سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی - شب اول

سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی – شب اول

خانه / پیشنهاد ویژه / سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی – شب اول

«یکی از صفات بسیار ارزشمندی که مؤمن چه مرد مؤمن و چه زن مؤمن باید داشته باشد عفت و حیاء است که متأسفانه در دنیایی زندگی می کنیم که به شدت مورد هجوم قرار گرفته است. »_ حجت الاسلام عالی شب اول محرم.

سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی – شب اول

بسم الله الرحمن الرحیم

اجر عفیف کمتر از اجر شهید نیست

امیرالمؤمنین در روایتی که در نهج البلاغه هست جمله ای دارند که فوق العاده است و من بحثم را تبرکا با همین کلام امیرالمؤمنین شروع می کنم. حضرت امیر فرمودند “ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف.” اجر کسی که در راه خدا جهاد کرده و به شهادت رسیده، بالاتر نیست از کسی که قدرت بر هرزگی دارد ولی عفیف زندگی می کند، پاک زندگی می کند. اجر شهید بالاتر از عفیف نیست. به خاطر اینکه همانطور که شهید در راه خدا پا روی نفس خودش و پا روی خودش گذاشته عفیف هم پا روی نفس خودش می گذارد؛ در عین حالی که می تواند هرزگی کند، خودش را نگه می دارد. همانطور که شهید در میدان جهاد اصغر به شهادت رسیده و در راه خدا فداکاری کرده عفیف هم در میدان جهاد اکبر فداکاری کرده و پا روی نفس خودش گذاشته است از این جهت اجر عفیف کمتر از شهید نیست و اجر شهید بالاتر از عفیف نیست.

عفت و حیاء دو صفتی که مورد هجوم قرار گرفته

یکی از صفات بسیار ارزشمندی که مؤمن چه مرد مؤمن و چه زن مؤمن باید داشته باشد عفت و حیاء است که متأسفانه در دنیایی زندگی می کنیم که به شدت مورد هجوم قرار گرفته است. بحثی که ما قرار بود داشته باشیم ارزشهایی هست که در جامعه مورد هجوم قرار گرفته است و غیرت یک مؤمن، لازمه اش این است که از این ارزشها دفاع کند و نگذارد این ارزشها سقوط کند. عفت و حیاء.

حیاء در خلوت ها

عفت و حیاء این نیست که انسان در جمع که دیگران او را می بینند آنجا صرفا پاک باشد، پررو و هتاک و پرده در نباشد. این خوب است اینکه آدم در جمع هم پررو و هتاک نباشد، زبانش هر چیزی را نگوید، این خیلی خوب است ولی این حیاء از مردم است. حیاء از خدا در خلوتها هست. حیاء از خدا آنجا خود را نشان می دهد که به ظاهر چشمی انسان را نمی بیند ولی آن چشمی که باید ببیند ناظر بر ما هست.

اهمیت حیاء و عفت خصوصا برای زنان

این صفت همانطور که عرض کردم هم برای مرد مؤمن ضروری است هم به خصوص برای زنان. ضرورتش برای زنان مضاعف است لذا در دعای امام زمان که در مفاتیح وارد شده اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه در این دعا امام زمان علیه السلام از خداوند متعال می خواهد و علی النساء بالحیاء و العفه خدایا به زنان ما حیاء و عفت بده؛ با اینکه این صفت مخصوص زن نیست، مرد هم باید حیاء داشته باشد باید عفت داشته باشد اما چرا امام زمان برای زنها خواسته است؟ به خاطر اینکه ضرورتش برای آنها بیشتر است. اگر زن خدا نکرده عفتش را در جامعه از دست بدهد و سقوط کند، مرد را هم به سقوط می کشد. چون زن محور تربیت است هم در خانه هم در جامعه که یک خانه ی بزرگ است. اگر زن سقوط کند، عفت و حیائش را از دست بدهد، سرمایه اش را از دست بدهد، جامعه هم به سقوط کشیده می شود از این جهت امام زمان علیه السلام از خدا می خواهد و علی النساء بالحیاء و العفه.

سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی - شب اول
سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی – شب اول

مرحله اول عفت و حیاء : جوارح و اعضاء

این صفت عفت و حیاء، اولین مرحله اش این است که آدم همین اعضاء و جوارح ظاهری اش عفیف باشد و هرز نباشد. چشمش، گوشش، زبانش، دستش، پایش، شکمش، دامنش، همین اعضاء و جوارح ظاهری را بتواند کنترل کند. چشم عفیف باشد، هر چیزی را نبیند، گوش عفیف باشد هر چیزی را نشنود، زبان عفیف باشد هرز نباشد، هر چیزی را نگوید، شکم عفیف باشد، هر لقمه ای را نخورد، هر حقوقی را وارد زندگی اش نکند. دامن و غریزه ی جنسی پاک باشد. عفت دامن داشته باشد. این پله و مرحله ی اول و مهمترین مرحله ی عفت و حیاء است. همینها ورودی و خروجی های روح ما هست.

اعضاء و جوارح ورودی های روح

ورودی روح ما چشم ما است. از این دریچه هست که چیزهایی که انسان می بیند وارد جانش می شود. گوش ما است. چیزهایی را که آدم می شنود وارد جانش می شود. اینکه گاهی مواقع ما 5 دقیقه در نماز نمی توانیم حضور قلب داشته باشیم یکی از دلایل مهمش این است که قبل از نماز آدم این ورودی و خروجی ها را خوب کنترل نمی کند. اگر انسان ردیابی کند حالا نه در نماز؛ یک جای خلوت بنشینید و 5 دقیقه بخواهید تمرکز کنید در چیزی، آدم می بیند افکار مختلفی یک مرتبه هجوم می آورد به ذهنش. این افکار مثل طلبکار انسان را این طرف و آن طرف می کشد. آن وقت اگر این افکار را ردیابی کنید می بینید همان چیزی است که دیده است یا شنیده است. همان دیده ها و شنیده ها، همان خاطرات و خطورات هست که می آید و دل آدم را شلوغ می کند. گفت:

جان همه روزه لگد کوب از خیال **** از زیان و سود و از خوف زوال

نی صفا می ماندش نی لطف و فر **** نی به سوی آسمان راه سفر

محکم کردن در و پنجره ی روح

خدا رحمت کند حضرت آیت الله اراکی را. رضوان خدا بر این سلمان زمان ما، این مرجع باعظمت. ایشان هر موقع کسی خدمتشان می رسید، خیلی خوش صحبت بود و معمولا هم خاطرات خیلی ناب داشت. من خیلی خدمت ایشان رسیده بودم. معمولا کسی که خدمت ایشان می آمد از او سؤال می کرد که مال کدام شهر هستی؟ شغلت چیست؟ بعد به تناسب شغل او یا شهر او یک چیزهایی می گفت که برایش مفید باشد. یک مرتبه یک نفر خدمت ایشان رسید گفت حاج آقا یک نصیحتی به من بکنید. آقای اراکی گفت شغلت چیست؟ گفت من نجار هستم، در و پنجره درست می کنم. آقای اراکی فرمودند که در و پنجره های روح خودت را محکم کن!! در و پنجره ها همین چشم و گوش و زبان و همین ها است. اینها هرز نباشد، محکم باشد.

مرحله دوم عفت و حیاء : گلستان کردن درون

این اولین مرحله ی عفت و حیاء است که اگر کسی این مرحله را رفت تمام است و مراحل بعدی را هم می تواند برود که مرحله ی بعدی این است که نه فقط اعضاء و جوارح ظاهری عفیف باشد که انسان در درون هم افکار شیطانی و شهوانی نپروراند، درون هم گلستان شود. اگر این پله ی اول را آدم برود، پله ی بعدی را هم می تواند برود. این سخت است. آن ریاضیتهایی که در شرع ما گفته می شود همینها است. ما آن چیزهایی که درویشها و ریاضتهایی که جوکی بازی هست را که قبول نداریم، ریاضتهایی که اهل بیت به ما گفته اند همین است که انسان مراقب چشمش باشد، زبانش را مواظب باشد که هرز نباشد، مراقب گوشش باشد. البته کار سختی است. کار سختی است!! اینکه آدم مثلا فرض کنید یک صحنه های خیلی تحریک کننده ای هست و انسان جلوی خودش را بگیرد و نبیند سخت است. اینکه آدم فرض کنید گاهی مواقع یک نغمه ها و صداهای خیلی قشنگی است، موسیقی ها و ترانه های خیلی قشنگی است، نشنود چیزی که حرام هست این سخت است.

غیبت گناه شیرین

یک آقایی از اهل علم بود آدم بزرگواری بود می گفت اگر خدا در بین گناهان یک گناه را اجازه می داد می گفت می توانید انجام دهید می گفت من غیبت را انتخاب می کردم. می گفت خیلی شیرین است. آدم در خانه اگر بخواهد غیبت نکند حرف کم می آورد. با خانمش نشسته همینطور صم بکم که نمی تواند بنشیند!! حرف کم می آورد ایشان می گفت اگر یک گناه را اجازه بدهند من غیبت را انتخاب می کردم.

سختی مسیر بهشت و آسانی مسیر جهنم

ببینید سخت است آدم بخواهد این کار را نکند، اما خوب همین است الجنة محفوفة بالمکاره بهشت این سختی ها را دارد. جهنم رفتن سخت نیست که، آدم همینطور سر می خورد می رود در جهنم. چشمت هرچه دلت خواست ببین! گوش هرچه دلت خواست بشنو! زبان هر چه دلت خواست بگو! شکم هرچه دلت خواست راهی شکم بکن! این سخت است؟! هرز بودن که سخت نیست؛ ترمز گرفتن سخت است.

به نفسم می گویم صبر کن

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود من هم خودم را ریاضت می دهم. انما هی نفسی اروضها بالتقوی؛ یک بار امیرالمؤمنین داشت از یک کوچه رد می شد، این را مرحوم محدث قمی در سفینة البحار نقل کرده است. امیرالمؤمنین داشت رد می شد یک قصابی بود گوشت تازه آورده بود آویزان بود. حضرت امیر یک نگاه انداخت و رفت. این قصاب دید که آقا نگاه کرد، سریع آمد گفت آقا بفرمایید گوشت! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود نه؛ من الان پول در جیبم نیست. گفت آقا کی پول خواست؟! شما بیا گوشت را ببر بعدا پولش را بیاور. حضرت امیر فرمود چرا تو تا فردا منتظر پولت باشی؟ من به شکمم می گویم تا فردا منتظر گوشت باش. چرا خودم را مدیون بکنم به خاطر شکم، شاید تا فردا عزراییل اجازه نداد که من زنده بمانم تا بیایم پول تو را بدهم. به خاطر یک شکم چرا خودم را مدیون بکنم؟! پا می گذارم رویش. فرمود انما هی نفسی اروضها بالتقوی من هم نفس خودم را ریاضت می دهم. البته اینها برای امیرالمؤمنین چیزی نیست، کسانی که خاک پای امیرالمؤمنین هستند این کارها را می کنند، نمی خواهم بگویم اینها کمالی هست برای امیرالمؤمنین که از یک گوشت مثلا بگذرد، ولی مقصودم این است که به هر حال مؤمن باید ترمز داشته باشد. سخت است ولی شدنی است.

یک نگاه حرام هم نداشته ام

من یک مرتبه اصفهان بودم خیلی سال پیش حدود 20 سال پیش. شنیدم در یکی از شهرهای اصفهان یکی از شاگردان مرحوم آیت الله میرزا رحیم ارباب از اولیاء خدا بود در اصفهان که الان در گلستان شهدای اصفهان در تخت فولاد قبرش محل حاجت است. شنیدم یکی از شاگردان ایشان زنده است و در آن شهر است. رفتم برای دیدنش. یک پیرمرد بزرگواری بود که الان هم از دنیا رفته است. من به ایشان گفتم شما خاطراتی از استادتان آیت الله میرزا رحیم ارباب نقل می کنید ما استفاده کنیم؟ شروع کرد به خاطراتی گفتن از جمله این که گفت استاد ما )آیت الله میرزا رحیم ارباب( قسم می خورد می گفت من 90 سال عمر از خدا گرفته ام می گفت یک نگاه حرام نداشته ام!! می گفت روز قیامت پای این حرفم می ایستم. به خدا می گویم… این خیلی حرف هست ها که اینطور قرص و محکم بگوید من به خدا می گویم که خدایا من یک نگاه حرام در زندگی ام نداشته ام!! حالا ممکن است کسی بگوید خب حاج آقا! ایشان حتما همیشه یک گوشه ی حجره می نشست و در اجتماع نبود، اگر الان در این زمانه ی امروزه می بود دیگر چنین اتفاقی نمی افتاد!! نه اتفاقا ایشان خیلی هم اجتماعی بود. خیلی اجتماعی بود. در آن زمان نماز جمعه را واجب می دانست و خودش نماز جمعه اقامه می کرد. الان خطبه هایش هست. من سی دی دارم خطبه ی ایشان در آن هست. خیلی هم اجتماعی بود. ایشان می گفت من در یک طبقه ی خانه مان، در یک اتاق دیگری برادرم با خانمش 40 سال در یک اتاق دیگر یک طرف حیاط زندگی می کردند در طول این 40 سال یک بار من خانم برادرم را ندیدم!! اگر در خیابانی جایی مثلا با ایشان مواجه شوم نمی شناسم که ایشان خانم برادرم است!! می گفت چشمم را مراقبت می کنم. می گفت این را نزد خدا شهادت می دهم که یک نگاه حرام در زندگی ام نداشتم. سخت است ولی می شود. شدنی است. یک مقدار انسان باید ترمزش را محکم تر بگیرد.

راه های هجمه به مفاهیم عفت و حیاء و غیرت

متأسفانه در دنیایی زندگی می کنیم و همه ما هم در آن هستیم و همه می دانیم و می فهمیم این را، در دنیایی زندگی می کنیم که این صفت عفت و حیاء به شدت مورد هجوم قرار گرفته است. یک فرهنگ مهاجمی که متأسفانه با ابزارهایی بسیار جذاب خصوصا هنر دارد فرهنگی را تولید می کند که بی حیایی، بی عفتی، بی غیرتی را در دنیا ترویج می کند و پخش می کند. بی عفتی بی حیایی و بی غیرتی.

مغالطه تفسیر غیرت به حسادت

متأسفانه الان به جایی رسیده که مفاهیم را هم دارند عوض می کنند. برتراند راسل یک فیلسوف انگلیسی است، ببینید تا کجا. یک موقع غیرت را حسادت معنا می کرد. می گفت مرد خوب نیست حسود باشد، اگر خانمش بخواهد در مجلس رقص با یک مرد دیگر برقصد مرد نباید حسود باشد!!! ببینید! حسادت یک صفت بدی است اما غیرت یک صفت ارزشمندی است، ولی وقتی این را به آن معنا کند، یواش یواش یک مغالطه صورت می گیرد. یواش یواش غیرت یک معنای بدی پیدا می کند به معنای حسادت می شود دیگر.

مغالطه تفسیر غیرت به خجالت

عفت و حیاء را خجالت معنا می کند می گوید دختر نباید خجالتی باشد، چیه خجالتی باشد خودش را بپوشاند؟!! نباید خجالتی باشد باید روابط عمومی اش قوی باشد، باید بتواند ارتباطات اجتماعی داشته باشد. خجالت یک صفتی است که منفی است، خجالت یعنی آن جایی که باید بیایی بیرون، باید حرف بزنی، انسان در اثر اینکه اعتماد به نفس نداشته باشد بکشد عقب، خجالت کشیدن یعنی این. البته گاهی مواقع خجالت با عفت و حیاء یک معنا پیدا می کند و ما به یک معنا به کار می بریم اما اگر بخواهیم معنای دقیق خجالت را بگوییم خجالت یک صفت منفی است. یعنی آنجایی که عقل می گوید بیا بیرون یک حرفی بزن، خودت را بروز بده انسان در اثر کمبود نفس و در اثر اعتماد به نفس نداشتن عقب نشینی کند و چیزی نگوید. خب این بد است؛ اما عفت و حیاء یعنی آنجایی که عقل و شرع می گوید جلو نرو و خودت را بروز نده آنجا خودش را بروز ندهد. این صفت خیلی خوبی است. آنجایی که عقل می گوید خودت را بروز نده، آنجایی که شرع و خدا می گوید خودت را بروز نده، خودت را آفتابی نکن، خودت را در همه ی چشمها جلوه نده، اینجا انسان عقب نشینی کند و خودش را بپوشاند. این خیلی صفت خوبی است. ولی اینها به همدیگر معنا می شود، مفاهیم دارد عوض می شود.

تفسیر عفت و نجابت به افسردگی و مریضی و عقب افتادگی

دارند کاری می کنند که اگر کسی خیلی عفیف و نجیب باشد می گویند این عقب افتاده است، اُمل است! یکی از رفقای ما در سوئد بود، متدین ایرانی، سالها آنجا زندگی می کند به من می گفت یک مرتبه رئیس دبیرستانی که دخترم آنجا درس می خواند من را دعوت کرد که با تو کار دارم. می گوید من رفتم. مدیر دبیرستان یک خانمی بود. گفت آقا دختر شما مریض است؟ افسردگی دارد؟ گفتم نه! چطور مگه؟! گفت ظاهرا دختر شما مریض است، با پسرها نمی تواند ارتباط برقرار کند!! مثل بقیه ی دخترها نیست. ظاهرا دختر شما افسرده است، مریض است!! ایشان می گوید من خنده ام گرفته بود، گفتم خدایا ما دخترمان را نجیب بار آورده ایم، خب معلوم است با پسرها ارتباط برقرار نمی کند. اما نجیب بودن در چشم اینها مریض بودن و افسرده بودن و عقب افتاده بودن است. ما در چنین دنیایی داریم زندگی می کنیم که عفت و حیاء به شدت مورد هجوم و حمله قرار گرفته است.

تا اواخر قرن 19 زن در غرب : موجود درجه 2

در دنیای غرب آنچنان بلایی به سر زن آوردند که زن الان پست تر از کالا شده است. پست تر از یک کالای لوکس شده است. من عذر می خواهم از شما ولی چون ضرورت می بینم که این بحث را خدمت شما مطرح کنم اجازه می خواهم فرازی از تاریخ غرب را خدمت شما بگویم. در تمام کتابهای تاریخ غرب این آمده است و هیچ چیز پنهان و محرمانه ای نیست. تا اواخر قرن نوزدهم میلادی حدود دو قرن پیش، زن در دنیای غرب به عنوان موجود درجه دو حساب می شد یعنی آدم حسابش نمی کردند. من از خواهران بزرگوار عذر می خواهم، این که می گویم متوجه آنها نیست. در دنیای غرب اینطور تلقی می شد. زن را به عنوان موجود درجه دو مثل برده می شمردند. اگر کار می کرد و پول در می آورد مالک پول خودش نمی شد، پول باید به مرد تعلق بگیرد یا شوهرش یا پدرش. تا اواخر قرن 19 میلادی که انقلاب صنعتی رخ داد در دنیای غرب.

سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی - شب اول
سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عالی – شب اول

خدمات غرب به زن :

اول : زن کارگر ارزان قیمت

در انگلستان سال 1988 اوایل قرن وقتی انقلاب صنعتی رخ داد کارخانه دارهای انگلیسی پیشنهاد کردند به مجلس که قانونی را تصویب کند. خوب دقت کنید کارخانه دارها!!! پیشنهاد کردند به مجلس که تصویب کند که زن می تواند مالک حقوق خودش شود اگر کار کند می تواند مالک پول خودش شود! چرا؟ دلشان برای زن سوخته بود؟! نخیر، دلشان برای سود و سرمایه سوخته بود. چون کارخانجات راه افتاده بود احتیاج به کارگر ارزان قیمت داشت، زن اگر بتواند مالک حقوق بشود می تواند کارگر ارزان قیمت شود. دلشان برای این سوخته بود سود و سرمایه. این اولین خدمتی بود که به زن کردند و او را کشیدند به اجتماع. کارگر ارزان قیمت از جسم ضعیفش استفاده کنند.

دوم : زن ابزار تبلیغ کالاها

دومین خدمتی که کردند این بود که وقتی غولهای ماشینی راه افتاد و کارخانجات، مسأله ای به نام تولید انبوه به وجود آمد و کالاهای زیادی تولید شد. خب این تولید انبوه احتیاج به مشتری انبوه دارد تا بیایند بخرند و باد نکند و کارخانه ورشکست نشود. احتیاج به مصرف دارد. چطور مصرف بشود؟ با تبلیغات. باید تبلیغ کنند که مشتری بیاید. چه کسی تبلیغ کند؟ زن. زن با تن و بدن خودش و جذابیتهای زنانگی خودش کالاها را تبلیغ بکند. تبدیلش کردند به یک ویترین که این کالاها تبلیغ شود. الان هم هست دیگر، الان هم در همه ی شبکه های اروپایی و حتی کشورهای به ظاهر اسلامی این هست. این دومین خدمتی بود که به زن کردند.

سوم : زن وسیله ارضای نیازهای غریزی

سومین خدمتی که کردند این بود که اگر زن و همچنین مرد بخواهند زود ازدواج کنند، در جوانی ازدواج کنند و تعهد خانه و خانه داری و بچه داری و اینها بیاید روی دوش زن، خب نیروی کار در کارخانه ها کم می شود، نمی توانند خوب کار کنند از این جهت سن ازدواج باید بالا برود. سن ازدواج که همینطور الکی بالا نمی رود جوان غریزه ی جنسی دارد، نیاز به ازدواج دارد، سن ازدواج را چطور بالا ببرند؟ غریزه ی جنسی را از راه بی بند و باری های خیابانی به صورت تقریبا رایگان تأمین بکنند که دیگر جوان نیاز به ازدواج نداشته باشد. همین کار را کردند. از راه بی بند و باری های خیابانی تأمین بشود. در نتیجه سن ازدواج بالا رفت تا حدود 40 سال. این خدمتهایی بود که به زن کردند. زن را آوردند در جامعه. اما یک جسم ضعیفش را آوردند که پول کمتری بگیرد در کارخانجات. و یا جذابیتهای زنانگی اش را آوردند بیرون. از انسانیت زن استفاده نکردند، از علم زن از مدیریت زن، از هنر زن، از خلاقیت زن استفاده نکردند؛ از آن جنسیت زن استفاده کردند.

تبدیل شدن زن به کالا در غرب

آن وقت یواش یواش زن در دنیای غرب تبدیل شد به یک کالا. آن زنی بیشتر شخصیت داشت که ویترینش قوی تر باشد، بیشتر جلوه کند، بیشتر چشمها را به سمت خودش خیره کند. این زن شخصیت بیشتری دارد. آن زنی که نتواند مرد را دنبال خودش راه بیندازد و چشمهایی را به سمت خودش خیره کند این عقب افتاده است، این روابط اجتماعی اش ضعیف است. آن وقت چنان زنی وقتی شخصیت به این شد که ویترینش قوی تر باشد یواش یواش خرید و فروش زن شروع شد.

خرید و فروش زن و کودک : سومین تجارت جهان

الان می دانید واقعا این چنین است شما اگر می خواهید مقداری در اینترنت جستجو بکنید ببینید این را با اسناد متعدد می توانید ببینید یکی از پرفروش ترین کالاها در زمان ما فروش زن و کودک است!! سومین تجارت جهانی است!!! اولین تجارت جهانی اسلحه است، دومین آن مواد مخدر است یا برعکس. سومین آن زن و کودک است و چهارمی نفت و گاز است!! تجارت زن و کودک. عین کالا از بعضی از کشورهای صادر می شود به بعضی از کشورهای دیگر.

زن را از کالا پست تر کردند

زن تبدیل شد به یک کالای لوکس بلکه بدتر از کالا. بدتر از کالا کجاست؟ شما این شش کشور خلیج را ببینید که اسم اسلامی یدک می کشند همین شش کشوری که بغل گوش خودمان هست در تلویزیون هایشان در تمام این شش کشور یک شبکه ای است که شبکه ی تبلیغات است. اصلا فیلم سینمایی و اخبار و اینها ندارد فقط تبلیغ کالا است. و 90 درصد تبلیغات توسط زن است که برای فروش یک شامپو، یک ادکلن، یک لباس زیر، تن و بدن خودش را به نمایش می گذارد این معنایش این است که من از این کالایی که دارم تبلیغ می کنم پست تر هستم چون مهم این کالا است، این کالا به فروش برسد، من به درک!! ببینید پست تر از خود کالا. الله اکبر!!

جاهلیت مدرن و زنده به گور شدن شخصیت زن

در جاهلیت قدیم شخص زن زنده به گور می شد در جاهلیت جدید شخصیت زن زنده به گور شده است. الان دیگر زن غربی چیزی ندارد که به زن بودن خودش بنازد، به همسر بودن، به مادر بودن بنازد، خانواده ای نمانده است. به قدری الان طبق آمارهایی که خودشان می دهند بچه های طلاق، بچه هایی که تک سرپرست هستند یا پیش پدر یا پیش مادر زندگی می کنند، زوجهایی که به صورت زوجی ولی بدونازدواج با هم هستند، زوجهای هم جنس!! یعنی در انگلستان و بسیاری از ایالتهای آمریکا به صورت قانونی هست می روند کلیسا دوتا مرد با هم عقد می بندند، دوتا زن با هم عقد می بندند و با هم زندگی می کنند!! اصلا بشر وارونه شده است، دیگر خانواده نمانده است. این بلا به سر خود غرب آمده با سر رفته اند در چاه. خدا شاهد است من نمی خواهم سیاه نمایی کنم، غرب چیزهای خوبی هم دارد، آدم نباید نادیده بگیرد، بی انصافی است. چیزهای خوبی هم دارد که ما باید درس بگیریم. در دنیای غرب، وجدان کاری هست، از کار نمی دزدند که متأسفانه گاهی اوقات در بین ما که اسممان شیعه و مسلمان هست گاهی رعایت نمی شود. وجدان کاری هست. در دنیای غرب نظم هست، رعایت حقوق همدیگر هست، قانون پذیری هست اما از جهت خانواده و به خصوص محور خانواده یعنی زن، حقیقتا سقوط کرده اند. آن وقت خودشان با سر رفته اند در چاه آن وقت می خواهند این کالای فرنگی شان را به ما هم هدیه بدهند. زن مسلمان و شیعه ی اهل بیت، خودش الگوهایی دارد که تا قیامت سرش را از افتخار بالا می گیرد. نیازی نیست که از آنها تقلید کند. زهرای اطهر الگوی اوست، حضرت خدیجه ی کبری الگویش هست، حضرت زینب کبری الگویش هست. نیازی ندارد که ادای آنها را در بیاورد. به خدا قسم اگر دختران و زنان ما خودشان باشند با همان عفت و حیاء، با همان نجابت، زن اگر زن باشد مرد به گرد پایش هم نمی رسد.

ارزش روضه خوانی اهل بیت علیهم السلام

حدود شاید 70 سال پیش در کاشان یک میرزا حبیب الله کاشانی زندگی می کرد. عالم، فقیه، کتابهایی نوشته است. آدم بسیار بزرگواری بود. علاوه بر این علمش، روضه خوان سید الشهداء بود. درود خدا بر آن عالمی که در عین حال که عالم است، نوکر امام حسین و روضه خوان سید الشهداء است. کسر شأن برای خودش نمی داند این کار را. من یک چیزی را در پرانتز بگویم حیفم می آید نگویم. خدا رحمت کند آیت الله شیخ جواد آقا تبریزی را، مرجع بزرگوار تقلید را که همین سالهای اخیر از دنیا رفت. ایشان یک مرتبه در کلاس درس فقه یک آقایی اشکال گرفت از ایشان. آقا دید این اشکال خیلی اشکال سطحی است. یک جوابی داد و درس را ادامه داد. آن شخص قانع نشد. گفت حاج آقا! جواب من را بده. آقا اعتنا نکرد و رد شد. آن شخص مسن هم بود، ناراحت شد گفت مگر اینجا مجلس روضه است که همینطور می گویی می روی؟! جواب من را بده. آشیخ جواد آقای تبریزی وقتی این لحن را شنید که مگر اینجا مجلس روضه است، سکوت کرد. بعد حالت گریه به او دست داد. یعنی لرزان صحبت می کرد. خیلی عاشق اهل بیت بود، خیلی گریه کن بود. با یک دستمال هم کفاف نمی داد برای گریه هایش با دوتا دستمال چشمانش را در روضه پاک می کرد. با آن لهجه ی غلیظ ترکی اش گفت: اما گفتی روضه! بشنو. من نوجوان که بودم می خواستم طلبه بشوم، می خواستم روضه خوان سیدالشهداء شوم لیاقت پیدا نکردم، مرجع تقلید شدم!!! تو خیال می کنی کم چیزی است روضه که اینطور با این لحن می گویی مگر اینجا مجلس روضه است. بعد شروع کرد یک مقدار نصیحت کردن که حرفی که می زنید مزمزه کنید و بگویید. همینطور یک چیزی نپرانید. آنهایی که اهل بودند می فهمیدند روضه خوان امام حسین بودن یعنی چه.

داستانی از ارزش یک زن

حالا این میرزاحبیب الله کاشانی، عالم، فقیه، مؤلف کتاب، روضه خوان سید الشهداء هم بود. یک دهه ی محرمی بود روز اول محرم. یک خانم پیرزنی جلویش را گرفت گفت میرزاحبیب الله! خانه ی ما هم روضه است اگر می شود بیا روضه ی خانه ی ما را هم بخوان. میرزاحبیب الله گفت مادرم! من شش تا مجلس قول داده ام اصلا دیگر فرصت نمی کنم بیایم. او گفت روضه ی ما هم مال امام حسین است مجلس ما هم بیا. او چون نمی خواست دل این پیرزن را بشکند و روضه ی سیدالشهداء را رد کند یک ساعتی را پیشنهاد کرد که ساعت خوبی نبود که خود آن پیرزن بگوید این را نمی خواهم. گفت مادرم! من فقط ساعت 2 وقت دارم. حالا ساعت 2 بعد از ظهر کی حال روضه گوش کردن دارد؟! آن پیرزن گفت خدا به تو جزای خیر بدهد خیلی ساعت خوبی است، همان ساعت بیا. این بنده خدا دید گیر افتاد دیگر، خود کرده را تدبیر نیست. از فردای آن روز ساعت 2 می رفت، پنج شش نفر هم بیشتر مستمع نداشت. تا روز دهم روز عاشورا. روز عاشورا تمام مجالس عصر و بعد از ظهرش را انداخت صبح که بعد از ظهر خالی باشد که بتواند بخوابد و استراحت کند و شام غریبان را بتوانند احیاء کنند. اما مجلس این پیرزن را چون اهمیت نمی داد و می گفت مهم نیست اصلا نگفت به این پیرزن که من نمی آیم. همه ی مجالسش را صبح رفت. بعد از نماز ظهر و ناهار رفت خوابید. در خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را دید.

حضرت زهرا به او گفت میرزاحبیب الله! به آن پیرزن که خانه اش می رفتی نگفتی که نمی روی برای روضه!! منتظرت هست چرا نرفتی؟! میرزا حبیب الله می گوید من بلند شدم با اینکه فاصله ی خانه ام تا خانه ی آن پیرزن زیاد بود سراسیمه لباس پوشیدم و دویدم. ساعت 2 هوا گرم بود از دور می دیدم این پیرزن می آید سر کوچه می رود داخل، مضطرب است او من را نمی دید ولی من او را می دیدم. نزدیک او که شدم تا من را دید گفت میرزاحبیب الله! چرا دیر کردی؟! حضرت زهرا در مجلس نشسته است!! چرا دیر کردی؟ ایشان می گوید من زدم توی سرم که آن چیزی را که من در خواب می دیدم این دارد در بیداری می بیند. زن اگر زن باشد مرد به گرد پایش هم نمی رسد. گفت: صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا احتیاجی ندارد که ادای دیگران را در بیاورد، از فرهنگ دیگران که خودشان با سر در چاه رفته اند باز بخواهد همان مسیر را طی کند.

ماجرای سفر حج دختر آیت الله اراکی

حتما همه ی شما شنیده اید اما به من اجازه بدهید این آخر جلسه بگویم چون من بی واسطه تر شنیده ام. دختر آیت الله اراکی خدمت امام زمان حج انجام داد. من خودم سؤال کردم. آقای اراکی فرمودند من این دخترم را از بچگی خودم مراقبش بودم خیلی عفیف و پاک بود. تهران زندگی می کرد. پنج سال پیش مرحوم شد. شوهر ایشان قبلا حج رفته بود. یک حج به نام خود این دختر آقای اراکی در آمد قرار بود تنهایی حج برود. آمد قم خدمت بابا، گفت آقاجان! من حج به نامم در آمده است، حج واجب است و چاره ای نیست باید بروم ولی می ترسم. من تا به حال سفر اینطوری و تنهایی نرفتم. آقای اراکی فرمودند دخترم! آنجا مهمان خدا هستی. خدا از تو مهمان نوازی می کند. هرکجا بیچاره شدی این دو کلمه را بگو، بگو یا حفیظ یا علیم. یا حفیظ بگو که تحت الحفظ خدا باشی، یا علیم بگو که خدا عنایت خاص به تو داشته باشد. دختر آقای اراکی رفت. بعد از یک ماه و خرده ای که برگشت و نزد باباش برگشت گفت بابا! من رفتم. وقتی وارد مسجد الحرام شدم –کسانی که حج واجب مشرف شده اید می دانید، سیل جمعیت است. بعضی افراد هستند که تنومند که این لباس احرامشان هم از دوششان افتاده چه بسا برهنه هستند آن وقت تنها به هم می خورد، نه اینکه قصدی داشته باشند ولی ازدحام جمعیت است دیگر- دختر آقای اراکی می گفت من رفتم می خواست بروم محاذی حجر الاسود که هفت شوط را شروع کنم دیدم اصلا من نمی توانم، تنه به تنه می شوم، دیدم این برای من اصلا امکان ندارد. عقب عقب رفتم آن ته مسجد الحرام یک جای خلوت نشستم شروع کردم گریه کردن و به سر خودم زدن که خدایا طواف واجب است و چاره ای نیست باید انجام بدهم ولی نمی توانم. می گوید از بیچارگی خودم و تنهایی و غربت خودم گریه ام گرفته بود یاد حرف بابام افتادم که باباجان! شما مهمان خدا هستی، هرجا بیچاره شدی بگو یا حفیظ و یا علیم. ایشان می گوید من شروع کردم این را تکرار کردن، خدا را شاهد می گیرم قسم می خورد برای آقای اراکی می گفت فقط یک صدایی شنیدم که بلند شو با امام زمانت حج انجام بده. می گوید هراسان دویدم رفتم جلو ببینم چه خبر است، دیدم محاذی حجر الاسود حضرت ولی عصر علیه السلام یک دایره مانندی گویی دور حضرت هست که کسی واردش نمی شود یکی هم پشت سر حضرت کنار حضرت است که من نمی شناختم کیست. من رفتم پشت سر حضرت لباس حضرت را از پشت گرفتم. هفت شوط شروع شد. در طول این هفت دور طواف من فقط قربان صدقه ی امام زمان می شدم می گفتم آقا فدات بشم، قربانت بروم، فقط قربان صدقه حضرت می رفتم. تا رسید هفت دور تمام شد به محاذی حجر الاسود رسید حضرت، حضرت در بین جمعیت گم شد. دختر آقای اراکی می گفت بابا! من با آقا حج انجام دادم. خدا را شاهد می گیرم کوچکترین تنه ای به من نخورد. فقط غصه ام از این است که اینقدر هول بودم که نمی دانم سلام به امام کردم یا نکردم. اینقدر هول بودم که خدمت آقا رسیدم نمی دانم سلام کردم یا نه. آقای اراکی می فرمود دختر ما با اینکه تک و تنها بود با امام زمان حج انجام داد.

خود من یک سالی با چندتا از رفقا رفته بودیم حج، دلم خوش بود که حالا با رفقا آمده ایم. رفتیم مسجد الحرام این رفقا دستشان را به همدیگر زنجیر کردند، کوچه باز کردند که من بروم حجر الاسود راببوسم وقتی نزدیک شدم سیل جمعیت آمد و ما را به همدیگر ریخت. باز دوباره اینها دستشان را به هم زنجیر کردند، کوچه باز کردند تا سه چهار بار این کار تکرار شد و آخر هم نتوانستم حتی حجر الاسود را ببوسم چون من دلم به این و آن گرم بود. دخترم که هیچ کس را نداشت با حضرت حج انجام داد و من حتی نتوانستم حجر الاسود را ببوسم. زن اگر زن باشد مرد به گرد پایش هم نمی رسد. نیازی ندارد ادا در بیاورد.

شئون یک زن خوب

زن در وهله ی اول شأنش و شغلش این است که زن باشد با عفت، بانجابت، با حیاء، در مرحله ی دوم این است که همسر خوبی باشد، محور آرامش در خانه باشد. در مرحله ی سوم شغلش این است که مادر خوبی باشد. محور تربیت در خانه باشد. آن وقت اگر این سه شأن را خوب انجام داد آن وقت شغلهای اجتماعی اگر ضرورت داشت.

اشتغال زن در بیرون از خانه

بسیاری از این شغلهایی که خانمها الان وارد شدند واقعش این است که ضرورت مالی ندارند آن وقت جای یک مردی را گرفته اند که می تواند برود آنجا کار کند، ازدواج کند، تشکیل خانواده بدهد، شغل برای مرد کم شده است، خانمهایی که ضرورت ندارد… قبول دارم خانمهایی که از جهت ضرورت مالی شاغل شده اند چاره ای نیست، اما خیلی ها هستند که ضرورت ندارد. اگر آن سه شأن زن بودن، همسر بودن و مادر بودن را توانست در خانه داشته باشد بعد هم در صورت ضرورت مشاغل اجتماعی آن هم با دو شرط:

یک: شغلی که زن انتخاب می کند متناسب با خودش باشد نه هر شغلی، شغلهای زنانه باشد. ابویحیی مازنی می گوید من همسایه ی خانه ی علی بودم. هفت سال خانه ام کنار خانه ی علی بود همان خانه ای که زینب هم در آن بود. در طول این هفت سال یک بار صورت زینب را که ندیدم که بماند، صدای زینب را هم نشنیدم. همسایه ی خانه ی علی بودم. هفت سال!! صدای حضرت زینب را هم نشنیدم. این که در بعضی از مداحی ها می شنوید که حضرت زینب وقتی می خواست برود زیارت قبر جدش پیغمبر، امیرالمؤمنین او را در شب می فرستاد، امام حسن و امام حسین را هم دو طرفش بودند این کاملا درست است. این در زندگیش هست. خود امیرالمؤمنین هم همراه می شد. در کنار قبر پیغمبر هم سوی چراغ را کم می کردند که حجم بدن زینب را هم کسی نبیند.

 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *