دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

غیرت بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانان مرتبط با هیات / حجت الاسلام دکتر مسعود عالی / غیرت بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

سخنان حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش سوم این مجموعه سخنرانی با عنوان دهه محرم در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.

دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.

در این مجموعه سخنان حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش سوم این مجموعه سخنرانی با عنوان دهه محرم در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.

دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالین بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سیدالانبیاء و خاتم النبیین حبینا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین

غیرت از صفات الهی

یکی از صفاتی که خدا خیلی دوست دارد و از خصوصیات مؤمنین باید باشد غیرت است. اینکه نسبت به بعضی از امور حساس باشند، بی تفاوت نباشند

اولین کسی که در این عالم غیور هست، خود خداست. خود پروردگار عالم یکی از اسماء حسنایش غیور هست. ان الله غیور و یحب الغیرة. در روایت هست که خدا هم خودش غیور است و هم غیرت را دوست دارد و من غیرته حرم الفواحش و به خاطر غیرتی که پروردگار عالم دارد یک سری امور زشت را حرام کرده است، آلودگی ها را حرام کرده است.

تعریف و حیطه ی غیرت

غیرت به صورت اجمالی یعنی اینکه انسان نسبت به ناموس و آن چیزهایی که محترم هست، حریم باید داشته باشد. باید نسبت به آنها حساس باشد و بی تفاوت نباشد. معنای غیرت این است. خدا هم ناموس دارد. ناموس خدا چیزهای محترم هست. که خدا آنها را دوست دارد مثل قرآن، مثل دین و احکام دین، اولیاء خدا، مخلوقاتش. خود انسانها یکی از نوامیس الهی هستند. در روایت هست که الخلق عیال الله مخلوقات خدا، نان خورهای خدا هستند، عیال خدا هستند. اگر تعرضی به آنها بشود، اگر کسی حق آنها را بخواهد ضایع کند، خدا پای آنها می ایستد از این جهت خیلی انسان باید مراقب باشد که حق کسی را ضایع نکند. گذشته از اینکه حق الناس است و گذشته از همه ی این حرفها این است که حق کسی را اگر ضایع کند چون همه مخلوقات الهی هستند خدا تعصب و غیرت روی آنها دارد، پای آنها می ایستد آن وقت کتک می زند به آدم، انسان چوب می خورد و گره در کارش می افتد. چون خداوند متعال مخلوقاتش را دوست دارد و می خواهد آنها را از آسیب حفظ کند یک سری امور را بر مردم حرام کرده است چون اموری هستند که ضربه می زنند. چون گناهان اموری هستند که به مخلوقات و انسانها ضربه می زنند از این جهت خداوند متعال روی غیرتش اینها را حرام کرد است و من غیرته حرم الفواحش. پروردگار عالم غیرت و آدمهای غیور را دوست دارد حتی اگر مشرک باشد و آدمهای بی غیرت را خدا بدش می آید حتی اگر عابد زاهد باشد.

داستان لغو اعدام به خاطر غیرت:

در روایتی از امام باقرعلیه السلام آمده است که دستور اعدام تعدادی از مشرکین که با مسلمانان جنگیده و مستحق اعدام بودند، صادر شد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از آنها را جدا کرد و گفت او را نکشید. او را جدا و بقیه را اعدام کردند. او خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و پرسید: «چرا مرا نکشتید؟» پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الان جبرئیل از طرف خداوند متعال نازل شد و فرمود در تو پنج صفت هست که خداوند آنها را دوست دارد: اول صداقت، دوم شجاعت، سوم سخاوت، چهارم اخلاق خوشی که با خانواده و اطرافیانت داری و پنجم «الْغَیْرَهَ الشَّدِیدَهَ عَلَى حَرَمِک»، نسبت به حَرَمت غیرت داری. خداوند این پنج صفت تو را دوست دارد. نه اینکه شرک تو را دوست داشته باشد که ندارد، ولی این صفات هر جا که باشند ارزشمندند» طرف که خودش را می‌شناخت، گفت: «عجب خدا و عجب پیامبری که این‌گونه از اوصافم خبر می‌دهد» و همان جا خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمان شد و بعد هم در یکی از غزوات به شهادت رسید.

عذاب عابدی که غیرت دینی نداشت

این صفت در هر کسی که باشد خداوند دوست دارد، کما اینکه آدم بی‌غیرت را ولو عابد باشد مبغوض می‌دارد و بدش می‌آید. در جلد ۹۷ بحارالانوار، از امام صادق علیه السلام نقل شده است که قومی مشمول عذاب بود و دو ملک برای عذاب آن قوم فرستاده شدند. اینها وقتی نازل شدند، دیدند در بین آن قوم، مرد زاهد و عابدی است که دارد تضرع و مناجات می‌کند. از خداوند متعال پرسیدند: «آیا این هم جزء کسانی است که باید عذاب شود؟» پروردگار عالم فرمود: «کار خودتان را بکنید. وَ اِن ذلِکَ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَجْهَهُ قَطُّ غَضَباً لِی: این آدمی است که به خاطر من اخم نکرده، هیچ جا خشم نداشته و به خاطر من هیچ جا غضب نکرده است. این را هم عذابش کنید. غیرت دینی نداشته است.

اولین کسی که در این عالم غیور است خود پروردگار عالم هست و این صفت را در هر کسی باشد دوست دارد.

اقسام مختلف غیرت و تفاوت غیرت ملی با ملی‌گرایی

از همین روایت یک چیزی را متوجه بشوید، ما معمولاً وقتی کلمه غیرت را می‌شنویم، بیشتر غیرت ناموسی به ذهنمان می‌آید، ولی از همین روایت متوجه می شویم غیرت فقط ناموسی نیست. در این روایت منظور غیرت دینی است. غیرت اقسامی دارد. حداقل سه قسم مهم غیرت داریم:

1- غیرت ملی:

اولین قسم آن غیرت ملی است که انسان نسبت به ملت، آب و خاک خود احساس مسئولیت کند و تعهد داشته باشد. غیرت ملی غیر از ملی‌گرایی است. ملی گرایی چیز منفوری است. غیرت ملی این است که انسان نسبت به ارزش‌ها، افتخارات، پشتوانه‌های فرهنگی و تمدنی ملت خود که هویت او را تشکیل می‌دهند، بی‌تفاوت نباشد و نسبت به آنها احساس مسئولیت و از آنها دفاع کند. این چیز بدی نیست. اما ملی‌گرایی بیشتر ناظر به نفی ارزش‌های ملل دیگر و تقابل با آنهاست. ملی‌گرایی تعصب افراطی روی ملت خود و نفی ارزش‌های ملل دیگر و حق را پوشاندن است، چون ملت‌های دیگر هم ممکن است ارزش‌هایی داشته باشند. انسان نباید آن ارزش‌ها را بپوشاند و انکار کند. مثل این نژاد پرستهای صهیونیست که فقط خودشان را آدم می دانند و بقیه را آدم نمی دانند. در تلمود که از کتابهای مقدس یهود هست می گوید ما بنی اسراییل فقط نژاد برتر هستیم و بقیه ی انسانهای غیر بنی اسراییل، حیواناتی هستند به شکل انسان که باید در خدمت ما بنی اسراییل در بیایند وگرنه با کمترین هزینه ای باید از بین بروند. ببینید این نژاد پرستی است یعنی فقط خودش را آدم می داند و بقیه را هیچ. آن ملی گرایی چیز بدی است. اما غیرت ملی معنایش این است که انسان نسبت به فرهنگ و ارزشهای خودش و نسبت به پشتوانه های تمدنی خودش بی تفاوت نباشد. این خیلی ارزشمند هست.

ستارخان و باقرخان مصداق غیور ملی

امروز ما از سردار ملی و سالار ملی ـ ستارخان و باقرخان ـ می‌شنویم که برای استقلال و عزت وطن و آب و خاکشان مبارزه ‌کردند. اینها مشروطه‌خواه بودند و با استبداد داخلی می‌جنگیدند. همان موقع وقتی دیدند انگلیس‌ها در مشروطه نفوذ کرده‌اند و آنها هم دارند دم از مشروطه می‌زنند، در عین مشروطه خواه بودن و مبارزه با استبداد، با انگلیس‌ها هم مقابله می‌کردند، چون عزّت ایران را می‌خواستند. در آن گیر و دار که این خطر وجود داشت که از طرف انگلیس‌ها حذف شوند، از طرف کنسولگری روسیه برای ستارخان پیغام آمد که اگر به کنسولگری روسیه پناه بیاوری، ما از تو دفاع می‌کنیم و او آن جمله معروف را گفت که من زیر بیرق اباالفضل علیه السلام هستم، بیرق روسیه را نمی‌خواهم. ما امروز او را به عنوان یک مرد غیرتمند تحسین می‌کنیم. یعنی در همان جا نه باج به روس می داد نه به انگلیس. این معلوم است که دنبال این است که مردم خودش عزت داشته باشند و عزیز باشند. ما این را تحسین می کنیم.

رییسعلی دلواری مصداق غیور ملی:

ما امروز رئیس‌علی دلواری بزرگوار را تحسین می‌کنیم که با همراهی تنگستانی‌ها و دشتستانی‌های بوشهر در مقابل انگلیسی‌ها ایستاد و مردانه جنگید و به شهادت رسید و آنها را با غیرت می‌دانیم. اگر رفتید دلوار خانه رییسعلی را ببینید پر از حماسه و مردانگی و غیرت است و عجیب اینجا است که اگر شما بروید به خانه اش که یکی از نواده هایش هست که آنجا برای مردم توضیح می دهد، ببینید چقدر عشق امام حسین داشته و نسبت به امام حسین عشق و ارادت داشته است. ما اینها را تحسین می کنیم و می گوییم غیرت داشته اند.

شاه سلطان حسین صفوی مصداق بی غیرت ملی:

ما کسی مثل شاه سلطان حسین صفوی را بی‌غیرت می‌دانیم. شاه سلطان حسین آخرین پادشاه صفوی بود که در فتنه‌ای که در ایران رخ داد و تجاوزاتی که به ایران صورت گرفت، دست روی دست گذاشت تا وقتی که محمود افغان و سربازانش به دروازه‌های اصفهان که در آن زمان شهر بزرگ صفویه بود، رسیدند و او به ‌جای اینکه بایستد و دفاع کند، خودش جلو رفت و تاجش را برداشت و روی سر محمود افغان گذاشت و دخترش را پیشکش کرد. او اگر می‌ایستاد و مقاومت می‌کرد و تعدادی هم کشته می‌داد، کشته‌ها بسیار کمتر از وقتی می‌شد که آنها وارد اصفهان شدند و کشتار زیادی کردند و اسم بی‌غیرتی هم روی او ماند. ما این را بی غیرت می دانیم. غیرت ملی ارزش دارد.

مصادیق دیگر غیرت ملی

البته غیرت ملی فقط در بحث نظامی‌گری نیست. آن جوان نخبه‌ای هم که می تواند برود خارج درس بخواند ولی نمی رود یا می‌رود و در  خارج از کشور ادامه تحصیل می‌دهد و با اینکه در آنجا می‌تواند بار خود را ببندد، ولی برمی‌گردد و به این کشور خدمت می‌کند، او هم غیرت ملی دارد. آن سرمایه‌داری که می‌تواند پولش را ببرد و در جای دیگری سرمایه‌گذاری کند و امکانات بهتر و رفاه بیشتری هم داشته باشد، ولی در کشور خودش می‌ماند و با مشکلات و موانع می‌سازد و خدمت می‌کند، او هم غیرت دارد. این هم یکی از اقسام غیرت است که بسیار ارزشمند است.

دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

2- غیرت ناموسی:

مهمتر از غیرت ملی غیرت ناموسی است که در ذهن همه ما هست. غیرت ناموسی یعنی این که انسان نسبت به ناموس و حریم خود غیرت داشته باشد و به هیچ‌وجه  به غیر اجازه ندهد که وارد حریمش شود.

یک مسلمان نه فقط نسبت به ناموس خود که چون مسلمان است، اگر به ناموس دیگری هم تعرض شود، نباید ساکت بنشیند،  بالاتر حتی اگر غیرمسلمانی باشد که مظلوم باشد.

حتماً در نهج‌البلاغه خوانده‌اید که زمانی لشکریان معاویه به یکی از شهرهای مرزی حکومت حضرت به اسم انبار که نمی دانم این استان الانبار فعلی ارتباطی دارد یا نه تجاوز کردند. حضرت وقتی شنید که از پای یک زن یهودی (نه مسلمان) خلخالش را ربوده‌اند، فرمود اگر مسلمانی از شنیدن چنین ظلمی که بر یک زن یهودی که شهروند حکومت اسلامی است روا داشته شده است، بمیرد و دق کند، او را ملامت نمی‌کنم: «مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً» غیرت امیرالمؤمنین را ببیند. همین هست. یک مؤمن نسبت به ناموس محترم غیرت دارد.

غیرت آیت الله مرعشی نسبت به ناموس مردم:

خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی را. در زمان جوانی و هنگامی که رضاخان قانون کشف حجاب را اجرا می‌کرد، نقل می‌کنند که رئیس شهربانی قم که آدم هیکل‌مند، لات و قلدری بود، وارد حرم حضرت معصومه سلام الله علیه شد و به قسمت خانم‌ها رفت و چادرهایشان را ‌کشید. هیچ‌ کس جرأت نداشت کاری بکند و فقط صدای فریاد یا اباالفضل علیه السلام یا صاحب‌الزمان (عج) به گوش می‌رسید. کسی جرأت نمی کرد جلو برود. بزرگترهای مجلس می دانند آن موقع اگر کسی به یک پاسبان چیزی می گفت خیلی باید تاوان پس می داد چه برسد به رییس شهربانی و رییس پلیس. می‌گویند ایشان که وارد حرم حضرت معصومه سلام الله علیه شد و صدای جیغ و فریاد شنید، پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادند فلانی دارد چادر زن‌ها را می‌کشد. ایشان شتابان رفت و سیلی محکمی به گوش رئیس شهربانی قم زد که برق از چشمش پرید، چون باور نمی‌کرد که کسی بیاید و او را این ‌طور بزند. چند لحظه‌ای بهتش زد و بعد آقای مرعشی نجفی را تهدید کرد که حسابت را می‌رسم. آیت الله مرعشی می گوید من یقین داشتم که می خواهد من را بکشد، که البته خدا به او امان نداد و اتفاقی افتاد، رفته بود بازار و قسمتی از سقف بازار خراب شد روی سرش و مُرد. آدم غیرتمند نسبت به ناموس دیگران هم بی‌تفاوت نیست.

پیام: متأسفانه در کشور امام زمان(عج)، گاهی اوقات انسان صحنه‌هایی را می‌بیند که حاکی از کم شدن غیرت در بعضی از مردهاست. مردی که همسر، دختر و خواهرش با موی افشان و لباس تنگ و رنگارنگ خودش را تابلو می‌کند و به دیگران ارائه می‌دهد و دستش هم در دست یک مرد نامحرم هست، غیرت ندارد. اگر در خانه آن کسی که بی حجاب با بدحجاب هست مرد با غیرتی باشد او خود را جمع می کند.

بی غیرتی مرد عامل بدحجابی زن:

متأسفانه یکی از عوامل مهم بدحجابی خانمها، بی غیرتی مردان است. کمبود غیرت در مرد است. اشتباهی که ما اینجا ها می کنیم بیشتر یقه ی خانم را می گیریم، در قضیه بی‌حجابی یا بدحجابی باید اول یقه مرد را گرفت که تو غیرتت کجا رفته است که خانمت اینطور با تو راه می رود.

امیرالمؤمنین به مردها تذکر می دهد:

در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که فرمود: «ای مردان کوفه! –خطاب به مردان کوفه است- به من خبر رسیده است که در بعضی از کوچه‌های بازار که ازدحام جمعیت زیاد است، زنان شما تنه به تنه مردان می‌زنند و راه می‌روند. شما خجالت نمی‌کشید؟! حیاء ندارید؟! لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا یَغَار. خدا لعنت کند کسی را که غیرت ندارد.» امیرالمؤمنین علیه السلام در این آسیب اجتماعی یقه مردان کوفه را چسبید.

اشتباه ما در اصلاح بدحجابی:

اشتباهی که ما الان داریم مرتکب می‌شویم این است که بلندگو به دست گرفته‌ایم و می‌گوییم خانم! حجاب! خانم! حجاب! باید بلندگو به دست بگیریم و بگوییم آقا! غیرت! آقا! غیرت! پشت هر زن بی‌حجاب یا بدحجاب یک مرد بی‌غیرت یا کم‌غیرت قرار دارد و دشمن قبل از اینکه حجاب زن را نشانه رفته باشد، غیرت مرد را نشانه رفته است. او را باید تقویت کرد. یک جوانی که می خواهد ازدواج کند، جوانی که غیرتمند است می رود سراغ دختری که با حجاب هست، دختری که پوشیده هست و عفیف و اجازه نمی دهد کسی وارد حریمش شود. وقتی جوان مسلمان این دختر را گرفت آن وقت دخترهای دیگر می فهمند که در چشم نیستند، و خودشان را به این سمت سوق می دهند. برعکس هم اگر جوانی دنبال زیبایی شخصی باشد و برایش مهم نباشد حجاب دارد یا نه، وقتی با این ازدواج کند یواش یواش دخترهای چادری و محجبه که در خانه هستند و کسی سراغ آنها نمی آید می گویند مگر ما تیپ و قیافه نداریم؟! آن وقت این هم کم کم حجابش را کنار می گذارد که بتواند جلوه کند.

ببینید چقدر رفتار مرد، غیرت یا بی غیرتی مرد و پسر می تواند دخیل باشد در حجاب یا بی حجابی زن. روز قیامت یقه ی مرد را می چسبند.

گاهی انتخابهای ناصحیح جوانهای ما باعث ترویج بی حجابی و بدحجابی می شود

البته من نمی‌خواهم بگویم دلیل بدحجابی در کشور ما فقط این است. بحثم هم این نیست. بدحجابی دلایل مختلفی دارد. گاهی اوقات جهالت است. گاهی اوقات عقده‌های روحی و روانی زن است که با پوشش نامناسب بیرون می‌آید که خود را بروز بدهد. گاهی اوقات تربیت‌ غلط خانوادگی است. حتی گاهی اوقات ممکن است مسئله سیاسی و دهان کجی به دین و نظام دینی باشد، اما یکی از مهم‌ترین دلایل بی‌حجابی، بی‌غیرتی و کم‌غیرتی مرد است. بالاخره در خانه‌ هر زنی یک مردی هست؛ برادر، پدر یا شوهری هست که اگر او غیرت به خرج بدهد و جلوی او بایستد، جلوی بسیاری از این وضعیت‌ها را می‌تواند بگیرد و او اینطور بیرون نمی آید. با غیرت بودن و غیرت ناموسی خیلی ارزشمند است ان شاء الله در این کشور امام زمان این ارزش کم رنگ نشود.

در هر حال غیرت ناموسی یکی از زیباترین و بهترین و مهمترین صفات مؤمن هست

خدا رحمت کند شهید بهشتی نژاد را. شهید بهشتی نژاد داماد مرحوم شهید مظلوم بهشتی بود، یعنی شوهر خواهرش بود که در اصفهان زندگی می کرد. آدم بسیار بزرگوار، عارف، زاهد. بعد از انقلاب از دنیا رفت. حدود 60 سال پیش با کاروانی از اصفهانی ها راهی کربلا شد. عالمشان هم همین آیت الله بهشتی نژاد بود. رفتند از قصر شیرین وارد عراق شوند. وقتی می خواستند وارد شوند، مأمور مرزی گفت باید برای چک کردن پاسپورتها باید خانم شما را ببینم که ببینم این پاسپورت این هست یا نه. آقای بهشتی نژاد می گوید من می فهمیدم این چشمش ناپاک است و می خواهد به این بهانه خانمها را نگاه کند. گفتم مگر یک زن نیست که بیاید خانمها را ببیند؟ خب یک زن بیاید اینجا که خانمها را ببیند. گفت نخیر، خودم باید ببینم. ایشان گفت من اجازه نمی دهم خانمم را ببینی، گفت من هم اجازه نمی دهم رد بشوی، ویزای شما را تأیید نمی کنم! تا سه روز در قصر شیرین ماند، هر کاری کرد آن شخص اجازه نمی داد. بعضی از هم کاروانی ها گفتند حاج آقا یک نگاهه، اجازه بدهید نگاه کند برویم!! گفت نخیر، ما غیرت را از امام حسین یاد گرفته ایم. زیارت امام حسین مستحب است، با گناه نمی شود رفت. هم کاروانی هایش رفتند. ایشان از همان سر مرز یک سلام به امام حسین داد، گفت یا اباعبدالله، حواله ی ما تا همین جا بود، من می دانم که شما راضی نیستید من با گناه به زیارت شما بیایم. همانجا یک سلام به امام حسین داد و برگشت و با خانمش به مشهد رفتند و زیارت کردند و به اصفهان برگشتند. مدتی گذشت و هم کاروانی هایش برگشتند. وقتی برگشتند به اصفهان، ظاهرا امام حسین در این سفر زیارتی حالشان را گرفته بود، خیلی به آنها خوش نگذشته بود. وقتی آمدند به ایشان گفتند حاج آقا! حاضرید یک معامله بکنیم؟ ما زیارت رفته مان را با زیارت نرفته شما عوض کنیم؟ شما ثواب آن کاری که کردید به ما بدهید و ما ثواب زیارت را به شما بدهیم. گفت چطور؟ گفت ما آنجا که رفتیم بیچاره شدیم، خیلی مشکلات برایمان پیش آمد. ایشان پدر دو شهید بود. از دنیا رفت. پسر ایشان می گوید من بالای سرش بودم. تقریبا دوشنبه سحری بود که ساعت دو و بیست دقیقه سحر پدرم از دنیا رفت. مراسم برایش گرفتند. سوم و هفتم و مراسم که تمام شد، چند روز بعد یک آقایی در خانه شان آمد و در زد. گفت اینجا خانه ی آسید مصطفی بهشتی نژاد هست؟ گفت بله. سؤآل کرد شما پسرش هستید؟ گفت بله. گفت پدر شما دوشنبه شب از دنیا رفت؟ گفت بله. گفت دوشنبه سحر؟ گفت بله. گفت ساعت دو و بیست دقیقه؟ این تعجب کرد که این شخص اینها را از کجا می داند!! به کسی این جزییات را نگفته بود!! گفت بله. گفت برای چه شما اینها را می پرسید؟ گفت واقعش این است که من اصلا نه شما را می شناسم نه پدر شما را. من چند شب قبل خواب بودم، خواب دیدم وارد حرم امام رضا شدم. رؤیای صادقی بود. دیدم امام رضا علیه السلام از حرم دارد بیرون می رود. گفتم آقا کجا تشریف می برید؟ فرمود یکی از دوستان ما در اصفهان به اسم آسید مصطفی بهشتی نژاد الان موقع از دنیا رفتنش هست، می خواهم بالای سرش باشم. می گوید من از خواب پریدم ساعت را نگاه کردم دیدم دوشنبه سحر ساعت دو و بیست دقیقه است. دنبال کردم که این آسید مصطفی بهشتی نژاد کی هست، پرسان پرسان اینقدر از این و آن پرسیدم که دم خانه شما آمدم. آمدم بگویم امام رضا فرمود ما آن موقع رحلتش بالای سرش بودیم. یکی از دوستان ما است! غیرت ناموسی!

این دومین قسم غیرت. از این دو قسم یعنی غیرت ملی و غیرت ناموسی مهمتر، غیرت دینی است.

3- غیرت دینی:

از غیرت ناموسی مهم‌تر غیرت دینی است. به این دلیل که اگر باید ناموسم برایم مهم باشد که هست، ناموس خدا باید برایم مهم‌تر باشد. ناموس خدا همان محترمات الهی و حریم‌هایی است که خداوند متعال دوست‌شان دارد و از آنها دفاع می‌‌کند و نمی‌گذارد کسی به آنها تعرض کند. احکام الهی، حدود الهی، قرآن، انبیا و اولیای الهی، حقوق مؤمنین و… حقوق مؤمنین جزو نوامیس الهی است. حقوق مؤمنین و مسلمین جزو حقوق الله است.

غیرت دینی یعنی اینکه در جایی که لازم است انسان برای خدا خشم بگیرد. یک جاهایی خشم مقدس است.

من ان شاء الله فرداشب این را با نتایجی که می خواهیم بگیریم عرض می کنم. این مقدمه ای بود و به همین مقدار امشب اکتفاء می کنیم.

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها:

امشب شب سوم محرم هست که معمولا از نازدانه ی سیدالشهدا علیه السلام گفته می شود. نمی دانم تناسب شب سوم با سه ساله امام حسین چیست، آیا سه ساله بودن هست یا هرچه هست رسم قشنگی است

من چیزی به عنوان مقدمه خدمت شما عرض کنم که بتوانیم توسل کنیم. فرصت نیست بگویم کوچولوهایی که در کربلا بودند مثل حضرت علی اصغر، حضرت رقیه اینها سنشان کم بود والا پیر راه هستند. خدا شاهد است که اگر فرصت بود عرض کنم که شما عالم دنیا را ملاک قرار ندهید که در عالم دنیا حضرت علی اصغر شش ماه در دنیا بود. خب اگر این طور قرار دهید حضرت عیسی یک روزش بود که دنیا آمد، قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا، همان روز اولی که به دنیا آمد گفت من بنده ی خدا هستم، خدا من را پیامبر قرار داده و به من کتاب داده است! حضرت عیسی! شما روز اولت هست، کجا کتاب گرفتی، کجا پیغمبر هستی؟ جواب این هست که بله، روی اول دنیایم هست، ولی عوالم قبل را اگر ببینی که چه عوالمی را طی کرده، آن وقت می بینی پیر راه است. و رقیه و علی اصغر اینطور بودند. کوچکیشان را نگاه نکن.

مرحوم شیخ علی آقای محدث زاده پسر محدث قمی مرحوم محدث قمی صاحب مفاتیح یکی از آقازاده اش به نام شیخ علی آقای محدث زاده که انسان بسیار باتقوا مثل پدرش هست. بسیار باتقوا، عالم و اهل منبر و روضه. مرحوم شهید مطهری خیلی با او رفیق بود. تا همین اواخر زنده بود. ایشان می فرمودند که من ایام محرم می رفتم و روضه می خواندم. یک مرتبه فهمیدم یک مریضی دارم وقتی دنبال کردم از ناحیه حنجره متوجه شدم سرطان حنجره است. نگران شدم. این طرف و آن طرف دوا و دکتر رفتم و گفتند این سرطان حنجره است و مشکل دارد. یکی از رفقا گفت یک دکتر انگلیسی است در تهران مطبی دارد، او خیلی حاذق است. ایشان می گوید من نزد او رفتم او آزمایش و معالجات و همه ی کارها را انجام داد، گفت من شما را مداوا می کنم فقط به یک شرط. شش ماه مطلقا حرف نزنید. هیچ نگویید. شش ماه!! می گوید من به آن دکتر گفتم ما مسلمانیم ما نماز می خوانیم باید در نماز حرف بزنیم دیگه! گفت می دانم، جز نماز همان مقدار نماز را می توانی حرف بزنی ولی غیر از نماز حتی اگر بخواهی به خانمت بگویی یک چایی به من بده بنویس وحرف نزد. تا شش ماه.

آقای آشیخ علی محدث زاده میگوید گفتم باشد. بالاخره برای مداوا بود دیگه. این را رعایت می کردم. یکی دو ماه گذشت رسیدیم به نزدیکی های محرم. یک مرتبه صدای یک روضه ای شنیدم. می گوید خیلی دلم شکست که خدایا! چه بی توفیق شدم. من هر سال در محرم منبر می رفتم و روضه خوان سیدالشهداء بودم ولی امسال نباید هیچ بخوانم. می گوید خیلی دلم شکست که توفیق روضه خواندن امام حسین را امسال ندارم. می گوید با همین دل شکسته، بعد از ظهری بود یا شبی بود، می گوید خوابیدم. می گوید در خواب دیدم پیغمبر اکرم و امام حسین علیهما السلام در اتاق ما نشسته اند. در اتاق دیگر ما دامادمان آسیدمصطفی که او هم اهل روضه و منبر و روضه خوان هست نشسته بود.

پیغمبر به من فرمود آقای آشیخ علی! برو به سیدمصطفی بگو که روضه ی دخترم رقیه را بخوان! ایشان می گوید من بلند شدم رفتم در آن اتاق به دامادمان آسیدمصطفی گفتم آقا سید! پیغمبر و امام حسین آن طرف نشسته اند فرمودند که روضه ی دخترشان رقیه را بخوان.

آسید مصطفی گفت من غلط بکنم که روضه ی حضرت رقیه را بخوانم، من جرأت نمی کنم. بخوانم دل پدرش و جدش پیغمبر کباب می شود. من جرأت خواندنش را ندارم. نمی توانم.

آقای آشیخ علی آقای محدث زاده می گوید من رفتم به پیغمبر گفتم یا رسول الله! ایشان می گویم من جرأت ندارم این روضه را مقابل شما بخوانم. می گوید دیدم خود امام حسین و پیغمبر بلند شدند و رفتند به آن اتاقی که آسید مصطفی بود. پیغمبر خودش فرمود آقای آسیدمصطفی! روضه ی دخترم رقیه را بخوان. ایشان دیگر امر پیغمبر بود و خود پیغمبر هم آمد. آشیخ علی آقای محدث زاده می گوید من هم آن طرف نشسته بودم. می گوید دیدم همان اشعاری هست که در مداحی ها می گویند که آن نانجیب سیلی زد به رقیه.

دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش سوم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

دست عدو بزرگتر از صورت من است

یک ضربه زد کبود شده هر دوگونه ام

یک ضربه زد کبوده شد هر دو گونه ام.

می گوید تا آسیدمصطفی این را خواند پیغمبر به قدری گریه کرد دیدم افتاد و از حال رفت. ابی عبدالله که اصلا منقلب و یک حالتی!! می گوید من به قدری خودم گریه کردم در عالم خواب می گوید دیدم کسی دارد من را دارد تکان می دهد. می گوید دیدم خانمم است. می گوید چرا گریه می کنی؟! بلند شو. می گه گفتم خانم چرا من را بیدار کردی؟ الان خدمت پیغمبر و امام حسین بودم، چرا من را بیدار کردی؟

ایشان می گفت خدا را شاهد می گیرم این حنجره همان جا خوب شد و وقتی رفتم پیش دکتر و دوباره عکسبرداری کرد، باور نمی کرد!! می گفت معجزه شده؟! می گفت این حنجره غیر از آن حنجره قبلی است. می گفت دیگر تا آخر عمرش مشکلی نداشت. می گفت فهمیدم در روضه ی حضرت رقیه باید شفا پیدا کنم.

خدا کند راست نباشد این که می گویند وقتی در سفر اسارت این طفلک خسته بود، گرسنه بود، خیلی اذیت شده بود، خیلی گریه کرده بود. خدا کند که راست نباشد که می گویند از ناقه در سفر اسارت پرت شد. و نانجیبی وقتی رفت او را به کاروان برساند با سیلی می زد و او را می دواند که خودش را برساند

یک شاعری خیلی سوزناک زبان حال این طفل معصوم را با پدرش می گوید، می گوید:

باباجان!
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم

بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

آنگه که مرا دشمن فرمان کنیزی داد

بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

همیشه در بغلت بودم اما آن موقع نبودی

اما رقیه جان! بابات حق داره به تو برگردد و بگوید:
آنگه که تو را دشمن فرمان کنیزی داد

در تشت طلا بودم مشغول دعا بودم

چوب به لب و دندانم می خورد می گفتم خدایا! بچه هایم را حفظ کن

خدایا به آبروی این نازدانه ی اباعبدالله و خود اباعبدالله دست ما را از دامانشان در دنیا و آخرت کوتاه مفرما

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *