“عراق” گورستان جاه‌طلبی و بازی دوسر باخت آمریکاست

خانه / مطالب و رویدادها / “عراق” گورستان جاه‌طلبی و بازی دوسر باخت آمریکاست

“هیلاری مان لورت” در حاشیه بحث درباره صدور فرمان حمله هوایی به داعش در عراق گفت: صرف‌نظر از هدف بمباران‌ها و حجم بمباران‌ها، عراق به گورستان جاه‌طلبی آمریکا تبدیل شده است. به‌نظر من تجاوز به عراق و اشغال مداوم این کشور، آمریکا را در مخمصه راهبردی ناگواری گرفتار می‌کند.

هیلاری مان لورت مدیر سابق امور ایران، افغانستان و خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا و مشاور سابق نمایندگی این کشور در سازمان ملل در امور خاورمیانه، آسیای مرکزی و آفریقاست. وی اخیراً در برنامه “تب” شبکه سی‌سی‌تی‌وی چین حاضر شد و درباره علل عمیق و پیشینه تاریخی بحران کنونی در سیاست‌گذاری‌های آمریکا توضیح داد.

اوباما اکنون چهارمین رئیس‌جمهور آمریکاست که فرمان اقدام نظامی در عراق را صادر می‌کند. برخی به این فرمان به‌منزله ورود دوباره به “گورستان جاه‌طلبی آمریکا” اشاره می‌کنند. اوضاع و احوال کلی همین است:صرف‌نظر از هدف بمباران‌ها و حجم بمباران‌ها، عراق به گورستان جاه‌طلبی آمریکا تبدیل شده است. به‌نظر من تجاوز به عراق و اشغال مداوم این کشور، آمریکا را در مخمصه راهبردی ناگواری گرفتار می‌کند.با این بمباران‌ها، به‌احتمال زیاد نه‌تنها مسلمانان سنی را در سراسر جهان اسلام تحریک می‌کنیم، بلکه به جذب اعضای جدید در داعش نیز یاری می‌رسانیم. اگر بمباران هم نکنیم، احتمالاً با نبردی شدید در اطراف اربیل مواجه می‌شویم، جایی که دولت آمریکا هزاران غیرنظامی دارد، نه فقط در کنسولگری و نمایندگی‌های مربوط به دولت این کشور، بلکه تعداد زیادی تاجر از شرکت‌های نفتی و جاهای دیگر. بنابراین آمریکا واقعاً در یک مخمصه راهبردی ناگوار گیر افتاده است.

ناکامی راهبردی آمریکا در عراق، ریشه‌های عمیق و پیشینه تاریخی خودش را دارد که در یک رابطه علت و معلولی با پیدایش داعش است، گروهکی که از اواخر ژوئن خودش را “دولت اسلامی” نامیده است.

 موضوعی که ده‌ها سال مشکل آمریکا بوده است، خریده شدن هر دو حزب در واشنگتن توسط نخبگان سیاست خارجی است که اولاً به آموزش جنگجویان اسلام‌گرای سنی در افغانستان در دهه 1980 برای بیرون‌راندن شوروی منجر شد و پس از آن در دوره‌های اخیر به راهبرد دولت بوش منتهی شد که “افزایش ناگهانی” نام گرفت و درحقیقت مسلح‌کردن و تأمین هزینه‌ها و آموزش هشتادهزار اسلام‌گرای سنی داخل عراق بود. بعدها اوباما به‌نوبه خودش جنگجویان سنی در لیبی و جناح مخالف به‌اصطلاح “اعتدال‌گرا” را در سوریه مسلح کرد و تأمین مالی نمود و آموزش داد.ما سال‌ها سیاست‌هایی را دنبال کرده‌ایم که نه تنها نتیجه معکوس داده‌اند بلکه در سه سال گذشته متأسفانه خودشان، خودشان را تقویت کرده‌اند. به این ترتیب، ما دولت لیبی را نابود کردیم و امکان تبدیل‌شدن این کشور به یک منطقه جنگی میان شبه‌نظامیان اسلام‌گرا را فراهم نمودیم. همین امر در مورد سوریه هم صدق می‌کند و ما همچنان چشمان خود را در قبال بروز همین اتفاق در عراق بسته‌ایم. این سه میدان نبرد از طرق متعدد در حال ترکیب با هم هستند و گروهک‌های اسلام‌گرا هم به یکدیگر می‌پیوندند. اغلب اعضای داعش از مردم عراق نیستند. چچنی‌های روسیه، اویغورهای چین، سعودی‌ها، تونسی‌ها، و بسیاری از ملیت‌های دیگر در این گروهک هستند.بنابراین ایده‌ای که دائماً در واشنگتن مطرح می‌شود، این‌که اگر دولت نوری مالکی نخست‌وزیر عراق شامل اقشار مختلف عراق بود، داعش مشکلی ایجاد نمی‌کرد، ایده‌ای بسیار سطحی‌نگرانه است. هیچ دولتی در عراق چه توسط نوری مالکی یا هر کس دیگری اداره شود، نمی‌تواند از این بیش‌تر پذیرای جنگجویان بیگانه‌ای باشد که از کشورهای مختلف به عراق سرازیر شده‌اند. و البته داعش هم پول خیلی زیاد و هم سلاح‌های آمریکایی دارد که یا مصادره کرده‌اند و یا به‌طور غیرمستقیم ازطریق به‌اصطلاح “متحدان” ما در خلیج دریافت کرده‌اند.

نظریه غالب دیگری در واشینگتن هم، مبنی بر این‌که عدم استفاده اوباما از نیروی نظامی در سوریه و بی‌میلی او به درگیرشدن مجدد در عراق موجب رشد داعش شده است، در تضاد کامل با واقعیت‌های موجود در این دو کشور است و بنابراین یافتن راه‌حل سیاسی برای مسائل موجود را غیرممکن می‌کند.در واشنگتن تأکید زیادی بر این نظریه وجود دارد که عدم اقدام رئیس‌جمهور در بمباران ارتش سوریه در سال 2013 به افزایش قدرت داعش منجر شد. در حالی‌که واقعیت این است که ارتش سوریه یکی از معدود نیروهای نظامی بود که دائماً با داعش در حال نبرد بود. با این وجود، روایت سیاسی که عمدتاً از طرف کاخ سفید بیان می‌شود این است که دولت سوریه را نمی‌توان اصلاح کرد. امااگر می‌توانستیم خود این روایت را اصلاح کنیم و تشخیص دهیم که چه چیزی به‌نفع ماست، آنگاه می‌توانستیم درهای گفت‌وگو با بازیگرانی نظیر دولت‌های سوریه و ایران را باز کنیم، دولت‌هایی که کلید حل مسئله هستند.اوباما فقط از نظر سیاسی نیست که نمی‌تواند ایده “چکمه نظامی آمریکا در عراق” را توجیه کند. این ایده در مجموع نشان‌دهنده ذهنیتی است که به‌لحاظ راهبردی شکست خورده است، اما از زمان جنگ ویتنام تا کنون هنوز هم در آمریکا به کار گرفته می‌شود، نظریه استفاده از نیروی نظامی برای مدیریت کشورهای غیرغربی که آمریکا می‌خواهد آن‌ها را مطیع خود کند. همین ایده موجب ناکامی ما در ویتنام و همچنین سراسر خاورمیانه، از جمله عراق و افغانستان، شده است.

ایده “مداخله” خصوصاً در خاورمیانه فوق‌العاده مشکل‌آفرین است. ما پیشینه‌ای اثبات‌شده از ناکامی در این زمینه داریم. باید به عقب برگردیم و نگوییم که “قذافی باید برود، اسد باید برود، نوری مالکی باید برود”، بلکه باید هر دولتی را که عراق هست به‌رسمیت بشناسیم. قطعاً این دولت مثل هر دولت دیگر نواقصی دارد. ما توافق کردیم که به آن‌ها هواپیمای اف-16 و هلیکوپترهای آپاچی و هواپیمای هجومی بفروشیم تا بتوانند برخی از این مشکلات را خودشان حل کنند و بعد این تجهیزات را از آن‌ها دریغ کردیم چون مالکی آن کاری را که ما فکر می‌کردیم انجام نداد. این نحوه برخورد بی‌نتیجه است. من موافقم که از دولت‌های خاورمیانه حمایت کنیم و مثل بقیه کشورها به آن‌ها سلاح بفروشیم، اما دست بردن در مدیریت سیاسی این کشورها به بهانه حمایت، بارها و بارها ما را ناکام گذاشته است.از آن‌جا که برخلاف لفاظی‌های اوباما در دوران نامزدی ریاست‌جمهوری‌اش در سال 2008، وی این ذهنیت را طرد نکرده است، دولت کنونی آمریکا هم با یک ناکامی راهبردی عظیم در خاورمیانه مواجه است. همان‌طور که بسیاری از منتقدان اوباما می‌گویند، کار دولت وی فقط این نبوده که به بحران‌های سیاسی آمریکا یکی پس از دیگری واکنش نشان ‌دهد، بلکه خود دولت هم بسیاری از این بحران‌ها را به وجود آورده و به لیست مشکلات اضافه کرده است. این بحران‌های جدید تاحد زیادی به‌واسطه شکست راهبردی دولت، عمدتاً در سال 2011 و در واکنش به “بیداری عربی” بوده است. اوباما علی‌رغم تمام تلاشی که پس از رسیدن به سمت ریاست‌جمهوری انجام داد، در پیداکردن یک طرح، نتیجه، و راهبرد منسجم برای خاورمیانه بارها و بارها شکست خورده است. ما بدون اندیشیدن به یک راهبرد گسترده‌تر، فقط و فقط تمرکز خود را روی حل مشکلاتی گذاشته‌ایم که هر روز و مورد به مورد با آن‌ها مواجه هستیم.

بدین‌ترتیب فشاری که مثلاً به نوری مالکی آوردیم تا از سمت خود کناره‌گیری کند، موجب روی‌آوردن وی به روسیه شد که طی 24 ساعت، دو برابر تعداد هواپیماهایی را به عراق داد که ما تا آن زمان به دولت مالکی داده بودیم. مالکی به ایرانی‌ها بسیار نزدیکتر شد و اکنون هم می‌شنوید که مقامات دولت عراق می‌گویند ایران و روسیه دوستان واقعی ما هستند، چون وقتی عراق درخواست حملات هوایی علیه داعش را می‌کرد، اوباما این کمک را دریغ کرد تا زمانی که مالکی اقشار مختلف را در دولت خود بگنجاند.این راهبرد، نه برای خاورمیانه و نه برای آمریکا کارامد نیست. در حالی که شاهد انتقال قدرت از غرب به شرق و قدرت گرفتن دولت‌های بسیار مهمی مثل روسیه و چین و ایران هستیم، و از آن‌جا که آمریکا علیه همه این دولت‌هاست، این کشورها هم با هم متحد شده‌اند. و تشکیل این اتحاد در آینده به نفع آمریکا نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *