روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا

روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام رضا (علیه السلام) / روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا

می‌گویند ۷۰ روز حرم بسته بوده، اما من می‌گویم هفتاد سال هم نه که هفتصد سال حرم تعطیل بود. هفتاد روز تعطیلی حرم برای ما تعطیلی زندگی مان بود، غمبارترین روز‌هایی که می‌شود پشت سر گذاشت…

روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام ‌رضا

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به نقل از جام جم و پس از بازگشایی حرم مطهر امام رضا علیه السلام ،روایتی از 70 روز حسرت و ماندن پشت در های بسته از زبان خادمان حرم امام رضا علیه السلام را بیان نمی نماید که در ادامه می توانید آن را مطالعه نمائید.

روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا
روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا

دوباره بهشت

۷۰ روز دلتنگی. ۷۰ روز ایستادن پشت در‌های بسته‌ای که قبلا باز بوده برای آن‌ها که در نزدیکی حرمند، عالمی است، برای آن‌ها که دورند هم حتی … همین که در‌ها باز است، همین که هر وقت بطلبد و بخواهی، حال خوب و ناخوبت را برمی‌داری و می‌بری گوشه حرم، آن‌قدر آرامش بزرگی است که از فرسخ‌ها دورتر هم بتوانی احساسش کنی. حالا بعد از حدود ۷۰ روز در‌ها باز شده‌اند، تصاویر و فیلم‌های منتشرشده شور و شوق مردمی را در خود دارند که تلاش می‌کنند در عین رعایت نکات بهداشتی، در هوای حرم نفس بکشند. انگار رسیده باشند به همان حالی که حافظ می‌گوید … تا نیست غیبتی نبود لذت حضور … آن‌ها که در‌های بسته را دیده بودند حالا با شعف بیشتر و حضور قلب پررنگ‌تر و چشمان تری که شوق دیدار را در خود دارد، در‌های بازشده را به سمت حرم پشت سر می‌گذارند. حالا حرم‌ها دوباره زائر دارند و خادمان هم آن‌طور که خودشان می‌گویند روزگار خوش‌تری دارند، هرچند در‌های حرم به رویشان بسته نبوده، اما حالا که فرصت خدمت به زائران را دارند احساس بهتری را تجربه می‌کنند. رفته‌ایم سراغ خادمان حرم حضرت امام رضا علیه السلام تا برایمان از یک عمر همجواری حرم بگویند، از در‌های بسته تا در‌های باز حرم، از لحظه‌های عشق و آرامش و حضور.

۷۰ روز نه ۷۰۰ سال
وحید متقیان هم خادم الرضاست. مرد بسیار خوش‌اخلاق و مهربانی که در کفشداری حرم هفته‌ای یک روز خدمت می‌کند. او می‌گوید: می‌گویند ۷۰ روز حرم بسته بوده، اما من می‌گویم هفتاد سال هم نه که هفتصد سال حرم تعطیل بود. هفتاد روز تعطیلی حرم برای ما تعطیلی زندگی مان بود، غمبارترین روز‌هایی که می‌شود پشت سر گذاشت… رابطه ما با حرم آنقدر عمیق بود که خودمان هم نمی‌دانستیم در‌ها که بسته شد انگار از دریایی دور شدیم و تازه متوجه شدیم چه نعمتی را از دست داده‌ایم.
او می‌افزاید: از طفولیت همراه با خانواده، در جوانی به تنهایی و از زمانی که افتخار خادم الرضایی را پیدا کردیم بار‌ها برای زیارت به حرم رفته بودم و حالا هم چند سالی است که صبح اول وقت می‌رفتم حرم و بعد از سلام دادن به آقا کار و زندگی‌ام را شروع می‌کردم، اما در همین روز‌هایی که در‌ها بسته بود، حال بسیار بدی داشتم و هیچ چیزی از کارهایم نمی‌فهمیدم. این خادم الرضا اظهار می‌کند: واقعا خدا را شاکرم که در‌های حرم به روی ما دوباره باز شده و از خدا می‌خواهم دیگر هرگز چنین روز‌هایی را نبینیم. چرا که حرم برای ما مثل خانه پدر و مادرمان است، الهی که در این هر دو خانه به روی آدم همیشه باز باشد.
دستنوشته مادر برای امام رضا علیه السلام: حسین شادمان خادم الرضاست، فراش کشیک پنجمی که مداح هم هست. آن‌طور که وحید متقیان یکی از دوستانش تعریف می‌کند، یکی از روز‌هایی که حسین آقا می‌خواهد به سمت حرم برود، مادرش کاغذی را به او می‌دهد. مادر یکی از مدیحه‌های قدیمی‌ای را که همیشه برای امام رضا علیه السلام می‌خوانده‌اند روی کاغذ نوشته و از پسرش می‌خواهد از روی همان کاغذ برای مردم نوحه را بخواند. حسین آقا هم همان کار را می‌کند. شعر را از روی دستنوشته مادر که می‌خواند حس می‌کند حال و هوای خاصی دارد، دیگران هم همین را می‌گویند و از حال معنوی خاصی حرف می‌زنند که موقع خواندن نوحه برقرار بوده است. بعدتر همین شعر، همین دستنوشته مادر حسین آقا دست به دست می‌گردد و حسابی میان مداحان گل می‌کند. شعری قدیمی که خادمان موقع جارو کردن حرم و ذکر توسل زیر لب زمزمه‌اش می‌کردند، می‌شود یک شعر همیشگی برای خواندن از جایگاه امام رضا علیه السلام.

روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا
روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا

ماییم و افتخار نوکری زائران آقا
محمد تقی گرجی‌نیا بیش از ۳۵ سال است خادم الرضاست. ۳۵ سال زیستن در جوار امام رضا علیه السلام را مهم‌ترین اتفاق زندگی‌اش می‌داند و این ۶۹ روز تعطیلی حرم را روز‌هایی سخت و دشوار. او دراین‌باره می‌گوید: حرم شکوهمند است، اما با زائر شکوهمندتر می‌شود. اما چاره‌ای نبود جز تعطیلی موقت حرم برای حفظ سلامت و مصلحت جامعه. تصمیمی دشوار که هر چند لازم بود، اما هم حال ما و هم زائران را بد کرده بود. ما توفیق تشرف داشتیم، اما می‌خواستیم نوکری زائران آقا امام رضا علیه السلام را بکنیم و این برایمان از هر افتخاری بالاتر است، اما حرم تعطیل بود. زائران هم آن سوی در به شکلی دیگر ناراحت و غمگین…. او ادامه می‌دهد: طی ۳۵ سال خدمت من تا به حال چنین اتفاقی رخ نداده بود و حرم را با در‌های بسته ندیده بودیم. حالا هم خدا را شاکریم که در‌ها دوباره باز شده و ماییم و نوکری زائران آقا. نمی‌دانید چه لذتی دارد… این‌که می‌دانیم هر هشت روز یک بار کشیک داریم حال و هوای خاص خودش را دارد. من روز‌هایی که کشیک هستم ناخودآگاه قبل از نماز صبح بیدار می‌شوم و دیگر خواب در کار نیست تا خودم را برسانم به حرم. دلواپسی و شادی همزمان خواب را از چشمانم می‌گیرد، نه تنها من که همه دوستان همین حال را دارند. کار و زندگی را یک روز رها می‌کنند و دل از خانواده و هر نوع تعلق دنیوی می‌برند تا یک روز در خدمت آقا و زائرانش باشند.
گرجی‌نیا در ادامه اظهار می‌کند: جهان هفت، هشت میلیارد جمعیت دارد و حدود یک و نیم میلیارد مردمش مسلمانند. از این رقم حدود ۶۰۰ میلیون نفر شیعه هستند و از میان این افراد هم حدود ۸۰ میلیون نفر در مهد تشیع یعنی ایران زندگی می‌کنند. از این ۸۰ میلیون هم سه و نیم میلیون نفر در مشهد زندگی می‌کنند و در نزدیکی حرمند. اما فقط ۶۰۰۰ نفر این افتخار را پیدا کرده اند که خادم الرضا باشند. همیشه می‌گویم حضرت از میان جمعیت میلیاردی جهان ما را انتخاب کرده و برای این انتخاب هر قدر سجده شکر به جا بیاوریم کم است.

در‌ها که بسته بود، امید کم داشتیم
محمدتقی بهنام از سال ۸۲ این افتخار نصیبش شده که خادم‌الرضا باشد و آن‌طور که خودش می‌گوید، افتخار خدمت در بخش‌های مختلف در حرم مطهر را داشته است. وقتی از او می‌خواهیم حالش را از حضور در حرم امام رضا علیه السلام بگوید، حرف‌هایش را این‌طور آغاز می‌کند: هر روز از خدمت در حرم مطهر خاطره و لذت معنوی است از حضور در محضر ارباب.
او که این روز‌ها در بخش آموزش سازمان حرم مطهر به عنوان مدرس در حوزه خانواده حضور دارد، می‌گوید: بعد از ابتلای جامعه به ویروس کرونا، و تصمیم بر تعطیلی حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام، و عدم حضور خادمین در محل کار خود، همه خادمین ازجمله بنده حقیر غصه مضاعف و افزون از بقیه مردم را داشتیم، چراکه ما در طول ایام سال و مناسبت‌های مختلف، دریافت‌کننده پیام‌های زیادی از اقصی‌نقاط کشور هستیم مبنی‌بر این‌که «در محضر امام رئوف برای ما دعا کنید». مثلا شخصی تماس گرفته و یا پیام می‌دهد که مریض مرا می‌خواهند به اتاق عمل ببرند، در محضر امام دعایش کنید؛ و بعد از این اتفاق بسته‌شدن حرم مطهر گویی بار تمام این پیام‌ها بر دوش ما سنگینی می‌کرد.
او ادامه می‌دهد: هرچند در بحث زیارت قرب و بعد مکانی شرط نیست و اگر رشته اتصال به ساحت ائمه معصومین صلوات‌ا… علیهم‌اجمعین از هر کجای عالم انجام شود کارساز است، اما انگار ته دل آدم در گره‌خوردن دستان و رشته دلش از نزدیک به شبکه‌های ضریح مطهر، اجابت را قطعی و حتمی می‌کند؛ و شاید شعر حافظ هم شاهد آن باشد که: دوش در خلوت ما قصه گیسوی تو بود/ تا دل شب سخن از سلسـله موی تو بود.
این خادم‌الرضا در ادامه صحبت‌هایش به بیان حالش در روز‌های تعطیلی حرم پرداخته و اظهار می‌کند: می‌گویند بر جبین هر انسانی کلمه «امید» نوشته شده، و شخص با آن زنده است، در این ایام کرونایی ما که توفیق حضور فیزیکی در بارگاه منور و ملکوتی را نداشتیم، اجازه دهید به زبان عامیانه و راستش را بگویم، گویی «امید» را کم‌رنگ داشتیم! و از این بابت خیلی غصه‌دار بودیم.
او ادامه می‌دهد: خبر بازگشایی حرم مطهر را که از چند روز قبل مطلع شدیم، جانمان قوت گرفت و روحیه‌ای تازه یافتیم؛ دیشب را با دخترم قرارگذاشتیم بعد از نماز صبح امروز مشرف شویم به محضر ارباب و مولایمان و عرض ادب کنیم. دخترم تا صبح نخوابیده بود و از شوق دیدار پرپر می‌زد. بعد از نماز مشرف شدیم و البته هر چند محدودیت‌هایی وجود دارد، اما عقده دل را گشودیم و… مردم دسته‌دسته مشرف شده و حرم را، چون نگینی دربرگرفته بودند و در گوشه‌گوشه صحن‌ها، خانواده‌ها عقده‌گشایی می‌کردند. انگار سال‌ها از عزیزتر از جانشان دور افتاده و فرصتی تازه و مجدد یافته‌اند.
بهنام حرم را نعمتی بزرگ دانسته و می‌گوید: انسان وقتی غرق در نعمت است، قدر آن را نمی‌داند می‌شود مثل ماهی دور افتاده از آب و بعد از این قضیه انگار همه متوجه شدیم در همه مواقع و مخصوصا در بحران‌ها چیزی کم داریم و آن چیزی نیست جز عنایات خداوند متعال و توجه به حضرات معصومین علیهم‌السلام و خاصه مهربانی و رئوفی امام هشتم که بزرگان ما فرموده‌اند: «رئوفیت امام رضا حسی است»، یعنی با گوشت و پوست و روحت آن را حس می‌کنی و آثار این مهربانی را امروز در اشک و آه و سوز زائرین حرم مطهر می‌شد آشکارا دید.
این خادم الرضا در پایان اظهار می‌کند: اجازه دهید در انتهای عرایضم این مطلب را عرض کنم که در زمان تعویض کشیک‌های حرم مطهر (تحویل دادن کشیک قبلی به کشیک بعدی) خادمین عزیز شعری را همنوا می‌شوند که آن را به عنوان حسن ختام عرض کنم: زٍ آستـــان رضـــایم خدا جدا نکند/ من و جدایی از این آستان خدا نکند/ زِ دامن کرَمش دست التجاء نکشم/ گدای، دامن صاحــب کرم رها نکند…

روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا
روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت در‌های بسته از زبان خادمان حرم امام‌ رضا

جان مادرت دیگر ما را با دوری امتحان‌نکن
غروب پنجشنبه اول خردادماه ۹۹، تاکسی از فلکه ۱۵ خرداد وارد خیابان تهران می‌شود؛ خیابان امام رضا علیه السلام. از روی همان صندلی تاکسی، دست به سینه می‌گذارم و سلام می‌دهم و صلوات خاصه می‌خوانم. ۶۰ و چند روز است که کت‌وشلوار خدمت نپوشیده‌ام. شده‌ام بچه چندساله‌ای که هویتش معلق‌شده. ۶۰ و چند روز است که نتوانسته‌ام بعد از خدمت، پایین پا بایستم و قربان‌صدقه آقایم، مولایم، ولی‌نعمتم بروم. با هر حساب و کتابی که می‌خواستی بسنجی، این فراق طولانی در قاموس هیچ آدم بدبینی جا نمی‌گرفت. پیاده می‌شوم و آرام‌آرام به پیاده‌رو‌های منتهی به باب‌الرضا علیه السلام می‌رسم.
جلوی ورودی‌ها، با فنس پوشیده‌شده و روی فنس‌ها با گونی‌های سفیدی که دید را مختل می‌کند.
بغضم بیشتر می‌شود. می‌نشینم یک گوشه روی جدول که عاشقی را یاد بگیرم. خانم و آقای میانسالی آمده‌اند روزه روز بیست‌وهفتم را کنار امام رضا علیه السلام افطار کنند. کمی آن‌طرف‌تر روی صندلی، یک سرباز نشسته؛ نگاه می‌کند و باران می‌بارد. دوتا بچه قدونیم‌قد دارند «دنبال بازی» می‌کنند؛ نزدیک موکت شتری‌رنگ دو‌نفره‌ای که پدر و مادرشان دارند روی آن، «زیارت‌جامعه» می‌خوانند. صدای «امین‌ا…»‌خواندن جوان بیرجندی که با دو سه‌تا از بچه‌محل‌هایش آمده مشهد، موسیقی متن همه این تصاویری است که از جلوی چشمانم رد می‌شود.
یکی از انگشترفروش‌های راسته بازار رضا، آمده سمت حرم؛ لیوان‌های کاغذی را پر از چای کرده و تعارف می‌زند؛ «بفرمایید؛ افطار نزدیکه». روزه‌ام را باز می‌کنم. بعد از نیم‌ساعت، حالا جمعیت زائران پشت در‌های بسته بیشتر می‌شود. هرکس به زبان خودش شروع می‌کند به حرف‌زدن.
نقطه اشتراک همه گفت‌وگوها، «یا امام‌رضا»‌ی اول صحبت است که پشتش هزار کیلو درد روی جگر خوابیده؛ که تا با «آهِ» بعدش مخلوط می‌شود، گلوله‌های داغ اشک، می‌ماسد روی گونه‌های خشک دورافتاده پشت در مانده. می‌روم به سمت محل اقامت. غسل می‌کنم و لباس خدمت می‌پوشم. هیچ راهی باز نیست جز درب خدام؛ درب پارکینگ شماره ۲. خبری از ورود آزادانه و شلوغی‌های همیشگی درب خدام نیست. یک لیست پرینت‌شده و دوتا رایانه جلوی در ورودی است. یکی از خادم‌ها، اسم و فامیل و کد ملی را با نوشته‌های روی کارت چک می‌کند و با اطلاعاتی که توی رایانه جلویش هست و نامه‌ای که در ضمیمه‌اش، اسامی حضار آن روز را نوشته‌اند، مطابقت می‌دهد. وارد صحن کوثر می‌شوم. تصویر حیاط خالی از زائر، مثل پتک می‌خورد روی فرق سرم. چند تا خادم توی صحن قدم می‌زنند. هیچ‌وقت هیچ خادمی را این‌همه پرشکسته ندیده‌بودم. یک مسافت چندصدمتری را هی می‌روند و برمی‌گردند و بدون این‌که جیک‌شان دربیاید، نگاه‌شان به کاشی‌های خاکستری‌رنگ همان چندصدمتری است که گز می‌کنند. همه راه‌های دسترسی به حیاط‌ها، جز صحن آزادی، مسدود شده. از گوشه راست صحن، وارد رواق دارالحکمه می‌شوم و می‌رسم به صحن انقلاب و بعد از آنجا، از داخل رواق‌ها، می‌رسم به گوهرشاد. توی این شرایط، لام شدن با خادم‌ها یعنی روضه‌خوانی باز. کنار شبستان نهاوندی گوهرشاد، با دو سه‌تا خادم، هم‌صحبت می‌شوم. هیزم آتش روضه را من مهیا می‌کنم؛ «حاج‌آقا، چقدر سخته که حرم زائر نداشته باشه» و سیل اشک و توفان هق‌هق، نگاه‌هایمان را برمی‌دارد پرت می‌کند روی ریتم بادخوردن پرچم سبز روی گنبد و بی‌اختیار از همان «یا امام رضا»‌ها می‌گوییم که باور‌های پشت در مانده می‌گفتند و گریه و گریه و گریه و ….
شب اول و دوم، به همین منوال می‌گذرد. شب عید فطر، اما ورق برگشته‌است. از همان در پارکینگ، معلوم است شور و شوق همه بیشتر شده. پیغام رسیده که هر روز بعد از اذان صبح تا پیش از غروب، زائر‌ها می‌توانند بیایند توی صحن‌ها زیارت. گروه‌گروه دارند کف صحن‌ها را می‌شویند و ضدعفونی‌می‌کنند. در همه اماکن متبرکه، بنر‌هایی زده‌اند به دیوار که مهم‌ترین مراعات‌های لازم برای حفظ بهداشت درش نوشته‌شده. دور تا دور سقاخانه اسماعیل‌طلا را پوشانده‌اند؛ اما کف صحن را دارند با رنگ لاکی یکدست، فرش می‌کنند تا آماده مراسم شکرانه خدام شود و بعد هم فردای عید، میزبان زائرین حضرت سلطان باشد. یکی گفته بود حرم امام‌رضا بی‌زائر نمانده؛ بلکه ما از زیارت محروم بودیم. راست گفته بود؛ تا دل‌تان بخواهد، کبوتر‌ها وسط حیاط‌ها، لابه‌لای زاویه حجره‌ها، لب حوض‌ها، کنار گنبد و بالای گلدسته‌ها می‌آمدند و می‌رفتند. می‌روم گوشه ایوان مقصوره گوهرشاد می‌نشینم. رمضان تمام شده و عید را اعلام کرده‌اند. شب آخر مناجات است. حسین پویانفر دل بیننده‌های دور از مشهد را کف دست گرفته و سوار بر سیگنال‌های پخش زنده تلویزیون، زیارت‌نامه می‌خواند. گریز می‌زند به روضه حضرت‌زهرا سلام الله علیها؛ «چادرت را بتکان روزی ما را بفرست…». نگاه گنبد می‌کنم و بهانه‌هایم را محکم‌تر مرور می‌کنم.
آقاجان؛ جان مادرت، جان مادرت، جان مادرت دیگر ما را با دوری امتحان‌نکن.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *