سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی؛ شب ششم ماه محرم 94

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانان مرتبط با هیات / حجت الاسلام دکتر ناصر رفیعی / سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی؛ شب ششم ماه محرم 94

«بسم الله الرحمن الرحیم»

امشب در مورد یکی دیگر از اصحاب و رجز ایشان که رجز زیبایی است صحبت می کنیم و آن یزید بن زیاد مهاجر است.
(از اسم تعجب نکنید، یزید و زیاد، خب “زیاد” در ذهن ما آدم بدی است، یزید هم که اسم منفوری است پیش ما. من یک نکته ای اینجا بگویم، چون در این شبهه های اینترنتی و ماهواره ها و کتاب هایی که گاهی وهابی ها می نویسند این را خیلی مطرح می کنند که ببینید در فرزندان ائمه گاهی از این طور اسامی می گذاشتند. در گذشته ما اسم معاویه، اسم یزید، اسم بعضی از افراد را حتی روی بچه های ائمه می بینیم، معلوم می شود این ها با این ها مشکل نداشتند که اسمشان را می گذاشتند. اصلا اولا چرا شما این اسم ها را نمی گذارید؟! ثانیا این دلیل بر حقانیت است؟! جوابش یک کلمه است، اصلا آقایان، خواهران و جوان ها این اسم ها آن روزها عَلَم نبوده، یعنی الان وقتی می گویند یزید، ذهن شما می رود روی یزید بن معاویه، آن زمان یزید یک اسم بوده، خیلی ها می گذاشتند. معاویه یک اسم بوده، الان که این ها عَلَم شده، یعنی به محض اینکه می گویند معاویه ذهن شما می رود روی آن شخص خاص. الان دیگر هم گذاشتن این اسامی صحیح نیست و هم آن زمان این ویژگی را نداشته است.)

یزید بن زیاد مهاجر از اصحاب اباعبدالله(علیه السلام) و از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) است. این کسی است که وقتی حر لشکر اباعبدالله(علیه السلام) را متوقف کرد؛ (خب می دانید که اباعبدالله (علیه السلام) خودش یک برخوردی با حر کرد، یک جمله ای به او فرمود، حر هم ادب کرد، همان ادبش هم او را نجات داد)، یک مقداری که حر و لشکر حر تندی کردند، گفت من نمی گذارم شما از اینجا عبور کنید، من مامور هستم شما را نگه دارم. حر اول کسی است که راه را بر اباعبدالله (علیه السلام) بست، من اجازه نمی دهم شما راه را ادامه بدهید، این عصبانی شد، سه جمله به حر گفت، خیلی اثر گذاشت، گفت: «عصيت ربّك و أطعت إمامك و كسبت العار والنار» گفت با این کاری که کردی (پسر فاطمه(سلام الله علیها) را محاصره کردی) سه کار در زندگی ات کردی:

 1- با خدا مخالفت کردی.

 2- پیرو یزید و عمر سعد شدی و از او اطاعت کردی، نتیجه ی این دو کار این است که

 3- هم جهنم می روی در آخرت و هم در اینجا بدبخت می شوی. ثمره ی راه بستن بر اباعبدالله(علیه السلام) نار و عار است، عار در دنیا و نار در قیامت.
این آدم روز عاشورا اجازه گرفت، صد تیر داشت و تیر انداز ماهری بود، گفت آقا دعا کنید این ها بخورد به دشمن. آقا هم دعا کرد که خدا این تیرهایی را که می زند پشتیبانی کن. وقتی صدتا تیرش تمام شد، آمد خدمت اباعبدالله(علیه السلام) گفت آقا پنج تیر خطا رفت، نود و پنج تیر را زدم به هدف. عجیب بودند، یارهای اباعبدالله(علیه السلام) غیر از آن بصیرتی که عرض کردم، شجاعت و قدرتشان هم فوق العاده بود، اکثرا هم در جنگ تن به تن کشته نشدند، در محاصره، در آن حالت غیر عادی به شهادت رسیدند، بعد شمشیر گرفت و رفت میدان و یک رجزی خواندن و شهید شد.

بحث امشب من روی رجز ایشان است که می خواهیم این ها را برای شما باز کنیم. یک شعری داشت که خودش را معرفی کرد و یک شعر اصلی داشت که این است، گفت:
یا رَبِّ انّی لِلْحُسین ناصروا                      وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِكٌ و هاجروا
ای سپاه دشمن، من دو خصوصیت دارم 1- ناصر حسین هستم 2- تارک عمر سعد. من حسین را یاری می کنم و از عمر سعد هم تبری و هجرت می جویم.

این شعر دو پیام مهم دارد:

 1- ما هم باید ائمه را یاری کنیم. مگر شما در دعای ندبه نمی خوانید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود اللهم انصر من نصر، هر کسی علی را یاری می کند خدا او را یاری کند. مگر نشنیدید روز عاشورا فرمود هل من ناصر ینصرنی.
نصرت ائمه سه طور است: 1- عِلمی 2- عَملی 3- مالی.

چطور شما می توانید از نظر عِلمی ائمه را یاری کنید؟
امام هادی(علیه السلام) نشسته بود، سادات هم نشسته بودند، یک وقت یک غیر سیدی از در وارد شد (عالم بود)، به امام هادی(علیه السلام) گفته بودند ایشان با یکی از این ناصبی های اهل سنت یعنی ضد ولایت بحث کرده و آن را محکوم کرده، به محض اینکه وارد شد امام هادی (علیه السلام) بلند شد فرمودند بیا جلو بیا جلو، او را کنار خودش نشاند، یک مقدار به این ها بر خورد که امام هادی(علیه السلام) چرا این را انقدر بالا برد! آقا فرمودند من این را بالا نبردم، خدا او را بالا برد. چون می فرماید «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَات» هر کسی ایمان و علم دارد “یرفع”، خدا این را بالا برده است.

یکی از همین هایی که با یک ناصبی بحث کرده بود، آمدند گزارش دادند به امام عسگری (علیه السلام)، امام عسگری(علیه السلام) این را فرمود: « صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ والْکرْسِی» ای آدمی که توانستی کم نیاوری در بحث و یک مخالف ما را محکوم کنی، ملائکه ی آسمان و کرسی و سماوات برای تو دعا کردند.

1- داشتن قوت عِلمی، این نکته ی مهمی است.     

جوان هایی که هنر نقاشی دارید، هنر شعر دارید، صدا دارید، این ها را هزینه کنید برای اهل بیت(علیهم السلام). الان بعضی از جوان های ما می روند کلاس های موسیقی، کلاس های هنری، تئاتر، نمایش، این هنرها را بیاورید در مسیر اهل بیت(علیهم السلام) بکار ببرید. این می شود نصرت عِلمی. یکی قلم دارد، یکی بیان دارد، یکی نقاشی دارد، یکی شعر می تواند بگوید.

2- نصرت عَملی، این هم خیلی مهم است.   
یک گروهی آمدند خدمت امام صادق(علیه السلام)، یکی از آن ها خیلی شروع کرد تعریف کردن از مردم، گفت آقا نمی دانید چه شیعه هایی هستند آنجا، عاشق شما هستند، شما را دوست دارند، خیلی به شما علاقه دارند، نهایت تعریف را به کار برد. امام صادق(علیه السلام) یک سوالی پرسید، فرمود: «كَيْفَ عِيَادَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِم» این ها را که تعریفشان را می کنی، ثروتمندانشان به فقیرهایشان کمک می کنند؟ جهیزیه می دهند؟ خانه می خرند؟ پول می دهند؟ مریض را دکتر می برند؟ «کَیفَ صِله أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِم» با فامیل های فقیر رفت و آمد دارند یا فقط با پولدار ها شمال می روند؟! با پولدار ها مسافرت می روند! آیا مشاهده و رسیدگی به فقرا دارند؟! جالب است این آقا اهل تعارف هم نبوده است، گفت آقا شما یک چیزهایی می گویی که این ها دُرّ نایاب است، هیچ کدام از این ها بین ما نیست، فقط شما را دوست داریم. دوست داشتن که هزینه ندارد، آقا فرمودند که چه کسی گفته که این ها شیعه های ما هستند؟! خیلی مهم است؛ من بارها این داستان را گفتم، گروهی آمدند دیدن امام رضا(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام) آن ها را راه نداد، گریه افتادند، گفتند به آقا بگویید «نحن شیعه علی» ما شیعه ی امیرالمومنین(علیه السلام) هستیم از عراق آمدیم با مکافات آمدیم، با زحمت آمدیم، ما اگر برگردیم ما را سرزنش می کنند می گویند امام رضا(علیه السلام) شما را راه نداد! گریه افتادند، وقتی آقا آن ها را راه داد فرمود می دانید چرا ابتدا شما را راه ندادم؟!
من سه دلیل اینکه امام ابتدا آن ها را راه نداد را برای شما می گویم، امام فرمود:
1- «أنتُم في أكثَرِ أعمالِكُم لَهُ مُخالِفون» هرچه من به عمل شما نگاه می کنم با اعمال ما مخالف است، تو فوحش می دهی، بدخلقی می کنی با خانواده ات، خمس مالت را نمی دهی، دروغ می گویی، خیانت می کنی، بیا اعمال خودت را روی کاغذ بنویس، اعمال ما را هم روی کاغذ بنویس، چند درصد آن با موافقت با اهل بیت (علیهم السلام) دارد.

2- «مُقَصِّرونَ في كَثيرٍ مِنَ الفَرائض» در واجباتتان کوتاهی می کنید. همه ی ما ائمه نور چشممان نماز بوده است. بعضی از افراد به نماز سستی می کنند. احترام به والدین واجب است، امر قرآن است ادب نیست واجب است، ترک آن ترک فریضه است. وقتی با مادرش تندی کرد آمد خدمت امام صادق(علیه السلام)، امام او را راه نداد، فرمودند برو مادرت را راضی کند بعد بیا.

3- «تَتَهاوِنونَ بِعَظيمِ حُقوق إخوانِكُم» حقوق مردم را رعایت نمی کنید، حق شهروندی، حق خانوادگی، حق همسایگی، حق پیرمرد، حق تقدم. الان ماشین ها، نیروها، افراد، این سه اشکال عمده ای که امام رضا(علیه السلام) گرفت به این ها، جوان یعنی چه؟ یعنی ما که می رویم مشهد خب می رویم در حرم، اما اگر قرار باشد این اشکال ها در ما باشد ما وارد شدیم اما پذیرفته نشدیم، چون امام رضا(علیه السلام) این گروه را نپذیرفت برای سه اشکال:   1- مخالفت در اعمال 2- کوتاهی در واجبات 3- عدم رسیدگی به حقوق مردم.      
3- یک نصرت مالی هم داریم.

 چند درصد مردم خمس می دهند؟! خمس، زکات، اصلا قرآن می فرماید غیر از این ها، انفاق، بار از روی دوش مردم برداشتن.
امام رضا(علیه السلام) فرمود اگر شما کمک مالی نکنید ما دین خدا را نمی توانیم یاری کنیم. نه ائمه ی ما در قبل حقوق بگیر حکومت ها بودند و نه مراجع ما امروز وابسته به حکومت هستند، حالا چه حکومت دینی و چه غیر دینی. اصلا امام (رضوان الله تعالی علیه) یک وقت بنی صدر می خواست این کار را بکند، امام مخالفت کرد، فرمود حوزه ها و امور دینی را وابسته به دولت نکنید. هزار و خورده ای سال است از زمان شیخ طوسی حوزه ی هزار ساله ی نجف و بعد قم و جاهای دیگر بوده، همیشه هم مردمی اداره شده است، این ها می شود نصرت دین، شما می دانید علامه ی امینی سی سال ده هزار کتاب را زیر و رو کرد تا الغدیر را نوشت، خب این از کجا باید تامین شود؟! از کجا باید این آثار را بنویسد. رفت هندوستان و برگشت رسیدند گرم بود یا سرد؟ فرمود من اصلا حواسم به هوا نبود، من شب و روز در کتابخانه بودم.
شما می دانید میر حامد حسین دستش این اواخر از کار افتاد از بس نوشت در دفاع از امیرالمومنین(علیه السلام) میر حامد حسین عبقات الانوار نوشت.
شما می دانید همین حاج شیخ عباس قمی که مفاتیحش را می بینید، صد و ده جلد کتاب دارد، فقط سَفینَةُ البِحار او را بیست و پنج سال عمر روی آن گذاشت. پسر او به خود من گفت، گفت پدر من از بس می نوشت انگشت هایش پینه می کرد، سالی دو بار ما این ها را قیچی می کردیم در یک جعبه ای میریختیم، تا وقتی از دنیا رفت یک جعبه پینه های انگشت دست پدرم را با او دفن کردیم. این آقای شیخ عباس قمی مسافرت بدون کتاب نمی رفت.
شیخ آقای بزرگ تهرانی یک مجموعه کتاب نوشته است، پنجاه هزار اثر شیعه را در این کتابش معرفی کرده است.
مطالع ی شما نصرت است. عَمل شما نصرت است. اگر مال هم دارید، هر کسی به اندازه ی توانش وقف می کند، خمسش را می دهد، انفاق کند. این سه نوع نصرت که عرض کردم.

پس امشب ما یزید بن زیاد مهاجر را نصف رجزش را معرفی کردیم «انّی لِلْحُسین ناصروا»؛ بگذارید آن بخش دومش را که «وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِكٌ و هاجروا» شیوه ی دشمن شناسی، ترک دشمن و ابزار دشمن برای انحراف را ان شاء الله این را می گذاریم برای فردا شب.

السلام علیک یا اباعبدالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *