تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد يازدهم، سوره بقره، آيه 245

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد يازدهم، سوره بقره، آيه 245

خداي سبحان در آيه مورد بحث با طنين آهنگين و تشويق‌آميز ﴿مَن ذَا الَّذي﴾ و به جاي هيئت كلفت‌آميز امر، مؤمنان را به كارهاي نيك از جمله انفاق فرامي‌خواند.

مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَةً واللهُ يَقبِضُ ويَبصُطُ واِلَيهِ تُرجَعون (245)

گزيده تفسير
خداي سبحان در آيه مورد بحث با طنين آهنگين و تشويق‌آميز ﴿مَن ذَا الَّذي﴾ و به جاي هيئت كلفت‌آميز امر، مؤمنان را به كارهاي نيك از جمله انفاق فرامي‌خواند. قرض‌الحسنه مصطلح قرآني كه شامل قرض‌الحسنه فقهي نيز مي‌شود، هر كار خيري است كه براي خدا انجام داده شود؛ عبادت مصطلح باشد يا انفاق مالي يا كاري عامّ المنفعه.
سرّ تعبير از اين معناي عامّ به «قرض الحسنه» محفوظ بودن اصل عمل نزد خداست، چنان كه در عقد قرض، مالْ باز مي‌گردد و خدا چندين برابر آن پاداش مي‌دهد. البته قرضي كه به سبب نداشتن حسن فعلي يا فاعلي يا درپي‏داشتن منّت و اذيّت، نيكو و پاكيزه نباشد مقبول خدا نيست.
حُسْن كامل قرض دادن مرهون اجتماع تمام علل حُسْن قرض از جمله مقروض شدن وابستگي به مال از حريم دل و امتثال فرمان اِقراض براي شكر و محبت خداست.
قرض الحسنه مالي از لحاظ صبغه مردمي نيز حَسَن است، زيرا جامعه را
582

از فقر و بيكاري و ذلّت مي‌رهاند و در تهذيب نفس و بخل‌زدايي نيز سهم بسزايي دارد.
دادن پاداش مضاعف به انفاق كننده، دليل بي‌نيازي خدا از انفاق و چنين پاداشي فقط مقدور خداي قابض و باسط است.
سه جمله پاياني آيه هر يك بيانگر بي‌نيازي خداست، افزون بر آن كه حصر قبض و بسط به خدا مبيّن توحيد ناب است.
زمينه قبض را خود آدمي با ضعف قابلي خود فراهم مي‌كند وگرنه خدا هماره در حال فيض بخشيدن است.
ذكر بازگشت عمومي به سوي خدا، بشارت به خوبان و هشدار به تبهكاران است كه براي ترغيب به انفاق مالي و ترك نكردن آن آمده است.

تفسير

مفردات
قرضاً: «قرض»، گونه‌اي از بريدن است. آنچه انسان از پارچه و غير آن مقداري را قطع مي‌كند، مي‌گويند قرض كرده است و ابزار قطع كردن را «مِقْراض» و ريخته و مانده آن را «قُراضه» و مالي را كه به ديگري داده مي‌شود به شرط باز گرداندن عين يا بدل آن، قرض مي‌خوانند 1 ؛ گويا قرض‏دهنده آن مال را از بقيه اموالش بريده است. تفاوت قرض و دَيْن در اجل است: دَيْن مدّت دار است و قرض مدت ندارد 2. فرقهاي ديگري بين اين دو يافت مي‌شود كه فقه و حقوق عهده‌دار بيان آن‌اند.
^ 1 – ـ مفردات، ص 666؛ لسان العرب، ج 7، ص 216 ـ 217، «ق ر ض».
^ 2 – ـ معجم الفروق اللغويه، ص 426.
583

در لغت اهل حجاز، مضاربه را قِراض گويند 1.
قرآن كريم از تجاوز دادن، گذراندن از وضعي به وضع ديگر يا دگرگوني از حالتي به حالت ديگر و منتقل شدن، به «قرض» تعبير كرده است: ﴿وتَرَي الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن كَهفِهِم ذاتَ اليَمينِ واِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال) 2 يعني خورشيد، اصحاب كهف را در هنگام غروب از وضعي به وضع ديگر به طرف چپ دور مي‌زد كه مستقيماً به آنها نتابد.
همين معناي لغوي قرض در روايات نيز به كار رفته است، چنان كه اميرمؤمنان حضرت علي(عليه‌السلام) مي‌فرمايد كه بايد دنيا پيش شما كوچك‌تر و پست‌تر از بريده‌هاي قلم باشد: فلتكن الدنيا في أعينكم أصغر من حثالة القرظ و قُراضة الجَلَم … 3.
امير مؤمنان، علي(عليه‌السلام) نه تنها اين اصل كلي را بيان كرد، بلكه مردان الهي را مي‌ستايد كه به دنيا پشت پا زده‌اند و آنها را چنين معرفي مي‌كند كه درباره دنيا زهد و به آخرت رغبت دارند. اينان همانند حضرت عيسي(عليه‌السلام) دنيا را بريده و دور افكنده‌اند: أولئك قوم… ثمّ قرضوا الدنيا قرضاً علي منهاج المسيح 4.
^ 1 – ـ النهايه، ابن اثير، ج4، ص41، «ق ر ض».
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه 17.
^ 3 – ـ نهج البلاغه، خطبه 32. كسي كه مي‌خواهد عالمي وارسته و وارث پيامبران باشد و جاي آنان بنشيند بايد سراسر دنيا نزد او همانند بريده‌هاي قلم بي ارزش باشد و آن را لگدمال كند، وگرنه با كمي درس خواندن و فراگيري چند اصطلاح گرفتار زرق و برق دنيا مي‌شود و سرانجام، عوامانه مي‌ميرد و هرگز عالم فرزانه نمي‌شود. بكوشيد تا دنيا و دنياپرستان نزد شما كوچك باشند و دستتان به گرفتن چيزي از اصحاب دنيا عادت نكند.
^ 4 – ـ همان، حكمت 104. اين گروه كساني همچون ابوذر بودند كه با آنكه در متن جامعه به سر برده و در مسائل حساس آن سهم تعيين كننده داشتند، از دنيا بريده بودند و آن را از خود دور مي‌ساختند؛ نه آنكه از جامعه بريده باشند و از مردم منزوي شوند.
584

اَضْعَافاً: «ضِعف الشي‏ء» مثل شي‏ء است و «اضعاف» جمع «ضعف» به معناي اَمثال است. تضعيف، اِضعاف و مضاعفه، هر سه به معناي افزودن بر اصل چيزي است تا دو برابر يا بيشتر شود 1.
يَقْبضُ: «قبض»، گرفتن شي‏ء و مالك شدن يا تسلط پيدا كردن بر آن است. قوامِ معناي قبض، به دو عنصر «جمع» و «تسلط» است، پس قبض برخلاف بسط و به معناي جمع كردني است كه قابض بر مقبوض سلطه و قدرت پيدا كند 2 ، از اين رو برخي گفته‌اند: قبض، گرفتن با تمام دست است؛ مانند گرفتن شمشير؛ نه گرفتن با سرانگشتان كه آن «قبص» است 3.
يَبْصُطُ: «بصط» همان بسط و به معناي گسترانيدن است 4.

تناسب آيات
قرآن كريم در آيه پيشين دستور جهاد با جان را بيان فرمود و چون جهاد با دشمن، افزون بر تلاشهاي بدني به ايثار مالي نيز نياز دارد، در آيه مورد بحث با تعبيري تشويق‌ميز و نشاطآور و با استفاده از عنوانِ «قرض حَسَن به خدا» و ذكر پاداش بي‏شمار براي آن، همگان را به انفاق مالي ترغيب مي‌كند، تا با آرامش خاطر به اين وظيفه مهم بپردازند.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ المصباح، ص 361، «ض ع ف».
^ 2 – ـ التحقيق، ج 9، ص 182 ـ 183، «ق ب ض».
^ 3 – ـ مفردات، ص 652، «ق ب ض».
^ 4 – ـ الصحاح، ج 2، ص 1116، «ب س ط».
585

دعوت به انفاق
تغيير سياق امر در آيه گذشته: ﴿وقتِلوا في سَبيلِ الله) 1 به هيئت استفهامي در ﴿مَن ذَا الَّذي… ﴾ براي اين است كه بسياري از مردم حاضرند در امور عام‌المنفعه، اقتصادي يا معنوي، كه نفع شخصي يا نام و نشان دارد مانند مسجدسازي، شركت كنند؛ ولي گذشتن از مال و مصرف رايگان آن در امور و مصالح عمومي كه احياناً مردم نيز از آن آگاه نمي‌شوند، كاري بزرگ و بسيار دشوار است و مرداني بلند همّت مي‌طلبد كه به آن اقدام كنند، از اين رو قرآن كريم در فرمان انفاق مالي به جاي كاربرد هيئت امر كه خالي از كلفت نيست، از تعبير استفهامي مدد جسته است كه مفيد تشويق و تهييج و آرامش رواني است، چنان‌كه برخي از كارها مقدور كسي جز خدا يا بدون اذن او نيست، از اين‌رو با استفهام ياد مي‌كند: ﴿قُل مَن ذَا الَّذي يَعصِمُكُم مِنَ اللهِ اِن اَرادَ بِكُم سَوءًا اَو اَرادَ بِكُم رَحمَة) 2 ﴿مَن ذَا الَّذي يَشفَعُ عِندَهُ اِلاّبِاِذنِه) 3 غرض آنكه حيثيت طلب انفاق در آيه مورد بحث، همچنان محفوظ است.
آري آشنايان به قانون ادبي محاوره مي‌دانند كه طنين آهنگين ﴿مَن ذَا الَّذي… ﴾ در «مَنْ يَزيد» هاي مردانه به كارمي‌رود و هرگز در امور عادي و روان از چنين ادبياتي استفاده نمي‌شود.

مقصود از قرض الحسنه
قرض الحسنه مصطلح فقهي با انفاق و قرض الحسنه مصطلح قرآني فرق دارد:
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 244.
^ 2 – ـ سوره احزاب، آيه 17.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 255.
586

قرض الحسنه فقهي به مالي گفته مي‌شود كه قرض دهنده مال معيّني را با قصد استرداد نه رايگان، به كسي مي‌دهد؛ خواه عين آن يا ماليت آن در ضمن مالي ديگر بازگردد. روايات فقهي نيز به همين قرض نظر دارند 1 ؛ ولي قرض الحسنه در فرهنگ و اصطلاح قرآني آن معنايي جامع دارد و شامل قرض الحسنه فقهي نيز مي‌شود، زيرا از منظر قرآن كريم هر كار خيري كه انسان براي خدا انجام مي‌دهد، قرض الحسنه به اوست؛ خواه عبادت مصطلح باشد مانند نماز و روزه؛ يا انفاق مالي يا كارهاي خدماتي و عام المنفعه مانند مسجد و مدرسه‏سازي؛ يا جبهه رفتن و جهاد در راه خدا.
افزون بر آنكه قرض گيرنده قرض الحسنه در اين‌گونه آيات خداست نه مردم. اگر مي‌فرمود «كيست كه به مؤمنان قرض الحسنه دهد»، معلوم بود مراد قرض الحسنه متعارف و مصطلح فقهي است؛ اما از اينكه فرموده: كيست كه به خدا قرض نيكو دهد، معلوم مي‌شود كار خير يا انفاق مالي كه انسان براي خدا انجام مي‌دهد رايگان و بدون عوض نيست: خداوند اولاً عين آن را به او بازمي‌گرداند: ﴿وما تُقَدِّموا لاَنفُسِكُم مِن خَيرٍ تَجِدوهُ عِندَ الله) 2 و انسان عين عمل خود (قرض الحسنه دادن) را مي‌بيند، زيرا مالي كه به ديگري قرض داده است گذراست؛ ولي عمل و فعل او كه با نيت پاك انجام گرفته است، با عامل آن مرتبط است و در روز قيامت آن عمل را نزد خدا حاضر مي‌بيند.
ثانياً چندين برابر آن پاداش مي‌دهد: ﴿فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَة﴾. بر اين اساس خداوند از انفاق رايگان به قرض‌الحسنه تعبير كرده است، چون عين آن برمي‌گردد.
^ 1 – ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج18، ص329.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 110.

587

نكته: سرّ تعبير از آن معناي عام (مصطلح قرآني) به قرض الحسنه، محفوظبودن عين مال و اصل عمل نزد خدا است؛ يعني همان‌گونه كه در عقدِ قرض، مال از بين نمي‌رود و بازمي‌گردد، در اين‌گونه امور نيز هرچه در راه خدا هزينه شود بازمي‌گردد.

راز تعبير تشويق آميز
خداي سبحان براي آنكه بندگان صالح را به كارهاي نيك تشويق و ترغيب كند، در برابر كارهاي پسنديده و خدماتي كه آنان در راه خدا انجام مي‌دهند، گاهي به اجر و پاداش تعبير مي‌كند: ﴿لِلَّذينَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقَوا اَجرٌ عَظيم) 1 ﴿اِنَّ اللهَ لايُضيعُ اَجرَ المُحسِنين) 2 و زماني به بيع و شراء: ﴿اِنَّ اللهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّ‏ةَ يُقتِلونَ في سَبيلِ اللهِ فَيَقتُلونَ… فَاستَبشِروا بِبَيعِكُمُ الَّذي بايَعتُم بِه) 3 و گاهي به انفاق رايگان: ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللهِ ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَة) 4 و زماني با تعبير قرض الحسنه: ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنا﴾.
البته در هر تعبيري رازي نهفته است: سرّ تعبير به اجر و پاداش، آن است كه انساني كه در راه خدا كار مي‌كند، خودش و كارهايش را به خدا اجاره داده است، پس او اجير و خداي سبحان مستأجر و صاحب كار است و بين اجير و صاحب كار عهدي است؛ آن‌گاه در مقابل عمل اجير، صاحب كار به او
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 172.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 120.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 111.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 195.
588

اجرت مي‌دهد.
راز تعبير بيع و شراء همان بيعت كردن بنده با خداست تا آنكه با فروختن خويش به خدا، نه براي غير خدا كار كند و نه كاري را بدون رضاي حق انجام دهد.
تعبير قرض الحسنه براي آن است كه كسي توهم نكند مالي كه در راه خدا هزينه شده، از بين رفته است، بلكه عين مال و اصل عمل نزد خدا محفوظ است و به صاحبش باز مي‌گردد. در صدقه و خدمات عام المنفعه، به ظاهر گيرنده آن شخصيت حقيقي يا شخصيت حقوقي مانند مسجد و حسينيه يا مدرسه است؛ ولي خداي‏سبحان دست آنان را دست خود محسوب كرده و قرض گيرنده اوست: ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ الله﴾. خداوند چنين احساني را كه مورد عنايت اوست به خود اسناد مي‌دهد؛ گويا آن مال را خدا گرفته است، چنان‌كه اهانت به مؤمن را اهانت به خود مي‌داند 1.
انسان بايد افتخار كند كه طرف معامله‌اش خداي سبحان است، چون اگر شخصيتي بزرگ و امين و محترم از ما قرضي بخواهد، با رغبت و افتخار به او قرض مي‌دهيم؛ همين خواسته را خداي سبحان از ما دارد كه هم امين و صادق است و هم به نحو احسن به عهد خويش وفا مي‌كند و چندين برابر پاداش مي‌دهد.
اين‌گونه تعبيرها براي تشويق مؤمنان به انفاق است، وگرنه كسي كه توفيق جهاد با جان و مال نصيبش مي‌شود، در حقيقت، آنچه را از دست خدا به عنوان امانت يا عاريت گرفته است، در راه او مصرف مي‌كند نه چيزي از خود
^ 1 – ـ ر.ك: الامالي، طوسي، ص23؛ مستدرك الوسائل، ج2، ص94.
589

را، زيرا جان و مال او ملك حقيقي خداوند است، بنابراين تعبيرهايي مانند فروختن جان و قرض دادن مال به خداوند براي ترغيب انسانهاست و در واقع، خداوند مالك همه اشياست.

انفاق از مال پاكيزه
پاكيزه بودن خداوند مي‌طلبد كه تنها نيّات و اعمال و اموال پاكيزه و نيكو را بپذيرد: ﴿اِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ والعَمَلُ الصّلِحُ يَرفَعُه) 1 ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَيِّبتِ ما كَسَبتُم) 2 پس قرضي كه به سبب عدم حسن فعلي يا نبود حسن فاعلي، نيكو و پاكيزه نباشد، مقبول خداوند نيست.
درباره انفاق منافقان آمده است: ﴿قُل اَنفِقوا طَوعًا اَو كَرهًا لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُم) 3 يعني انفاق منافقان پذيرفته نمي‌شود؛ چه با ميل يا عدم ميل باطني باشد، زيرا رغبت اينان از روي ايمان به الله نيست، بلكه براي رسيدن به منافع مادي شخصي است و به انفاق مخلصانه ميلي ندارند: ﴿ولايُنفِقونَ اِلاّوهُم كرِهون) 4
مي‌توان گفت كه منافقان در انفاقهاي به ظاهر با ميل و رغبت نيز قلباً از روي ميل عمل نمي‌كنند، بلكه براي جلب نظر مردم و رسيدن به اغراض پليدشان خود را ناگزير از اين اعمال مي‌بينند.
خداوند تنها فعل و مال حسن و طيّب را، آن هم فقط از شخص محسن
^ 1 – ـ سوره فاطر، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 267.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 53.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 54.
590

مي‌پذيرد: ﴿اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقين) 1 پس هم حسن فاعلي (محسن و متقي بودن) لازم است و هم حسن فعلي (خالصانه براي خدا دادن)، بنابراين اگر مال طيّب و حلال باشد و قرض دهنده نيز غرضي جز رضاي خدا نداشته باشد و پيامدهاي تلخ، مانند منّت و اذيت به دنبال آن نباشد، آن قرض، حَسَن مي‌شود: ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنا﴾ و نزد خدا پذيرفته است.
نكته: حُسنِ كامل اِقراض، مرهون اجتماع تمام علل حُسن قرض است كه به بعضي از آنها اشاره شد. عمده آن است كه تعلق به مال از محدوده دلْ مقروض و مقطوع شود، همان‌طور كه خود مال از مجموع اموال جدا مي‌گردد.
بين قطع علاقه و انقطاع تعلّق و كمال انقطاع، تفاوت درخور توجّه است، چنان‏كه اِقراض مزبور از آن جهت كه امتثال دستور خداست، همانند ساير امتثالها گاهي براي خوف از دوزخ و زماني براي شوق به بهشت و وقتي نيز براي شكر و محبّت به خداست و احسن قرضها آن است كه براي محبّت الهي باشد. اين‌گونه از قرضها حدوثاً و بقاءً حسن‌اند و هرگز با منّت و اذيّت بعدي همراه نخواهند شد.

هدف از استقراض خداوند
هدف از استقراض الهي بهره‌مندي شخص انفاق‏كننده است نه خدا. بيان قرآن كريم در اين باره چنين است: ﴿اِنَّ المُصَّدِّقينَ والمُصَّدِّقتِ واَقرَضُوا اللهَ قَرضًا حَسَنًا يُضعَفُ لَهُم ولَهُم اَجرٌ كَريم) 2 ﴿اِن تُقرِضُوا اللهَ قَرضًا حَسَنًا يُضعِفهُ
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 27.
^ 2 – ـ سوره حديد، آيه 18.
591

لَكُم ويَغفِر لَكُم واللهُ شَكورٌ حَليم) 1 ﴿واَقيمُوا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّكوةَ واَقرِضُوا اللهَ قَرضًا حَسَنًا وما تُقَدِّموا لاَنفُسِكُم مِن خَيرٍ تَجِدوهُ عِندَ الله) 2 ﴿واَقرَضتُمُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا لاُكَفِّرَنَّ عَنكُم سَيءاتِكُم ولاُدخِلَنَّكُم جَنّتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ فَمَن كَفَرَ بَعدَ ذلِكَ مِنكُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبيل) 3
در اموري مانند استنصار الهي نيز اين مطلب آمده است كه هدف آزمودن و به كمال رساندن انسانهاست: ﴿ولَو يَشاءُ اللهُ لاَنتَصَرَ مِنهُم ولكِن لِيَبلوَا بَعضَكُم بِبَعضٍ… ) 4 ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُركُم ويُثَبِّت اَقدامَكُم) 5
حُسن قرض، گذشته از جنبه الهي‌اش، از لحاظ صبغه مردمي و نوع پروري نيز حسن خواهد بود، زيرا جامعه را از فقر و بيكاري و ذلت مي‌رهاند و از خطر كينه‌توزي، قيام مردمي، جنگ توانگر و تهيدست و مانند آن حفظ مي‌كند.
قرض حَسن از لحاظ تهذيب نفس و تطهير آن از رذائل اخلاقي نيز سهم بسزايي دارد، زيرا شُحّ و بخلِ دشمن عقل و كمال در درون جان جا كرده است: ﴿واُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحّ) 6 وقتي دشمن خانه‌زاد باشد، هم پر خطر است و هم علاج آن دشوار. هركس از چنين عدوّ غدّار برهد نجات
^ 1 – ـ سوره تغابن، آيه 17.
^ 2 – ـ سوره مزمّل، آيه 20.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 12.
^ 4 – ـ سوره محمّدص، آيه 4.
^ 5 – ـ سوره محمّدص، آيه 7.
^ 6 – ـ سوره نساء، آيه 128.
592

يافته است: ﴿ومَن يوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولئِكَ هُمُ المُفلِحون) 1 و از بهترين راههاي درمان اين بيماري دروني و دفع اين دشمن خانگي «قرض حَسَن» است كه آثار حُسن آن در تنزيه روح و تمحيص آن از هر پلشتي مشهود است.
همين قرض حسن يكي از مظاهر تعاون بر برّ و تقواست و انسان متعهّد اهل قرض حَسَن به اين اصل بار مي‌يابد كه فقر و غنا آزمون الهي است. وظيفه افراد در اين دو حال كاملاً معلوم است و صاحب نعمت، خود را مديون خداي سبحان مي‌داند كه اين‌گونه نعمت را به وي ارزاني داشت و همچون «ابوالدحداح» 2 به قرض حَسَن مبادرت مي‌كند.

پاداش مضاعف براي انفاق
قرآن كريم براي بيان بي‌نيازي و غناي خداوند از قرض گرفتن و پيشگيري از تفكرات غير اسلامي، خصوصاً از نوع اسرائيلي‌اش كه خداوند را نيازمند مي‌شمرد، مي‌فرمايد كه نه تنها معادل مالي كه انفاق كرده‌ايد به شما باز گردانده مي‌شود بلكه دو چندان به شما عنايت مي‌شود: ﴿فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَة﴾.
واژه ﴿كَثيرَة﴾ صفت كلمه ﴿اَضعافًا﴾ است و نشان مي‌دهد كه پاداش انفاق مضاعف و فراوان است و اين، منطبق با پاداشي است كه در آياتي نظيرِ ﴿اِنَّما يُوَفَّي الصّبِرونَ اَجرَهُم بِغَيرِ حِساب) 3 آمده است. كلمه «بِغَيرِ حِساب» يعني پيش غير خدا شمارش ناپذير است، وگرنه هر چيزي در عالم
^ 1 – ـ سوره حشر، آيه 9؛ سوره تغابن، آيه 16.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص608؛ الدر المنثور، ج1، ص746.
^ 3 – ـ سوره زمر، آيه 10.
593

هستي اندازه معيّني دارد كه معلوم خداست: ﴿وكُلُّ شي‏ءٍ عِندَهُ بِمِقدار) 1 ﴿اِنّا كُلَّ شي‏ءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر) 2

بي‌نيازي خداوند
دادن پاداش شمارش ناپذير به انفاق كننده دليل بي‌نيازي خداوند از انفاق اوست و اعطاي چنين پاداشي فقط مقدور خداوند است، زيرا قبض و بسط تمام جهان به دست اوست: ﴿واللهُ يَقبِضُ ويَبصُط﴾.
جمله ﴿واِلَيهِ تُرجَعون﴾ با مرجع نهايي دانستن خدا، از يكسو بي‌نيازي او و از سوي ديگر نيازمندي تمام انسانها را گوشزد مي‌كند. افزون بر آنكه اين‌گونه آيات بيشتر در سُوَر مسبّحات و سوره‌هايي‌اند كه با تسبيح و تنزيه خداوند شروع شده‌اند؛ يا آنكه در صدر و ساقه آيه سخن از بي‌نيازي و استقلال خداوند است. در آيه مورد بحث هم با چند جمله بي‌نيازي خدا بيان شده است: ﴿فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَةً واللهُ يَقبِضُ ويَبصُطُ واِلَيهِ تُرجَعون﴾، زيرا خدايي كه چند برابر پاداش مي‌دهد و قبض و بسط همه چيز در دست اوست و مرجع نهايي همه افراد است، معنا ندارد كه از روي نياز از كسي قرض بگيرد.
لازم است به اين نكته نيز عنايت شود كه هرچند غالباً قرض گيرنده به مال مقروض نياز دارد، احتياج به مال در حقيقتِ قرض مأخوذ نيست تا استعمال آن در مورد خداي بي‌نياز مَجاز باشد، زيرا حاجت مزبور از خصوصيتهاي رايج مصداق است نه مأخوذ در مفهوم، پس آنچه در برخي از تفاسير مانند التبيان
^ 1 – ـ سوره رعد، آيه 8.
^ 2 – ـ سوره قمر، آيه 49.
594

آمده 1 تام نيست. استعمال قرض در معناي جامع خود مي‌تواند حقيقت باشد؛ نظير آنچه به عنوان «تقارض ثناء» و «الدنيا قروضٌ» مطرح مي‌شود 2.
منشأ توهّم يهود طبق آيه ﴿لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذينَ قالوا اِنَّ اللهَ فَقيرٌ ونَحنُ اَغنِياء) 3 همين خلط مفهوم و مصداق است، چنان‏كه در موارد ديگري كه عنوان قرض طرح نشده ليكن از آنها خواسته شده است كه به نيازمندها رسيدگي كنند، توهّم آنان كه خداوند مغلول اليد است، منشأ برخي از تعبيرهاي ناصواب آنهاست.

پيام حصر قبض و بسط به دست خدا
قرآن كريم با ذكر اصل مالكيت خداوند بر قبض و بسط جهان: ﴿واللهُ يَقبِضُ ويَبصُط﴾، وعده سابق را با تهديد همراه مي‌كند و به افراد بخيلِ تارك انفاق هشدار مي‌دهد كه ممكن است خداوند اموالشان را بگيرد و آنان را به تنگنا بيندازد و همچنين ذكر قبض و بسط الهي و مرجع بودن خدا تشويق مؤمنان براي انفاق است كه بدانند فقر و غنا به دست خداست و انفاق در راه خدا آنان را فقير نمي‌كند و عمل خير آنها بي‌عوض نمي‌ماند.
حصر قبض و بسط به دست خدا: ﴿واللهُ يَقبِضُ ويَبصُط﴾ همانند حصر احياء و اماته به دست وي براي تبيين توحيد ناب در تمام شئون زندگي است، زيرا بر محور توحيد، نه امساك مال را حفظ مي‌كند و نه قرض حَسَن‏دادن مايه زوال آن است، چون قبض و بسط فقط به اراده الهي است و بخل و سخا تعيين كننده نيستند، هرچند خداي سبحان از راه بخل، قبض مي‌كند و از طريق سخا
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص285.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 181.
595

بسط مي‌دهد.
قابض و باسط بودن خداوند بدين معنا نيست كه خدا گاهي مي‌بخشد و زماني نمي‌بخشد، بلكه خداوند اصلاً دستِ بگير و جمع كننده ندارد و هماره در حال فيض‏بخشيدن است: ﴿وقالَتِ اليَهودُ يَدُ اللهِ مَغلولَةٌ غُلَّت اَيديهِم ولُعِنوا بِما قالوا بَل يَداهُ مَبسوطَتانِ يُنفِقُ كَيفَ يَشاء) 1 چنان كه اوصاف «رحيم» و «غضبان» و «رئوف» و «منتقم» بودن خدا نيز همين‌گونه است، زيرا رحمت عام خداوند همه جهان را فرا گرفته است و مقابلي هم ندارد: ﴿ورَحمَتي وسِعَت كُلَّ شي‏ء) 2 بنابراين در مرحله قبض، خود انسان است كه خويشتن را جمع مي‌كند و اوست كه نمي‌تواند از خداوند دائم البسط فيض بگيرد: ﴿ولَو بَسَطَ اللهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِي الاَرض) 3
توضيح آنكه گاهي مبدأ فاعلي بر اثر عجز، ضعف، فقدان و مانند آن از اوصاف سلبي، توان توسعه و بسط را ندارد، از اين‏رو محكوم به قبض است؛ و زماني مبدأ فاعلي در تمام احوال يكسان است و هرگز نقصي به حريم كبريايي او و قلمرو قدرت بيكرانش راه ندارد؛ ليكن مبدأ قابلي، شايسته دريافت فيض گسترده فيّاض مطلق نيست. آنچه از آيه اخير برمي‌آيد اين است كه برخي از افراد از انبساط عطا بهره سوء مي‌برند و به جاي فكر و ذكر و شكر، جور و ظلم و بغي را دامن مي‌زنند، پس اين گروهِ قاصرند كه از بسط الهي محروم‌اند و دچار قبض مي‌گردند، وگرنه از سوي خداي منّانْ قبضي نيست.
تذكّر: لازم است عنايت شود كه همواره قبض، مسبوق به بسط بوده و
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 64.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 156.
^ 3 – ـ سوره شوري، آيه 27.
596

هست؛ ولي بسط گاهي ابتدايي و زماني مسبوق به قبض است. سرّ اين تفاوت در سعه رحمت و امامت آن نسبت به قهر و غضب و مانند آن است، چنان كه امام سجّاد(عليه‌السلام) فرمود: أنت الّذي تسعي رحمته أمام غضبه 1.

روش تربيتي قرآن كريم
جمله ﴿واِلَيهِ تُرجَعون﴾ انذار و تبشير است، زيرا بازگشت به خداوند براي خوبان بشارت است و براي تبهكاران انذار.
در ﴿واللهُ يَقبِضُ ويَبصُط﴾ انذار و تبشير در دو جمله آمده است؛ ولي در ﴿واِلَيهِ تُرجَعون﴾ در يك جمله وعده و وعيد نهاده شده است؛ مانند آنكه به عدّه‌اي كه در آنها ظالم و مظلوم وجود دارد بگويند كه «شما به محكمه عدل مي‌رويد»، كه اين جمله براي مظلومان بشارت و براي ظالمان انذار است.
از موارد ديگر انذار همراه تبشير اين آيات است: ﴿قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلكِ تُؤتي المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ… ٭ تولِجُ الَّيلَ في النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ في‌اليل) 2 در آيه نخست، اعطاي ملك به شخصي و گرفتن آن از شخص ديگر در كنار هم آمده است. آيه ﴿تولِجُ الَّيلَ في النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ في‌الَّيل﴾ نيز براي بيان هماهنگي نظام تكوين با نظام اجتماعي است؛ يعني بدانيد كه زمان هميشه روز نبوده و همواره روشني و سر سبزي نيست، بلكه گاهي نيز شب و تاريكي و پژمردگي خواهد بود.
استفاده از انذار همراه تبشير از روشهاي رايج قرآن كريم براي تربيت و پرورش انسانهاست كه در كتابهاي عادي يافت نمي‌شود.
^ 1 – ـ صحيفه سجاديه، ص150، دعاي 16.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيات 26 ـ 27.
597

اشارات و لطايف

اصطلاح فقهي قرض
قرض در اصطلاح فقهي به مالي گفته مي‌شود كه دهنده آن رايگان آن را نمي‌دهد، بلكه قصد بازگشت و استرداد عين يا بدل مال (ماليت) را دارد 1. توضيح آنكه گاهي انسان مالي را بي‌عوض به ديگري مي‌دهد كه اين را به اعتبارهاي گوناگون، «هبه» يا «صدقه» و مانند آن مي‌خوانند، و گاه مال را رايگان نمي‌دهد، بلكه قصد استرداد آن را دارد، منتها نه قصد استرداد عين بلكه قصد بازگشت بدل آن را دارد كه به اين نوع مبادله و معامله، به اعتبارهاي گوناگون، «بيع» يا «اجاره» يا «صلح» و مانند آن مي‌گويند.
قسم سوم آن است كه كسي مالي را به ديگري مي‌دهد، نه به قصد رايگان و نه تبديل بلكه همان مال يا ماليت آن را مي‌طلبد. اين قسم اصطلاحاً «قرض» ناميده مي‌شود. در حقيقت در معامله قرض، انسان ماليت مال را تمليك مي‌كند و همان ماليت را نيز مي‌طلبد نه بدل آن را. البته ممكن است قرض‏گيرنده هنگام ادا و وفا با موافقت قرض دهنده، آن ماليت را با عين خارجي ديگر تطبيق كند و بازگرداند يا خود همان مال را بدهد.
به هر روي، ميان «قرض» و «بيع و اجاره و صلح» از يكسو و «قرض» و «هبه و صدقه» از سوي ديگر، فرق جوهري است، زيرا صدقه و هبه غير معوضه و انفاق رايگان به كلي عوض ندارند. هبه معوضه عوض دارد؛ ولي فعل در مقابل فعل است نه مال در برابر مال. در بيع و اجاره نيز عوض دارد؛ ليكن يا عين در برابر عين يا كار و منفعت در برابر عين است؛ امّا در قرض سخن از
^ 1 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج25، ص1 ـ 5.
598

عوض نيست، بلكه مالي است كه عين آن بايد بازگردد؛ يا با حفظ خصوصياتش، در صورتي كه مصرف نشده باشد و يا به عنوان ماليت، در صورتي كه مصرف شده باشد.

بحث روايي

1. استقراض خداوند
عن ابن مسعود، قال: لما نزلت ﴿ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَيُضعِفَهُ لَه﴾، قال أبوالدحداح الأنصاري: يارسول الله! و ان الله ليريد منّا القرض؟ قال: نعم، يا أبا الدحداح! قال: أرني يدك يارسول الله! فناوله يده؛ قال: فإنّي قد أقرضت ربي حائطي. و حائط له فيه ستمائة نخلة و اُم الدحداح فيه و عيالها؛ فجاء أبو الدحداح فناداها: يا اُم الدحداح! قالت: لبيك! قال: أخرجي فقد أقرضته ربي(عزّوجلّ ) 1.
اشاره: تفاوت افراد گاهي به صورت «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة» 2 بيان مي‌شود و زماني به صورت ﴿فَسالَت اَودِيَةٌ بِقَدَرِها) 3 ارائه مي‌شود و وقتي به عنوان ﴿فَمِنهُم شَقي وسَعيد) 4 ياد مي‌شود. اصل استقراض و طرح آن كه از طرف خداي سبحان نازل شد، واكنشهاي گونه‌گوني را به همراه داشت: عدّه‌اي از جهودان، كوته بينانه گفتند: ﴿اِنَّ اللهَ فَقيرٌ ونَحنُ اَغنِياء) 5
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص608؛ الدر المنثور، ج 1، ص 746.
^ 2 – ـ الكافي، ج8، ص177.
^ 3 – ـ سوره رعد، آيه 17.
^ 4 – ـ سوره هود، آيه 105.
^ 5 – ـ سوره آل عمران، آيه 181.
599

وگروهي شحيحانه و بخيلانه مبتلا به قبض شدند و امساك كردند و عده‌اي سخاوتمندانه به اِقراض مبادرت و به دستور الهي عمل كردند. ابو الدحداح از گروه سوم بود. طوبي له و حسن مآب!

2. پاداش بي‌شمار الهي
عن أبي أيوب الخزاز، قال: سمعت أبا عبدالله(عليه‌السلام) يقول: لمّا اُنزلت هذه الآية علي النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم): ﴿مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنها) 1 … فقال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): اللّهمّ زدني! فأنزل الله(عزّوجلّ) عليه: ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَة﴾؛ فعلم رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) أنّ الكثير من الله لا يحصي و ليس له منتهي 2.
اشاره: هرچند لطف الهي بر استحقاقْ سابق است نه مسبوق به آن، گاهي مزيد فيضْ مرهون درجه ايمان و اخلاص است. شايد در برابر هر انفاق و اِقراضي، كثرتِ احصا ناپذير مطرح نباشد، چنان‏كه نزول آياتي از سوره «هل اتي» و نيز سوره «مائده» فقط براي اصل بخشيدن طعام يا انگشتر نبود؛ بلكه اخلاص ناب و شهود توحيدِ محضْ سهم تعيين كننده‌اي در آن داشته است.

3. هدف استقراض
عن أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): و أنفقوا أموالكم و خذوا من أجسادكم فجودوا بها علي أنفسكم و لا تبخلوا بها عنها… و قال تعالي: ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا
^ 1 – ـ سوره قصص، آيه 84.
^ 2 – ـ معاني الاخبار، ص 397 ـ 398؛ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص608؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص 243.
600

حَسَنًا فَيُضعِفَهُ لَهُ ولَهُ اَجرٌ كَريم) 1 ولم يستقرضكم من قُلّ… و استقرضكم و له ﴿خَزآئِنُ السَّموتِ والاَرض) 2 و هو الغني الحميد؛ و إنما أراد أن يبلوكم أيكم أحسن عملاً؛ فبادروا بأعمالكم تكونوا مع جيران الله في داره 3.
اشاره: اميرمؤمنان(عليه‌السلام) در تبيين قرض دادن به خداوند مي‌فرمايد كه اموالتان را در راه خدا انفاق كنيد؛ از بدنتان بكاهيد و به جانتان ببخشيد. مبادا به دام رفاه و آسايش و پرخوري و خواب زياد بيفتيد و به جانتان بخل ورزيد، چون خدا فرمود: كيست كه به خدا قرض حسن بدهد. پيام آيه شريفه از طرف خدا «هل من مقرض» است.
برگ تن بي‌برگي جان است زود ٭٭٭ اين ببايد كاستن و آن را فزود
اَقرِضوا الله، قرض ده زين برگ تن ٭٭٭ تا برويد در عوض دل در چمن
قرض ده، كم كن از اين لقمه تنت ٭٭٭ تا نمايد وجه لا عين رأت 4
آن‌گاه درباره هدف از استقراض خداوند مي‌فرمايد: وامخواهي خداوند نه از روي نداري اوست، چون گنجينه‌هاي آسمان و زمين در اختيار وي و او بي‌نياز مطلق است، بلكه هدفش از استقراض، امتحان بندگان از جهت اعمالِ صالح است كه كدام‏يك نيكوكارتريد، پس به اعمال نيك مبادرت كنيد تا با همسايگان خدا در سراي او باشيد.
اين‌گونه حكيمانه سخن گفتن كه عصاره آن همانند آيات قرآن كريم است، تنها از عهده كسي بر مي‌آيد كه مي‌تواند قرآن را به سخن درآورد، وگرنه
^ 1 – ـ سوره حديد، آيه 11.
^ 2 – ـ سوره منافقون، آيه 7.
^ 3 – ـ نهج البلاغه، خطبه 183.
^ 4 – ـ مثنوي معنوي، ص709، بيت 145 ـ 147.
601

ديگران تنها توان فهم ظاهر قرآن را دارند.
مشابه اين تعبير موعظه‌آميز درباره قرض حَسَن به خدا، در بخش ديگري از سخنان امام علي بن ابي‏طالب(عليه‌السلام) چنين آمده است: فقدّموا بعضاً يكن لكم قرضاً ولاتخلفوا كلاًّ فيكون فرضاً عليكم 1 ؛ مقداري از اموالتان را در راه دين بدهيد و پيشاپيش بفرستيد تا به خدا قرض داده باشيد و برايتان بماند و اگر اصلاً ندهيد، فريضه‌اي بر عهده شما مانده است كه آن را ترك كرده‌ايد.

4. پيوند اعمال صالح با ولايت
سئل الصادق(عليه‌السلام) عن قول الله (عَزّ وجلّ): ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا﴾ قال: نزلت في صلة الإمام 2.
عن الخيبري و يونس بن ظبيان قالا: سمعنا أبا عبدالله(عليه‌السلام) يقول: ما من شي‏ء أحبّ إلي الله من إخراج الدراهم إلي الإمام؛ و إنّ الله ليجعل له الدرهم في الجنّة مثل جبل أحد. ثمّ قال: إنّ الله يقول في كتابه: ﴿مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَة﴾. قال: هو و الله في صلة الإمام خاصّةً 3!
عن حمران بن أعين عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال…: قلت: فهل للمؤمن فضل علي المسلم في شي‏ء من الفضائل و الأحكام و الحدود و غير ذلك؟ فقال: لا، هما يجريان في ذلك مجري واحد؛ و لكن للمؤمن فضل علي المسلم في أعمالهما و ما يتقرّبان به إلي الله(عزّ وجلّ). قلت… قال: أليس قد قال الله(عزّ وجلّ): ﴿فَيُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا كَثيرَة﴾، فالمؤمنون هم الّذين يضاعف
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه 203.
^ 2 – ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص72.
^ 3 – ـ الكافي، ج1، ص537.
602

الله(عزّ و جلّ) لهم حسناتهم؛ لكلّ حسنة سبعون ضعفاً؛ فهذا فضل المؤمن و يزيده الله في حسناته علي قدر صحة إيمانه أضعافاً كثيرة؛ و يفعل الله بالمؤمنين ما يشاء من الخير 1.
اشاره: جهاد و انفاق هنگامي ارزشمند است و پاداش يك درهم انفاق آن‌گاه همسان كوه احد است كه براي خدا و در جهت اعلاي كلمه توحيد باشد و اين هدف وقتي تحقق مي‌يابد كه ولايت و رهبري جامعه به دست پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اوصياي معصوم او(عليهم‌السلام) باشد، از اين رو حضرت صادق(عليه‌السلام) سوگند ياد مي‌كند كه درهمي آن همه ثواب دارد كه به خصوص امام معصوم(عليه‌السلام) داده شود و در حديث اخير، حضرت باقر(عليه‌السلام) پاداش فراوان اعمال صالح را مخصوص مؤمنان مي‌داند نه همه مسلمانان، هرچند مؤمن و مسلم در بسياري از احكام و حدود يكسان‌اند. منشأ تفاوت پاداشها را بايد در تفاوت درجات ايمان و انفاق جست‌وجو كرد.

5. راز برتري قرض از صدقه
عن النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم): دخلت الجنّة فرأيت علي بابها: الصدقة بعشرةٍ و القرض بثمانية عشر؛ فقلت: يا جبرئيل! كيف صارت الصدقة بعشرةٍ و القرض بثمانية عشر؟ قال: لأن الصدقة، تقع في يد الغني و الفقير و القرض لا يقع إلاّ في يد من يحتاج إليه 2.
اشاره: صدقه را ده برابر و قرض را هجده برابر پاداش مي‌دهند. راز برتري پاداش قرض الحسنه از پاداش صدقه آن است كه صدقه ممكن است به انسان
^ 1 – ـ الكافي، ج2، ص26.
^ 2 – ـ نهج الفصاحه، ج 2، ص 770 ـ 771.
603

مستحق برسد و ممكن است بر اثر عدم شناخت به غير مستحق برسد؛ ولي قرض الحسنه به دست نيازمند مي‌رسد.
افزون بر اين، قرض دادن مانع بيكاري و مفتخواري نيز هست و چيزي بدتر از مفتخواري و دستِ پايين و گيرنده نيست. پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در اين باره مي‌فرمايد: اليد العليا خيرٌ من اليد السفلي 1.
انسان فرومايه همواره دست‏بگير دارد و امامان معصوم(عليهم‌السلام) ما را از اين كار منع كرده‌اند و در دعاها به ما دستور داده‌اند كه از خدا بخواهيم تا خودش مستقيماً به ما عطا فرمايد و واسطه‌ها را كم كند، چنان كه اميرمؤمنان حضرت علي(عليه‌السلام) مي‌فرمايد: خدايا! آبروي مرا با دارايي حفظ كن و با نداشتنْ آبروي مرا مريز: اللّهمّ صُن وجهي باليسار و لا تبذل جاهي بالاقتار 2!

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ نهج الفصاحه، ج2، ص 1059.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، خطبه 225.
604

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *