“شهید بهرامی” به کاروان حسینی رسید

خانه / پیشنهاد ویژه / “شهید بهرامی” به کاروان حسینی رسید

مسر شهید نقل می کند که قبل از شهادت خواب دیده بود که شهید می شود. روزهای آخر یک بیت شعر را بسیار با خود تکرار می کرد.

“شهید بهرامی” به کاروان حسینی رسید

هیاتهفته دفاع مقدس فرصت بسیار ارزشمندی است تا نگاهی دیگربار داشته باشیم به زندگی نامه شهدای والامقام و البته بازخوانی وصیت نامه عزیزانی که حقیقتاً به تأسی از ارباب و مولای بی کفنشان حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، جاودان همیشگی تاریخ و عند ربهم یرزقون اند.

در این بین، شهدای طلبه و روحانی که مزین به دو گوهر والای علم و جهاد فی سبیل الله هستند، الگوهای وارسته ای می باشند که نگاهی به زندگی و وصیت نامه هایشان، حاوی درس های ماندگار عزت و افتخار و مقاومت و سربلندی است.

شهید روحانی قربانعلی بهرامی، سال ۴۱ در شهرستان قائمشهر دیده به جهان گشود. از همان دوران دبستان، بچه محصل زرنگ و باهوشی بود اما با این حال در دوره نوجوانی به تدریج علاقه و اشتیاق به تحصیل در علوم حوزوی در او شکل و قوت گرفت تا این که در مدرسه علمیه ساری پذیرفته و مشغول به تحصیل شد.

مرحوم آیت الله شیخ مصطفی صدوقی که نقش پدرانه ای برای طلاب مدرسه داشت، در همان ابتدا از سختی های مسیر طلبگی برایش گفت و پاسخ قربانعلی تنها همین یک جمله بود:” تمام این مشکلات را می پذیرم، می خواهم سرباز امام زمان(عج) باشم”.

در آستانه سال های پیروزی انقلاب اسلامی به جهت هدایت اساتید و بزرگان انقلابی، گوهر بصیرت در او درخشش خاصی پیدا کرد و خودش هم احساس تکلیف می کرد که باید کمکی ولو کوچک به موفقیت نهضت امام راحل داشته باشد، تا مبادا خون شهیدان بی ثمر باقی بماند.

در شهر ساری و در هنگامه ی پخش اعلامیه های امام امت از سوی ساواک دستگیر شد و به زندان اُفتاد، اما پس از آزادی به حوزه مرحوم آیت الله ایازی و مدتی بعدتر نیز به شهر مقدس قم رفت و مشغول به تحصیل علوم حوزوی در سطحی بالاتر شد و همزمان در مسیر کسب تقوا و اخلاق نیز بسیار کوشید و از اساتید به نام آن زمان حوزه علمیه شهر آشیانه اهل بیت علیهم السلام بهره ها گرفت.

“شهید بهرامی” به کاروان حسینی رسید

با وجود تلاش علمی بالا اعتقاد داشت که دیانت و سیاست در هم آمیخته است و باید برای سقوط رژیم پهلوی، اهل علم به خصوص به میدان مبارزه بیایند.

مادر این شهید والامقام درباره ویژگی های اخلاقی اش تعریف می کند: “پسرم خیلی مهربان بود. مختصر درآمدی که داشت را به فقرا اختصاص می داد، حتی کفش نو که پدرش برای برای دامادی اش خریده بود را به فرد نیازمندی اهدا کرد. “

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رسالت خود را در مقابله فکری و فرهنگی با گروهک های منحرف و فرقه های ضاله دانست و در این راستا، مجاهدانه کوشید. در این زمینه آن قدر تأثیرگذار بود که همین گروهک ها چندین بار قصد ترور او را داشتند، اما به لطف الهی در این کار موفق نمی شدند.

جنگ که آغاز شد، بیشتر واله و شیدای شهادت و ایثار گشت؛ در حالی که مشغول خواندن رسائل و مکاسب در حوزه بود و از طرفی هم تازه ازدواج کرده بود، اما با این حال از جهاد در راه خدا غافل نماند و به جبهه های حق علیه باطل شتافت. یک بار پس از بازگشت از جبهه به عنوان سخنران قبل از خطبه های نماز جمعه، به ایراد سخن در خصوص دلاوری های رزمندگان و کمک های غیبی در جبهه ها پرداخت و هنر بالای سخنوری انقلابی خود را به همگان نشان داد.

سرانجام این روحانی مجاهد در سال ۶۱ در شلمچه بر اثر ترکش خمپاره به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده اسماعیل علیه السلام قائمشهر به خاک سپرده شد.

همسر شهید می گوید: “خواب او را زیاد می بینم و از او در مسائل زندگی کمک می گیرم و در خواب پاسخ مرا می دهد. قبل از شهادتش خواب دیده بود که شهید می شود. او این بیت را زیاد تکرار می کرد؛ بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا// بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا. “

منبع: خبرگزاری حوزه

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *