زندگینامه و وصیت نامه شهید هسته ای شهید مصطفی احمدی روشن

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / دفاع مقدس / زندگینامه و وصیت نامه شهید هسته ای شهید مصطفی احمدی روشن

کارش را با سپاه قدس شروع کرده بود و دوره‎‎های آموزشی و تحقیقات را یک‎جا طی کرده بود. او کم‎کم پی برد که صنعت هسته‎ای، محور است. بعد به «UCF» راه پیدا کرد و در آن‎جا استخدام شد.

کارش را با سپاه قدس شروع کرده بود و دوره‎‎های آموزشی و تحقیقات را یک‎جا طی کرده بود. او کم‎کم پی برد که صنعت هسته‎ای، محور است. بعد به «UCF» راه پیدا کرد و در آن‎جا استخدام شد.

سپس به این نتیجه رسید که به UCF نرود و حدود شش ماه منتظر ‎ماند تا به نطنز بیاید. در این مدت فامیل و اقوام به او فشار می‎آوردند؛ یکی صنعت نفت و یکی بانک و دیگری خودرو‎سازی را پیشنهاد می‎کند. اما بالأخره پس از شش ماه انتظار، اجازه ورود به عرصه غنی‎سازی را پیدا کرد  در سال 88 معاونت بازرگانی را متعهد گردید و دیگر معاونت‎ها را نیز به او پیشنهاد کردند، ولی به‎دلیل دشواری و استراتژیک بودن این معاونت وارد بازرگانی شد و تا آخر در این پست ماند.

به لحاظ فردی آقای احمدی‎روشن یا آقامصطفای خودمان آدمی ‎دلسوز و عاطفی بود. اغلب اوقات به اشخاصی که وام یا خواسته و مشکلی داشتند،  کمک می‎کرد. او به خانواده و پدر و مادرش علاقه‎مند بود و برای آن‎ها بسیار احترام قائل می‎شد و به دعای آن‎ها اتکا داشت؛ این را بار‎هاوبار‎ها گفته است.  بسیار دلسوز آن‎ها بود و خیلی التماس دعا از آن‎ها می‎کرد؛ چیز‎هایی که ما کمتر به آن توجه می‎کنیم.

http://shahed14.persiangig.com/2565664.JPG

او می‎گفت آشنای محرومیت هستم و اگر مدیری از سر سیری با موضوعی برخورد می‎کرد می‎گفت: «این بچه پول داره و این مشکلات را حس نمی‎کنه و متوجه حرف‎‎های ما نیست.»

آقامصطفی آدم باهوش و خلاقی بود، خیلی موضوعات را سریع درمی‎یافت و موضوعاتی را که خیلی وقت‎‎ها نیازمند تحلیل و بحث ‎بود، با هوش سرشارش، راه‎کار‎‎های خوبی برای آن‎هامی‎داد.

رک و صریح بود و حرف‎‎هایی که شاید باید در تیم‎‎های کارشناسی بزند مقابل رؤسایش هم می‎زد و پای حرف‎های خود می‎ایستاد و شاید اگر قانع نمی‎شد آن را رد می‎کرد. حرفش را می‎زد و انتقاد می‎کرد و دلخور هم نمی‎شد.

مصطفی آدم صمیمی‎ و پرانرژی و شوخ طبعی بود.  به ائمه خیلی توسل می‎کرد و به حضرت علی (علیه السلام) خیلی اعتقاد داشت. و به‎همین‎دلیل اسم پسرش را هم علی گذاشت. اعتماد به نفس خوبی هم داشت.  این‎‎ها خصوصیات فردی آقامصطفی بود. اما آیا فکر می‎کنید این‎ها از مصطفی، مصطفی ساخت؟ آن‎چه که از این آدم، مصطفی احمدی‎روشن امروز را ساخت اگرچه که این‎ها بود و بی‎تأثیر هم نبود، چیز‎های مهم‎تری بود که استادان مدیریت آن‎ها را به نام عوامل حیاتی موفقیت می‎دانند.

آنچه که در درجه اول در زندگی مصطفی پررنگ بود ولایت‎مداری‎اش بود و نه ولایت‎باوری‎اش. بسیاری از کار‎هایی که می‎کرد بر همین اساس بود. او می‎گفت الان نظر ولایت این است و انگشت اشاره ایشان الان دارد این‎جا (صنعت غنی‎سازی) را نشان می‎دهد؛ پس من باید این کار را بکنم.

محور اول فعالیت‎‎های کاری و فردی او بحث ولایت بود و این را واقعا در زندگی‎اش دخیل کرده بود. ادعا نبود، باور و حرف هم نبود بلکه واقعا این‎طور بود.

در تصمیمات کلیدی که در این صنعت گرفته می‎شد به انگشت اشاره رهبری نگاه می‎کرد و به همین دلیل بود که وارد حوزه غنی‎سازی شد، چراکه نظام برایش مهم بود و معتقد بود که باید عمرش را در این راه طی کند. او می‎گفت آن‎چه  برای رهبری مهم است باید برایش هزینه کرد؛ لذا با این تحلیل، این آدم می‎آمد و شش ماه پشت گزینش نطنز منتظر ماند و علی‎رغم این‎که می‎دید کاری نیست، سرش را پایین نمی‎انداخت که برود سر کار دیگری.

این آدم وقتی‎که از دانشگاه شریف فارغ التحصیل شد اولین انتخاب خودش را سپاه قدس قرار داد و به گفته فرمانده‎اش این آدم لیسانسه دانشگاه شریف، سینه‎خیز و بشین‎وپاشو می‎کند و آموزش‎‎های مختلف را می‎بیند درحالی‎که دیگر فارغ‎التحصیلان، به کشور‎‎های دیگر می‎روند یا مقاله می‎دهند. لذا ولایت‎مداری او تا این‎جا بود. خیلی‎ها شوخ‎طبع و باهوش و… هستند ولی اینجوری چند نفر وجود دارد؟ چند تا آدم هستند که در فضای زندگی و کارشان این اصل را دخالت داده‎اند؟ او قهرمان بود. شاید خیلی‎‎های دیگر هم ولایت‎محور بودند ولی آیا این‎قدر بصیرت هم داشتند که تشخیص بدهند؟ مصطفی 25 سال داشت و بنابراین نه جنگ را دیده بود و نه انقلاب را. بصیرت او فوق‎العاده بود؛ ‎او توانست تشخیص بدهد که محوریت نظام در این صنعت است و این یک نکته مهمی است. آدم تکلیف‎محوری بود و تا هر موقع که بر خود تکلیف می‎دانست، قرار بود در این صنعت بماند. بار‎ها به او شغل‎‎های مختلف و فرصت‎‎های کاری زیادی پیشنهاد شده بود ولی حتی به آن فکر هم نمی‎کرد.

آرمان‎گرا و هدف‎محور بود. این مسیر را شروع کرد و آرمانش را پیدا کرد؛ آرمان او هماهنگ با آرمان‎‎های ولایت و نظام و انقلاب بود و هیچ‎گاه آرمان‎‎های شخصی و کوچک نداشت.

او بار‎ها می‎گفت: «اگر درس را ادامه می‎دادم قطعا آدم موفقی می‎شدم» و به همکلاسی‎هایش اشاره می‎کرد و می‎گفت: «من وظیفه‎ام این است که این‎جا بمانم و ادامه بدهم.»

او آرمان‎‎های خود را حتی با این ضرر‎هایی که می‎دید، دنبال می‎کرد؛ متوجه این موضوع بود و از جان به نظام اعتقاد داشت و از جان هزینه می‎کرد.

صبر و استقامت او زیاد بود. در طول این سال‎ها‎ همیشه در این مسیر (تهران نطنز) رفت‎وآمد می‎کرد. چالش حیاتی، توسعه تکنولوژی غنی‎سازی و به تشخیص مصطفی، تحریم قطعات بود و رفت که آن را حل کند و واقعا خوب حل کرد و خلاقانه همه‎ چیز را تحلیل می‎کرد.

خیلی وقت‎‎ها در دعوا‎های کاری و سلیقه‎‎ای از خودش ‎می‎گذشت و فقط برای خدا این کار را انجام می‎داد. در حین کار، بعضی مواقع فکر می‎کرد کارش پیش نمی‎رود؛ به او پیشنهاد شد نذر کند و او این کار را هم کرد و مشکلش حل شد. این اواخر دوباره کارش گیر کرد و تا 70درصد حقوق خودش را نذر کرد، هرچند فرصت ادای آن پیش نیامد. او بسیار برای کارش دعا و نذرونیاز می‎کرد.

نقدپذیر بود و روحیه انقلابی داشت و برای آمدن به این فضا راحت‎طلب نبود. مصطفی به نوعی قهرمان مهار استاکس نت بود. او به دنبال هزینه از انقلاب برای خودش نبود بلکه دنبال هزینه برای انقلاب بود. در طول این هفت سال با تلاش فراوان خود، مجاهدتی مستمر داشت.  ریسک‎پذیر و تحول‎گرا بود و تحول‎خواهی در روحیه‎اش موج می‎زد. می‎توان گفت بخش اعظم تحولات صنعت هسته‎ای از سال 88، مدیون تلاش ایشان بود و تا آخر هم دنبال کرد.

هرجا مشکلی بود، ورود پیدا می‎کرد و هرجا احساس می‎کرد که ضعفی است سریع اقدام لازم را برای جبران انجام می‎داد.
شهادت‎طلبی ایشان بسیار خاص بود. جالب است که او در سال 88 آن‎قدر عاشق شهادت بود که در دیدار با یکی از علما که همه از او طلب رفع مشکلات دنیوی می‎کردند، مصطفی در اولین برخوردش گفت: «حاج‎آقا دعا کنید شهید بشوم، ذکری نیست بدهید تا ما زودتر شهید بشویم؟» همه جدیت او پشت این لایه شاد و خندان پنهان بود و خیلی‎ها نمی‎توانستند این لایه را ببینند. در همه این دوران، در تمام تحولات این صنعت حضور داشت؛ مصطفی یکی از چند نفر اول صنعت غنی‎سازی بود.
در پایان باید گفت ایشان آدمی‎ متعهد و متخصص بود و در مصداق کلمه، یک بسیجی دهه چهارم انقلاب بود
* نویسنده این مقاله به لحاظ امنیتی نخواست نامش فاش شود

فرازی از وصیت نامه شهید

الحمد الله که خداوند دشمنان اسلام را احمق خلق کرده نمدانم روی چه حسابی دست به این کارهای ابلهانه میزنند جای تعجب است . اگر فکر میکنند با این کار یک دانشمند را از ما میگیرند خبر ندارند همن عمل باعث میشود انگیزه ای برای دانشجویان ما شود که در انجام اهداف علمی والای خود راسخ تر از همیشه قدم بردارند و همچنین باعث میشود حقانیت اسلام و جمهوری اسلامی بیشتر از پیش برای کسانی که مردد هستند آشکارتر گردد .  لعن الله علی قوم الظالمین .

منبع : خبرگزاری دفاع مقدس

 

یک دیدگاه

  1. حسن تاتار

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *