شعر به مناسبت شهادت امام کاظم

به مناسبت فرارسیدن شهادت امام کاظم علیه السلام مجموعه ای از اشعار چند شاعر گرانقدر تقدیم حضورتان می گردد

شعر به مناسبت شهادت امام کاظم

هیاتهمزمان با فرارسیدن شهادت امام کاظم علیه السلام، شاعران بسیاری در کشورمان، در مدح و وصف این حضرت ابیاتی را سروده‌اند که می توانید در این خبر مشاهده نمائید:

ماه زندانی‌ست

ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانی‌ست
درون سینه‌ام از غصّه، آه زندانی‌ست

نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانی‌ست

ستاره‌ها اگر از آسمان فرو ریزند
بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانی‌ست…

ز تیرگی، شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیِ اله زندانی‌ست

ز اشک دیده چراغی مگر بر افروزد
سپیده‌ای که به شام سیاه زندانی‌ست

خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جُرم اینکه ندارد گناه زندانی‌ست

سیدرضا مؤید

*******************************

قفس را مگشایید

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست

گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه‌چال، صبا را گذری نیست

گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست

امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست

ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

«تا بال و پرم بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»

علی انسانی

*******************************

شعر به مناسبت شهادت امام کاظم

باب الحوائج

زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده

تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال
در سجده آمده همه جانش دعا شده

از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش
هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده

چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه
تصویری از حماسۀ کرببلا شده

هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او
آیینه‌دار حرمت دین خدا شده

امروز کیمیای جهان سرزمین ماست
این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده

معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم
دریای خفته در دل ایران ما شده

دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید
هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده

موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست
فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده

من پابرهنه آمدم از خویشتن برون
ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟

دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم
ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده

یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی
دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شد

علی محمدمؤدب

*******************************

و العصر

غمی ویران‌تر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش

کسی که از خلیفه تا گدای کوچه‌گرد شهر
نمک‌پرورده بود از سفره‌های فضل و احسانش

به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود
به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش

سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش
شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش

کسی از پشت این در دست خالی برنمی‌گردد
مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش

به عطر ربنای جاری بین قنوت خود
بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش

نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیبایی‌اش این بس،
بگویم هست ماه آسمان آیینه‌گردانش

دلش آشفته‌تر از تشنه کامی‌های عاشوراست
عطش پشت عطش می‌ریزد از لب‌های عطشانش

گلو می‌داند این بغض نفس‌گیر صدایش را
که حتی کوه باشد می‌کند این داغ ویرانش…

مهدی حنیفه

منبع: کانال شعر هیات

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *