ماجرای بوی سیب حرم امام حسین(علیه السلام) چیست؟

خانه / مطالب و رویدادها / ماجرای بوی سیب حرم امام حسین(علیه السلام) چیست؟

ابن شهر آشوب( از علمای و محدثین بزرگ شیعه) نقل کرده است : ام سلمه گوید: پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو می کردند که حسن بن علی (علیه السلام) در زد. رفتم تا در را باز کنم. دیدم حسین (علیه السلام) هم با اوست. هر دو وارد شدند.

ابن شهر آشوب( از علمای و محدثین بزرگ شیعه) نقل کرده است : ام سلمه گوید: پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو می کردند که حسن بن علی (علیه السلام) در زد. رفتم تا در را باز کنم. دیدم حسین (علیه السلام) هم با اوست. هر دو وارد شدند.
چون چشمشان به جدّشان پیامبر خدا افتاد، جبرئیل در نظرشان مانند دحیه کلبی(فردی خوش سیما از اهالی مدینه که از یاران رسول خدا(صلی الله علیه و اله وسلم) بود ) آمد. دور دحیه می چرخیدند. جبرئیل (علیه السلام) گفت: یا رسول الله ! دو کودک را نمی بینی که چه می کنند؟ فرمود: تو را همچون دحیه کلبی دیده اند. او زیاد سراغ این دو می آید و هرگاه می آید هدیه ای برایشان می آورد.
جبرئیل شروع کرد به اشاره کردن با دستش، مثل کسی که چیزی را می گیرد ناگهان در دستش یک سیب و به و انار بود. آنها را به امام حسن (علیه السلام) داد، همان گونه با دستش اشاره کرد و به حسین (علیه السلام) هم داد. هر دو خوشحال و خندان شدند و نزد جدّشان شتافتند.
untitled-27
پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) سیب و انار و به را گرفت و بویید، سپس آنها را همان طور به هر یک آن دو داد و فرمود: با آنچه دارید نزد مادرتان بروید و اگر ابتدا پیش پدرتان بروید، بهتر است. آن دو طبق دستور پیامبر خدا رفتند و چیزی از آنها را نخوردند، تا پیامبر نزدشان برود، سیب و میوه های دیگر به همان حال بود. فرمود: یا علی! چرا از میوه نخوردی و به همسر و فرزندانت ندادی و ماجرا را فرمود. پس پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) از آن خوردند و به ام سلمه هم دادند. انار و به و سیب به همان حال باقی بود و هر چه از آن خورده می شد باز به حالت اول برمی گشت، تا اینکه رسول خدا (علیه السلام) از دنیا رفت.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید : در دوران حضرت فاطمه (سلام الله علیه) هم تغییر و کاهشی در آنها پیش نیامد. چون فاطمه (سلام الله علیه) به شهادت رسید ، انار را از دست دادیم و سیب و به در دوران پدرم باقی بود. چون امیرالمؤمنین (علیه السلام) شهید شد، بِه هم ناپدید شد و سیب به همان حالت نزد امام حسن (علیه السلام) باقی بود؛ تا آنکه مسموم و شهید شد. سیب باقی بود تا وقتی که در محاصره و بی آبی قرار گرفتم. هر گاه تشنه می شدم، آن را که می بوییدم، شدت عطشم فرو می نشست. چون تشنگی ام افزون شد، بر آن دندان زدم و دیگر یقین به مرگ داشتم.
امام سجاد (علیه السلام) می فرماید : این سخنان را پدرم ساعتی پیش از شهادت به من گفت. چون به شهادت رسید، بوی آن سیب از قتلگاهش می آمد. در پی آن سیب بودند و اثری از آن دیده نشد، ولی بوی سیب، پس از حسین (علیه السلام) هم باقی ماند؛ قبر او را زیارت کردم، دیدم بوی آن سیب از قبر او به مشام می رسد. پس هر کس از شیعیان ما که زائران قبر او باشند بخواهند آن بو را استشمام کنند، هنگام سحر دنبال آن روند. اگر مخلص باشند، آن را خواهند یافت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *