روایت هایی از معنویت و توسل در تفحص شهدا

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / روایت هایی از معنویت و توسل در تفحص شهدا

دستور داده بود توی ظرفی که ایرانی ها آب می خورند، کسی ؟آب نخورد. به هیچ کس اجازه نمی داد با ایرانی ها هم کلام شود. کسی که با ما حرف زده بود، موقع خوردن غذا، با سلاح و تجهیزات به دورترین نقطه می فرستاد و از نهار خبری نبود. همیشه انتظار سلام داشت، اما جواب سلام ما را هم نمی داد! …. گذشت… به التماس افتاده بود و سربند(یا فاطمه الزهرا) را امانت می خواست. می گفت: «زنم مریضه، می خوام تبرّکش کنم، می آرمش.» گرفت، بوسید و به چشمانش مالید و رفت. بعد از چند روز برگرداند. باز بوسید و به سینه و سرش کشید و تحویل داد.
… حاجتش را گرفته بود … سفره ی غذای عراقی ها با ما یکی شده بود. همه با هم دعای سفره می خواندیم و بعد از غذا دعا می کردیم. دعای این افسر عراقی هم شده بود: «اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک»!

منبع : گتاب نشانه  | روایت هایی از معنویت و توسل در تفحص شهدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *