مادر ، خواستم تو را بسرایم

مادر ، خواستم تو را بسرایم

آنچه در ادامه می آید سروده ای زیبا از آثار شاعر محترم حجت الاسلام جواد محمد زمانی است با عنوان « مسافرت فرشته » که دربارۀ مادر خوبی ها حضرت زهرا سلام الله علیها سروده اند.

مسافرت فرشته

دريا غريق مرحمت بي كران تو

هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو

 

خورشيد ناز مي كشد از ذرّه هاي خاك

آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو

 

صدها فرشته بال نهادند بر زمين

تا دامن خديجه شود ميزبان تو

 

بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند

حوا و مريم اند پرستار جان تو

 

بر قلب هاي خسته ما هم نزول كن

اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو

 

يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم

torbat-yaas

تنها به احترام مزار نهان تو

 

در بارش است رحمت بي حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

 

تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت

در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت

 

از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

 

در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود

دستت براي خواهش سائل جواب داشت

 

جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند

از بس كه از بساط جهان اجتناب داشت

 

با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست

هر چند عمر مادر گل ها شتاب داشت

 

بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است

آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت

 

« چون صبح زندگاني روشندلان دمي است   …   آن هم دمي كه باعث احياي عالمي است »

 

اي جلوه شكوه و جلال پيمبري

تو حجّت هميشه به آل پيمبري

 

قد راست كرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ي تو نهال پيمبري

 

آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود

جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري

 

مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه

تو با خبر هميشه ز حال پيمبري

 

كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي

جاري شده است اشك زلال پيمبري

 

اين لحظه هاي آخر از احمد جدا مباش

آسوده نيست بي تو خيال پيمبري

 

قدري صبور باش بهشت دل نبي

تو زود مي رسي به وصال پيمبري

 

چون تو تمام آينه خلق احمدي

هر روز روز تو ست به سال پيمبري

 

ايام شادماني و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

 

در مصحف خداي تعالي نوشته بود

اين نور با طهور ولايت سرشته بود

 

پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان

اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود

 

از بس كه بود دست توسّل به سمت تو

هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود

 

چندي به التماس زمين كرده اي نزول

اين آخرين مسافرت يك فرشته بود

 

عالم هنوز طعم محبّت به جان نداشت

حبّ تو در صحيفه مومن نوشته بود

 

ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم

ما غير چند واژه ابتر نداشتيم

 

هر دختري كه امّ امامت نمي شود

يا مادر پيمبر رحمت نمي شود

 

در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است

اين وحدت است شامل كثرت نمي شود

 

آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان

هر دختري كه لايق وصلت نمي شود

 

از اينكه آب مهريه ات بود روشن است

هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود

 

فردا بيا كه باز قيامت بپا كني

اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود

 

با اشتياق سمت صراط آوريد رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود

 

اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست

يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود

 

آخر مدينه راز پس پرده داشته است

آخر مدينه يار سفر كرده داشته است

 

لطف مدام حضرت ياسين به دست توست

آري دعا به دست تو آمين به دست توست

 

آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است

آرامش دوباره و تسكين به دست توست

 

پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت

يعني كه عزّت و شرف دين به دست توست

 

آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد

نابودي تمام شياطين به دست توست

 

اسلام با دعاي تو پيروز مي شود

آري كليد فتح فلسطين به دست توست

 

اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

 

برگرفته از سایت شهید آوینی

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *