سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید حسن غازی

سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید حسن غازی

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / شهدا / دفاع مقدس / سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید حسن غازی

آقا حسن که میدان فوتبال میدان مبارزه و خودسازی می دانست سعی می کرد با روشنگری علیه ظلم و رژیم پهلوی وظیفه اش را درست انجام بدهد. موقعی که در اردوی مسابقاتی رفته بود جنوب، حسن هر روز صبح موقع اذان صبح بلند اذان می گفت و البته یواشکی هم می رفت روی ماسه های کنار ساحل می نوشت مرگ بر شاه. همین هم باعث شده بود ساواک رفت و آمد و زیادی کند در محل استقرار بچه ها و دنبال این می گشت که ببیند کار کیست.

سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید حسن غازی

سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید حسن قاضی

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز می خواهیم مهمان شهیدی بشیم از جنس نور، نوری که با همت و تلاش بالا به دست آورد. شهیدی به رنگ استقامت، استقامتی که توانست نورانیتش را تا آخرین مرحله حفظ کند و او را به بهشتی از نور برساند. شهید ورزشکار حسن غازی. شهیدی که از همان نوجوانی می درخشید. در دبیرستان که بود شد کاپیتان فوتبال جوانان سپاهان اصفهان. به خاطر اخلاق خوب و بازی تکنیکی اش به تیم ملی جوانان هم دعوت شد. آقا حسن که میدان فوتبال میدان مبارزه و خودسازی می دانست سعی می کرد با روشنگری علیه ظلم و رژیم پهلوی وظیفه اش را درست انجام بدهد. موقعی که در اردوی مسابقاتی رفته بود جنوب، حسن هر روز صبح موقع اذان صبح بلند اذان می گفت و البته یواشکی هم می رفت روی ماسه های کنار ساحل می نوشت مرگ بر شاه. همین هم باعث شده بود ساواک رفت و آمد و زیادی کند در محل استقرار بچه ها و دنبال این می گشت که ببیند کار کیست. حسن آقا علاوه بر درخششش در زمین فوتبال در درس هم حسابی نخبه بود برای همین هم توانست در کنکور در رشته ی داروسازی دانشگاه پزشکی اصفهان قبول بشود. البته بعد از پیروزی انقلاب حسن برای مبارزه با ضد انقلاب موقعی که به کردستان رفت همان موقع به جای رفتن به دانشگاه پزشکی رفت و امدادگری یاد گرفت. گفت الان این بیشتر به کارم میاد. بعد از مدتی هم رفت معلم شد. وقتی رفقا و فامیل به او ایراد می گرفتند که چرا درست را رهاکردی، چرا دانشگاه را رها کردی و رفتی معلم شدی؟ می گفت الان اینجا به یک مبلغ دینی که بتواند فکر مردم را درمان کند بیشتر نیاز است تا به یک دکتری که جسمشان را بتواند درمان کند. بعد از اینکه جنگ شروع شد حسن آقا سریع خودش را به جبهه رساند و به همراه بقیه ی جوانها به دفاع از مملکت اسلامیش پرداخت. همان ابتدایی که وارد جبهه شد وقتی فرمانده ها همت و علم و ذکاوتش را دیدند مسؤولیت توپخانه را به او واگذار کردند. بعد از مدتی هم حسن آقا شد اولین فرمانده ی توپخانه ی سپاه. شهید حسن غازی به جبهه هم که رفت از ورزش غافل نشد. همانجا هم تیم فوتبال تشکیل داد و با بچه ها فوتبال بازی می کرد اما مقید بود نیم ساعت قبل از غروب آفتاب بازی تمام بشود و بچه ها آماده بشوند برای نماز اول وقت آخه خیلی به نماز اول وقت اهمیت می داد. مادر شهید میگه همیشه با خودم می گفتم اگر یک مو از سر حسن کم بشه من نمی تونم طاقت بیارم، می میرم، الان این صبری که دارم در فراق حسنم می دانم عنایت بی بی زینب کبری سلام الله علیها و آقام اباالفضل است. شهید حسن غازی موقعی که برای تست موشکی می ره که بعثی ها زده بودند و عمل نکرده بود در منطقه ی عملیاتی طلاییه در پاتک دشمن گیر می افته و جاوید الاثر می شه. مادرش می گه تا قبل از اینکه صدام سقوط کند همیشه لباسها و دمپایی اش رو تمیز و مرتب می کردم تو اتاقش میگذاشتم چون منتظر بودم برگرده ولی دیگه بر نگشت. شهید غازی در وصیتنامه اش می نویسه باید بنده خدا شد، بنده ی خدا شدن تو را از همه ی بندگی ها و از بندگی همه ی بنده ها آزاد می سازد چون عبادت خدا آزادی بخش است و عبودیت او حریت می آورد. ببین اسیر چه هستی، شکم و غذا؟ شهوت و شهرت؟ خانه و خانم؟ نام و نان؟ زن و فرزند؟ زر و سیم؟ وابسته به هرچه که باشی به همان اندازه قیمت داری. شهید حسن غازی جاوید الاثر شد و برای همیشه نامش جاودانه شد.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *