 به اعتبار ميزان حظّ و بهره سُبُل از صراط مستقيم است و چون غير از صراط مستقيم، هيچ راهي انسان را به مقصد نمي‌رساند، خدا به كژراهه رونده‌ها مي‌فرمايد كه كجا مي‌رويد: ﴿فَاَينَ تَذهَبون) 4
در نظام تكوين، هيچ راهي جز صراط مستقيمِ واحدِ همگاني نيست و تمام موجودات به رهبري خداي واحد همان بستر مستقيم را مي‌پيمايند و تنها در محدوده تشريع و افعال اختياري انسان است كه غير از صراط مستقيم وحياني راههاي ديگري هست كه از جهت صعود و سقوط در مقابل يكديگرند: ﴿واِن يَرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لايَتَّخِذوهُ سَبيلًا واِن يَرَوا سَبيلَ الغَي يَتَّخِذوهُ سَبيلا) 5

2. بازگشت صفت «عليم» به «بصير»
نوع مفسّران، صفت «سميع» و «بصير» را به صفت «عليم» باز مي‌گردانند؛
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 153.
^ 2 – ـ سوره صافات، آيه 23.
^ 3 – ـ سوره عنكبوت، آيه 69.
^ 4 – ـ سوره تكوير، آيه 26.
^ 5 – ـ سوره اعراف، آيه 146.
575

يعني آنجا كه گفته مي‌شود كه خداوند سميع و بصير است، مقصود آن است كه خدا به شنيدنيها و ديدنيها علم دارد 1 ؛ ولي برخي «عليم» را به «بصير» برمي‌گردانند؛ يعني اگر گفته مي‌شود كه خدا به اعمال بندگان «عليم» است، مراد آن است كه آنها را مي‌بيند؛ نه اينكه صورت ذهني اشيا و اعمال نزد خدا باشد، زيرا علم خدا حضوري و شهودي است نه علم حصولي كلّي.
توضيح: 1. علم، وصف جامعي است كه اقسام فراواني را زير عنوان خود دارد. 2. سميع و بصير دو مصداق از عليم‌اند، زيرا شنيدن و ديدن دو قسم از علم مطلق‌اند نه قسيم و مقابل آن. 3. چون در وصف بصير، شهود مأخوذ است و در علم حصولي شهود اخذ نشده است و علم خداي سبحان به تمام اشيا (نزد اوحدي) شهودي است، اگر عليم بودن خداوند به اشيا و اعمال را به همان معناي جامع دانا و آگاه بودن تفسير كرديم، راه متعارف را پيموده‌ايم و چنانچه عليم بودن او را ضمن حفظ همين عنوان و همين مفهوم جامع، در قسم خاص آن يعني بصير، شاهد و…، معنا كرديم، گذشته از حفظ اصل معناي علم، به ويژگي علم الهي نيز اشاره كرده‌ايم و اين معناي ارجاع عليم به بصير است؛ نه عدم صدق علم يا عليم بر آن.

3. سمع و بصر مطلق و خاص
منشأ اين تقسيم‌بندي، حلّ تناقضي است كه در بَدء امر به ذهن مي‌آيد و آن تناقض متوهّم اين است: 1. ايجاب كلّي و سلب جزئي، نقيض هم‌اند. 2.قرآن حكيم گاهي به صورت موجبه كلي مي‌فرمايد كه خدا همه چيز را
^ 1 – ـ ر.ك: تفسير البحر المحيط، ج2، ص261؛ ر.ك: تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص458؛ ر.ك: تفسير المنار، ج2، ص461 ـ 462.
576

مي‌نگرد و آنها را مي‌بيند و زماني به صورت سالبه جزئي مي‌فرمايد كه بعضي افراد را نمي‌نگرد و نمي‌بيند. 3. اين سلب جزئي، مناقض آن ايجاب كلي است.
حلّ اين تناقض متوهم به تفاوت نظر مثبت و منفي است، زيرا نظر مثبت همان نگاه و ديدن عام است كه به هر چيزي تعلق مي‌گيرد و نظر منفي همان نگاه و ديدن تشريفي است كه نموداري از آن ذيلاً خواهد آمد.
«سميع» و «بصير» بودن خدا، دوگونه است:
أ. سمع و بصر مطلق كه مربوط به همه چيز و همگان است: ﴿واَنَّ اللهَ سَميعٌ بَصير) 1 ﴿اِنَّهُ بِكُلِّ شي‏ءٍ بَصير) 2
ب. سمع و بصر خاص كه مربوط به گروه خاص(مؤمنان) است؛ مانند «سميع» در سخن حضرت زكريا(عليه‌السلام): ﴿قالَ رَبِّ هَب لي مِن لَدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء) 3 و نظير آيه ﴿رَبِّ اِنّي نَذَرتُ لَكَ ما في بَطني مُحَرَّرًا فَتَقَبَّل مِنّي اِنَّكَ اَنتَ السَّميعُ العَليم) 4 كه به سمع تشريفي اشاره دارد؛ يعني هم به سخن گوش مي‌دهد و هم ترتيب اثر مي‌دهد؛ و مانند «نظر» در آيه ﴿ولايُكَلِّمُهُمُ اللهُ ولايَنظُرُ اِلَيهِم يَومَ القِيمَة) 5 كه به محروميت اهل جهنم از نظر و توجه خاص و تشريفي خداي سبحان نظر دارد؛ نه اينكه آنان در محضر و ديد الهي نباشند.
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 61.
^ 2 – ـ سوره ملك، آيه 19.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 38.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 35.
^ 5 – ـ سوره آل عمران، آيه 77.
577

4. نتيجه دعا
«سميع الدّعاء» و «سريع الرضا» بودن، وصف ثابت و از اسماي حسناي حق تعالي است. اگر دعايي اجابت نمي‌شود، يا به جهت فقدان شرايط استجابت دعا از سوي دعاكننده است براي مثال ﴿اِذا دَعانِ فَليَستَجيبوا لي وليُؤمِنوا بي) 1 محقّق نشده است يا اجابتِ خواسته خاص به صلاح فرد نيست و مصداق اين آيه است: ﴿وعَسي اَن تُحِبّوا شَي‏ءاً وهُو شَرٌّ لَكُم) 2
دعاي با اخلاص نتيجه دارد: 1. اگر محتواي دعا به مصلحت دنيا و آخرت شخص باشد، خداي كريم آن را عطا مي‌كند.
2. اگر محتواي آن به مصلحت داعي نباشد، خداوند آن را نمي‌دهد، زيرا او از هر كسي به خود او مهربان‌تر است؛ اما چنانچه فرد دعا كننده گناهي داشته باشد، خداوند با آمرزش آن جبران مي‌كند، وگرنه حسنه‌اي بر حسناتش مي‌افزايد؛ يا اينكه برخي ديگر از نيازهاي او را كه به مصلحت داعي است ولي در دعاي او نيامده است برآورده و به وي عطا مي‌كند، از اين‏رو مستحب است، دعاكننده دستي را كه به دعا بلند كرده است، به صورت خود بكشد، زيرا هرگز خالي برنمي‌گردد 3.

5. لزوم جهاد از منظر عقل
مفسّر بزرگوار، سيد نورالدين اراكي در ذيل آيه مورد بحث مي‌گويد: آيه دال
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 186.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 216.
^ 3 – ـ فلاح السائل، ص187؛ بحار الانوار، ج83، ص210.
578

بر وجوب جهاد است، چنان‌كه عقل نيز بر آن حكم مي‌كند. حقيقت وجودي انسان، همان اعتقاد و ايمان حق است و كافران اين حقيقت را ندارند و مانع زنده شدن اين حقيقت در ديگران هستند و كفر آنان مايه خلودشان در آتش است، گرچه نفس عمل حرام، سبب جاودانگي در آتش نيست، پس دعوت به حق، هرچند با شمشير، لازم است؛ حال اگر كسي در سايه جهاد با شمشير مسلمان شود، پس از مدتي مي‌انديشد و به عقايد حق مي‌رسد و به درجه والاي معرفتي دست مي‌يابد، زيرا شدني نيست كه انساني بدون غرض [حقيقت را] بجويد و حق براي او روشن نشود و اگر كسي پس از جست‌وجو اسلام نياورد، كفرش پنهاني است و همين قدر، احساني در حقّ نسل او مي‌شود و اگر كشته شود، اعقاب او و ديگران از خطر سرايت كفر او ايمن مي‌مانند، بنابراين جهاد از نظر عقل، در همه حال، كاري نيكو و بايسته است 1.
تذكّر: لازم است عنايت شود كه روح جهاد، هرچند ابتدايي باشد، به دفاع باز مي‌گردد، زيرا عصاره آن برطرف كردن جرثومه استكبار، استعمار، استثمار، استعباد و مانند آن است كه مانع رسيدن علوم وحياني به جامعه تشنه توحيد و عدل‌اند. تفصيل اين مطلب به خواست خدا در تفسير آيه ﴿ولَولا دَفعُ اللهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت) 2 مي‌آيد.

بحث روايي

1. فضيلت جهاد و مجاهد در راه خدا
عن النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، أنّه قال: ألا و إنّ الجهاد باب من أبواب الجنّة، فتحه الله
^ 1 – ـ القرآن و العقل، ج1، ص143 ـ 144.
^ 2 – ـ سوره حجّ، آيه 40.
579

لأوليائه 1.
عن أبي ذر، أنّه سل النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم): أيّ الأعما‌ل أحبّ إلي الله(عزّوجلّ)؟ قال: الإيمان بالله ثمّ الجهاد في‏سبيله 2.
و عنه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قال: يرفع الله المجاهد في سبيله علي غيره مائة درجة في‌الجنة؛ ما بين كل درجتين كما بين السماء و الأرض 3.
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): إنّ جبرئيل(عليه‌السلام) أخبرني بأمر قرّت به عيني و فرح به قلبي؛ قال: يا محمد! من غزا غزاة في سبيل الله من اُمّتك فما أصابه قطرة من السماء أو صداع، إلاّ كانت له شهادة يوم القيامة 4.
و عنه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قال: كلّ حسنات بني آدم تحصيها الملائكة إلاّ حسنات المجاهدين، فإنّهم يعجزون عن علم ثوابها 5.
اشاره: جهاد در راه خدا دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را به روي اولياي خود مي‌گشايد و از محبوب‌ترين اعمال نزد خداوند است و براي مجاهد در راه خدا صد درجه در بهشت است كه ميان هر دو درجه آن فاصله ميان آسمان و زمين است و هر مصيبتي كه به او برسد، روز قيامت به نفع او شهادت مي‌دهد و حسنات آنها به قدري فراوان است كه فرشتگان هم از دانستن ثواب آن عاجزند.
^ 1 – ـ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 21.
^ 2 – ـ الامالي، طوسي، ص539؛ مستدرك الوسائل، ج11، ص19.
^ 3 – ـ مستدرك الوسائل، ج11، ص 18.
^ 4 – ـ الكافي، ج 5، ص 8؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 13.
^ 5 – ـ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 13.
580

2. خير و صلاح دنيا و آخرت در پرتو جهاد
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): الخير كلّه في‌السيف و تحت ظلّ السيف و لايقيم الناس إلاّ السيف و السيوف مقاليد الجنّة و النار 1.
قال أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): إنّ الله (عزّوجلّ) فرض الجهاد و عظّمه و جعله نصره و ناصره و الله ما صلحت دنيا و لا دين إلاّ به 2!
اشاره: همه خير در شمشير و زير سايه شمشير است و كجيهاي مردم را جز شمشير (جهاد در راه خدا) راست نمي‌كند. شمشيرها كليدهاي بهشت و جهنم‌اند. خداوند جهاد را واجب كرد و بزرگ شمرد و… و صلاح دين و دنياي مردم با آن تأمين مي‌شود.

3. پيامد ترك جهاد
قال أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): أما بعد، فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنة… فمن تركه رغبة عنه ألبسه الله ثوب الذل و شمله البلاء 3.
اشاره: كسي كه جهاد در راه خدا را از روي بي‌ميلي ترك كند، خداوند لباس ذلت و خواري بر او مي‌پوشاند و به بلا و گرفتاري مبتلايش مي‌سازد.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الكافي، ج5، ص2؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 9.
^ 2 – ـ الكافي، ج5، ص8؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 15.
^ 3 – ـ الكافي، ج5، ص4؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 14.
581

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *