روایتی از بهشت معصومه سلام الله علیها

روایتی از بهشت معصومه سلام الله علیها

خانه / پیشنهاد ویژه / روایتی از بهشت معصومه سلام الله علیها

با توجه به شیوع کرونا فعالان غسالخانه‌ها به ‌عنوان شاغلان بی‌ادعا و بی‌ریا این روز‌ها سخت مشغول خدمتی ماندگار هستند و علیرغم تمامی مشکلات دلشان به رضایتمندی مردم خوش است.

روایتی از بهشت معصومه سلام الله علیها

هیات: در آهنی سبز رنگ که باز شد انگار مرگ با همه سردی و بی رحمی اش یک باره ته مانده زندگی باقی مانده را در خود فرو برد. صدای دریچه آهنی و کشیده شدن کف تخت آلومینیومی آمبولانس بهشت معصومه سلام الله علیها به دریچه یک متر در یک متر سالن تطهیر آخرین نُتی است که هر کس از زندگی می شنود و می رود تا چند ساعت آخر زندگی اش را هم بگذراند و برود.

نفسم بند می آید، چادرم را جمع می کنم و وارد میشم و به چهره آدم های اطرافم نگاه می کنم، سلامم را پاسخ می دهند. مرد قد بلند با لباس سر تا پا سپید و چکمه های سیاه جوان تر از آن است که تصورش را می کردم. نوشته تابوت های پشت سرش سردی سالن را بیشتر به رخم می کشد ” خوشا به حال کسانی که گناه را برای چنین روزی ترک کرده اند”.

روایتی از بهشت معصومه سلام الله علیها
روایتی از بهشت معصومه سلام الله علیها

روی بعضی از کاور ها با خط درشت تری نوشته کرونایی و راهشان از بقیه جدا می شود. دنبال یکی از کرونایی ها راه می افتم، تخت را هل می دهند پشت پرده، مسئول بخش بانوان پرده را کنار میزند و چهره به چهره می شویم. تنها جایی است که پیرتر ها نه جانش را دارند کار کنند و نه دلش را.

لبخندش حتی از پشت ماسک چند لایه و شیت هم قابل تشخیص است. جوانی صورتش، مرگ را به سخره گرفته است. می گوید ۱۰ سال است اینجا خدمت می کند. هر ۵ نفرشان جوان هستند و می گویند کارشان را دوست دارند مگر وقتی که بچه ای را برای تطهیر می آورند.

دورم که جمع می شوند بوی کافور و سدر قوی تر از گذشته ریه هایم را پر می کند، تقریباً هر پنج نفرشان هم سن و سال هستند، فقط یکی که از همه با سابقه تر است می گوید شغلش را از همه پنهان کرده است، دورتر از همه و پای آخرین سکو ایستاده و گره های آخر کفن زنی حدود چهل ساله را محکم می کند.

دوباره همان مرد بلند قد پشت پرده مسئول بخش بانوان را صدا می کند و صدای هل دادن تخت دیگری به گوش می رسد. زیر لباس های ضد آب و کاور های مخصوص خیلی مشخص نیست که خسته باشند و فقط گاهی صدای خنده شان می آید و یا “یا حسینی” که برای جابه جایی میگویند.

یکی که از همه خوش صحبت تر است جلو آمد و گفت: وقتی زیپ کاوری را باز می کنیم بعضی از اموات آنقدر لبخند زیبایی دارند که تا چند روز خاطره اش در ذهنمان می ماند و یاد جمله روی تابوت دم در می افتم.

او ادامه داد:  وظیفه مان را انجام می دهیم و با وجود مدرک روانشناسی از دانشگاه حاضر نیستم شغلم را عوض کنم، اینجا تنها جایی است که خدا در لحظه لحظه آن وجود دارد.

صدای تیغ روی لباس تازه وارد آخرین بند های تعلق خاطرم را پاره می کند، لباسش را از کجا خریده بوده؟ چند روز برای خریدنش بی توجه به کرونا مغازه های پاساژ ها را بالا پایین کرده تا جدیدترین مدل سال باشد؟ شاید عزیزی برایش هدیه گرفته، عزیزی که بی توجه به بی رحمی این ویروس ناخوانده پشت در های سالن تطهیر ایستاده و بی تابی می کند.

این روز ها از هر خیابانی که رد می شویم پلاکارد و پرچم سیاه یعنی عزیزی چند ساعتی در این سالن مهمان بوده است. دوباره تختی از پشت پرده با سرعت وارد می شود. اینجا مهمانی آخر است و به قول مسئول این بخش میزبان مهمانان ما خدا است و آماده می شوند برای ملاقات با پروردگار و چه کاری بهتر از آماده کردن مهمانان خدا.

هر سه سکوی سالن تطهیر منتظر مهمان جدیدی است و آن که از همه سنش کمتر است یکی یکی سکو ها را آب می کشد. متوفای کرونایی با غیر کرونایی هیچ تفاوتی برایشان ندارد، با همان دقت و سرعت کار ها را انجام می دهند و آماده اش می کنند.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *