moharram-emam-hosein

متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام حسین (علیه السلام) / متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

یکی از جاهایی که جذبه های خدا شامل آدم ها می شود و فراوان می آید در دستگاه امام حسین است. کسانی که در دستگاه امام حسین می آیند چون در این دستگاه خیلی دل آدم می لرزد. خودتان تجربه کرده اید که چقدر دل انسان نرم است، چقدر اشک ریخته است به خصوص این آخرهای دهه. به خصوص شب و روز عاشورا که حکم شب و روز قدر را دارد.

متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

  به لطف خدا متن سخنرانی حجت الاسلام عالی مربوط به محرم سال گذشته (1398) آماده گشته است. جلسات ایشان در شاهین شهر اصفهان برقرار بود. دو شب هم در محضر مقام معظم رهبری امام خامنه ای حفظه الله تعالی در حسینیه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به ایراد سخن پرداختند. سابقا صوت این جلسات را تقدیم نمودیم. در این مطلب متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 خدمت شما عزیزان ارائه می گردد.

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.(صوت روز دهم محرم عاشورا)

اهل معرفت می گویند کسانی که راه خدا را می روند دو دسته اند: یک دسته مجذوب هستند و یک دسته سالک.

سالک کسی است که راه خدا را می رود ولی آهسته آهسته، منزل به منزل، مرحله به مرحله طبق همان منازلی که اهلش می گویند.

اما مجذوب کسی است که راه را با جذبه های الهی به صورت جهشی می رود. به تعبیر قرآنی تر عرض می کنم سالک کسی است که راه خدا را می رود ولی مجذوب کسی است که می برندش. و خیلی فرق است بین کسی که می رود با کسی که می برندش.

     شما قرآن را ببینید. در قرآن وقتی در مورد حضرت موسی علیه السلام می خواهد بگوید به وعده گاهی که با خدای متعال وعده کرد و همانجا با خدا تکلم کرد و کلیم الله شد، تعبیر قرآن این است که فلما جاء موسی لمیقاتنا. وقتی موسی آمد جاء. اما در مورد پیغمبر اکرم لحن قرآن چیز دیگری است سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی منزه است خدایی که عبدش پیغمبر را برد. در مورد حضرت موسی می گوید جاء آمد، در مورد پیغمبر دارد اسری بردندش. اولی سلوک است و دومی جذبه.

     جذبه تشبیها که بعضی از بزرگان این تشبیه را کرده اند مثل این است که انسان در بیابان تاریک که چشم، چشم را نمی بیند، نه نور ماهی است، نه نور ستاره ای هست، هیچ چیزی اطراف آدم پیدا نیست یک مرتبه یک برقی از آسمان بزند و حقایق اطراف آدم روشن شود و چیزهایی که انسان نمی دید یک مرتبه ببیند. جذبه یک برق عشقی است که روی دل تاریک که خیلی چیزها را قبول نداشت، خیلی چیزها را نمی فهمید، خیلی لذت ها را نچشیده بود یک برق عشقی است که می زند و حقایقی برایش روشن می شود، لذت هایی که نچشیده بود می فهمد چیست.

حافظ اشاره به همین مطلب می کند. می گوید:

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

برق عشق، آتش غم بر دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

     این برق عشقی که حافظ می گوید همان جذبه هاست که شامل حال بعضی ها می شود و البته به تعبیری که خود حافظ گفته و درست هم هست خیلی از اوقات سحرها شامل حال آدم می شود. برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر.

     درست است که خداوند متعال دائم الفیض است، خدا رحمتش دائم سرازیر است، نزد خدا سحر و صبح و شب و نصف شب و اینها ندارد. فرق نمی کند که برای خدا. ولی برای ماها گیرندگی مان فرق می کند. یک وقت هایی گیرندگی مان بهتر است و از آن وقت ها یکیش سحرهاست که انسان می تواند بهتر بگیرد.

     خدا رحمت کند علامه طباطبایی را. شما شنیده اید ایشان می گفت من جوانی هایم که تازه وارد نجف شدم کسی را نمی شناختم، غریب بودم. رفتم صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام گفتم یا امیرالمؤمنین! من غریبم شما کمکم کنید درسم را بتوانم بخوانم، بتوانم کسب تقوا بکنم. یک دستی از پشت به شانه ام خورد. برگشتم دیدم آیت الله آسیدعلی آقا قاضی بود. اولین باری بودم که دیدمش. بعدا فهمیدم ایشان آیت الله قاضی است. می گفت به من با یک لحن پدرانه ای گفت فرزندم! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی اهل سحر باش، نماز شب بخوان. از آن به بعد بود که علامه ی طباطبایی یک عمری اهل سحر شد.

     چهارده معصومی که من و شما خاک پایشان هستیم و ارادت به همه شان داریم یک سحر از عمرشان نگذشت که خوابیده باشند، یک سحر از عمرشان خواب نبودند. می دانید همه امیرالمؤمنین علیه السلام آخرین سحری که به مسجد رفت و ضربت خورد رفت بالای مأذنه اذان بگوید، هنوز سپیده ی صبح نزده بود. نگاهی کرد به افق گفت سپیده صبح! شد تو یک موقع دربیایی و چشمان علی خواب باشد؟ بعد آمد پایین که ضربت خورد.

moharram
متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

     چرا اینقدر سحرها ارزشمند است؟ چرا این تکه شب آن جذبه های الهی شامل حال آدم می شود؟ مهمترین دلیلش این است که در سحر، اولیاء خدا و در رأسشان وجود مقدس ولی عصر علیه السلام آن موقع بیدار است و در خانه ی خدا دارد تضرع می کند، رحمتی را جذب می کند و نازل می کند ولی مطلق خدا که آن کسانی که آن پاره ی شب بیدارند و شبیه ایشان سنخیت با ایشان دارند یک چیزی گیرشان می آید. همان سری که در مورد شبهای قدر هست. شب قدر چرا اینقدر ارزشمند می شود که یک شب ارزشش بیش از هزار ماه می شود لیلة القدر خیر من الف شهر. هزار ماه یعنی هشتاد و سه و خرده ای سال. یعنی یک عمر. یعنی یک عمر بندگی در یک کفه ترازو و یک شب قدر در یک کفه ی دیگر ترازو. تازه قرآن می گوید اینها با هم مساوی نیستند. آن یک شب بهتر از یک عمر بندگی است. چرا آن یک شب آنقدر ارزشمند است؟ به این دلیل که شب قدر را ولی هر زمان شب قدر می کند. معصوم هر زمان شب قدر را شب قدر می کند. وگرنه شب قدر با شبهای دیگر فرق نمی کند. شب قدر برای کسانی رخ می دهد که در محیط ولایت معصوم هستند. آنهایی که از محیط ولایت معصوم خارج هستند شب قدر ندارند فقط مال کسانی هست که زیر سایه ی معصوم هستند. او شب قدر را درست می کند و رحمت بی نهایت خدا را نازل می کند. در روایت از امام باقر علیه السلام هست که سوره ی قدر را در نمازهایتان زیاد بخوانید چون سوره ی ولایت است، سوره ی ما اهل بیت است. و اگر خواستید با مخالفین ما بحث بکنید و ثابت کنید ولی خدا زنده است، معصوم زنده است، با سوره ی قدر ثابت کنید. من از شما سؤال می کنم کجای سوره ی قدر این را دارد؟ اصلا سوره ی قدر کلمه ی ولی، ولایت، امام و این چیزها را ندارد! با کجای سوره ی قدر می شود ثابت کرد که ولی خدا زنده است و این سوره سوره ی ولایت است؟ ببینید اینجا که خدای متعال در این سوره می فرماید تنزل الملائکة و الروح تمام ملائکه؛ ملائکه ی مقرب مثل جبرییل و میکاییل و اسرافیل و عزراییل تمام ملائکه که تعدادشان بی نهایت است و اصلا به خیال ما هم نمی آید، همه ی ملائکه و روح که اعظم ملائکه و رییس ملائکه هست تمام اینها پایین می آیند. حالا در مورد روح در روایات ما خیلی نکات آمده است که الان جای بحثش نیست و من نمی خواهم آن را بحث کنم. تمام اینها پایین آیند. خب من از شما سؤآل میکنم این همه موجود مجرد (مادی که نیستند) پایین می آیند، کجا می آیند؟ اینها که روی زمین نمی آیند. مثل مرغ یک پرنده نیستند که بیایند روی زمین، مثل یک هواپیما نیستند که فرودگاهشان زمین باشد. موجودات مجرد فرودگاهشان هم باید مجرد باشد نه مادی. و این هم عنایت بفرمایید که در قرآن می فرماید تَنَزَّلُ الملائکه یعنی ملائکه نازل می شوند نه تَنَزّلَ الملائکة. صیغه ی ماضی نیست که در زمان گذشته و زمان پیغمبر فقط نازل شدند و تمام شد رفت. نه. یعنی هر سال نازل می شوند. مستمر هست. خب اینها نازل می شوند کجا؟ ملائکه بر روح نازل می شوند. بر روح وارد می شوند. بر روح کی؟ بر روح ماها؟ یعنی شبهای قدر جبرییل بر ما نازل می شود؟! ما می توانیم و گنجایش این را داریم که این همه ملک بر ما وارد شوند؟! قطعا نداریم. پس معلوم می شود که یک معصوم در عالم هست. مثل پیغمبر که همانطور که بر پیغمبر وارد می شدند بر او هم وارد می شوند. این اثبات می کند که ولی خدا و معصوم زنده است. لذا امام فرمود اگر خواستید با مخالفین ما بحث کنید و ثابت کنید که ولی خدا زنده است با سوره ی قدر با آنها بحث کنید.

      خب شب قدر یک شب مهمانی خاص خدا با اوست. در زمان ما حجت خدا و ولی مطلق خدا حجة بن الحسن امام زمان علیه السلام هست. آن شب مهمانی خاصی با خدا دارد که ما چه می دانیم بین او و خدا چه می گذرد. فقط این مقدار می دانیم که تمام ملائکه بر او وارد می شوند و مقدرات یک سال انسانها مثل اینکه چه کسی می میرد، چه کسی متولد می شود، چه کسی مریض می شود، چه کسی شفا می گیرد، چه کسی رزقش برکت پیدا می کند، چه کسی بی برکت می شود … تا یک سال مقدرات به امضای ایشان می رسد اما اصل مهمانی خدا با ولیش در شب قدر چیست، ما نمی دانیم. فقط این را می دانیم که ایشان در اوج معنوی و روحی است در شب قدر، این ملائکه ی بی نهایت موجودات پاک نازل می شوند و با خودشان بی نهایت رحمت پایین می آورند در واقع او آورده است و سبب چنین قضیه ای شده است. آن وقت کسانی که آن شب بیدار هستند اما نه فقط بیدارند، شب قدر فقط شرطش بیدار بودن نیست بلکه باید بیدار باشد و یک اتصالی به باطن ولی خدا پیدا کند که صاحب آن شب است. به خاطر همین هست که شما قرآن روی سر می گذارید و بک یا الله و بمحمد و بعلی و بفاطمه و … می گویید یعنی اهل بیت! من زیر سایه ی شما و محبت و ولایت شما هستم آن وقت چیزی از سفره ی ولی عصر که آن شب مهمان خداست نصیب کسانی که آن شب بیدار هستند و زیر سایه ی او هستند می شود. پس عنایت بفرمایید شب قدر طفیلی امام زمان و ولی خدا، چیزی گیر آدم هم می آید. سحرها هم همین طور است. سحرها چون او دارد تضرع می کند و رحمت خدا را نازل می کند، کسانی که بیدار می شوند و شباهت به او پیدا می کنند و در حال تضرع و عبادت هستند چیزی نصیبشان می شود.

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

اهل بیت! هر کس هر چه گیرش آمد صدقه سر شما بود.

     سؤال: چه کسی این جذبه ها که خدا این برق عشق را به دلش بزند و جهشی بالا ببرندش، چه کسی با چه شرایطی گیرش می آید؟ چه کار کنیم که این جذبه های خدا شامل حالمان شود؟ این خیلی مهم است. اگر کسی این جذبه ها شامل حالش شود خیلی خوش به حالش می شود. راه صد ساله را یک شبه می رود. در دینداریش به روغن سوزی نمی افتد. بعضی ها ممکن است نماز بخوانند و روزه بگیرند اما با سختی. یک نماز کله معلقی و سریع می خواند برای رفع تکلیف. ولی عشق ندارد، محبت ندارد، لذتی که باید ببرد می برد. البته من این را عرض کنم که نماز خواندن مشروط به لذت بردن نیست، این طور نیست که بعضی ها می گویند ما که لذت نمی بریم چه فایده!؟ ولش کن. این غلط است. انسان نباید نماز خواندن را مشروط به لذت بردن بکند. نماز را انسان میخواند برای بندگی خدا چون خدا فرموده انسان می گوید چشم. آن وقت لذتش را هم به آدم می دهند. مشروط به لذت نکند. ولی در هر حال این جذبه ها که بیاید آن وقت آدم شیرین بندگی می کند، با عشق بندگی می کند.

خب چه کار بکنیم این جذبه ها بیاید؟

     جواب این است که ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء ملاکش دست ما نیست. یک فضل الهی است که شامل حال بعضی ها می شود. گاهی مواقع یک قطره اشک ریختن در دل شب یا در یک مجلسی در یک جایی هیچ کسی هم خبر ندارد، دل آدم می سوزد باعث می شود آن جذبه های خدا بیاید. گاهی مواقع یک صدای زیبای قرآن شنیدن باعث می شود دل انسان بلرزد و آن جذبه ها بیاید. گاهی مواقع دست افتاده ای را گرفتن و بلند کردن باعث می شود که خدای متعال می گوید تو دست کسی را گرفتی و بلند کردی من هم دست تو را می گیرم. تو آبروی کسی را خریدید من هم آبروی تو را می خرم.

ya-hosain-moharram
متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

     خدا رحمت کند مرحوم طیب حاج رضایی را. شاید خیلی از شما بشناسید ایشان را. طیب سابقه ی خوبی نداشت. یکی از لات های تهران بود. صورت چاقو خورده و … آن ابتدا هم طرفدار شاه بود. در میدان تره بار تهران کار می کرد. اهل کافه و کاباره و این طور چیزها بود. اهل نماز و مسجد و این حرف ها نبود. اما طیب دوتا خصوصیت داشت. یک خصوصیتش این بود که با دستگاه امام حسین قهر نبود و آشتی بود. ایام محرم دسته ای که از جنوب شهر تهران محله ی نازی آباد و قسمت های جنوب شهر تهران راه می افتاد و طیب جلودار آن دسته بود از بزرگ ترین دسته های تهران بود. مجلس امام حسین در دهه ی محرم را ترک نمی کرد. خصوصیت دوم اینکه یک مردانگی هایی در وجودش بود که اگر افتاده ای را می دید لگد به افتاده نمی زد و دستش را می گرفت. گاهی مواقع در میدان تره بار یک جوانی می آمد می گفت آقای طیب! من می خواهم ازدواج کنم پول ندارد. طیب می گفت بایست. خودش دور می زد از مغازه دارها مثلا 60 سال پیش 70 سال پیش دو هزار تومن پول جمع می کرد. دو هزار تومن آن موقع که مثلا با سه چهار هزار تومن می شد یک خانه خرید خیلی بود. پول جمع می کرد و می گفت برو خرج ازدواجت کن اگر چیزی هم اضافه آمد برای کسب و کارت خرج کن. همیشه تکیه کلامش این بود که خدایا پاکم کن و خاکم کن. من از آیت الله احمدی میانجی از خوبان قم که اهل علم بزرگواری که در مجلس نشسته اند ایشان را می شناختند. ایشان می گفت من خودم از فقیه باعظمت آقای مرعشی نجفی شنیدم که ایشان می گفت خدا من را با بعضی از لوطی های تهران محشور کند که مرد هستند. آنهایی که مردانگی و مشتی گری دارند خدا دوستشان دارند. طیب یکی از همینها بود.

     یک بار داشت داشت با چند نفر از نوچه ها و اطرافیانش در کوچه می رفت، دید یک سیدی شال سبز به کمر بسته روی اثاثیه اش در پیاده رو نشسته است! گفت آقا سید برای چی اینجا نشسته ای؟! گفت من چند ماه هست که نتوانستم اجاره خانه ام را بدهم صاحبخانه امروز من را از خانه بیرون کرده و با اثاثیه بیرون ریخته است. حال هم در پیاده رو نشسته ام ببینم چه خاکی به سرم کنم. طیب به دور و بری هایش گفت یک وانت بار بگیرید. یک وانت گرفتند و اثاثیه سید را در وانت ریختند. به سید گفت آقا سید! بنشین جلو. خودش هم نشست جلو و بقیه روی بار نشستند. این سید را برد دم یک خانه ی نوساز، و اثاثیه را آنجا تخلیه کردند. بعد گفت آقا سید! شناسنامه ات را بردار بیا. این شناسنامه اش را برداشت. طیب بردش یک محضر و خانه را به نامش کرد. وقتی کارهای محضری اش تمام شد، دست این سید را کشید را می خواست کلید را در دستش بگذارد. گفت آقا سید! این خانه را دیدی این را من برای خودم ساخته بودم. هنوز نرفته بودم در آن بنشینم. هنوز نوساز است. خانه را به نامت کردم به مادرت زهرا بگو یک خانه هم آن طرف برای من بسازد. این را گفت و رفت. هیچ منت هم بر سرش نگذاشت. گفت فقط همین را به مادرت بگو برای من بس است. مرد بود. مردانگی و جوانمردی داشت. همین دو خصلتش باعث شد خدا دستش را بگیرد.

     پانزده خرداد سال 42 که فریاد حضرت امام از قم علیه استکبار و علیه رژیم سابق بلند شد که بعضی از مقدسین ترسیدن در میدان بیایند همین طیب لات از جنوب شهر تهران دسته راه انداخت به هواداری امام. اصلا مسیر زندگی اش عوض شد. آن جذبه ها آمد و شامل حالش شد. طیب را دستگیر کردند. به قدری زدنش، شکنجه اش کردن، کتکش زدند که توی لات را چه به این حرفها که پشت سر یک مرجع تقلید راه بیفتی؟! تو اصلا مال این حرفها نیستی. به او گفتند حاضری از زندان که آزاد بشوی که هیچ، ثروت زیادی هم به تو بدهیم به یک شرط که یک مصاحبه ی رادیویی با تو می کنیم در آن مصاحبه بگو من از امام پول گرفتم و برای پول دسته راه انداختم. طیب روی حساب همان مردانگی اش گفت من را با پسر فاطمه ی زهرا در نیندازید. من که پول نگرفتم. من برای جد این آقا بیرون آمده ام. گفتند بیچاره! اعدام می شوی!! گفت هر کاری می خواهید بکنید بکنید. من با پسر فاطمه ی زهرا در نمی افتم. حکم اعدام طیب آمد. برادر طیب به نام طاهر می گوید من رفتم زندان برای دیدنش. می گوید وقتی رفتم دیدم این بدن هیکلی شده یک نی قلیون!! اینقدر زدنش و شکنجه اش کردند. به او گفتم حالت چطور است؟ گفت کار من دیگر تمام است. حکم اعدامم هم آمده است. تو فقط برو قم به حاج آقا روح الله سلام من را برسان و دوتا پیغام از طرف من به او بده. یکی اینکه به او بگو من به شما خیانت نکردم. و دوم اینکه به ایشان بگو من سابقه ی خوبی ندارم، من پرونده ام سیاه است، من آدم دینی نبوده ام، اگر من را کشتند شما من را شفاعتم کنید. برادر طیب می گوید من رفتم قم خدمت امام و گفتم که اینطور شده است و حکم اعدام طیب آمده است. دیدم امام گریه اش گرفت، گفت هر طور می توانید و خودش هم سعی کرد که یک طوری بتواند جلوی این حکم را بگیرد. و بعد گفت هر طور می توانید سلام من را به طیب برسانید. برادر طیب گفت حاج آقا! طیب دوتا پیغام برای شما داشت. یکی اینکه گفت من به شما خیانت نکردم. امام فرمود می دانم، طیب مرد است! اهل خیانت نیست. و دوم اینکه طیب گفت من سابقه ام سابقه ی خوبی نیست، پرونده ام سیاه است اگر من را کشتند شما من را شفاعت کنید. امام سرش را انداخت پایین و گفت طیب کارش درست است و احتیاج به شفاعت من ندارد. طیب را اعدام کردند. وقتی داشتند می بردندش برای اعدام من از کسی که در سلول کناری اش بود شنیدم می گفت طیب را نیمه شب داشتند پای چوبه ی دار می بردند برای اعدام. وقتی به سلول من رسید با انگشتهایش زد به میله های سلول من، گفت فلانی بیداری یا خوابی؟ گفتم بیدارم. گفت بعدها سلام من را به آقا روح الله برسان. بگو دیگران شما را دیدند و عاشقت شدند من ندیده عاشقت شدم! طیب را اعدام کردند. شد حر انقلاب. همان چیزی که در دعایش همیشه میگفت که خدایا پاکم کن و خاکم کن، همان اتفاق برایش افتاد. الان در صحن حرم حضرت عبدالعظیم اگر بروید جلوی مصلای حرم حضرت عبدالعظیم تمام قبرها صاف شده است فقط یک اسمی روی موزاییک ها هست فقط یک قبر هست که بلندتر از زمین هست و برجسته است و مردم روی آن قبر می نشینند و فاتحه می خوانند و حاجت می خواهند و آن قبر طیب است!!

گدایی گردد از یک جذبه شاهی

به یک لحظه دهد کوهی به کاهی

خدا در یک لحظه کوهی از رحمتش را به کاهی از عمل ما می دهد.

به یک لحظه دهد کوهی به کاهی

     یکی از جاهایی که جذبه های خدا شامل آدم ها می شود و فراوان می آید در دستگاه امام حسین است. کسانی که در دستگاه امام حسین می آیند چون در این دستگاه خیلی دل آدم می لرزد. خودتان تجربه کرده اید که چقدر دل انسان نرم است، چقدر اشک ریخته است به خصوص این آخرهای دهه. به خصوص شب و روز عاشورا که حکم شب و روز قدر را دارد. در واقع اهل معرفت می گویند ما دو شب قدر داریم: یک شب قدر همان شب بیست و سوم است که در روایات ما هم هست. یک شب قدر شب عاشورا است. این شب هم شبی هست که آدم می تواند جهش بکند و بالا برود. در ماه رمضان باعبادت و قرآن خواندن و روزه گرفتن و امثال اینها، و در محرم از اول که شروع می شود با اشک و گریه و عزاداری. یعنی رشد در ماه رمضان با عبادت است در اینجا با بلا است. در ماه رمضان با عبادات انسان رشد می کند تا به شب بیست و سوم برسد و شب قدر را درک کند در محرم با بلا، آدم جلو می رود از اول با سوز. با بلا با اشک و امثال اینها جلو می رود تا شب دهم که اگر بتواند متصل به روح مطهر امام حسین علیه السلام بشود و چیزی گیرش بیاید. در دستگاه امام حسین است. این دستگاه دستگاه عجیبی است. به قول بزرگی می گفت خدا به اباعبدالله فرمود حسین ما! اگر تو مخلوق و بنده ی ما هستی، همه چیزت را در راه ما دادی، دامن تکاندی، من که خدا هستم که سزاوارترم که همه چیزم را برای تو بدهم، من هم همه چیزم را به تو می دهم. و من اوفی بعهده من الله. کی وفادارتر از خدا است به عهدش، تو که مخلوقی و به عهدت عمل کردی من هم عمل می کنم. هرچه دارم به تو می دهم آن وقت همه چیز در دستگاه سیدالشهداء هست برای گریه کنش، برای سیاه پوشش، برای کسی که در مجلسش می آید، برای چای ریزش، برای چای خورش و برای همه. در این دستگاه دستگاهی است که پروردگار عالم برای آن سنگ تمام گذاشته است. اصلا ادبیاتی که برای سیدالشهداء در روایات اهل بیت شکل گرفته است برای هیچکدام از ائمه نیست. شما ببینید کتاب کامل الزیارات که من توصیه می کنم این کتاب که از ذخایر شیعه است و ترجمه هم شده و این کتاب را استاد شیخ مفید یعنی ابن قولویه قمی نوشته است اگر کسی بخواهد چیزهای ناب در مورد زیارت اهل بیت و زیارت امام حسین گیرش بیاید این کتاب را بخواند. در این کتاب که حدودا 500 صفحه است. از این 500 صفحه اش در مورد بقیه معصومین است و 400 صفحه اش در مورد امام حسین است. می بینید حجم روایات چقدر در مورد امام حسین زیاد است. ادبیاتی که در مورد سیدالشهداء شکل گرفته است در مورد هیچکدام از معصومین حتی پیغمبر هم نیست.

نگویید که حاج آقا! یعنی امام حسین از پیغمبر هم بالاتر است؟!! از امیرالمؤمنین بالاتر است!؟

ابدا! اصلا بحث این نیست. شکی نیست که پیغمبر از همه بالاتر است. شکی نیست که بعد از پیغمبر امیرالمؤمنین و فاطمه ی زهرا و حتی امام حسن به فرموده ی امام حسین از اباعبدالله بالاتر است. شما دارید شب عاشورا وقتی حضرت زینب بی تابی می کرد و گریه می کرد امام حسین خواست به او تسلی بدهد فرمود خواهرم! چرا اینقدر بی تابی می کنی؟! جد ما از من بهتر بود رفت، پدرم امیرالمؤمنین، مادرم فاطمه ی زهرا از من بهتر بودند رفتند، برادرم امام حسن از من بهتر بود رفت، خود امام حسین این طور فرمود. پس بحث این نیست که کی بالاتر است کی پایین تر. نه. شهادت امام حسین و ارتباطی که با دلها و جانها پیدا کرده است، آن شهادت عجیب و غریب برای خودش، بچه هایش خاندانش آن اسارتی که برایشان رقم خورد آن چنان تأثیر بر دلها گذاشته که همه نسبت به امام حسین یک جور دیگر هستند. بحث آن ارتباط قلبها با سیدالشهداء است. شما نگاه کنید من از خود شما سؤال می کنم در طول سال آن مقداری که برای امام حسین گریه می کنید برای چه کسی گریه می کنید؟ برای کدام یک از ائمه گریه می کنید؟ حتی شما آن موقع که شهادت بقیه ی معصومین هم هست و برای آنها روضه می خوانید و گریه می کنید، آخرش به امام حسین ختم می شود. از این جهت هست که ارتباطی که قلبها با سیدالشهداء به خاطر آن شهادتش و مظلومیتش پیدا کردند که از این جهت آن جذبه ها در این دستگاه زیاد پیدا می شود. دل آماده است به خصوص این روز عاشورا که دیگر آخرین روزش هست.

متن سخنرانی استاد عالی - دهم محرم 98
متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

      امروز سعی کنید خیلی استفاده کنید از لحظات و ساعاتش. اولا این را عنایت بفرمایید که در باطن این عالم غم هست. ظاهر عالم هم غم است؛ مؤمنین همه سیاه پوش هستند و غم دارند اما باطن این عالم تمام موجودات از باطن در زیارت رجبیه بخوانید و بکتکم السماء و الارض و من فیها و من بینهن و من علیها. تمام عالم، تمام عالم وجود، نه فقط انسان ها؛ ملائکه، جن از باطن بر سیدالشهداء گریستند. در این ایام همه غم دارند. چرا؟ چون قلب همه ی عالم و کسی که نبض همه ی عالم به خاطر او می زند یعنی وجود مقدس ولی مطلق خدا، او هست که از همه بیشتر غم دارد. کانون غم و عزا در امروز امام زمان علیه السلام است. البته در کل دهه ولی اصلش امروز است. امام رضا فرمود پدرم موسی بن جعفر از اول محرم که می شد غم او را می گرفت لا یُری ضاحکا هیچ خنده ای روی لبش نبود. و کانت الکعابة تغلب علیه هر روز غم و غصه اش زیاد می شد تا روز عاشورا که دیگر مصیبت بزرگ او بود. امام صادق روز عاشورا در دهه ی محرم اسم امام حسین را که می شنید دیگر در آن روز به هیچ وجه لبخند نداشت. و در زمان ما وجود نازنین امام زمان علیه السلام کانون غم است. باطن این عالم غم دارد. کسانی که می توانند این باطن را دریافت کنند این غم را می فهمند.

     فقیه بزرگ آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب المراقباتش می گوید من یک بچه ی کوچکی دارم، اول محرم که می شود بدون اینکه کسی به او گفته باشد چه خبر است، از اول محرم که می شود حالاتش عوض می شود مثل کسی که غم دارد، از اشتهاء می افتد، نمی تواند خیلی غذا بخورد … بچه کوچک اینطور می شود. چرا؟ چون فطرت آن بچه پاک است، باطن عالم را و ملکوت عالم را می تواند بفهمد. آن غمی که در ملکوت هست را می تواند دریافت کند. از این جهت مهمترین عمل مثل امروزی همین سوز و غم هست. همین که انسان اشک داشته باشد به خصوص در مجالس بتواند شرکت کند. چون معمولا اگر انسان تنهایی باشد شاید خیلی اشک نداشته باشد ولی وقتی در مجالس شرکت کند، روضه ای خوانده شود یک دلسوخته ای در آن مجلس باشد این بیشتر گریه اش می آید

     من شاید روز اول بود خدمت شما عرض کردم گاهی مواقع در یک مجلس یک دلسوخته هست که همه را آتش می زند. یک دلسوخته هست که باعث می شود رحمت خدا بر جمع نازل شود. مرحوم رسول ترک بعد از توبه اش در هر مجلسی بود به آن مجلس آتش می زد. هق هق گریه هایش و سوزی که داشت همه را متأثر می کرد. صادقانه، بی ریا، خالص که آیت الله آسید احمدآقا خوانساری مرجع باعظمت تقلید می گفت من دوست دارم مجلسی که رسول در آن هست من هم در آن مجلس بروم. وقتی آن آخر روضه به هق هق می افتاد و همه می رفتند شاید تا نیم ساعت بعد از مجلس نمی توانست خود را آرام بکند، هق هق می کرد، بعضی ها دورش می نشستند می گفتند رسول! یک دعا برای ما بکن. می دانستند این الان اگر دعا کند یک جور دیگر است. دلسوخته ها در جمع هستند.

     امروز روز اشک است روز سوز است. حضور در ماتم هست به هر شکل. درود خدا بر همه ی شما. من اجازه می خواهم یک توسلی امروز روز عاشورا داشته باشیم به سیدالشهداء علیه السلام. فقط یک نکته ای می خواهم این آخر خدمت شما بگویم.

     برادر بزرگوار خواهر بزرگوار سعی کنید دیگر از امروز تا هر موقع که خدا به شما عمر داد حتما هر روز یک سلام به امام حسین داشته باشید. حتما یک سلام به امام حسین داشته باشید. من نمی گویم حتما زیارت عاشورا بخوانید. در حد یک سلام. حتی با زبان خودتان. یا اباعبدالله سلام خدا بر تو! با همین زبان خودتان. امام صادق فرمود اگر کسی دو کلمه بگوید السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمة الله و برکاته، بیست حج در نامه یعملش نوشته می شود!! ثواب بیست حج. چرا حج؟؟ چرا نگفتند بیست رکعت نماز؟ یا بیست روزه؟ چرا حج؟ این جای بحث مفصل دارد. چون حج یکی از جامع ترین عبادات در اسلام هست آن را در نامه ی عمل می نویسند. تازه یک چیز بالاترش را خدمت شما عرض کنم، خیلی فوق العاده است. اهل سنت هم نقل کرده اند از عایشه که عایشه می گوید پیغمبر می خواست بخوابد، من اتاق را خلوت کردم که کسی داخل نیاید، حسین کودک بود دوید آمد و خودش را روی سینه ی پیغمبر انداخت. من خواستم این بچه را بلند کنم پیغمبر فرمود نه، بگذار باشد، او آرام جان من هست. بگذار باشد. بعد دیدم پیغمبر شروع کرد عجیب امام حسین را بوسیدن. پیغمبر بوسیدنش نسبت به اباعبدالله خیلی خاص بود. عایشه می گوید من سؤال کردم یا رسول الله! خیلی شما نسبت به این بچه علاقه دارید و یک جور دیگر با او رفتار می کنید!! پیغمبر فرمود بله، میوه ی دلم هست، جان من حسین است. اما بعضی از امتم که اسم مسلمانی روی خود گذاشته اند این فرزندم را به شهادت می رسانند. بعد پیغمبر فرمود اگر کسی سلامی به او بدهد از دور یا نزدیک، او را زیارت کند ثواب یک حج از حج های من در نامه ی عملش نوشته می شود. حج پیغمبر قبول است یا نه؟ فرمود از حج های من در نامه ی عملش نوشته می شود. عایشه با تعجب سؤال کرد یک حج از حج های شما!!؟ پیغمبر فرمود بله، دو حج از حج های من. دو حج از حج های شما!!؟ بله چهار حج از حج های من! همینطور رفت تا 99 حج از حج های من در نامه ی عملش نوشته می شود.

     خدا رحمت کند شیخ جعفر شوشتری را در خصائص الحسینیه یک نکته ی عجیبی دارد. می گوید ببینید می دانید معنای اینکه حج پیغمبر در نامه ی عمل ما می آید یعنی چه؟ می گوید یکی از اعتقادات ما که از قرآن و روایات نوشته شده است مسأله ی حبط است. یعنی اینکه بعضی از اعمال زشت که خدانکرده از ما سر می زند باعث می شود اعمال خوب گذشته ما حبط شود، بسوزد، از بین برود. گاهی مواقع آدم کلی عمل انجام می دهد. با یک تندی با یک بداخلاقی در خانه، با یک دل شکستند کلی از اعمال خوبش می سوزد. و پاک می شود.

    من خدمت شما عرض کردم مرحوم آقای پهلوانی واقع آدم بزرگواری بود ایشان می گفت من یک تندی در خانه داشتم به من گفتند بیست سال از ناله هایت سوخت. بیست سال از اشک ها و گریه هایت رفت و سوخت. با همان یک تندی کردن و یک دل شکستن. با یک غیبت کردن اعمال خوب ما منتقل می شود به پرونده ی همان کسی که از او غیبت کردیم.

     گاهی مواقع اعمال آدم انجام می دهد ولی نمی ماند و از بین می رود، با اعمال بد می سوزد. شیخ جعفر شوشتری می گوید ببینید اعمال بد ما اعمال خوب ما را می سوزاند اما اعمال پیغمبر را که نمی سوزاند، حج پیغمبر در نامه ی عمل ما می آید. آن که دیگر سوخته نمی شود و حبط نمی شود. آن می ماند.

لذا سلام بر سیدالشهداء هر روز داشته باشید.

السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمة الله و برکاته

متن سخنرانی استاد عالی - دهم محرم 98
متن سخنرانی استاد عالی – دهم محرم 98 – عاشورا

     یا صاحب الزمان! رفقاتون جمع شدند سیاه پوشند و عزادارند در این جمع و برای جد شما گریه می کنند. نمی خواهید یک عنایت کنید و دستی روی سرشان بکشید. ده روز هرجا دیدند یک خیمه ای است یک پرچمی است خودشان را رساندند برای اینکه بتوانند یک گریه ای داشته باشند.

     یا صاحب الزمان! عزیزترین کَس ما از دنیا برود، پدرمان مادرمان، دو سه سال بیشتر گریه نداریم، جد شما هزار و خرده ای سال است از دنیا رفته هنوز گریه بر او تازه است هر سال که می آید روضه های تکراری، روضه ی جدید که نیست همه تکراری است اما همه اش باز می بینیم که گریه داریم. باز سوز داریم.

     یک عاشورا از عمرت را در خانه ای نبودی که روضه امام حسین را نشنوی، بودی؟ یادت می آید یک عاشورای عمرت جایی باشی که گریه نکنی، روضه نشنوی، سینه نزنی؟ تمام عمرمان در این مجالس بودیم. اینها رفاقت است.

     یاصاحب الزمان! رفقای جدت نشسته اند اینجا در حزن و اندوهشان محزون هستند در شادیشان شاد هستند، یک دعا بکن برایشان.

     اباعبدالله علیه السلام مثل امروز طرف های غروب وقتی همه ی یارانش را از دست داد و آخرینشان علمدارش بود که در علقمه او را جا گذاشت و به سمت خیمه هایش آمد، ستون خیمه ی اباالفضل را کشید و افتاد، دیگر وداع و خداحافظی کرد با خاندانش. دیگر نوبت خودش رسیده بود. چهار پنج مرتبه امام حسین خداحافظی می کرد می رفت و این دشمنی که نزدیک شده بودند را عقب می راند. ولی دیگر تعقیبشان نمی کرد و دوباره برمی گشت. اما آخرین باری که آمد برای خداحافظی ظاهرا در خیمه  خداحافظی و وداع آخر را انجام داد که اگر محارمش بخواهند او را ببوسند بغل کنند، نامحرم نبیند. ابن شهر آشوب می گوید از بین اطرافیان امام حسین آن کسی که از عمق جان ناله می کرد و گریه می کرد، از همه بیشتر دخترش سکینه بود. کنار امام حسین نشسته بود ضجه می زد. می دانست دیگر بابا را نمی بیند و آخرین بار است که او را می بیند. طوری گریه کرد که امام حسین هم به گریه افتاد. بعد امام حسین رو کرد به سکینه گفت دخترم! لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جُسمانی تا وقتی بابات زنده است با این اشک هایت دلش را نسوزان. تو گریه هایت در پیش است. بعدا گریه خواهی داشت. بعد امام حسین به خاندانش تسلی داد. فرمود بهتر از شما روی زمین کسی نیست. شما سختی و بلا می بینید اما ذلت نمی بینید. خدا حامی شماست. نترسید.

یک مشت زن و بچه بودند طبیعی بود که می ترسیدند. اینها اصلا نامحرم ندیده بودند اینها بیابانگرد نبودند، اینها بیابانگرد نبودند.

     امام حسین وقتی تسلی به آنها داد یک مرتبه آن نانجیب (ظاهرا شمر است) بیرون خیمه فریاد زد حسین! پنهان شدی!!؟ یک نیش زد به امام حسین. اباعبدالله بلند شد فرمود دیگر وقت تمام است باید رفت.

     وقتی خواست برود به خواهرش فرمود وقتی من رفتم این پرده ی خیمه را بیندازید. این در خیمه را بیندازید. یک چیزی را توجه دارید که امام حسین چقدر نگران خیمه هست؟ تا وقتی اباالفضل زنده بود امام حسین نگران نبود. حتی اگر دور می شد از خیمه. یک شیری مثل اباالفضل خیمه ها را نگهبانی می کرد. اباعبدالله نگران نبود اما وقتی اباالفضل در علقمه افتاد دیگر از آن به بعد یک چشم امام حسین به خیمه ها بود. غیرت الله است! حتی آن موقعی که داشت برای دیدن اباالفضل در علقمه می رفت. خب شما کربلا رفته اید بین خیمه گاه تا علقمه که حرم مطهر حضرت اباالفضل است فاصله هست. امام حسین تا بخواهد آنجا برود خب از خیمه هایش دور می شود. شیخ صفی الدین حلی می گوید:

فمشی لمصرعه الحسین و عینه بین الخیام و بینه متقسم.

     امام حسین رفت برای اینکه درعلقمه برادر را ببیند اما می دانید چطور رفت؟ چهار قدم می رفت برمی گشت نگاه بکند که به خیمه هایش حمله نکرده باشند. چون دیگر کسی را نداشت باز چند قدم می رفت برمی گشت کسی به خیمه هایش حمله نکند. یک چشمش به خیمه بود یک چشمش به علقمه و عینه بین الخیام و بینه متقسم.

     فرمود وقتی من رفتم این پرده ی خیمه را بیندازید. هیچ کس بیرون نیاید. اباعبدالله بیرون آمد. راوی از لشکر عمر سعد می گوید ما یک جایی دلمان برای حسین سوخت. دیدیم وقتی از خیمه بیرون آمد چندتا دختر بچه تحمل نکردند دنبالش دویدند. اباعبدالله بغلشان کرد، بوسیدشان. خب مظهر رحمت خداست. ملاطفت کرد. برگرداند به خواهرش گفت خواهرم اینها را برگردان. خودش روی اسب نشست.

     در منابع قدیمی نیست در منابع متأخر هست وقتی چند قدم با اسب رفت یک مرتبه دید یک صدا از پشت سر دارد می آید مهلا مهلا یابن الزهرا پسر فاطمه کجا داری می ری؟ وایسا. برگشت نگاه کرد دید خواهرشه. همان کسی که حتی وقتی قنداقی بود به دست امام حسین می دادند آرام می گرفت آرام جان زینب حسین بود. دو سه سال فاصله سنی با هم داشتند. امام حسین 56 سالش بود حضرت زینب 54 سالش بود. از بچگی سرشان روی شانه ی هم بود بزرگ شدند. حالا آرام جان زینب دارد می رود. اباعبدالله همینطور که روی اسب نشسته بود پیاده نشد، خم شد حضرت زینب را بغل کرد تا با هم خداحافظی کنند. اینجا بود که حضرت زینب گلوی برادر را بوسید.

     یکجا اینجا بود که گلوی برادر را بوسید. یک جای دیگر هم بود. شما اهل روضه هستید اشاره کنم می فهمید. یک جای دیگر روز یازدهم در مقتل و گودال قتلگاه افتاد روی پیکر امام حسین و گلوی امام حسین را بوسید ولی این دفعه بی سر. گلوی امام حسین را می بوسید. ملائکه ی آسمان به ضجه در آمدند.

خدایا به آبروی سیدالشهدا و خاندانش قسمت می دهیم فرج مولایمان امام زمان تعجیل بفرما.

به آبروی امام حسین عزاداری ها اشک ها توسلات از همه ی ما به کرمت قبول و ذخیره آخرتمان قرار بده.

به آبروی سیدالشهدا گرفتاری ها را از همه ی مسلمین و کشورهای اسلامی و همه ی مظلومین به خصوص کشور امام زمان ایران گرفتاری ها برطرف بفرما.

خدایا به آبروی سیدالشهدا این دست هایی که به گدایی در خانه ات بلند شده حاجت دارند تو خبر از دل ها داری این دست ها را ناامید برمگردان.

به آبروی امام حسین مرضای اسلام منظورین شفای عاجل کرم بفرما.

به آبروی سیدالشهدا امام راحل مان شهدایمان شهدای مدافع حرم ذوی الحقوق این جمع همه را الساعه مهمان سیدالشهداء قرار بده.

رهبر بزرگوارمان خدمتگذاران دین بر توفیقات و طول عمرشان بیفزای.

خدایا به آبروی سیدالشهدا عاقبت ما را ختم به سعادت و خیر بفرما.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *