ماجرای اشک شوق «شهید جهان آرا» برای جانباز ۷۰ درصد

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / ماجرای اشک شوق «شهید جهان آرا» برای جانباز ۷۰ درصد

پزشکان به دلیل ضعف بدنی که داشتم و وزنم به 25کیلو رسیده بود. انتهای روده را روی شکم قرار داده بودند و عمل کلستومی انجام شده بود…

پس از پایان موفقت‌آمیز عملیات ثامن‌الائمه(علیه السلام)، پنج تن از فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه جهت تقدیم گزارش به امام خمینی(ره) به وسیله یک فروند هواپیمای سی ـ 130 عازم تهران شدند. هواپیما درساعت 19:59 روز هفتم مهرماه در جنوب غربی کهریزک دچار سانحه و به علتی نامشخص هرچهار موتور هواپیما همزمان خاموش می‌شود. خلبان تلاش می‌کند هواپیما را در همان منطقه به زمین بنشاند. چرخ‌های هواپیما بوسیله دستگیره دستی باز می‌شود و هواپیما در زمین ناهموار فرود می‌آید اما پس از طی مسافتی، در نقطه‌ای متوقف و بال چپ هواپیما به زمین اصابت می‌کند. هواپیما آتش می‌گیرد و 49 نفر سرنشین آن از جمله پنج تن از سرداران رشید اسلام همچون جهان‌آرا، فلاحی، کلاهدوز، فکوری و نامجو به درجه شهادت نائل آمدند.
به همین مناسبت عادل خاطری جانباز 70درصد دفاع مقدس اهل خرمشهر خاطره‌ای از محمد جهان‌آرا را روایت کرد و گفت: پزشکان به دلیل ضعف بدنی که داشتم و وزنم به 25کیلو رسیده بود. انتهای روده را روی شکم قرار داده بودند و عمل کلستومی انجام شده بود.
وی ادامه داد: پزشک معالج ترجیح داد که مرا مرخص کرده و به آسایشگاه انتقال دهد. ولی قبل از انتقال از بیمارستان، محمد جهان‌آرا دو نفر از خواهرانی که با سپاه خرمشهر همکاری داشتند را با حکم مأموریت به منظور مراقبت از من به بیمارستان اعزام کرد ولی از پذیرفتن آنها خودداری کردم.
خاطری اظهار داشت: محمد جهان‌آرا این‌بار به وهاب خاطری، حمود ربیعی، تقی عزیزیان، قاسم داخل‌زاده و ابراهیم قاطعی جهت سرکشی و رسیدگی به وضعیت جسمانی ماموریت داد و برای بهبود وضعیت من مهدی محمدی را که در آن زمان مسئول امر مالی سپاه خرمشهر بود برای عیادت و پرداخت وجوه مورد احتیاج به عیادت من فرستاد. توجه جهان آرا به عنوان یک فرمانده به نیروهای تحت امرش برای همیشه در خاطرم مانده است.
وی در ادامه سخنانش افزود: پس از آنکه به آسایشگاه مجروحان که در خیابان طالقانی واقع شده بود رفتم خیلی غمگین بودم و دلیل آن این بود که عفونت زیادی از پهلو و محل‌های اصابت تیرها خارج می‌شد تب شدید همراه با درد وجودم را فرا می‌گرفت، علاوه بر آن کلستومی نیز مزید بر علت بود.
این جانباز ادامه داد: در سالن طبقه اول روی ویلچر نشسته بودم که از دور یک نفر را که شبیه محمد جهان آرا بود، دیدم. شک داشتم که آیا این شخص محمد است یا نه. نزدیک‌تر شد اطمینان حاصل می‌کردم که محمد است ویلچر را به سمت محمد به حرکت در آوردم. محمد با دیدن من قدم‌هایش را تند کرد و به من رسید و مرا در بغل گرفت و اشک شوق را در چشم‌هایش ملاحظه کردم و از اینکه زنده بودم خوشحال بود و سربه سرم می‌گذاشت که چرا روی ویلچر نشسته‌ای و جا خوش کردی برگرد خرمشهر.
عادل خاطری در پایان سخنانش اظهار داشت: توان بلند شدن از روی ویلچر را نداشتم ساعتی را با من سپری کرد و تا به خودم آمدم وقت خداحافظی رسیده بود و بایستی مرا ترک می‌کرد. بعد از رفتن محمد چنان شاد شده بودم که از تب رها شده و روحیه مضاعفی گرفته بودم. هنوز این صحنه در نظرم باقی مانده است.
منبع : تا شهدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *