شعر | «شب وصال به چشم که خواب می‌آید؟»

خانه / اشعار / شعر | «شب وصال به چشم که خواب می‌آید؟»

دوباره بوی خوش مشک ناب می‌آید
شمیم توست که با آب و تاب می‌آید

به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه
که نیمه‌شب به برم آفتاب می‌آید

نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب می‌آید؟

هنوز در غم بی‌آبی لب تو ببین
که چشمه‌چشمه ز چشمانم آب می‌آید

قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب می‌آید؟»

جز این‌که شویَمَت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب می‌آید؟

هر آن‌که دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب می‌آید

رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم
دعای خسته‌دلان مستجاب می‌آید

جواد هاشمی

از کتاب: از سنگ ناله خیزد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *