javan-ostad-aali

جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم

خانه / آموزش / جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم

تو سرنوشت و تقدیر خود را می‌توانی عوض کنی، این را می‌توانی عوض کنی، بر خلاف آن چیزی که گاهی اوقات در اذهان عامیانه‌ است که سرنوشت آدم نوشته شده است. تقدیر انسان رقم خورده است و دیگر چاره‌‌ای غیر از آن دارد؛ هر چیز که سرنوشت تو است -به قول معروف پیشانی نوشت- طبق همان باید عمل بکنیم. این معنای تقدیر این مفهوم و واژه‌ی تقدیر، درست بین ما باز نشده است.

جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-استاد عالی-بخش چهارم

در قسمت پیشین عرض شد که؛ ۱- جنس دنیا را نمی‌توانیم عوض کنیم، ماهیّت دنیا همین است با همین اسارت‌ها. ۲- خود دنیا را هم نمی‌توانی، حذف کنی باید داخل آن بیایی، و از داخل آن بگذری. ۳- خود را هم نمی‌توانی حذف کنی، آدم که نمی‌تواند که خود را حذف کند، اگر آدم خود کشی کند که خود را حذف کند. والا خود را که نمی‌تواند حذف کند، بالاخره تو هستی، دنیا هم هست، جنس دنیا هم این هست. خوب حالا باید چه کاری انجام داد؟ جواب این است، بله، دنیا هست باید هم توی آن بیایی، جنس دنیا هم اسارت است. امّا تو وقتی در دنیا بیایی اسیر سرنوشت نیستی، سرنوشت خود را خودت می‌توانی درست کنی، می‌توانی طوری درست کنی و خود را طوری عوض کنی که فراتر از دنیا بیایی، یعنی در دنیا باشی امّا دنیایی نباشی. در دنیا باشی، بروی، امّا دنیایی نباشی. آن وقت دیگر اسارت دیگر نداری، آن وقت امیر دنیا می‌شوی. اصلاً این نامه‌ا‌ی که امیر المؤمنین امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن نوشته، برای همین نوشته است. به فرزندی که اسیر است، برای او یک چیزهای می‌گویم، یک توصیه‌هایی می‌کنم از اسارت بیرون بیاید که امیر دنیا بشود.

کما این‌که خود امیر المؤمنین علیه السّلام مگر خود او اسیر دنیا شد، مگر خود او نفرمود: «غُرِّی غَیْرِی»[1] پس این‌طور نیست که هر کسی در این دام بیفتد نتواند بیرون بیاید، نخیر. اگر آدم سرنوشت خود را عوض کند، تقدیرات خود را عوض کند، فراتر از دنیا بیاید، آن وقت می‌تواند امیر شود. من دو جمله عرض کردم، ۱- سرنوشت خود را عوض کن، ۲- امیر دنیا بشو. اجازه می‌خواهم این دو جمله را یک توضیح مختصر بدهم، چون در این بحث امروز ما دیگر این مقدّمه را ما می‌گذارانیم، إن‌شاء‌الله ما وارد متن توصیه‌های امیر المؤمنین به امام مجتبی می‌شویم. من فقط می‌خواهم این دو نکته که در جلسه‌ی امروز به نظرم می‌رسد را بیان کنم که یکی از نکات معارفی است. ما با همین عقاید، افکار، باورهای خود زندگی می‌کنیم، اگر این‌ها درست باشد، زندگی ما یک طور دیگر می‌تواند باشد.

حالا ببینید نکته‌ی اوّل؛ تو سرنوشت و تقدیر خود را می‌توانی عوض کنی، این را می‌توانی عوض کنی، بر خلاف آن چیزی که گاهی اوقات در اذهان عامیانه‌ است که سرنوشت آدم نوشته شده است. تقدیر انسان رقم خورده است و دیگر چاره‌‌ای غیر از آن دارد؛ هر چیز که سرنوشت تو است -به قول معروف پیشانی نوشت- طبق همان باید عمل بکنیم. این معنای تقدیر این مفهوم و واژه‌ی تقدیر، درست بین ما باز نشده است. من از شما تقاضا می‌کنم بالاخره یک جا باید به آن بپردازیم، یک مقدار آن را در جلسه‌ی امروز به آن بپردازم.

در این شکی نیست که تمام انسان‌ها و تمام موجودات حالا ما فعلاً در مورد انسان داریم بحث می‌کنیم، تمام انسان‌ها در چنگال قضا و قدر الهی هستند، در این که جای شک نیست. شما در حالتی و در هر وضعیّتی که باشی، خدا آن را برای تو مقدر کرده است، در تقدیر الهی است. از تقدیر از قضا و قدر خدا نمی‌شود فرار کرد. الآن که شما در این مجلس هستی، تقدیر تو این است که این‌جا باشی، اگر در این مجلس نمی‌بودی تقدیر تو این بود که این‌جا نباشی. الآن که ثروتمند هستی تقدیر تو این است که ثروتمند باشی، اگر فقیر بودی تقدیر تو آن بود. الآن که مثلاً سالم هستی تقدیر تو این بود که سالم باشی، اگر مریض باشی تقدیر تو آن بود. درست است؟ این‌طور نیست که سلامتی فقط تقدیر تو است، اگر مریض بشوی، نه دیگر آن دیگر از تقدیر خارج شده است، نخیر، آن هم تقدیر است آن هم یک نوع تقدیر است. خوب دقّت بفرمایید، تقدیر یک وضعیّت را فقط نمی‌گیرد، تمام زندگی را پوشش می‌دهد.

امیر المؤمنین (علیه السّلام) زیر یک دیوار نیمه خرابه نشسته بود، بعد بلند شد و به یک طرف دیگر رفت، یک کسی گفت: علی داری از تقدیر خدا فرار می‌کنی؟ «أَتَفِرُّ مِن قَضَاءِ اللهِ»[2] حضرت امیر (علیه السّلام) فرمود: نه، دارم از یک تقدیر به یک تقدیر دیگر فرار می‌کنم. این‌جا اگر بشینیم روی سر من خراب شود تقدیر من این است، اگر به آن طرف بروم سالم بمانم، آن تقدیر من است.

«وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ»[3] از حکومت خدا که نمی‌شود خارج شد، «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ»[4] در هر صورتی تقدیر الهی و قضا و قدر الهی بر تو است. از همین‌جا عجالتاً یک نتیجه‌‌ای بگیریم تا بعد من عرض کنم که تقدیر اصلاً چیست. اصلاً خود تقدیر یعنی چه، فعلاً یک نتیجه از همین حرفی که در هر حالتی و وضعیّتی باشی تقدیر او است، یک چیزی عرض کنم و آن این‌که تقدیر یک مصادق ثابتی ندارد که همین که الآن داری تقدیر است، یک چیز دیگر آن تقدیر نیست، نخیر. این‌‌که الآن داری تقدیر است، اگر بلند شوی و به بیرون بروی آن هم تقدیر است، یک حالت ثابت ندارد. پس کسی نگوید که تقدیر من فقط همین وضع موجود است. نخیر، اگر غیر از این هم بود، آن تقدیر تو بود. معاویه می‌خواست سر مردم خود کلاه بگذارد، خوب این‌ها معمولاً با دید جبری صحبت می‌کردند، یک طوری که جبر است، خدا قسمت شما همین را کرده است، دیگر به همین راضی باشید، همین که دارید خدا قسمت کرده است به همین راضی باشید، یعنی دیگر اعتراضی به من نکنید، مقصود این بود. خدا برای شما قسمت کرده است، روزی شما همین باشد به همین راضی باشید. یکی بلند شد گفت: معاویه خدا عادلانه تقسیم کرده است، اگر تو اجازه بدهی به ما برسد. اگر تو اجازه بدهی به ما برسد تو جلوی تقسیم خدا را، آن رزقی که برای ما مقدر کرده است را گرفتی. یعنی فکر نکن این فقط تقدیر ما است، نخیر. اگر ثروتمند می‌شدیم، اگر تو ظلم نمی‌کردی آن هم تقدیر ما بود. تقدیر دست کسی را نمی‌بندد، تقدیر یک معنای ثابت ایستایی ندارد، دست کسی را هم نمی‌بندد. اگر واقعاً بخواهیم ببینیم تقدیر چیست… ببینید تقدیر محاسبه‌ی خدا است در مجموعه‌ی علل و اسبابی که برای به وجود آمدن یک حادثه دخیل است. خدا محاسبه می‌کند، چه علل و اسبابی برای به وجود آمدن یک حادثه یک پدیده دخیل است، آن تقدیر می‌شود، آن حسابگری خدا می‌شود. توضیح آن را می‌دهم، کاملاً متوجّه شوید. عرض کردم یک جا باید این باز شود، یک جا باید به هر حال باید به این بپردازیم.

جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم
جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم

ببینید همه‌ی ما شکی نداریم که خداوند متعال عالم را با علل و اسباب اداره می‌کند. هر حادثه‌ا‌ی که پیش بیاید، یک علّتی دارد، خدا گتره‌ای و غیر حکیمانه کار نمی‌کند. نه، در این عالم گندم از گندم بروید، جو ز جو این را کسی شک ندارد. امام صادق (علیه السّلام)، این روایت در اصول کافی است، همان روایت معروف «ابَى اللَّهُ انْ یُجْرِىَ الْامورَ الّا بِاسْبابِها»[5] خدا ابا دارد از این‌که امور بدون اسباب بگذر، امور با اسباب است. «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً»[6] این تعبیر امیر المؤمنین است، هر چیزی یک سببی دارد، حالا یا سبب آن، اسباب آن را می‌شناسیم، یا آن را نمی‌شناسیم. ولی بالاخره سبب دارد، گتره‌ای و بی‌سبب، همین‌طوری نیست، بی‌نظم نیست.

حالا عنایت بفرمایید هر چیزی سببی دارد. اگر رزقی به ما می‌رسد ده‌ها و صدها عامل در کار هستند، ده‌ها عامل که مثلاً فرض کنید یک نانی بخواهد به دست من برسد، کارخانه‌ا‌ی باید باشد، زارعی باید باشد، گندمی باید باشد، ابر و باد مه خورشید فلکی باید باشد، ملکی باید باشد، تا تو نانی به کف آرایی حالا یا به غفلت بخوری یا به غفلت نخوری، حالا دیگر خوردن و نخوردن آن با غفلت یا بی‌غفلت با ما است. ولی اصل آن‌که آن رزق به ما برسد، خیلی عوامل دارد، خیلی چیزها می‌خواهد، این را کسی شک ندارد.

در روایت است که یکی از عباد بنی اسرائیل، که از آن عابدهای قهّار بود، سال‌ها عبادت کرده بود، مثلاً ۶۰ سال عبادت خدا را کرده بود و یک رهبانی برای خود بود که دور از مردم و خلق عبادت می‌کرد، ملائکه وقتی که در ملکوت مقام این فرد را دیدند، دیدند او چندان مقامی پیش خدا ندارد، با این‌که این همه مثلاً فرض کنید، عبادت و روزه این حرف‌ها ولی پیش خدا ارزشی ندارد، مقامی چندان ندارد. به خداوند متعال عرض کردند: او که خیلی عابد خوبی است، پروردگار عالم فرمود: اگر می‌خواهید بدانید برای چه، از طرف من بروید و یک بشارتی به او بدهید، بروید به او بشارت و مژده دهید که خدا می‌خواهد با فضل خود با تو برخورد کند نه با عدل خود. می‌دانید که اگر خدا بخواهد با عدل خود با ما برخورد کند، ۱۴ معصوم را کنار بگذارید، همه، همه، یعنی نه ۵/۹۹ درصد، صد درصد همه روفوزه هستیم. ۱۴ معصوم را کنار بگذارید، بقیّه اگر خدا بخواهد با عدل برخورد کند، مو را از ماست بیرون بکشد، همه روفوزه هستیم.

این‌که در دعای جوشن می‌خوانید «وَ لَا یُخَافُ إِلَّا عَدْلُهُ»[7] ای خدایی که از عدل او آدم می‌ترسد، ترازوی دقیقی می‌خواهد بگذارد. امام سجاد در دعای ابوحمزه می‌گوید خدایا «لَستُ أَتَّکِلُ فِی النَّجَاهِ مِنْ عِقَابِکَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا»[8] خدایا در نجات از عقاب تو تکیه‌ی من بر عمل خودم نیست، تکیه‌ی من بر فضل تو است، عمل من را اگر بخواهم پیش عمل امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگذارند از همین اعمال خودم هم باید استغفار کنم. عمل چیزی نیست که آدم به آن بنازد.

ملائکه آمدند و به آن عابد گفتند، گفتند مژده که خدا می‌خواهد با فضل خود با تو برخورد کند نه با عدل خود. آن عابد گفت: نه. مگر من چه کم گذاشتم که خدا می‌خواهد با فضل خود با من برخورد کند، ۷۰ سال، ۶۰ سال است، تماماً دارم برای خدا عبادت می‌کنم، شب و روز را برای عبادت گذاشتم، یک قرص نانی و یک دانه انار به من می‌رسد؛ این‌که دیگر این همه منّت ندارد، این همه من دارم کار انجام می‌دهم. نه، بگوید خدا با همان عدل خود با من برخورد کند. ملائکه به خداوند متعال عرض کردند، یک چنین چیزی است خدا تو می‌دانی که دارد چه می‌گوید. پروردگار عالم فرمود که حالا به روی او نیارید که این ۶۰، ۷۰ سال چه کسی به تو قدرت عبادت داده است، همان هم ما به تو دادیم، حالا این را به روی او نیاورید. همان نان و اناری که خود او می‌گوید با او حساب کنید. امّا دقیق حساب کنید، ترازو بگذارید. ملائکه دقیق حساب کردند، تمام آن ۶۰، ۷۰ سال عبادت او به ازای یک حبّه‌ی انار شد، یک حبّه‌ی انار! چون واقعاً به قدری ملائکه در کار هستند تا همان یک حبّه درست شود.

در روایت دارد که هر قطره باران، برای هر قطره‌ی باران یک ملاک گمارده شده است و موّکل است، هر قطره‌ی آن، این فقط ملائکه‌ی باران هستند که هدایت می‌کنند و خیلی چیزهای دیگری که در کار است تا یک لقمه دست ما برسد. خوب رزق به این صورت است، واسطه‌ها دارد، عوامل دارد. عوامل متعدد شناخت و ناشناخته، مادی و غیر مادی. شِفا همین‌طور، علم همین‌طور اگر بخواهد به ما برسد، هر چیزی هم‌طور… حیات اگر یک بچّه بخواهد متولّد شود، ببینید چه عواملی دخیل است تا یک بچّه‌ای متولّد شود، یک موجودی حیات پیدا کند. همین‌طور مرگ، چه عواملی باید دخیل باشد تا یک کسی از این دنیا برود و به عالم دیگر انتقال پیدا کند.

بنابراین خداوند متعال عالم را با اسباب اداره می‌کند، هیچ پدیده‌ و هیچ حادثه‌ی در این عالم بی‌سبب نیست. حوادثی که برای ما، برای انسان‌ها پیش می‌آید، از جمله علل آن حادثه‌ها، اراده و عمل خود ما است. ببینید من مثال بزنم، فرض کنید اگر کسی از یک ساختمان چند طبقه به عنوان خود کشی خود را به پایین پرت کند، یک عملی دارد انجام می‌دهد. یا سم برمی‌دارد یا یک چیزی برای خودکشی برمی‌دارد و می‌خورد. آیا این‌که این کار را انجام داد، آیا مقّدر او مرگ است؟ تقدیر او مرگ است یا نه؟ نه، بستگی به خیلی از عوامل دارد. حالا عوامل را ببینید من یک اشاره‌ا‌ی به بعضی از آن‌ها می‌کنم. به عوامل متعددی بستگی دارد، یک عامل: اراده‌ی خود این شخص و عمل او است که خوب اراده و عمل این بر خودکشی تعلّق گرفته است، خود را به پایین پرت کرده است. هم اراده کرده است، تصمیم گرفته است، هم عمل کرده است، خود را پرت کرد ه است، این یک عامل.

جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم
جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم – علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی

یک عامل دیگر صدقه‌ا‌ی است که احیاناً خود یا خویشان او آن روز دادند یا ندادند. اگر بدهند یک اثر دارد، اگر ندهند یک اثر دارد. یک عامل دیگر آن دعایی است که پشت سر او مثلاً مادر او، دعایی کرده باشد، یا نکرده باشد. اگر این دعا را مادر کرده باشد یک اثر دارد، نکرده باشد یک اثر دارد. یک عامل دیگر صله‌ی رحمی است که او اهل آن بوده یا نبوده است. یک عامل دیگر عمل خیری است که احیاناً دیروز، امروز نسبت به یک بیچاره‌‌ای یک عمل خیری کرده و آن شخص پشت سر او دعا کرده است، یا نه یک چنین کاری اصلاً انجام نداده است. یک عامل دیگر آن نان حلالی است که پدر او در سفره آورده است که آیا نان حلال آورده است یا نیاورده است، یک عامل دیگر در اجداد و اباء او، آدم‌های خوب بودند که خدا به پاس آن‌ها نظری به نسل او داشته باشد یا نداشته باشد. خوب ببینید این یک تعداد عواملی است که این‌ها مؤثّر هستند، این تعداد عوامل مؤثّر هستند، شکی نیست.

در روایت است، یک فردی در مدینه خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد. این دو برادر در راه که داشتند به سمت مدینه می‌آمدند با هم دعوا کردند، دعوا، مرافعه و قهر. یکی از این دو خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد، امام فرمود: شما دو برادر در راه با هم دعوا و مرافعه کردید و قهر کردید، از هم بریدید. به واسطه‌ی همین قطع رحم قرار بود، عمر شما سر بیاید، منتها تو قبل از این‌که این‌جا پیش من بیایی، یک کار خیری برای یک نفر انجام دادی، آن نقیصه را جبران کردی، ولی عمر برادر تو تمام است، دیگر از این سفر برنمی‌گردد.

ببینید البتّه خود آن افراد شاید نمی‌دانستند چه چیزهایی پشت پرده دارد می‌گذرد، امّا امام صادق (علیه السّلام) فرمود. خدا مرحوم علّامه تهرانی را رحمت کند که در مشهد بودند آدم با عظمت و بزرگواری بود. ایشان فرمودند: یکی از فامیل‌های ما در سامرا سیّد است، خیلی صالح، با صفایی با تقوایی آن‌جا زندگی می‌کند، خیلی سال پیش، ۵۰ سال، ۴۰ سال پیش در سامرا زندگی می‌کرد. خود او برای علّامه تهرانی نقل کرد. گفت من یک زمانی حصبه گرفته بودم یک مریضی سختی گرفته بودم دکترهایی که در سامرا بودند نتوانستند من را مداوا کنند، من را به کاظمین بردند و از بغداد یک پزشک متخصّص آوردند؛ او هر کاری کرد حال من بدتر شد که بهتر نشد، در حالت احتضار قرار گرفتم، مادر من کنار من نشسته بود داشت گریه می‌کرد، در کاظمین یک مسافرخانه گرفته بودیم، نزدیک حرم موسی بن جعفر و امام جواد بود، در آن مسافرخانه بودیم، مادر من که دیگر حال من را دیده بود که این حالت سنگین احتضار دارم و اصلاً به ظاهر بی‌هوش بودم، نشسته بود گریه می‌کرد. می‌گفت یک مرتبه چشم من باز شد، نه چشم دنیای او، این‌که بی‌هوش افتاده بود. گفت: دیدیم حضرت عزرائیل آمد، دیدیم حضرت عزرائیل (علیه السّلام) تشریف آوردند، البتّه ایشان گفت من که او را دیدیم خیلی زیبا بود، گفت: من که او را دیدیم، خیلی زیبا بود. شک نکنید حضرت عزارئیل از ملائکه‌ی مقرّب خدا است، بسیار زیبا است، از ملائکه ی مقرّب خدا است، ملکه معمولی نیست، از رؤسای ملائکه است، بسیار زیبا است و اگر احیاناً کسی او را زشت می‌بیند این در واقع زشتی خود او در آینه افتاده است، می‌گوید من دیدیم خیلی زیبا بود و بعد از او چند  لحظه بعد دیدیم که ۵ تن آمدند، پیغمبر اکرم، امیر المؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن، امام حسین (علیهم السّلام) آمدند. آمدند و نشستند می‌گفت در همان حالتی که دیگر دیدن‌ها با چشم معمولی نبود، می‌گفت در همان حالت دیدم مادر من از پلّه‌های مسافرخانه به پشت‌بام رفت، هراسان به پشت‌بام رفت، رو به سمت حرم امام جواد و موسی بن جعفر نشست و شروع به گریه کردن کرد. گفت: یا باب الحوائج من بچّه‌ی خود را که از سامرا به این‌جا آوردم به امیدی آوردم، شما نپسندید که او را این‌جا دفن کنم و دست خالی و تنها برگردم، شروع به التماس کردن کرد. می‌گفت: من مادر خود را روی پشت بام می‌دیدیم دارد پیش موسی بن جعفر التماس می‌کند می‌دیدیم. چند لحظه‌‌ای بیشتر نگذشت دیدیم خود موسی بن جعفر وارد شد، ۵ تن نشسته بودند، دیدم حضرت موسی بن جعفر وارد شد، وارد شد به پیغمبر اکرم عرض کرد: یا جدّا، یا رسول الله مادر این سیّد پناه به ما آورده است و دارد التماس می‌کند، شما عنایتی کنید، پیغمبر اکرم به حضرت عزرائیل (علیه السّلام) فرمود که بروید، بروید از خدا برای او عمر گرفتیم. ایشان می‌گوید بعد از این‌که این‌ها همه رفتند آرام آرام چشم من باز شد، دیدم مادر من دارد گریه می‌کند که از پشت بام برگشته است، دارد گریه می‌کند، می‌گوید من عصبانی یک مقدار به مادر خود پرخاش هم کرد، گفتم من داشتم با این بزرگوارها می‌رفتم، قضیّه را به او گفتم که من داشتم با این‌ها می‌رفتم تو نگذاشتی.

دعا، توسّل یکی از عوامل است. خوب حالا شما نگاه کنید، عوامل متعددی برای یک حادثه‌ای که برای انسان می‌خواهد به وجود بیاید که این عوامل نه کمیّت آن را ما می‌شناسیم نه کیفیت آن را. یعنی ما تعداد عوامل را می‌دانیم که چه چیزهایی دخیل است، در حوادثی که برای ما پیش می‌خواهد بیاید، یک تصادفی که ماشینی می‌خواهد به ما بزند، می‌دانیم چه عواملی دخیل است که ماشین به ما بزند یا نزند. ده‌ها عواملی که بسیاری از آن‌ها را ما نمی‌دانیم، تازه غیر از این‌که ما کمیّت عوامل را نمی‌دانیم، کیفیت یعنی میزان تأثیر عوامل هم نمی‌دانیم. نمی‌دانیم که چند درصد آن‌ کسی که خود را از پشت‌بام به پایین پرت کرده است، چند درصد خود آن عمل و اراده‌ی او مؤثّر است، چند درصد صدقه مؤثّر است، چند درصد دعای مادر مؤثّر است، چند درصد ابا و اجداد مؤثّر است، ما این‌ درصدها را هم نمی‌دانیم چیست. چه کسی است که می‌داند، فقط پروردگار عالم است که محاسبه‌ی همه‌ی این عوامل متعدد را می‌داند، این محاسبه یعنی تقدیر. تقدیر یعنی حساب‌گری، که خدا محاسبه می‌کند، برآیند و حاصل جمع تمام این عوامل را که فقط و فقط خداوند متعال می‌داند آن وقت در حق ما جاری می‌کند. حاصل جمع. پس ببینید تقدیر چیزی خارج از اسباب و علل نیست که یکی از اسباب و علل خود ما هستیم، اراده‌ی ما است، چیز جبری نیست. یک لباس از پیش دوخته شده‌ای نیست که به تن افراد به زور کنند. نخیر، سرنوشت و تقدیر چیزی است ولو خدا از ازل می‌داند، ولو هر سال شب قدر بر ولی زمان سرنوشت انسان‌ها تا یک سال عرضه می‌شود، امّا دانستن خدا که چیزی را عوض نمی‌کند، خداوند متعال از ازل می‌داند که ما چه کاری می‌خواستیم انجام دهیم و طبق آن اراده و عمل خود ما و مجموعه‌ی عوامل، آن سرنوشت عمل می‌خورد.

جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم
جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام-بخش چهارم

پس بنابراین در رقم خوردن سرنوشت که همان مجموع علل و عوامل این حادثه است، خود ما هم دخیل هستیم. یک چیز جبری نیست، خود ما هم دخیل هستیم، این همان مطلبی است که ما اسیر سرنوشت نیستیم، خود ما دخیل هستیم می‌توانیم عوض کنیم، تقدیر تو فقط این نیست که الآن هستی، می‌توانی یکی از اولیای خدا باشی، کسی نمی‌تواند بگوید نه مقدر ما همین است. چه کسی گفته است مقدر تو همین است، اگر تو زحمت بکشی مقدّر تو این است که یکی از اولیای خدا باشی. عرض کردم تقدیر یک مصداق ثابت ندارد که بگویی همین، نخیر یک چیز دیگر هم باشد، معلوم می‌شود آن تقدیر تو بوده است.

تقدیر دست کسی را نمی‌بندد. هیچ منافات با اراده و اختیار ندارد. حالا اگر کسی را تقدیر خود را عوض کرد و در این دنیا طوری شد که با توصیه‌هایی که امیر المؤمنین برای فرزند خود بعداً خواهند داشت. توصیه‌ها برای این‌که از اسارت بالا بیایی، برای این‌که امیر دنیا شوی. آن وقت امیر دنیا بشویم یعنی چه؟ یعنی آن وقت مرگ سراغ ما نمی‌آید، یعنی آرزوها، که اسیر آرزوها بودیم، دیگر آرزو نداریم، یعنی آفات، بلاها، بیماری‌ها دیگر سراغ ما نمی‌آید، جواب این است که چرا، امّا خود تو می‌توانی شکل بدهی، مرگ سراغ تو می‌آید، امّا یک مرگ می‌تواند نفله شدن باشد یک مرگ می‌تواند شهادت باشد. آرزو وجود دارد امّا یک آرزو چهار نعله دنبال دنیا دویدن می‌تواند باشد، یک آرزو «اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَهَ الرَّشِیدَهَ وَ الْغُرَّهَ الْحَمِیدَهَ»[9]، «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ»[10] آن آرزوها باشد. آرزو وجود دارد، امّا یک سنخ آرزوها دیگر فراتر از دنیا می‌شود. مصیبت و بلا وجود دارد امّا مصیبت و بلا یکی را زمین می‌زند، یکی را بالا می‌برد. من از شما سؤال می‌کنم در این دنیا هم امام امّت، امام راحل عزیز ما، ایشان خیلی سختی کشید و هم صدام خیلی سختی کشید، او هم خیلی سختی کشید. امّا آن سختی کشیدن و این سختی کشیدن چه بود؟ اصلاً جنس آن‌ها با هم یکی است؟ یک مصیبت و بلا او را تا اوج اعلا رساند، یکی دیگر را تا اسفل و سافلین برد. پس بنابراین آدم می‌تواند سرنوشت خود را عوض کند، طوری که این چیزها ولو برای آدم ایجاد می‌شود، امّا تو رنگ به آن می‌دهی، تو شکل به آن می‌دهی، تو دیگر این‌ها را تبدیل به آرزوها و مرگ می‌کنی یا مصائبی که فراتر از دنیایی بودن است. که إن‌شاء‌الله این را در جلسه‌ی بعد خدمت شما عرض خواهم کرد.

یکی از چیزهای که لابه‌لای صحبت عرض کردیم که سرنوشت آدم را عوض می‌کند، بدون شک توسّلات است، بدون تردید توسّلات است. سرنوشت آدم را عوض می‌کند. فکر نکند آدم که احیاناً چهار حاجت او برآورده نشد، چه فایده، دعا کردن مثل خاک خشک به دیوار پاشیدن است، اصلاً نتیجه ندارد. نه، به ده‌ها چیز رسیدی، امّا آدم این‌ها را نادیده می‌گیرد، توجّه به آن‌ها ندارد. دو چیزی که به آن نرسیده است، نزد خدا شکایت می‌کند. توسّلات و دعاها را آدم فراموش نکند.

رحمت خدا و رضوان خدا بر استاد خود ما آیت الله مصلحی، آقا زاده‌ی مرحوم آقای اراکی مرجع بزگوار تقلید. ایشان از قول پدر خود، آیت الله اراکی نقل می‌کرد. خود آقای اراکی، از قول استاد خود حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی که برجسته‌ترین شاگردان آیت الله آقای حائری یکی امام بود، یکی آقای اراکی بود. آقای اراکی از قول استاد خود نقل می‌کرد که می‌گفت: خود آقای حائری برای من گفته بود. که یک موقعی کنار شط کوفه، در کوفه، کنار رودخانه داشته با یک دوست خود می‌رفته است، دید یک جنازه‌‌ای را به سمت قبرستان می‌برند، آقای حائری، آقا شیخ عبدالکریم، به دوست خود گفت تشییع این جنازه برویم، خیلی با اصرار گفته است. دوست او که همراه او بوده است، گفته بود مگر او را می‌شناسی؟ حالا داشتند یک جایی دورتر تشییع می‌کردند، گفته بود مگر شما این را می‌شناسی؟ گفت: من خواب او را دیدیم، گفت: من دیشب خواب او را دیدیم که این بنده‌ی خدا از دنیا رفته است، داشتند او را به سمت برهوت می‌بردند؛ جایی که کفّار، فساق را می‌برند. برخلاف وادی السّلام که مؤمنین در برزخ آن‌جا هستند، البتّه ملکوت این وادی السّلام، نه فیزیک آن، نه این ظاهرآن. می‌گوید: دیدیم او را به سمت برهوت بعد به آن ملائکه‌ی که داشتند او را به سمت برهوت می‌بردند، گفت: من یک سؤالی از امیر المؤمنین دارم، این سؤال من را به امیر المؤمنین بگوید، بعد می‌خواهید من را به برهوت ببرید، ببرید. آن ملائکه گفتند چه؟ آقای حائری می‌گفت من داشتم این را در خواب می‌دیدیم. گفت: این آدمی که الآن جنازه است، به آن ملائکه‌ که او را به سمت برهوت حمل می‌کردند، گفت: از امیر المؤمنین برای من سؤال کنید که یا علی اگر من را به برهوت ببرند، بعد آن کسانی که آن‌جا هستند، خوشحال بشوند و بگویند توی که محبّ علی بودی، تو را هم که به این‌جا آوردند، آخر پیش خود ما آمدی، یا امیر المؤمین فقط به من یاد بدهید که چه جواب آن‌ها بگویم که من را مسخره کردند که گفتند تو که محبّ علی بودی، تو هم که به این‌جا آمدی، یا امیر المؤمنین به من یاد بدهید که آن‌جا چه بگویم، من را آن‌جا نبرید، آن‌جا به ما می‌خندند، آن‌جا ما را مسخره می‌کنند که آخر محبّ علی به این‌جا آمد. مرحوم حا حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: من دیدیم که ملائکه دستور گرفتند که او را وادی السّلام ببرید. از این طرف من این شخص را می‌شناسم، در خواب دیدیم که او چه قضیّه‌ی دارد، برای تشیع او برویم.

پی نوشت:

[1] نهج البلاغه، ص ۴۸۰٫

[2] الشافی فی شرح الکافی (للملا خلیل القزوینی)، ج‏ ۲، ص ۴۲۶٫

[3] بحار الأنوار، ج ‏۶۴، ص ۳۸۵٫

[4] سوره‌ی یوسف، آیه ۲۱٫

[5] منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج‏ ۱۷، ص ۲۷۲٫

[6] الکافی، ج‏ ۱، ص ۱۸۳٫

[7] بحار الأنوار، ج‏ ۹۱، ص ۱۰۷٫

[8] زاد المعاد، مفتاح الجنان، ص ۹۴٫

[9] بحار الأنوار، ج‏ ۵۳، ص ۹۶٫

[10] الکافی، ج‏ ۳، ص ۴۲۴٫

پرتال علوم اسلامی ثقلین

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *