سی روز، سی گفتار| بینش و باید ها

خانه / مطالب و رویدادها / سی روز، سی گفتار| بینش و باید ها

به‌طور کلی وظایفی برعهده ماست؛ هم ما به عنوان دولت و حکومت، هم ما به عنوان یک فرد مسلمان. اما این وظایف یک مبنای فکری دارد. خصوصیت تفکر اسلامی و مکتب اسلامی و دینی این است. اگر از این بحث میکنیم که باید آزادی باشد یا انتخاب و اختیار در جامعه برای مردم وجود داشته باشد یا هر یک ازسیاست‌های عمومی و کلی را مورد بحث قرار میدهیم، برای هر کدام از این‌ها مبنایی وجود دارد. اگر از ما بپرسند چرا

به‌طور کلی وظایفی برعهده ماست؛ هم ما به عنوان دولت و حکومت، هم ما به عنوان یک فرد مسلمان. اما این وظایف یک مبنای فکری دارد. خصوصیت تفکر اسلامی و مکتب اسلامی و دینی این است. اگر از این بحث میکنیم که باید آزادی باشد یا انتخاب و اختیار در جامعه برای مردم وجود داشته باشد یا هر یک ازسیاست‌های عمومی و کلی را مورد بحث قرار میدهیم، برای هر کدام از این‌ها مبنایی وجود دارد. اگر از ما بپرسند چرا مردم باید حق رأی داشته باشند، یک استدلال فکری و منطقی پشت سرش وجود دارد؛ معلوم است چرا. همه آنچه که در زمینه برنامه‌ریزی‌ها، خطوط اصلی برنامه‌ها را تشکیل میدهد، یک سر این برنامه‌های اصلی وصل است به آبشخور اندیشه اسلامی، جهان‌بینی اسلامی، تلقّی و برداشت اسلامی؛ که این ایمان ماست، اعتقاد ماست، دین ماست؛ بر اساس آن برداشت و آن تلقی است که وظایف خودمان را مشخص میکنیم و میخواهیم به آن‌ها عمل کنیم. آن مبنای فکری چیست؟ به‌طور کوتاه و خلاصه از این‌جا باید شروع کنیم و ببینیم که آن خطوط اصلىِ تلقی و بینش اسلام از کائنات، از عالم و از انسان چیست. البته این مخصوص اسلام هم نیست. همه ادیان -اگر تحریف نشده باشند- در مبنای صحیح و ریشه اصلىِ خودشان همین بینش را دارند. اسلامِ سالم و دست نخورده و متکی به منابع متقن، در اختیار ماست. بقیه ادیان ممکن است این خصوصیات را نداشته باشند.

آن مجموعه معارفی که خطوط اصلی عملکرد و وظایف ما از آن‌ها به‌دست میآید -یعنی جهان‌بینی و بینش اسلامی- فصول متعددی دارد؛ همه هم در عمل و اقدام فرد و دولت دارای تأثیر است؛ که من پنج نقطه مؤثّرتر و مهم‌تر را انتخاب کرده‌ام و عرض میکنم.

بینش

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  رکن اصلی
از این پنج نقطه، یکی توحید است. توحید، یعنی اعتقاد به این‌که این ترکیب پیچیده بسیار عجیب و شگفت‌آور و قانونمند کائنات و عالم آفرینش، از کهکشان‌ها و سحابی‌ها و حفره‌های عظیم آسمانی و کرات بیشمار و میلیون‌ها منظومه شمسیبگیرید، تا سلول کوچک جزء فلان پیکر، فلان جسم و ترکیب ریز شیمیایی -که آن‌قدر نظم در این ترکیب عظیمِ متنوع و پیچیده وجود دارد که هزاران قانون از آن استنباط کرده‌اند؛ چون وقتی نظم غیرقابل تخلّف شد، از آن قوانین تکوینی و بیتخلف استفاده میشود- ساخته و پرداخته یک فکر و اندیشه و تدبیر و قدرت است و تصادفاً به وجود نیامده است. این اعتقاد امری است که هر ذهن سالم و هر انسان عاقل و صاحب تفکر و دور از شتاب‌زدگی در فکر یا بیحوصلگی در تصمیم‌گیری یا پیش‌داوری در قضایا این را قبول میکند.

نقطه بعدی این‌که این فکر و تدبیر و اندیشه و قدرت عظیم و بینهایت و توصیف‌ناپذیری که این ترکیب عجیب و پیچیده را به وجود آورده، فلان بت ساخته بشر یا فلان انسانِ محدودِ مدّعىِ خدایی یا فلان سمبل و نمادِ افسانه‌ای و اسطوره‌ای نیست؛ بلکه ذات واحد مقتدر لایزالی است که ادیان به او «خدا» میگویند و او را با آثارش میشناسند. بنابراین، هم اثبات این قدرت و اراده و مهندسىِ پشت سر این هندسه عظیم و پیچیده است؛ هم اثبات این‌که آن مهندس بینظیر و غیرقابل توصیف، این چیزهای کوچکِ دم‌دستِ بیارزشی که بشر یا خودش میسازد یا مثل خودش کسی آن‌ها را میسازد یا از قبیل خودش یک موجود زایل شدنی است، نیست؛ بلکه «هو اللَّه الّذی لا إله إلّا هو الملک القدّوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر سبحان اللَّه عمّا یشرکون».

همه ادیان در این بخش از جهان‌بینی مشترکند؛ ادیان قدیم، ادیان ابراهیمی، ادیان پیش از ادیان ابراهیمی؛ حتی همین ادیان شرکآلود هندی فعلی. اگر کسی وِداها را نگاه کند، عرفان توحیدی خالصی در کلمات وِداها موج میزند که نشان‌دهنده این است که سرمنشأ، سرمنشأ شفّاف و زلالی بوده است. بنابراین، توحید رکن اصلی بینش و نگاه و تلقّىِ این اسلامی است که ما میخواهیم بر اساس آن، این حکومت و این نظام و این حرکت را راه بیندازیم.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  انسان‌محوری
رکن دوم، تکریم انسان است؛ یا میتوانیم به آن بگوییم انسان‌محوری. البته انسان‌محوری در بینش اسلامی، به‌کلّی با اومانیسم اروپای قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن یک چیز دیگر است، این یک چیز دیگر است. آن هم اسمش انسان‌محوری است اما این‌ها فقط در اسم شبیه همند. انسان‌محورىِ اسلام، اساساً اومانیسم اروپایی نیست؛ یک چیز دیگر است. «ألم تروا انّ اللَّه سخّر لکم ما فی السّموات و ما فی الأرض». کسی که قرآن و نهج‌البلاغه و آثار دینی را نگاه کند، این تلقی را به‌خوبی پیدا میکند که از نظر اسلام، تمام این چرخ و فلک آفرینش، بر محور وجود انسان میچرخد. این شد انسان‌محوری. در آیات زیادی هست که خورشید مسخّر شماست، ماه مسخر شماست، دریا مسخر شماست؛ اما دو آیه هم در قرآن هست که همین تعبیری را که گفتم -«سخّر لکم ما فی السّموات و ما فی الأرض»؛ همه این‌ها مسخر شمایند- بیان میکند. مسخر شمایند، یعنی چه؟ یعنی الآن بالفعل شما مسخر همه‌شان هستید و نمیتوانید تأثیری روی آن‌ها بگذارید اما بالقوّه طوری ساخته شده‌اید و عوالم وجود و کائنات به‌گونه‌ای ساخته شده‌اند که همه مسخر شمایند. مسخر یعنی چه؟ یعنی توی مشت شمایند و شما میتوانید از همه آن‌ها به بهترین نحو استفاده کنید. این نشان دهنده آن است که این موجودی که خدا آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخر او میکند، از نظر آفرینش الهی بسیار باید عزیز باشد. همین عزیز بودن هم تصریح شده است: «و لقد کرّمنا بنیآدم». این «کرّمنا بنیآدم» -بنیآدم را تکریم کردیم- تکریمی است که هم شامل مرحله تشریع و هم شامل مرحله تکوین است؛ تکریم تکوینی و تکریم تشریعی با آن چیزهایی که در حکومت اسلامی و در نظام اسلامی برای انسان معین شده؛ یعنی پایه‌ها کاملاً پایه‌های انسانی است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  تداوم حیات
سومین نقطه اصلی و اساسی در جهان‌بینی اسلامی، مسأله تداوم حیاتِ بعد از مرگ است؛ یعنی زندگی با مردن تمام نمیشود. در اسلام و البته در همه ادیان الهی، این معنا هم جزو اصول جهان‌بینی است و تأثیر دارد. همان‌طور که گفتم، تمام این اصول جهان‌بینی در تنظیم روابط زندگی و در تنظیم پایه‌های حکومت اسلامی و اداره جامعه و اداره عالم مؤثّر است. بعد از مرگ، ما وارد مرحله جدیدی میشویم. این‌طور نیست که انسان نابود شود؛ از جوی جَستن و رفتن به یک مرحله دیگر است؛ و بعد در آن مرحله، مسأله حساب و کتاب و قیامت و این چیزهاست.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  استعداد بی‌نهایت
چهارمین نقطه اصلی این جهان‌بینی، عبارت است از استعداد بیپایان انسان در دارا بودن تمام چیزهایی که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد که تا آخرین نقطه تعالی حیاتِ ممکنات بالا برود؛ اما بقیه موجودات این امکان را ندارند. در آیه شریفه «لقد خلقنا الأنسان فی أحسن تقویم»، «احسن‌تقویم» معنایش این نیست که ما جسم انسان را طوری آفریده‌ایم که مثلاً سرش با دستش با چشمش با تنش تناسب دارد؛ این‌که مخصوص انسان نیست؛ هر حیوانی نیز همین‌طور است. در بهترین تقویم، یعنی در بهترین اندازه‌گیری انسان را آفریده‌ایم؛ یعنی آن اندازه‌گیریای است که رشد او دیگر نهایت و اندازه‌ای ندارد؛ تا آن‌جایی میرود که در عالم وجود، سقفی بالاتر از آن نیست؛ یعنی میتواند از فرشتگان و از موجودات عالی و از همه این‌ها بالاتر برود. اگر بشر بخواهد این سیر را داشته باشد، جز با استفاده از امکانات عالم ماده ممکن نیست. این هم جزو مسلّمات است؛ لذا میگوید «خلق لکم ما فیالأرض جمیعاً». بنابراین سیر تعالی و تکاملی انسان در خلأ نیست؛ با استفاده از استعدادهای ماده است؛ بنابراین با هم سیر میکنند؛ یعنی شکوفایی انسان، همراه با شکوفایی عالمِ ماده و عالمِ طبیعت است؛ این در شکوفایی او اثر میگذارد، او در شکوفایی این اثر میگذارد و پیشرفت‌های شگفت‌آور را به‌وجود میآورد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  به‌سوی حق
آخرین نقطه‌ای که در این زمینه از بینش اسلامی عرض میکنم، این است که از نظر اسلام و بینش اسلامی، جریان عالم به سمت حاکمیت حق و به سمت صلاح است؛ این بروبرگرد هم ندارد. همان‌طور که یک بار به اشاره گفتم -و الان هم جز به اشاره نمیتوانم بگویم، چون مجال تفصیل نیست- همه انبیا و اولیا آمده‌اند تا انسان را به آن بزرگراه اصلیای سوق دهند که وقتی وارد آن شد، بدون هیچ‌گونه مانعی تمام استعدادهایش میتواند بُروز کند. انبیا و اولیا این مردم گمگشته را مرتّب از این کوه و کمر و دشت‌ها و کویرها و جنگل‌ها به سمت این راه اصلی سوق دادند و هدایت کردند. هنوز بشریت به نقطه شروع آن صراط مستقیم نرسیده است؛ آن در زمان ولیعصر ارواحنافداه محقّق خواهد شد؛ لیکن همه این تلاش‌ها اصلاً براساس این بینش است که نهایت این عالم، نهایت غلبه صلاح است؛ ممکن است زودتر بشود، ممکن است دیرتر بشود؛ اما بروبرگرد ندارد. قطعاً این‌طوری است که در نهایت، صلاح بر فساد غلبه خواهد کرد؛ قوای خیر بر قوای شر غلبه میکنند…

بایدها

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  اطاعت و هماهنگی
یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند. چون عالَم مالک و صاحب و آفریننده و مدبّر دارد و ما هم جزو اجزاء این عالَمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند. این اطاعت بشر به معنای هماهنگ شدن او با حرکت کلی عالم است؛ چون همه عالم «یسبّح له ما فیالّسموات و الأرض»؛ «قالتا اتینا طائعین». آسمان و زمین و ذرات عالم، دعوت و امر الهی را اجابت میکنند و بر اساس قوانینی که خدای متعال در آفرینش مقرّر کرده است، حرکت میکنند. انسان اگر برطبق قوانین و وظایف شرعی و دینی که دین به او آموخته است عمل کند، هماهنگ با این حرکتِ آفرینش حرکت کرده؛ لذا پیشرفتش آسان‌تر است؛ تعارض و تصادم و اصطکاکش با عالم کمتر است؛ به سعادت و صلاح و فلاحِ خودش و دنیا هم نزدیکتر است. البته عبودیت خدا با معنای وسیع و کامل آن مورد نظر است؛ چون گفتیم توحید، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفی الوهیت و عظمت متعلق به بت‌ها و سنگ‌ها و چوب‌های خودساخته و انسان‌های مدّعىِ خدایی و انسان‌هایی که اسم خدایی کردن هم نمیآورند اما میخواهند عمل خدایی کنند. پس در عمل، دو وظیفه وجود دارد: یکی اطاعت از خدای متعال و عبودیت پروردگار عالم و دوم سرپیچی از اطاعت «انداد اللَّه»؛ هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکم‌روایی خدا، بر انسان حکم‌روایی کند. ذهن انسان فوراً به سمت این قدرت‌های مادّی و استکباری میرود؛ البته این‌ها مصادیقش هستند اما یک مصداق بسیار نزدیکتر دارد و آن، هوای نفس ماست. شرط توحید، سرپیچی کردن و عدم اطاعت از هوای نفس است؛ که این «أخوف ما أخاف» است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  تعالی همه‌جانبه
دوم، هدف گرفتن تعالىِ انسان است؛ تعالىِ خود و دیگران. این تعالی شامل تعالىِ علمی، تعالىِ فکری، تعالىِ روحی و اخلاقی، تعالىِ اجتماعی و سیاسی – یعنی جامعه تعالی پیدا کند – و تعالىِ اقتصادی است؛ یعنی رفاه امور زندگی مردم. همه موظّفند برای این چیزها تلاش کنند: گسترش و پیشرفت علم برای همه؛ حاکمیت اندیشه سالم و فکر درست؛ تعالىِ روحی و معنوی و اخلاقی، خُلق کریم و مکارم اخلاق؛ پیشرفت اجتماعىِ بشری -نه فقط جنبه‌های معنوی و علمی و اخلاقی یک فرد، بلکه جامعه هم مورد نظر است- و پیشرفت امور اقتصادی و رفاهی انسان‌ها. بایستی مردم را به سمت رفاه و تمتّع هرچه بیشتر از امکانات زندگی پیش ببرند. این یکی از وظایف همه است؛ مخصوص دوره قدرت و حکومت هم نیست؛ در دوره حکومتِ غیر خدا هم این وظیفه وجود دارد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  ترجیح آخرت
سوم، ترجیح فلاح و رستگاری اُخروی بر سود دنیوی، اگر با هم تعارض پیدا کردند. این هم یکی از وظایف عملی هر انسانی است که معتقد به آن جهان‌بینی است. یعنی اگر در موردی پیش آمد که یک سود دنیوی در جهت هدف‌های اُخروی قرار نگرفت، تا آن‌جایی که ممکن است، انسان باید سعی کند این سود دنیوی را در جهت هدف‌های اُخروی قرار دهد. اگر یک جا با هم سازگار نبود، انسان یا بایستی از یک سود چشم بپوشد -چه سود مالی، چه سود قدرت و مقام و محبوبیت و…- یا بایستی گناهی را مرتکب شود که موجب وزر اُخروی است. لازمه اعتقاد به آن جهان‌بینی این است که انسان جنبه اُخروی را ترجیح دهد؛ یعنی از آن سود صرف‌نظر کند و آن گناه را مرتکب نشود. برعهده هر مسلمانی است که این‌گونه عمل کند. انسان باید فعالیت‌های خودش را برنامه‌ریزی کند؛ به‌نحوی که با تلاش‌های عظیم دنیوی که ناگزیر است آن‌ها را انجام دهد، منافاتی پیدا نکند و برخلاف فلاح اُخروی و وظایفی که تخلّف از آن‌ها ممکن است در آخرت برای انسان وزر و وبال به بار آورد، نباشد.

اصل مجاهدت
چهارم، اصل مجاهدت و تلاش و مبارزه است. یکی از کارهای واجب و اصلی برای هر انسانی -چه در موضع یک فرد، چه در موضع یک جمع؛ که حکومت و یا یک قدرت باشد- این است که مبارزه کند؛ یعنی دائم باید تلاش کند و به تنبلی و بیعملی و بیتعهدی تن ندهد. گاهی انسان عمل هم دارد اما نسبت به وظایف اصلی تعهد ندارد؛ میگوید به ما چه! کج‌روی‌های برخاسته از هوس نیز همین‌طور است. انسان به این‌ها نباید تن بدهد. بایستی حتماً با تنبلی و بیعملىِ خودش مبارزه کند؛ تلاش و مجاهدت کند و در این راه قبول خطر کند. این یکی از وظایف است. البته این مجاهدت باید مجاهدت فیسبیل‌اللَّه باشد که آن را در بند بعدی عرض میکنم.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  امید همیشگی
پنجمی و آخری، امید به پیروزی در همه شرایط است؛ به شرط آن که جهاد فی سبیل‌اللَّه باشد. کسی که مشغول مجاهدت است، حق ندارد ناامید شود؛ چون یقیناً پیروزی در انتظار اوست. آن مواردی که پیروزی به دست نیامده و ناکامی حاصل شده است، به این خاطر بوده که مجاهدت فیسبیل‌اللَّه نبوده است؛ یا اگر مجاهدت بوده، فیسبیل‌اللَّه نبوده؛ یا اصلاً مجاهدت نبوده است. شرط مجاهدت فیسبیل‌اللَّه چیست؟ این است که انسان به سبیل‌اللَّه ایمان و باور و معرفت داشته باشد و آن را بشناسد؛ بنابراین میتواند در راه آن مجاهدت کند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  عمل به وظیفه
این‌ها وظایف یک انسان به‌عنوان یک فرد و وظایف یک مجموعه به‌عنوان حکومت است. عرض کردم، این‌ها مخصوص دوران قدرت نیست که چون امروز حکومت در دست مجموعه مؤمنین باللَّه و مؤمنین به اسلام است، ما این وظایف را داریم. آن وقتی هم که قدرت در دست این مجموعه نبود، در دست دشمنانشان بود، در دست طاغوت بود، در دست مفسدین فیالأرض بود، همه این وظایف وجود داشت. بعضی عمل میکردند، بعضی عمل نمیکردند؛ بعضی بیشتر عمل میکردند، بعضی کمتر عمل میکردند. این وظایف الآن هم برعهده همه مسلمان‌هاست؛ البته بعضی وظایفشان بیشتر است، بعضی کمتر است. وظیفه اصلی همه انبیا و ائمّه و اولیا این بوده است که مردم را به همین وظایف آشنا کنند؛ چه در دورانی که میتوانستند قدرت را کسب کنند -بگویند بروید مجاهدت کنید و قدرت را به‌دست آورید و این‌گونه اداره کنید- چه آن وقتی که نمیشد قدرت را به‌دست بیاورند. همه هم تلاش و مبارزه کرده‌اند؛ «و کأین من نبىّ قاتل معه ربّیون کثیر». جنگ و مبارزه سیاسی و معارضه با دشمنان، چیزی نیست که اول بار در اسلام آمده باشد؛ نه. در زمان پیغمبران گذشته -انبیای بزرگ الهی، از زمان ابراهیم به این طرف- هم بوده است. شاید قبل از ابراهیم هم بوده که من اطّلاعی ندارم. بنابراین، این وظایف، وظایفی است که انبیا ما را به آن سمت میکشانند.

البته در حکومت حق، در آن‌جایی که قدرت در دست بندگان خدا -مؤمنین باللَّه و مؤمنین به سبیل‌اللَّه- قرار دارد، این وظیفه سنگین‌تر است. چرا؟ چون توانایی شما به‌عنوان جزئی از مجموعه حکومتِ دولت، با توانایی فردی مثل شما در بهترین حالات حکومت طاغوت قابل مقایسه نیست. فرض کنیم در حکومت طاغوت، آن اختناق و آن شدّت‌ها و آن گمراهی‌ها و آن اضلال وسایل ارتباط جمعی و… وجود نداشته باشد؛ امکانات بدهند و معارضه آن‌چنانی هم نکنند؛ از قدرتشان علیه شما هم استفاده نکنند. وضع کنونی -یعنی وضع وجود یک قدرت اسلامی- شاید هزار مرتبه از بهترین حالاتی که در حکومت طاغوت ممکن است یک فرد برای ترویج و پیگیری و تحقّق آرمان‌های الهی داشته باشد، بهتر باشد. پس بایستی این را قدر دانست.

ایجاد این قدرت الهی و اسلامی، امر بسیار دشواری است. این چیزی که الآن پیش آمده و شما میتوانید از طریق آن، این هدف‌ها را تحقّق ببخشید، آسان به‌دست نیامده است. صدها شرط و صدها موقعیت باید ردیف شوند و کنار هم قرار گیرند تا حادثه‌ای مثل انقلاب اسلامی بتواند رخ دهد. این‌طور نبود که در هر زمانی، در هر شرایطی، در هر کشوری، چنین حادثه‌ای بتواند پیش بیاید؛ نه. در تاریخ ما، در وضع زندگی ما، در مردم ما، در ارتباطات اجتماعی ما، در اعتقادات ما، در وضع حکومت ما، در وضع جغرافیایی ما، در ارتباطات سیاسی و اقتصادی عالم، آن‌قدر حوادثِ فراوان کنار هم قرار گرفت تا شرایط آماده شد برای این‌که انقلاب اسلامی به‌وجود آید و پیروز شود. این شرایط، آسان به‌دست نمیآید. این‌همه شرایط با همدیگر مجتمع شوند تا چنین چیزی پیش آید؛ چیز بسیار مستبعدی است. البته نه این‌که ممکن نیست -قطعاً اگر شرایط را پیش بیاورند، در همه‌جا ممکن است- لیکن در کشور ما به‌هرحال این شرایط پیش آمد و شد؛ و این پدیده بسیار مغتنم و دیریاب و عجیبی است، باید قدر این را دانست.
دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام؛ 79/09/12

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *