سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید جعفر حیدریان

سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید جعفر حیدریان

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / شهدا / دفاع مقدس / سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید جعفر حیدریان

شهید جعفر حیدریان در سال ۱۳۳۵ در روستای «فردو» از توابع استان قم متولد شد. او در ۷ سالگی شاهد غیرت و تعصّب دینی پدرش در واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بود. پدر جعفر که «رضا» نام داشت، به امام خمینی رحمه الله علیه عشق می ورزید. او وقتی دستگیری و تبعید امام را شنید، اهالی روستای فردو را علیه شاه شوراند. مردم روستا کفن پوش و شمشیر بدست به رهبری او به طرف قم حرکت می کنند.

سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید جعفر حیدریان

سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید جعفر حیدریان

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام آنکه شهدا در قهقهه مستانه شان و شادی وصولشان نزد او روزی می خورند

امروز هم می خواهیم با هم برویم صفحه ی زندگی یکی از جوانهای بابصیرت و خوش فکر ورزشکار و پر صلابت شهید جعفر حیدریان را ورق بزنیم. شهیدی که ایستادگی و مبارزه را از پدر بزرگوارش یاد گرفته بود. آن موقعی که پدرش در اعتراض به رژیم منحوس پهلوی کفن به تن کرد و مردم را جمع کرد تا از روستای شهید پرور فوردوی قم به سمت شهر قم حرکت کنند. شهیدی که هنوز ده سالش تمام نشده بود که پدرش از دنیا رفت و مسؤولیت خانواده ی 8 نفریشون به گردن او افتاد. شهید حیدریان که جوانی جذاب و پرتلاش بود با بصیرتی که داشت علاوه بر درس و کار سعی می کرد خودش را به درس آخلاق حضرت آیت الله مشکینی برساند. علاوه بر درس اخلاق و کار و درس، علاقه ی زیادی به ورزش داشت به خاطر همین هم در فوتبال توانست یک فوتبالیست موفق بشود و بارها حلقه ی گل پیروزی نصیبش بشود. البته الان هم در شهر قم یکی از ورزشگاههای این شهر به اسم ایشان مزین است. شهید حیدریان همت بالا و آهنینی داشت تا جایی که مادرش میگه اول مبارزات انقلابی بود که یک شب آقا جعفر آن موقع ها برای ادامه تحصیل از فوردو به قم رفته بود دیدم به فوردو آمد. رفت درنماز جماعت شرکت کرد و در نماز جماعت در مسجد شروع کرد برای امام صلوات فرستادن. وقتی کارش تمام شد چون می دانست الان است که ساواکی ها بریزند در خونمون همان شبانه خودش را به قم رساند البته همان شب ساواک آمد خانه ما و وقتی جعفر را پیدا نکرد دست از پا درازتر برگشتند در قم هم که تظاهرات می شد یک پای تظاهراتها جعفر بود. خودش را هر طور که می شد به تظاهراتها می رساند و شروع می کرد شعار دادن برای همیشه روی دوش مردم جا داشت. چون شعار می گفت و مردم هم تکرار می کردند. مادرش می گه یک بار به خاطر شعار دادن گرفته بودنش. آقا جعفر خودش تعریف میکرد موقعی که من را گرفتند یکی از نظامیانی که آنجا بود آمد یواش دم گوشم گفت جعفر! زود از ماشین پیاده شو و در رو. نمی دانستم کی هست ولی می دانستم باید آدم انقلابی باشه. شهید حیدریان بعد از انقلاب سریع خودش را به صف مبارزین اول انقلاب رساند از همان بدو ورود حضرت امام مسؤولیت بچه های قم در حفاظت از امام در تهران را به عهده گرفت. بعد از آن هم موقعی که قم آمد شد مسؤول محافظین بیت امام در شهر قم. بعد از پیروزی انقلاب بود که همراه چندتا از جوانهای قمی به فرمان امام خمینی رضوان الله تعالی علیه لبیک گفت و برای سرکوب فتنه ی کردستان به آنجا رفت. همراه شهید بروجردی و صیاد شیرازی مشغول پاکسازی آن مناطق شد. در قضیه ی محاصره ی باشگاه افسران سنندج هم عموی بزرگوار شهید بروجردی به شهادت رسید. بعد از شروع جنگ وقتی که می خواست به جبهه برود آمد در فوردو و شروع کرد سخنرانی کردن یک سخنرانی پرشور و غراء تا جایی که موقعی که آمد شروع کرد به ثبت نام از جوانها برای رفتن به جبهه 150 نفر همان موقع ثبت نام کردند و همراهش عازم جبهه ی جنوب شدند. شهید حیدریان که از همان دوره ی نوجوانی خودش را مقید به شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام و درس اخلاق علما می دانست به نماز اول وقتش خیلی اهمیت می داد. برای همین وقتی می دید موقع اذان عده ای جوان در کوچه هستند و مسجد نمی آیند با خوشرویی و مهارتی که در جذب جوانها داشت می رفت و با آنها صحبت می کرد و بعد از این که از پیش آنها دور می شد می دید این جوانها هم پشت سرش راه افتادند و مسجد آمدند و نماز خواندند. شهید حیدریان که از خود گذشتگی را رمز موفقیت و رسیدن به کمال می دانست برای همین در کارهایش اصلا توجهی به منافع و ضررهای فردیش نداشت. همه ی حواسش به انجام وظیفه و رضایت خدا و امام زمان بود. شهید حیدریان بالاخره در عملیات غرور آفرین فتح المبین موقعی که فرمانده ی محور تپه چشمه بود به خیلی عاشقای شهادت پیوست و مدال شهادت را به گردن انداخت.

روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *