شعر | به مناسبت شب یازدهم محرم

اشعار به مناسبت شب یازدهم محرم (شام غریبان)

امشب کنار پیکر دور از سر توأم

این آخرین شبیست که با پیکر توأم

تاریک مانده خیمهی من ماه من بیا

محتاج یک نگاه ز چشم تر توأم

آزاد گشته دجله ولی من هنوز هم

گریان به یاد تشنگی اصغر توأم

ای کاش جای تو سر من در تنور بود

ای سایهای بیا که غریب از سر توأم

پیش از سر تو موی سر من سپید شد

سنّاً اگر چه خواهر کوچکتر توأم

دستم نمیرسد به علقمه شرمندهام که من

محروم از زیارت سر لشگر توأم

گاهی کنار خیمه و گاهی به قتلگاه

آوارهتر ز مادر تو خواهر توأم

گه پای حرف دختر تو گریه میکنم

گه سینه کوب زمزمه ی مادر توأم

شاعر : رضا حمامی آرانی

منبع: کتاب دیار محتشم 2

********************************

کی به دلم دست رد زدی،میترسیدم که بگی ردی

خیلی بدم ولی اومدم،دوباره گفتی خوش اومدی

تو که آخرش دست می کشی بر روی سرم

تو که آخرش می بخشی ای شاه کرم

بزار سالی یکباربیام،پابوس حرم

حرم4آرزومه،شیش گوشه ضریحت روبه رومه

داغ حرمت بغض گلومه

والله والله والله آقا کربلا نیام کارم تمومه

(شاه کربلا)2)4

تو کرمت کرم علی،بگن گدا منم اولی

دلم خوشه جایی اومدم(میدن جواب بی معطلی)2

در خونت و واکن حسین من پشت درم

اجازه بده که بگم اینجا نوکرم

بیرونم کنن از بهشت اما نه حرم

حرم حرم حرم آرزومه،هر جا میرم از تو گفتگومه

باز این دل من بین دو بومه

والله والله والله که می گن آتیش به زائرات حرومه

حرم حرم حرم آرزومه،شیش گوشه ضریحت روبه رومه

داغ حرمت بغض گلومه،والله والله والله آقا کربلا نیام کارم تمومه

(شاه کربلا)2)4

به پای عشقت می سوزیمو،چشم به نگاهت می دوزیمو

به این و اون رو نمیزنیم(وقتی خودت میدی روزیمو)2

گاهی وقتا تو خونه آقا واسه مادرم،یه روضه می خونم با این چشمای ترم

با گریه دعا می کنه،روزیت شه حرم

حرم حرم حرم حرم آرزومه،هستیم بدون تو بی دوومه

اشکام می و چشام سبومه والله والله والله که غلامیه در تو آبرومه

********************************

ای که شام سیاه مهتابی،شب من پر شده از بی خوابی

منو کربلا نبردی آقا،کجا رفت نوکری و اربابی

نمی گم قصه مون آخرهاشه،چقدر در بزنم در واشه

من ازت یه کربلا می خوامو،تو بهم حرم نمیدی باشه

باشه لال میشم از این شیون و شین

(من کجا و صحن شاه عالمین)2

منمو داغ زیاراتت آقا(منمو خواب های بین الحرمین)2

(آقام آقام آقام آقام یا حسین)

بی تو شادی جهان جز غم نیست،رنج جنت ز جهنم کم نیست

هر که در عالم امکان خود را،نوکر کوی تو نخواند آدم نیست

می زنم طعنه که هستم غافل،چون به درگاه تو هستم شاکر

بعد مرگم منو محشورم کن،با رسول ترک و سید ذاکر

بعد مرگم منو ساکن می کنیم،کار ناممکن و ممکن می کنیم

چی بگم از کرمت وقتی حسین،علی گندابی رو مومن می کنی

(آقام آقام آقام آقام یا حسین)

نمیگنم که نوکر دربارم،خودم خوب می دونم سربارم

ولی به زلف سیاهت سوگند،که محاله دست ازت بردارم

تا شدم از غم تو بی خونه،همه گفتن که شده دیوونه

یا حسین ملامتش با مردم،که فقط یه خوب و بد می مونه

آره من یه عمره غم پرورتم،آره من یه نوکر دخترتم

پدر و مادرمم میدم برات،برات دیگه من چیگار کنم نوکرتم

(آقام آقام آقام آقام یا حسین)

********************************

خیمهه ها می سوزنو،مادرا می سوزنو،بچه ها

چادرا می سوزنو،دامنا می سوزنو،معجر

می سوزنو،پا برهنه می دوند رو خار صحرا

می سوزنو،کربلا پر شده از ذکر یا زهرا

یک سو شب تاریک و تار

یک سو پر از دود و غبار

گم شده بودن بچه ها وقت علیکم بالفرار

پای برهنه روی خار،دنبال هر کس یک سوار

اون یکی چادر می بره،این یکی گوش با گوشواره

امان امان(حسین حسین جان)3

امان از این(شام غریبان)3

کربلا غوغا شده،نیزه ها بر پا شده

سر سر دعوا شده،صحبت خاک کردن گلهای زهراست

روی دشمن وا شده،نوبت چشم ها شده

عمه جان تنها شده،تو علقمه میلرزه تن عباس

ای وای بخاطر مقام،غارت اموال امام

کاش صحبت طناب نبود،کاش میشد اینجا کار تمام

دیگه بمونه،ازدحام،دیگه بمونه،سنگ بام

شام غریبان مارو کشت،دیگه بمونه بزم شام

امان امان(حسین حسین جان)3

امان از این(شام غریبان)3

********************************

آتش زدن به خیمه زبس ظالمانه بود

صحرای کربلا همه غرق زبانه بود

تاکس میان خیمه نسوزد با اشک وآه

رینب میان خیمه وآتش روانه بود

سیلی امان نداد به طفلان خسته جان

رخسار کودکان همه پرُ از نشانه بود

مقصود خصم کشتن آل رسول بود

سیلی وتازیانه زدن ها بهانه بود

شرمم کُشد که فاش بگویم ولی بپرس

از لاله های گوش چرا خون روانه بود

بُردند از خیام حرم دشمنان دین

گهواره ای که جلوۀ طفلی یگانه بود

وقتی شکست سینۀ مولا زسُم اسب

آوای واحسین به لبها ترانه بود

زینب به یاد توصیه های حسین خود

گرم نماز وذکر دعای شبانه بود

زان پس چراغ عشق وفائی نشد خموش

سرهای روی نیزه چراغ زمانه بود

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

********************************

آسمان امشب از چه گریان است                   چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گریان است                   چونکه امشب شام غریبان است

پر ز نور امشب خانة خولی است                   در تنور امشب رأس مهمان است

بر حسین امشب آسمان گرید                       هم زمین امشب هم زمان گرید

جبرئیل اندر لامکان گرید                               چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

کربلا امشب بیت الاحزان است                     بی کفن نعش نوجوان است

زینب از این غم زار و گریان است                    چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

جسم شه امشب در بیابان است                  زیر تیغ و نی چاک و عریان است

پایمال از سم ستوران است                          چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

اهل بیت امشب زار و گریانند                         بر سر اجساد شهیدانند

کودکان از غم زار و نالانند                             چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

فاطمه امشب کربلا آید                                با همه حوران نینوا آید

دل پریشان با صد نوا آید                               چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

با نوا گوید ای حسین من                             ای حسین نور دو. عین من

تا ببینند حزن حزین من                                چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

یا علی بازاز سوی طفلانت                           سوی طفلان زار و عطشانت

بین دمی حال ای یتیمانت                            چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

یا رسول الله کربلا بنگر                                 یکدمی سوی نینوا بنگر

خود نه تنها با انبیا بنگر                                چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

بین حسینت را اندر این هامون                      با تنی صد چاک خفته اندر خون

زینب از داغش گشته چون مجنون                 چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

یارسول الله این حسین تست                       این همان نور دو عین تست

حالیا وقت شور و شین تست                        چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

هست محزون در نوا امشب                          نوحه گر بهر شهدا امشب

لطمه بر صورت در عزا امشب                        چونکه امشب شام غریبان است

آسمان امشب از چه گرید

چونکه امشب شام غریبان است

********************************

شمشیر و تیغ و نیزه­ی خود را گذاشتند

خورشید را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند

وحشی شدند و موقع تقسیمِ غارتش

بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند

چرخی زدند با سرِ بر نیزه رفته اش

داغی عجیب بر دلِ زهرا گذاشتند

دیگر به نعلِ تازه زدن احتیاج بود

جایی برای تاختن آیا گذاشتند؟

از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند

سهمی برایِ زینب كبری گذاشتند؟

لرزید عرشِ اعظم و بارانِ خون چكید

آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟

زینب به گریه گفت عَلیكُنَّ بِالفِرار

با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند

شمشیر، كعبِ نِی و سَنان تازیانه شد

بی داد كینه را به تماشا گذاشتند

حتی فرشته دست به شیون گرفت و سوخت

تا دست رویِ چادر زن ها گذاشتند

از روسری گرفته و تا گوشواره را

در خیمه ها به مَعرضِ یغما گذاشتند

خورجین به دست ها سرِ یك ذره بیشتر

حتی میانِ خود سرِ دعوا گذاشتند

مستِ غرور لشكرِ عشرت عقب كشید

و ما بقیِ ظلم به فردا گذاشتند

شاعر : علیرضا شریف

********************************

می روم امّا بدان جانم کنارت مانده است

تا قیامت یا اخا، دل بیقرارت مانده است

گر چه این گلبرگ ها را می برند از گلشنت

غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است

می روم با ساربان همراه خسته کاروان

دست یاران بسته امّا اقتدارت مانده است

بر گلویت جای بوسه، کار خود را کرده است

لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است

جسم خورشیدیت ای سالار زینب شد کبود

بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است

کوفه در راه است و ما آماده ی آوارگی

روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است

هر یکی از دختران با دیگری نجوا کند:

روی گوشت جای زخم گوشوارت مانده است

وقت توزیع غنائم هستی ام تقسیم شد

در حرم امّا صدای شیرخوارت مانده است

بردن نام شریفت جرم زینب شد ولی

با دعای خواهر شب زنده دارت مانده است

نعش های پاره و عریان و بی سر جای خود

بر غم ما خنده های نیزه دارت مانده است

خطبه هایت گر چه این جا سنگباران شد ولی

ترجمان خطبه های آشکارت مانده است

ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسب ها

هر طرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است

ای تمام آرزوی انبیا و اولیاء

رفتی و عالم هماره داغدارت مانده است

مانده بر لب نغمه ی یا لیتنا کنّا معک

عقده بر دل ها از این ترک مزارت مانده است

شاعر : محمود ژولیده

********************************

عمه جان دیشب به لب آوای دیگر داشتیم

سایه مهر پدر پیوسته بر سر داشتیم

تا که بابا بود از دشمن به دل بیمی نبود

گرچه از سوز عطش ما دیده تر داشتیم

خیمه ها راهی برای یورش دشمن نداشت

تا عموئی همچو عباس دلاور داشتیم

گیسوی ما را خبر از این پریشانی نبود

تا که دل ما را در کمند زلف اکبر داشتیم

تا که قاسم بود ما را خاطری آسوده بود

هم عنانی همچو عبدالله و جعفر داشتیم

در کنار گاهواره ذبا وجود تشنگی

ذکر با قنداقه شش ماهه اصغر داشتیم

تا که بابا بود ما را صورت نیلی نبود

گرچه داغ سیلی و رخسر مادر داشتیم

قصه میخ در و گنجینه اسرار را

نقش لوح سینه گدلهای پرپر داشتیم

تازیانه خوردن ما را کسی باور نداشت

گرچه بر بازوی مادر نقش یاور داشتیم

شاعر : محمد حسن فرحبخشیان – ژولیده نیشابوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *