دو قطبی سازی جنگ و صلح با کدامین اهداف؟ | دکتر یدالله جوانی

خانه / مطالب و رویدادها / دو قطبی سازی جنگ و صلح با کدامین اهداف؟ | دکتر یدالله جوانی

در حالی که ایران طی سال های گذشته به رغم رجزخوانی های دشمن، و به دلیل برخورداری از قدرت بازدارندگی نظامی، هیچ گاه در آستانه جنگ قرار نگرفته، اما جریان اصلاحات – اعتدال بر خلاف واقعیات؛ مدعی است که کشور در لبه پرتگاه جنگ قرار داشت و آنان از طریق مذاکرات و برجام، امنیت کشور را تامین کردند. با به قدرت رسیدن آقای ترامپ، این جریان مجددا به فرضیه سازی جنگ و صلح روی آورده، در صدد است اینگونه القاء نماید که کشور در آستانه جنگ قرار گرفته است.

دو قطبی سازی جنگ و صلح با کدامین اهداف؟

دکتر یدالله جوانی

چکیده

در حالی که ایران طی سال های گذشته به رغم رجزخوانی های دشمن، و به دلیل برخورداری از قدرت بازدارندگی نظامی، هیچ گاه در آستانه جنگ قرار نگرفته، اما جریان اصلاحات – اعتدال بر خلاف واقعیات؛ مدعی است که کشور در لبه پرتگاه جنگ قرار داشت و آنان از طریق مذاکرات و برجام، امنیت کشور را تامین کردند. با به قدرت رسیدن آقای ترامپ، این جریان مجددا به فرضیه سازی جنگ و صلح روی آورده، در صدد است اینگونه القاء نماید که کشور در آستانه جنگ قرار گرفته است. با فرضیه سازی «جنگ و صلح» و یا «جنگ و امنیت»، این جریان تلاش می کند در آستانه انتخابات سال 1396، دو قطبی کاذب «جنگ و صلح» را پدید آورده، از رهگذر این نوع دو قطبی سازی های کاذب، پیروز انتخابات گردد. روی آوردن جریان اصلاحات – اعتدال به دو قطبی سازی «جنگ و صلح» در مقطع کنونی، دو هدف زیر را دنبال می کند:

1- جریان اصلاحات – اعتدال از طریق این دو قطبی سازی، می خواهد امنیت موجود کشور را، محصول برجام معرفی نماید.

2- جریان اصلاحات – اعتدال با دو قطبی سازی «جنگ – صلح»، می خواهد آقای روحانی را نماد مذاکره، صلح و امنیت، و رقیبش در انتخابات را نماد جنگ معرفی نماد.
در این نوشتار این موضوع از زوایا و ابعاد مختلف بررسی می شود.

مقدمه:

جمهوری اسلامی ایران، نظامی مردم سالار است. در نظام مردم سالار دینی، این مردم هستند که نقش اصلی را در اداره کشور با انتخاب مسئولان از طریق انتخابات ایفا می کنند. انتخابات در ایران، کاملا در چارچوب قانون و به صورت آزاد و مبتنی بر رقابت انجام می گیرد. به عبارت دیگر، مردم تعیین کننده نهایی هستند. بر همین اساس، هر جریان سیاسی، حزب، گروه و یا فردی که در انتخابات وارد می شود، موفقیتش را، در گرو جلب افکار عمومی و رای مردم می داند. هر فردی یا جریانی که بتواند در رقابت های انتخاباتی از یک طرف خود را، تامین کننده نیازهای کشور و مردم معرفی نماید، و از طرف دیگر رقیبش را عامل مشکلات و یا تولید مشکل برای کشور و مردم معرفی کند، و اکثریت مردم هم نگاه آن را بپذیرند، پیروز انتخابات خواهد بود. امنیت یکی از نیازهای عمومی و درصدر منافع ملی قرار دارد. تمامی اقشار مردم با هر نوع گرایش و سلیقه ای، امنیت را ضروری ترین نیاز خود می دانند. با امنیت و در پرتو امنیت است که می توان به دیگر خواسته ها دست یافت. جنگ عامل اصلی برهم خوردن نظم و امنیت می باشد. بنابراین همیشه کشورها و ملتها، سعی می کنند از جنگ به دور باشند و برای جلوگیری از جنگ، هر نوع اقدام لازم را به عمل آورند. فلسفه شکل گیری نیروهای مسلح و تلاش برای تقویت قدرت نظامی در هر کشور، عمدتا جلوگیری از وقوع جنگ است. البته برخی از قدرتها در شرایطی خاص، به دنبال افزایش قدرت برای آغاز جنگ می باشند. در جمهوری اسلامی، دکترین نظامی ماهیت دفاعی دارد. بر اساس این دکترین، حتی افزایش قدرت تهاجمی و بالا بردن اقتدار موشکی، با هدف افزایش سطح قدرت بازدارندگی دنبال می شود. در واقع در جمهوری اسلامی، تقویت روز افزون قدرت دفاعی، برای جلوگیری از وقوع جنگ است. بر اساس نظریه های کارشناسی، از پایان جنگ هشت ساله تاکنون، همین قدرت دفاعی کشور موجب شده، هیچ قدرتی جرات حمله به جمهوری اسلامی پیدا نکند. بنابراین بر اساس اصل «تامین امنیت در پرتو قدرت ملی و قدرت دفاعی»، جمهوری اسلامی اکنون دارای بهترین امنیت است؛ زیرا از قدرت دفاع برخوردار است. در حالی که واقعیت اینچنین است، جریان اصلاحات از زمان شکل‌گیری در سال 1376، برای جلب آرای عمومی و تقویت پایگاه اجتماعی خود، تلاش داشته تا اصلاحات‌ را عامل تامین امنیت کشور معرفی کند. هم اینک، این نظریه با قوت از سوی جریان اصلاحات ـ اعتدال دنبال می شود. در سال 1376 با پیروزی خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری، هواداران ایشان و عمدتا جریان لیبرال غرب گرا، در بوق و کرنا کرد که، موشک های غرب به سمت ایران نشانه روی شده بود و اگر خاتمی رای نمی آورد، ایران درگیر یک جنگ خانمان‌سوز می شد! در سال 1392 و به دنبال پیروزی آقای روحانی، از سوی همین جریان کشور در آستانه جنگ معرفی شد، و راه جلوگیری از جنگ، مذاکره و توافق هسته ای اعلام گشت. نظریه «هر نوع توافق بهتر از عدم توافق است»، با این استدلال مطرح شد که اگر به توافق نرسیم، جنگ به راه می افتد. و اینک در آستانه انتخابات 1396، و با توجه به پیروزی آقای ترامپ در آمریکا، این جریان فعال شده و به فریضه سازی جنگ و صلح، با هدف دو قطبی سازی «جنگ یا امنیت» روی آورده است. در چنین فضا و شرایطی، باید در راستای تامین منافع کشور و تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی و حل مشکلات مردم، هوشیار و واقع بین بود. وظیفه اهل علم و صاحبان قلم و اصحاب رسانه های جبهه انقلاب اسلامی در این برهه از زمان، بسیار سنگین است. باید به صورت مستدل و منطقی، جلوی عوام فریبی جریان غیر انقلابی غرب گرا را گرفت و مانع فریب افکار عمومی شد. باید به صورت منطقی به این سوالات در افکار عمومی پاسخ داد:

1- آیا در سال های گذشته، به رغم تهدیدات آمریکایی ها و صهیونیست ها، ایران در آستانه جنگ قرار گرفت؟

2- آیا برجام و توافق هسته ای، برای کشور امنیت آورده، و در صورت نبود برجام، وقوع جنگ حتمی بود؟

3- آیا با پیروزی ترامپ، خطر جنگ علیه جمهوری اسلامی افزایش یافته است؟

4- جریان اصلاحات – اعتدال با دو قطبی سازی «جنگ – صلح» چه اهدافی را دنبال می کنند؟

5- با کدام راهبرد می توان امنیت واقعی و پایدار کشور را تامین نمود؟

پاسخ معقول و منطقی و باور پذیر به سوالات مذکور و سوالات مشابه، یک ضرورت است. با تبیین، تشریح و پاسخگویی به این قبیل سوالات، می توان از بروز اشتباه محاسباتی در بین مردم جلوگیری کرد. سرفصل ها و محورهای زیر، می تواند برای پاسخ به این قبیل سوالات مفید باشد.

  • ایران از منظر دشمن :

از زمان دوران دفاع مقدس تاکنون، دشمنان اصلی انقلاب اسلامی مانند آمریکا، برخی کشورهای اروپایی، رژیم غاصب اسرائیل و برخی دولت های مرتجع در منطقه، در تمامی برآوردهای خود، ایران را هدفی سخت و دژی تسخیر ناپذیر ارزیابی کرده اند.

تجربه دفاع مقدس ملت ایران، برای دشمنان هم دارای درس ها و عبرت ها بود.

فرهنگ جهاد و شهادت، روحیه سلحشوری ملت ایران، قدرت بسیج کنندگی ولایت فقیه و موقعیت ژئوپلیتیکی ایران، عواملی بود که جنگ هشت ساله را که در واقع ،یک جنگ جهانی از سوی تمامی قدرت های شیطانی علیه انقلاب اسلامی به حساب می آمد، با شکست و ناکامی مواجه ساخت. تجارب این جنگ برای ملت ایران، همراه با فرهنگ مقاومت شکل گرفته در کشور، به علاوه پیشرفت ها در صنایع نظامی و کسب اقتدار موشکی، جمهوری اسلامی را در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای به حرکت درآورد. تشکیل محور مقاومت در منطقه و پدیدآیی بیداری اسلامی، به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا، عمق راهبردی بخشید. اکنون قدرت نفوذ ایران از شرق مدیترانه تا سواحل خلیج عدن، یک قدرت قابل محاسبه و اندازه گیری است. روند قدرت یابی روز افزون ایران طی 27 سال گذشته (از پایان جنگ تا کنون)، روز به روز ایران را از آستانه جنگ دورتر کرده است. آمریکایی ها در فضای بعد از یازده سپتامبر و اشغال افغانستان، در بهترین موقعیت خود برای حمله به ایران قرار داشتند. اما در همان مقطع، برآورد نهایی و راهبردی تصمیم گیران جنگ در آمریکا، پرهیز از جنگ با ایران به دلیل سخت بودن این هدف بود. بر اساس همین برآورد بود که آمریکایی ها بعد از افغانستان، سراغ عراق رفتند. از زمان اشغال عراق و سقوط صدام تاکنون، قدرت ملی، قدرت دفاعی، قدرت موشکی و نفوذ منطقه ای ایران، چندین برابر شده است. این روند توسعه قدرت، موجب شده مقامات آمریکایی و صهیونیستی، به رغم تهدیدات پی در پی و تشدید این تهدیدات با رجزخوانی های مقطعی به تناسب شرایط، فکر اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی را از سر بیرون کرده، از طرق دیگر به ویژه از طریق تشدید جنگ اقتصادی، به دنبال فشار بر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باشند.

2- آمریکا در مسیر افول

این یک واقعیت غیر قابل انکار است که، آمریکا در مسیر افول قدرت قرار گرفته و به سوی میرایی امپراطوری و ابر قدرتی به صورت شتابان در حرکت است. آمریکای کنونی، دارای شرایط چند دهه قبل اتحاد جماهیر شوروی سابق است. اتحاد جماهیر شوروی سابق، به دلیل مشکلات ساختاری و بحران های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی فروریخت. آقای گورباچوف با اصلاحات اقتصادی و سیاسی خود، تلاش کرد جلوی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را بگیرد، لکن نه تنها موفق نشد، بلکه اقدامات وی، بر سرعت فروپاشی افزود. اکنون آقای ترامپ، رئیس جمهور کشوری با مشکلات فراوان شده است. هر کس که با شرایط آمریکا آشنا باشد، می داند که این کشور دیگر قادر به آغاز یک جنگ بزرگ نیست. از دیدگاه صاحب نظران، آغاز یک جنگ از سوی آمریکا در مقطع کنونی، جز انتحار و خودزنی معنای دیگری ندارد. آمریکایی‌ها در چندین جنگ پی در پی طی سالهای اخیر، جز خسارت چیز دیگری نصیبشان نشد. بر همین اساس، رویکرد آمریکایی ها از جنگ مستقیم نظامی، به جنگ های نیابتی تغییر کرد. بعد از جنگ عراق، رهبران آمریکا به گفته صریح اوباما، آموخته اند که در هیچ جنگ دیگری که لازمه اش اعزام سرباز بر روی زمین باشد، وارد نشوند!

3– اولویت های ترامپ

برای ابطال فریضه «جنگ و صلح » که برخی از افراد دولت و رسانه های جریان اصلاحات – اعتدال، پرداختن به آن را برای دو قطبی سازی انتخابات بر این مبنا مفید ارزیابی می کنند، توجه به اولویت های آقای ترامپ کفایت می کند. آقای ترامپ معلول شرایط داخلی آمریکا و تحولات جهانی است. با بخشی از شرایط آمریکا، از طریق مطالعه ماهیت جنبش «وال استریت» یا جنبش «ما 99 درصد هستیم»، می توان آشنا شد. آمریکا بیش از یک دهه است که خود را درگیر جنگهای مستقیم و غیر مستقیم کرده، علاوه بر ناکامی در تمامی این جنگها، روز به روز بر مشکلات داخلی، منطقه ای و بین المللی خود افزوده است. وقتی آقای ترامپ، به عنوان منتقد این سیاستهای ویرانگر برای اقتصاد آمریکا در انتخابات ظاهر شده و خود را برای نجات آمریکا منجی معرفی می کند، بدیهی است که جنگ و پیمودن راه پیشینیان، نمی تواند اولویت اول او باشد. جنگ با جمهوری اسلامی، جنگی نخواهد بود که با چند پرتاب موشک و انجام چند پرواز هواپیما برفراز آسمان ایران، اهداف آمریکا را تامین کند. آمریکایی ها خوب می دانند که با اولین شلیک موشک یا انجام بمباران، گرفتار یک جنگ بدون نتیجه و پرهزینه خواهند شد. آمریکایی ها خوب می دانند تمامی ناوهای جنگی و شناورهای نظامی و غیر نظامی آنان در خلیج فارس و دریای عمان، در برابر توان و قدرت نظامی و تاکتیک های عملیاتی نیروهای مسلح ایران بر اساس اصول جنگ نامتقارن، به شدت آسیب پذیرند. آمریکایی ها متوجه این معنا هستند، بازنده اصلی جنگی که آنان علیه جمهوری اسلامی بخواهند به راه بیاندازند، رژیم صهیونیستی خواهد بود. امنیت این رژیم در برابر موشک های ایران و حزب الله در یک جنگ احتمالی، به طور کامل برهم خواهد خورد. آیا آقای ترامپ که با برجسته سازی مشکلات داخلی کشورش، سیاستهای جنگی و پر هزینه و بدون فایده دولت های قبل از خود را به چالش کشید، به راه انداختن یک جنگ پر هزینه تر و بدون نتیجه، می تواند برای دولتش یک اولویت باشد؟ ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود، تصریح کرد آمریکا در جنگ های غرب آسیا (خاورمیانه)، شش تریلیون دلار (6هزار میلیارد دلار) هزینه کرده و هیچ نتیجه ای نگرفته، درحالی که با این پول، دو بار می شد آمریکا را ساخت. این گزاره و اعتراف بزرگ، واقعیات آمریکا را نمایان می سازد. واقعیاتی که از درون آن، «جنبش وال استریت» پدید آمد. فقر، شکاف های طبقاتی، خرابی راه ها، عقب ماندگی در برخی از حوزه ها، بحران های مالی و اقتصادی، ناتوانی در تامین نیازهای اساسی به خصوص در بخش نیازمندی های ارتش این کشور، بخش هایی از واقعیات آمریکای امروز است. این مشکلات و واقعیات را آقای ترامپ می داند و بر همین اساس می گوید: «اول آمریکا» یا «بیائید دو مرتبه آمریکا را بسازیم» یا «کالای آمریکایی بخر و کار را به آمریکایی بده» و ….

از نظر آقای ترامپ آمریکا یک ابر قدرت فرو ریخته است و نیاز به نوسازی ، بازسازی و احیا دارد. در اینکه آیا ایشان می تواند موفق به نجات آمریکا گردد، تردید بسیار وجود دارد . اما در اینکه آمریکا با این همه مشکلات، قادر به آغاز یک جنگ بزرگ نیست تردیدی وجود ندارد و هر نوع ورود به جنگ، انتحاری بیش نخواهد بود. بنابر این اولویت ترامپ مسائل داخلی آمریکا است.

4– دلایل بازدارنده آمریکا از جنگ

دلایل متعددی وجود دارد که نشان می دهد ، آمریکا قادر به جنگ علیه جمهوری اسلامی نیست. برخی از این دلایل عبارت است از:

الف قدرت پاسخگویی شدید جمهوری اسلامی در منطقه به متجاوزین احتمالی در سطوح بالا، به نکاتی در خصوص برخورداری ایران از قدرت بازدارندگی نظامی اشاره شده امروز همه کارشناسان نظامی دنیا به قدرت دفاعی ایران و نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی واقف هستند. عمده کارشناسان به همین دلیل آمریکا را از هر نوع رویارویی نظامی با ایران پرهیز می دهند. به عنوان نمونه  وبگاه تحلیلی آسیا تایمز در یادداشتی می نویسد: (هیچ کشوری در خاورمیانه ترکیب جغرافیایی، موقعیت راهبردی و وسعت و جمعیتی چنین فرهیخته چون ایران ندارد. ایران موثرترین کشور خاورمیانه است. این کشور این موضوع را با حمایت های سیاسی، مالی و نظامی قابل توجه از متحدانش در عراق، سوریه، لبنان و جاهای دیگر نشان داده است.) نویسنده این یادداشت، ضمن هشدار به ترامپ از هر نوع رویارویی شتاب زده با ایران، می نویسد: (تحت فشار گذاشتن ایران از طریق نظامی به نفع منافع هیچ کس نیست و در عوض باید با این کشور، در عرصه های مختلف تعامل داشت تا بتواند نقش سازنده خود را برای تحکیم ثبات در سراسر منطقه ایفا کند.).

ب مشکلات مالی جنگ برای آمریکا

آمریکا بدهکارترین کشور جهان با بیش از بیست تریلیون دلار بدهی است. روزانه بر این مبلغ 5/2 میلیارد دلار اضافه می شود. همین بدهی ها و کسری بودجه، موجب شده ارتش آمریکا در بدترین شرایط از نظر آمادگی باشد. به گزارش CNN، حدود دو سوم هواپیماهای آمریکا بر روی ناوهای جنگی، به دلیل مشکلات فنی و فرسودگی، قادر به پرواز برای عملیات نیستند.

ج آمریکای دوران ترامپ، قادر به اجماع سازی جهانی برای جنگ با ایران نیست. هم اکنون چین و اروپا به چالش گرهای اصلی ترامپ تبدیل شده اند. ترامپ قادر به همراه سازی روسیه با خود بر علیه ایران نخواهد بود. فلذا شرایط کنونی آمریکا با دوران گذشته، بسیار متفاوت است و این کشور، قادر به ایجاد اجماع جهانی برای جنگ علیه ایران نیست.

د- اولویت داشتن مسائل داخلی آمریکا که شرح آن گذشت.

5– اهداف اصلی دو قطبی در جنگ و صلح

با توجه به مطالب پیش گفته، روشن است که اساسا جنگی در پیش نیست که جریان اصلاحات و اعتدال با روی کار آمدن آقای ترامپ در آمریکا، مدعی آن است و می خواهد از وقوع آن جلوگیری نماید. بنابراین، کسانیکه به دنبال این دو قطبی سازی هستند، 2 هدف اصلی را دنبال می نمایند:

1- موفق نشان دادن برجام

برجام آن گونه که آقای روحانی وعده داده بود، نتوانست در اقتصاد ایران و معیشت مردم تحول ایجاد کند. نقض برجام از سوی آمریکا، باعث سرخوردگی مردم ایران شده و بی اعتمادی به آمریکا افزایش یافته است. ناکامی دولت در عمل به وعده هایش، موجب شده نظریه پردازان دولت، از امنیت به عنوان بزرگترین دستاورد برجام یاد کنند! در واقع آنان می خواهند به مردم بگویند، اگر دولت روحانی، مذاکرات و برجام نبود، ایران گرفتار جنگ شده بود! بدیهی است که هر کس این نظریه بی اساس را باور کند، از دولت روحانی به خاطر جلوگیری از جنگ راضی خواهد بود و مجدد به ولی رای خواهد داد.

2- ترساندن مردم از جنگ، با هدف انتخاباتی

کسانی که ترامپ را خطرناک توصیف می کنند و می گویند، با پیروزی ترامپ ایران مجددا در آستانه جنگ قرار گرفته، یک هدف کاملا سیاسی – انتخاباتی دارند. در واقع آنان در صدد القاء این پیام هستند که، در صورت پیروزی رقیب روحانی (هر کس که باشد)، وقوع جنگ حتمی خواهد بود. بنابر این اگر مردم بخواهند جنگی رخ ندهد، باید دولت روحانی که دارای تجربه مذاکره با آمریکا و جلوگیری از جنگ است، تکرار شود تا کشور از خطر جنگ دور گردد!

نکته قابل توجه، ارتباطات پشت صحنه با چندین لایه واسطه، بین تهدیدات و رجزخوانی های ترامپ، با طرح کنندگان دو قطبی «جنگ و صلح» در داخل کشور است. در واقع این تهدیدات به نوعی، نیاز اصلاح طلبان برای ترساندن مردم از جنگ و کشاندن مردم به سمت آنان را تامین می نماید. آمریکا هم از این طریق به دنبال زمینه سازی برای برجام های 2 و 3 است.

این نوع رفتار از سوی یک جریان سیاسی غیر انقلابی و غرب گرا، در حالی سر می زند که، همگان می دانند تنها راه و تنها عامل جلوگیری کننده از وقوع جنگ، قوی بودن و داشتن قدرت پاسخگویی محکم به متجاوز است. قدرتی که هم اکنون به حول و قوه الهی جمهوری اسلامی و ملت ایران از آن برخوردار می باشد.

آمریکایی ها در دوران ترامپ،تنها کارشان تلاش برای تشدید تحریم ها و تداوم جنگ نرم و به نوعی پیش بردن جنگ های نیابتی خواهد بود. به طور قطع منافع ملت ایران و از جمله امنیت آن، با شکل گیری یک دولت انقلابی تامین خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *